به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، عبدالحسین جلالوند در عملیات والفجر 10 در هنگام شناسایی و دیده بانی به اسارت نیروهای بعثی در آمد و در سال 69 با اولین گروه اسرا به میهن اسلامی بازگشت.
جلالوند گفت: یکی از بزرگترین درسهای اسارت قدرشناسی بود و این درس را به عنوان یک دیده بان آموختموی ادامه داد: وقتی اسیر شدم دیدهبان بودم و بعد از اسارت فکر میکردم دیگر نمیتوانم دیدهبانی کنم اما فهمیدم دو چشم دیگر به نام قدرشناسی دارم ما در برزخ بودیم. قرآن می فرماید اینها زنده هستند به فکر آخرت نیستند اما وقتی میخواهند بمیرند تازه به فکر توبه میافتند. اما خداوند با آزادی به ما فرصت داد من از عراق این پیام را آوردم که شکر گذار باشیم اگر نعمت را از دست بدهیم قدردان میشویم. امام علی میفرماید مردم در خواب هستند چون می میرند بیدار میشوند پس تا زنده ایم و نعمت دین پیامبر و پدر و مادر و غیره داریم شکرگذار باشیم.
این جانباز دفاع مقدس در ادامه صحبتهای خود نیز با یادی از شهید غلامرضا آزادی گفت: شهید غلامرضا آزادی فرمانده ما بودند و به نظرم جز نخستین افرادی بود که پاسدار شد او مسئول طرح و عملیات قرارگاه کربلا بود که بعدا نامش به نجف و در اواخر هم قدس تغییر کرد و فرمانده قرارگاه سردار جعفری فرمانده فعلی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی بود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه هم سردار حاج احمد سوداگر بود و من چند سالی در محضر سردار آزادی بودم و بعد ازشهادتش در خدمت سردار سوداگر در واحد اطلاعات عملیات تا زمان اسارت کار کردم. شهید غلامرضا آزادی چندین بار مجروح و شیمیایی شدند، مخصوصا از ناحیه چشم خیلی آسیب دید و در سال 1366 هنگامی که برای سفر حج آماده می شدند به شهادت رسیدند.
وی با بیان خاطره ای از آخرین مرخصی شهید آزادی افزود: در آخرین مرخصی هایی که شهید آزادی گرفته بود با آقا رضا آزادی تماس گرفتم و برای رفتن به منطقه زیر پل کرج قرار گذاشتیم او با یک ماشین استیشن آمده بود و به من گفت یک سری اسناد خاص دارم که خانه بود و تاکنون در منزل نگه داشته بودم و دیگر نیازی نبود آنجا باشد. این اسناد مدارکی بود که چندین بار منافقین برای آن اقدام به ترور ایشان کرده بودند اما من به ذهنم نرسید چرا در این همه سال این مدارک را تحویل نداده و الان آنها را به من داد تا در اختیار سپاه قرار بدهم.
وی افزود: در همان سفر اسم این شهید بزرگوار برای مکه درآمد و ایشان به یک محور عملیاتی رفت و من هم به محور دیگری رفتم وقتی به عقبه لشگر در شهر سردشت برگشتم 2تیر 66 بود و رفقا با یک حالت خاصی به من گفتند رضا شهید شد و من چنان شوکه شدم که دیوانه وار خندیدم وقتی خنده فروکش کرد تازه بغضم ترکید.
وی با بیان خاطره ای از حاج احمد سوداگر گفت: شهید احمد سوداگر شیمیایی بود، یک پایش قطع شده بود، پای دیگرش هم انگشت شست نداشت و با آن وضعیت می آمد دیدهبانی و دکل را هم بالا می آمد در ارتفاعات منطقه عملیاتی غرب یک محدودهای وجود دارد که خیلی سخت است و حاج احمد که فرمانده ما بود از نیروهایش جلوتر حرکت میکرد.
وی افزود: قرآن میفرماید: «َ أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» ای کسانی که ایمان آوردهاید چرا چیزی را میگویید که انجام نمیدهید؟ آقای سوداگر اول خودش عمل میکرد و بعد از نیروهایش طلب میکرد.
گفتنی است عبدالحسین جلالوند در عملیات والفجر 10 در هنگام شناسایی و دیده بانی به اسارت نیروهای بعثی برآمد و در سال 69 با اولین گروه اسرا به میهن اسلامی بازگشت.
چندین بار منافقین برای بردن آن مدارک اقدام به ترور رضا کرده بودند اما من به ذهنم نرسید چرا در این همه سال آنها را تحویل نداده و الان آورده داده به من تا در اختیار سپاه قرار بدهم.
منبع: فارس