مشرق-
1- روزهایی هست که از گوشی موبایلم متنفر می شوم. همان روزها که وقتی به عادت همیشه قبل از این که چشمانت باز شوند، دستانت گوشی را می جوید؛ ولی نوتیفیکشن ها همه بوی شومی دارند، بوی خبر بد، بوی خبر مرگ ... روزگاری خبر بد دادن هنر بود، مقدمه می خواست اما امروز مجبوری مثل برق گرفته ها، در شوک بمانی که هادی نوروزی درگذشت.
2- در طول عمر کاری ام تنها و تنها از یک بازیکن فوتبال حلالیت گرفتم، در فرودگاه تاشکند، وقتی داشت از گزارشگر بازی گلایه می کرد که آنقدر متلک های تند به او انداخته بود که خانواده اش از ایران به او زنگ زده اند ... گفتم هادی این را بی خیال، منو حلال کن ... اوایل که آمده بودی پرسپولیس، تحریکم کرده بودند که تو سهم آقای فلانی هستی و از قراردادت فلان قدر نصیب او شده، برای همین چند مطلب تو کارت گذاشتم، بعد که بازی ات را دیدم، شرمندگی در دلم ماند ... فقط خندید و بغلم کرد. یعنی حلالم کرد؟
3- هادی نوروزی ستاره بیرون زمین نبود، ظاهرش ساده بود، خیلی اهل مصاحبه نبود. در زمین هم نمایش نمی داد، تکنیکی بود، خداییش هم تکنیکی بود، دیدم که می گویم ولی می دوید، خیلی می دوید. یکی من را توجیه کند، قلبی که یارای آن همه دویدن را داشت، چطور شد که ناگه ایستاد.
4- خیلی ها او را نمی خواستند، خیلی ها در مقابلش موضع داشتند، همان وقت که کاپیتان شد، خیلی ها خیلی چیزها گفتند اما او هر بار که بازی کرد، کار را در می آورد، خداییش هم در می آورد. خیلی بهتر از ستاره های مدل دار ... بروید ببینید
5- 30 سالش بود، باور می کنید؛ فقط 30 سال ...
افشین خماند (دبیر ورزشی روزنامه جام جم)
30 سالش بود، باور می کنید؛ فقط 30 سال ...