گروه بینالملل مشرق- مداخلات پشت پرده به سرکردگی آمریکا، از سالها پیش، منجر به گسترش گروهکهای تروریستی در سرتاسر خاورمیانه، آسیای مرکزی و آفریقا شده است. پایگاه خبری "اسپوتنیک" طی مقالهای به قلم "فینیان کانینگهام" در اینباره مینویسد: در میان خشونتهای بینالمللی که دولتهای آمریکایی به میراث گذاشته بودند، اوباما مسئول ترسیم دیدگاهی خوشبینانه از جهانی شدن بود و وظیفه داشت طی سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل، مقابل نمایندگان کشورهای جهان ایستاده و سخنان خوشبینانه، کذب و بیپایه و اساس ایراد کند. همانطور که انتظار میرفت اوباما امسال هم بار دیگر همین کار را انجام داد.
اوباما در سخنرانی امسال در سازمان ملل هم دروغهای همیشگی را تکرار کرد
در مقابل، ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه نه تنها مانند اوباما در حین سخنرانی خودنمایی نکرد، بلکه در مورد مشکلات شدید بینالمللی مطالب به مراتب مهمتری گفت که حقیقت محض بود. هنگامی که پوتین در مورد سازمان ملل و حقوق بینالمللی سخن گفت که با عملکرد یکطرفه آمریکا تضعیف میشود، میتوانست بر روی این مسئله مهم انگشت بگذارد که چرا درگیری، ترسیم و آشوب در بسیاری از نقاط جهان بیداد میکند.
همانگونه که پوتین به وضوح بیان کرد، ریشه تمام درگیریهای موجود از افغانستان تا عراق، از لیبی تا روسیه و اوکراین، تغییر غیرقانونی حکومتها به سرکردگی آمریکایی است که خودش ناقض قوانین بینالمللی و منشور سازمان ملل است. پوتین منطقیترین و عاقلانهترین راهحلها را برای این مشکلات ارائه کرد. یکی از این راهحلها، حمایت از دولت قانونی و مستقل سوریه در مبارزه با تروریسم در این کشور بود، تروریسمی که توسط غرب حمایت میشود.
از سوی دیگر، رئیسجمهور آمریکا درصدد بود که خشونت و گسترش تروریسم در سوریه را به "رژیم مستبد" حاکم بر این کشور نسبت دهد و منشأ آن را "حمله بشار اسد به تظاهرات صلحآمیز مخالفان" در سال 2011 دانست. این توجیهات اوباما با اعترافات واشنگتن در تضاد کامل است. در اسنادی که اخیراً از حالت طبقهبندی شده خارج شده، آمده است که طرح مخفیانه براندازی حکومت در سوریه، از ابتدای سال 2006 در دولت آمریکا برنامهریزی شده بود.
بر اساس این اسناد مشخص شده است که پنتاگون از جهادیهای افراطی مانند داعش با هدف تغییر "عامدانه" دولت اسد حمایت کرده و منابع مالی لازم را در اختیار آنان قرار داده است. با وجود این، اوباما بیتوجه به افکار عمومی و با هدف همسوسازی سازمان ملل با اهداف آمریکا مدعی شد که کشورش به جای هرگونه مداخله خارجی، از شکلگیری یک حکومت دموکراتیک پرقدرت و مسئولیتپذیر در سوریه حمایت میکند. این سخنان، بیاعتنا به تاریخ شنیع و طولانی دخالتهای آمریکا برای تغییر حکومت در سرتاسر جهان، اظهار میشد.
مهارت آمریکاییها در نقض قوانین بینالملل و حقوق دموکراتیک دولتها، حداقل یک قرن سابقه دارد. اوایل قرن بیستم، سرلشکر "اسمیدلی باتلر" در کتاب خود "جنگ یک بِزه است" نوشت که چگونه بازوی نظامی پنتاگون برای استثمار آمریکای لاتین و جزایر کارائیب به منظور روی کار آوردن حکومتهای دستنشانده، به کار گرفته شد تا از این طریق نیمکره شمالی را به مکانی "امن" برای بانکهای والاستریت و صنایع آمریکایی مبدل سازد.
"اسمیدلی باتلر" بازنشسته نیروی تکاوران دریایی آمریکا
کتاب "جنگ یک بزه است" را درباره منافع اقتصادی جنگ برای آمریکاییها نوشت
به دنبال جنگ جهانی دوم، حاکمان وقت آمریکا مهارت تغییر حکومت را تقریباً در تمام قارههای جهان به کار بستند. این امر هفت دهه متمادی ادامه داشت و در حال حاضر نیز به وضوح دیده میشود. مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی در کشورهای اروپایی نظیر یونان، ایتالیا و فرانسه دولتهای سوسیالیست و ناسیونالیست، سرکوب و برانداخته شدند. امروزه نمونههای تازهای از این اتفاق در کشورهایی مانند لیبی، سوریه و اوکراین قابل رؤیت است. در این میان، موارد شناختهشدهای از ایجاد هرجومرج و براندازی در کشورهایی چون گواتمالا، ایران، کوبا، برزیل، اندونزی، شیلی، نیکاراگوئه و هندوراس به چشم میخورد.
اوباما از مداخله آمریکا در لیبی در سال 2011 با عنوان "تلاش در جهت ممانعت از شکلگیری قتلعام" یاد کرده و مدعی شد واشنگتن به حل مناقشات در سوریه کمک کرده و از برقراری دموکراسی در اوکراین حمایت میکند. با این حال، در موارد مذکور و موارد مشابه بیشمار در کشورهای دیگر و طی قرون متمادی، هر جا سخن از جرم و جنایت به میان میآید، ردپای آمریکا به چشم میخورد و این امر، حاکی از طرحهای غیرقانونی این کشور در راستای براندازی دولتها و آن چیزی است که "نوام چامسکی" "بازدارندگی از دموکراسی" مینامد.
با همه اینها، بزرگترین عملیات تغییر حکومت توسط آمریکاییها مربوط به سرزمینی دور افتاده در آفریقا، آسیا و یا حتی آمریکای لاتین نبود، بلکه علیه یکی از دولتهای خود این کشور بود که به صورت دموکراتیک بر سر کار آمده بود. ترور رئیسجمهور "جان اف. کندی" در سال 1963 در حالی که با اتومبیل روباز از خیابانهای دالاس عبور میکرد، نمونهای روشن از انجام یک عملیات پنهان در تغییر رژیم بود. قتل بیرحمانه کِندی تنها سه هفته پس از آشکار شدن ارتباط سازمان اطلاعات آمریکا با قتل "نگو دین دیم" دیکتاتور دستنشانده واشنگتن در ویتنام جنوبی، صورت گرفت.
افراد بسیاری در سیا و مجموعه نظامی-صنعتی پنتاگون، به دلیل سیاستهای ضدجنگ کِندی و تعامل وی با شوروی و کوبا، به مخالفت با وی برخاستند. فضای سیاسی و پیچیدگی حاکم بر قتل کِندی، پنهانکاری رسمی (از جمله معرفی "لی هاروی اوسوالد" به عنوان قاتل و سپس قتل وی) همگی به طراحی عملیاتی محرمانه برای حذف رئیسجمهور اشاره دارد.
جان اف. کِندی سوار بر لیموزین ریاستجمهوری لحظاتی قبل از ترور
تا همین امروز هم رسانههای خبری کنترل شده آمریکا، از موضوع قاتل حقیقی کِندی به عنوان "تئوری توطئه" و بحث ممنوعه یاد میکنند. اما بررسی مجموعه مطالب منتشر شده درباره بازرسیها قتل کِندی از جمله "جان اف. کندی و اسمش را نبر" نوشته "جیمز داگلاس" و علاوه بر اینها شهادت "جیم گریسن" دادستان وقت "نیو اورلئان"، هیچ شکی باقی نمیگذارد که کِندی به دست عوامل سری و قدرتمندی در طبقه حاکم آمریکا به قتل رسیده است.
هدف از قتل کِندی، جایگزینی وی با رئیسجمهوری مطیعتر بود که منافع استراتژیک مجموعه نظامی-صنعتی آمریکا را تأمین نماید. جانشین کِندی، "لیندون جانسون" دقیقاً چنین شخصی بود. او در اواسط دهه 1960 جنگ در ویتنام را تشدید کرده و خشونت علیه شوری و کوبا را شدت بخشید و در جهت قتل "فیدل کاسترو" دست به اقدامات متعددی زد.
اما به سخنرانی باراک اوباما در سازمان ملل برگردیم. وی با اغراق اظهار کرد که "من رهبر قویترین ارتشی هستم که دنیا تا کنون به خود دیده است، و هر کجا که لازم باشد، در به کارگیری زور یا اقدام یکطرفه برای دفاع از کشورم یا همپیمانانمان تعلل نخواهم کرد." این همان نظامیگری و استفاده یکطرفه از ارتشی است که قانونگذاران آمریکایی از دولت این کشور انتظار دارند.
نقض قوانین بینالمللی و منشور سازمان ملل، مداخله در تغییر حکومتها بدون توجه به قتلعام احتمالی مردم، و سپس دروغپردازیهای باورپذیر از شرایطی است که رئیسجمهور آمریکا باید داشته باشد و به نیروهای داخلی حاکم بر کشورش اثبات کند. در غیر این صورت، سرنوشت یک رهبر مستقل و دموکراتیک در آمریکا همان سرنوشتی است که "جان اف. کِندی" به آن دچار شد. به همین دلیل است که سیاست تغییر حکومت و تمام جنایاتی که در حین اجرای آن به وقوع میپیوندد، همان قدری ماهیت آمریکایی دارد که پای سیب به آمریکایی بودن مشهور است.