به گزارش مشرق، زمانیکه «کاندولیزا رایس» مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۰۶ و در جریان تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان از «خاور میانه جدید» سخن گفت، تحلیل ها بیشتر معطوف به نقشه آمریکا برای حمایت از این رژیم و تداوم اشغالگری های آن معطوف شده بود؛ حال آنکه افشاگری های ویکی لیکس مبنی بر تلاش آمریکا برای سرنگونی حکومت سوریه و ایجاد جنگ های داخلی در این کشور از سال ۲۰۰۶ با عنوان «آمریکا نابودی سوریه را از ۲۰۰۶ پیگیری می کرد»، پشت پرده هایی را فاش کرد که نشان می دهد دسیسه اقدامات تروریست ها در سوریه از پنج سال پیش از آغاز آن کلید خورده بود.
اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده است، مقوله برهم خوردن ساختار ژئوپلیتیکی منطقه حساس خاورمیانه است. با کمک های مستشاری ایران و حملات هوایی روسیه به در خواست حکومت قانونی دمشق، معادلات محور غربی-عربی در این منطقه با چالش های جدی مواجه شد؛ به گونه ای که اربابان نمی توانند شاهد ماندن تروریست های اجاره ای خود و هلاکت آن ها باشند؛ گویا متوجه اتلاف هزینه هایی شده اند که مصروف آموزش و تجهیز تروریست ها نموده اند.
افزایش تلفات گروه های مختلف تروریستی در سوریه از یک سو و پیگیری دیگر اهداف راهبردی آمریکا و متحدان غربی آن در موازنه قدرت با ایران و روسیه در منطقه خاورمیانه و قفقاز از سوی دیگر، انتقال تروریست ها به این منطقه را در دستور کار قرار داده است.
در بخش اول این گزارش، پس از بررسی ادبیات پیشین دسیسه شوم غرب برای خاورمیانه، مقدمه ای بر تحلیل اهداف استراتژیک آن ها برای تثبیت حضور در آسیای مرکزی ارائه شده و در بخش دوم پیرامون ابعاد مختلف اهداف محور غرب در تسلط بر این منطقه مطالبی بیان خواهد شد.
بررسی سیر تحولات چند دهه گذشته به ویژه از زمان اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق در ۳ دی ۱۳۵۸ مصادف با ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ تا کنون، از یک راهبرد هر چند خطرناک اما قدیمی پرده برمی دارد که در جریان آن ناتو تحت امر آمریکا در هر نقطه ای از جهان که به موازنه قدرت یا حضور استعماری نیاز باشد با مستمسک قرار دادن بهانه هایی از قبیل حقوق بشر، سلاح های کشتار جمعی، حمایت از تروریست ها و ... به آنجا یورش برده و با پوشش تبلیغاتی بنگاه های رسانه ای خود به توجیه فجایع ناشی از آن می پردازد.
پیشتر غالباً حضور مستقیم و جنگ سخت نیات شوم آمریکا در برخی نقاط جهان را محقق می نمود؛ اما در عصر حاضر مصنوعات دست سازی مانند القاعده، طالبان، داعش و ... برای نیل به اهداف استعماری از طریق «جنگ نیابتی» ابزارآلات خوبی محسوب می شوند.
تجمع اهداف راهبردی متعدد آمریکا در خاورمیانه باعث شد تا خلق داعش و گروه های متنوع تروریستی مانند جبهه النصره و احرارالشام دراین منطقه تسریع شود تا از این رهگذر رؤیای شوم تحقق «خاورمیانه جدید» و تقسیمات ارضی آن بر اساس منافع آمریکا ترسیم گردد.
بدیهی است حمایت های مستقیم و با واسطه رسانه ای و اطلاعاتی آمریکا و برخی از سران مرتجع حاشیه خلیج فارس در این راستا ادامه یافت تا زمانیکه کمک های مستشاری ایران و حملات هوایی روسیه در سوریه، راهبرد از پیش ترسیم شده آمریکا در این منطقه را به چالش کشاند؛ راهبردی که به گفته «هنری کیسینجر» وزیر امور خارجه اسبق آمریکا «موجب بر هم خوردن ساختار ژئوپلتیکیِ ۴۰ ساله در این منطقه شد».
در این شرایط آمریکا چاره ای جز یکی از گزینه های زیر را ندارد:
۱) نگه داشتن نایبان خود در منطقه و افزایش کمک های مستقیم و غیر مستقیم به آن ها؛ که البته نوعی اتلاف کمک ها و حمایت های این کشور به آن ها تلقی می شود. لذا این رویکرد نمی تواند ادامه سیاست های آشوب طلبانه غرب برای تداوم حضور را دنبال نموده و بالتبع مطامع محورغربی-عربی را نیز به مخاطره می اندازد.
۲) کوچ اجباری (احتمالاً) موقت مهره های شطرنج ایجاد خاورمیانه جدید (تجزیه شده و در تعارض با یکدیگر) به نقاطی دیگر برای پیگیری سایر نقشه ها، انتخاب دومی است که سردمداران تروریسم دولتی به پیگیری آن مشغول شده اند. این امر به معنی کنارگذاشتن یا فراموش کردن خاورمیانه جدید با استفاده از عوامل نیابتی نیست؛ بلکه به این معنی است که برای جلوگیری از تلفات بالای آن ها در شرایط کنونی، تروریست هایی که پیشتر آموزش دیده اما مبتدی محسوب می شدند اما اکنون تجربه زیادی را نیز کسب کرده اند به نقطه دیگری منتقل شوند تا هم پیگیری سایر اهداف از دستور کار آمریکا خارج نشود و هم در صورت نیاز بتوان آن ها را زنده به خاورمیانه برگرداند.
خارج کردن تروریست ها از جبهه های عملیاتی سوریه و اعزام برخی از این نایبان به «عدن» در جنوب یمن و برخی دیگر به منطقه راهبردی «آسیای میانه و قفقاز» اکنون به سرعت در حال پیگیری است. در این راستا ۲۵ مهر ماه سال جاری، برخی رسانه ها اعلام کردند که هواپیماهای عربستان و ائتلاف ضد یمن با فرود در برخی مناطق تحت اشغال داعش در سوریه (که اماج حملات هوایی روسیه قرار گرفته اند) اقدام به انتقال آنها به شهر عدن در جنوب یمن می کنند؛ چرا که پس از ناکامی های مکرر ائتلاف به سرکردگی عربستان از طریق تجاوز به یمن، استفاده از داعش در عدن یکی دیگر از تلاش های آنها برای تقویت تجاوز و اشغالگری محسوب می شود. خبر پنجم آبان تلویزیون سوریه مبنی بر ورود ۵۰۰ عنصر تکفیری داعش به فرودگاه استان عدن شاهد دیگری بر صدق کوچ اجباری عمال اجاره ای محور غربی-عربی به شمار می آید.
اما آنچه در این گزارش به دنبال آن هستیم، دلالت های حضور و تقویت تروریست های داعش در منطقه استراتژیک «آسیای میانه و قفقاز» بوده و اهداف انتقال تروریست ها به یمن را به گزارش های آتی موکول می کنیم.
واکاوی علل و عوامل کوچ اجباری تروریست ها به آسیای مرکزی
*موقیعیت ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی
برای درک بهتر این موضوع، ابتدا باید با موقعیت جغرافیایی این منطقه بیشتر آشنا شویم. آسیای مرکزی یا آسیای میانه عرصه پهناوری در قاره آسیا و شامل کشورهای امروزی افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان است.
*علل تحرکات در آسیای میانه قفقاز
با فرو پاشی شوروی سابق و ظهور جمهوری های استقلال یافته در سال ۱۹۹۱، منطقه آسیای میانه و قفقاز، آماده شد تا در زمینه های مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی با همسایگان و سایر قدرت های فرا منطقه ای به توسعه مناسبات بپردازد. این منطقه به لحاظ استراتژیک و به دلیل وجود ذخایر زیرزمینی نفت و گاز و موقعیت جغرافیایی آن در ارتباط با دریای خزر و دریای سیاه، از منطقه ای بی اهمیت و دور از محوریت به منطقه ای مورد توجه قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای تبدیل شده است.
پس از پایان دوران جنگ سرد و پدید آمدن خلاء قدرت در برخی از مناطق جهان، تشکلهای چندجانبه و سازمانهای منطقهای رشد قابل ملاحظهای یافتند. آسیای مرکزی از جمله مهمترین منطقه ای بود که در نظام جدید بینالملل با خلاء قدرت مواجه شد و فدراسیون روسیه به عنوان میراث دار اصلی اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و مجموعه جهان غرب از سوی دیگر تلاش کردند با اتخاذ شیوههای گوناگون از این شرایط به نفع خود بهره برداری کنند. تشکیل و تقویت سازمانهای منطقهای از رویکردهای دو طرف برای همسو نمودن کشورهای آسیای میانه و قفقاز با اهداف، منافع و سیاستهای خود به شمار میرود. روسیه برای ارتقاء جایگاه خود در نظام بین الملل، بازسازی کنترل خود بر بخش انرژی کشورهای آسیای مرکزی با استفاده از اهرم نفت و گاز را مورد توجه قرار داده است.
روسیه از سویی به تشکل هایی مانند «سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع» که ۹ کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، بلاروس، تاجیکستان، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی را به عنوان اعضاء اصلی و ترکمنستان را نیز به عنوان عضو ناظر این سازمان در خود جای داده است، روی آورد و آمریکا نیز از سوی دیگر حرکت آرام و خزنده ای را از عضویت لتونی، لیتوانی، مولداوی در اتحادیه اروپا تا استقرار سامانه های موشک های بالستیک و تجهیزات جنگی سنگین در شرق اروپا و مرزهای غربی روسیه به انجام رساند. گویا بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای دست به دست هم خواستار گسترش و تقویت حضور در این حوزه هستند.
اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده است، مقوله برهم خوردن ساختار ژئوپلیتیکی منطقه حساس خاورمیانه است. با کمک های مستشاری ایران و حملات هوایی روسیه به در خواست حکومت قانونی دمشق، معادلات محور غربی-عربی در این منطقه با چالش های جدی مواجه شد؛ به گونه ای که اربابان نمی توانند شاهد ماندن تروریست های اجاره ای خود و هلاکت آن ها باشند؛ گویا متوجه اتلاف هزینه هایی شده اند که مصروف آموزش و تجهیز تروریست ها نموده اند.
افزایش تلفات گروه های مختلف تروریستی در سوریه از یک سو و پیگیری دیگر اهداف راهبردی آمریکا و متحدان غربی آن در موازنه قدرت با ایران و روسیه در منطقه خاورمیانه و قفقاز از سوی دیگر، انتقال تروریست ها به این منطقه را در دستور کار قرار داده است.
در بخش اول این گزارش، پس از بررسی ادبیات پیشین دسیسه شوم غرب برای خاورمیانه، مقدمه ای بر تحلیل اهداف استراتژیک آن ها برای تثبیت حضور در آسیای مرکزی ارائه شده و در بخش دوم پیرامون ابعاد مختلف اهداف محور غرب در تسلط بر این منطقه مطالبی بیان خواهد شد.
بررسی سیر تحولات چند دهه گذشته به ویژه از زمان اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق در ۳ دی ۱۳۵۸ مصادف با ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ تا کنون، از یک راهبرد هر چند خطرناک اما قدیمی پرده برمی دارد که در جریان آن ناتو تحت امر آمریکا در هر نقطه ای از جهان که به موازنه قدرت یا حضور استعماری نیاز باشد با مستمسک قرار دادن بهانه هایی از قبیل حقوق بشر، سلاح های کشتار جمعی، حمایت از تروریست ها و ... به آنجا یورش برده و با پوشش تبلیغاتی بنگاه های رسانه ای خود به توجیه فجایع ناشی از آن می پردازد.
پیشتر غالباً حضور مستقیم و جنگ سخت نیات شوم آمریکا در برخی نقاط جهان را محقق می نمود؛ اما در عصر حاضر مصنوعات دست سازی مانند القاعده، طالبان، داعش و ... برای نیل به اهداف استعماری از طریق «جنگ نیابتی» ابزارآلات خوبی محسوب می شوند.
تجمع اهداف راهبردی متعدد آمریکا در خاورمیانه باعث شد تا خلق داعش و گروه های متنوع تروریستی مانند جبهه النصره و احرارالشام دراین منطقه تسریع شود تا از این رهگذر رؤیای شوم تحقق «خاورمیانه جدید» و تقسیمات ارضی آن بر اساس منافع آمریکا ترسیم گردد.
بدیهی است حمایت های مستقیم و با واسطه رسانه ای و اطلاعاتی آمریکا و برخی از سران مرتجع حاشیه خلیج فارس در این راستا ادامه یافت تا زمانیکه کمک های مستشاری ایران و حملات هوایی روسیه در سوریه، راهبرد از پیش ترسیم شده آمریکا در این منطقه را به چالش کشاند؛ راهبردی که به گفته «هنری کیسینجر» وزیر امور خارجه اسبق آمریکا «موجب بر هم خوردن ساختار ژئوپلتیکیِ ۴۰ ساله در این منطقه شد».
در این شرایط آمریکا چاره ای جز یکی از گزینه های زیر را ندارد:
۱) نگه داشتن نایبان خود در منطقه و افزایش کمک های مستقیم و غیر مستقیم به آن ها؛ که البته نوعی اتلاف کمک ها و حمایت های این کشور به آن ها تلقی می شود. لذا این رویکرد نمی تواند ادامه سیاست های آشوب طلبانه غرب برای تداوم حضور را دنبال نموده و بالتبع مطامع محورغربی-عربی را نیز به مخاطره می اندازد.
۲) کوچ اجباری (احتمالاً) موقت مهره های شطرنج ایجاد خاورمیانه جدید (تجزیه شده و در تعارض با یکدیگر) به نقاطی دیگر برای پیگیری سایر نقشه ها، انتخاب دومی است که سردمداران تروریسم دولتی به پیگیری آن مشغول شده اند. این امر به معنی کنارگذاشتن یا فراموش کردن خاورمیانه جدید با استفاده از عوامل نیابتی نیست؛ بلکه به این معنی است که برای جلوگیری از تلفات بالای آن ها در شرایط کنونی، تروریست هایی که پیشتر آموزش دیده اما مبتدی محسوب می شدند اما اکنون تجربه زیادی را نیز کسب کرده اند به نقطه دیگری منتقل شوند تا هم پیگیری سایر اهداف از دستور کار آمریکا خارج نشود و هم در صورت نیاز بتوان آن ها را زنده به خاورمیانه برگرداند.
خارج کردن تروریست ها از جبهه های عملیاتی سوریه و اعزام برخی از این نایبان به «عدن» در جنوب یمن و برخی دیگر به منطقه راهبردی «آسیای میانه و قفقاز» اکنون به سرعت در حال پیگیری است. در این راستا ۲۵ مهر ماه سال جاری، برخی رسانه ها اعلام کردند که هواپیماهای عربستان و ائتلاف ضد یمن با فرود در برخی مناطق تحت اشغال داعش در سوریه (که اماج حملات هوایی روسیه قرار گرفته اند) اقدام به انتقال آنها به شهر عدن در جنوب یمن می کنند؛ چرا که پس از ناکامی های مکرر ائتلاف به سرکردگی عربستان از طریق تجاوز به یمن، استفاده از داعش در عدن یکی دیگر از تلاش های آنها برای تقویت تجاوز و اشغالگری محسوب می شود. خبر پنجم آبان تلویزیون سوریه مبنی بر ورود ۵۰۰ عنصر تکفیری داعش به فرودگاه استان عدن شاهد دیگری بر صدق کوچ اجباری عمال اجاره ای محور غربی-عربی به شمار می آید.
اما آنچه در این گزارش به دنبال آن هستیم، دلالت های حضور و تقویت تروریست های داعش در منطقه استراتژیک «آسیای میانه و قفقاز» بوده و اهداف انتقال تروریست ها به یمن را به گزارش های آتی موکول می کنیم.
واکاوی علل و عوامل کوچ اجباری تروریست ها به آسیای مرکزی
*موقیعیت ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی
برای درک بهتر این موضوع، ابتدا باید با موقعیت جغرافیایی این منطقه بیشتر آشنا شویم. آسیای مرکزی یا آسیای میانه عرصه پهناوری در قاره آسیا و شامل کشورهای امروزی افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان است.
با فرو پاشی شوروی سابق و ظهور جمهوری های استقلال یافته در سال ۱۹۹۱، منطقه آسیای میانه و قفقاز، آماده شد تا در زمینه های مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی با همسایگان و سایر قدرت های فرا منطقه ای به توسعه مناسبات بپردازد. این منطقه به لحاظ استراتژیک و به دلیل وجود ذخایر زیرزمینی نفت و گاز و موقعیت جغرافیایی آن در ارتباط با دریای خزر و دریای سیاه، از منطقه ای بی اهمیت و دور از محوریت به منطقه ای مورد توجه قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای تبدیل شده است.
پس از پایان دوران جنگ سرد و پدید آمدن خلاء قدرت در برخی از مناطق جهان، تشکلهای چندجانبه و سازمانهای منطقهای رشد قابل ملاحظهای یافتند. آسیای مرکزی از جمله مهمترین منطقه ای بود که در نظام جدید بینالملل با خلاء قدرت مواجه شد و فدراسیون روسیه به عنوان میراث دار اصلی اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و مجموعه جهان غرب از سوی دیگر تلاش کردند با اتخاذ شیوههای گوناگون از این شرایط به نفع خود بهره برداری کنند. تشکیل و تقویت سازمانهای منطقهای از رویکردهای دو طرف برای همسو نمودن کشورهای آسیای میانه و قفقاز با اهداف، منافع و سیاستهای خود به شمار میرود. روسیه برای ارتقاء جایگاه خود در نظام بین الملل، بازسازی کنترل خود بر بخش انرژی کشورهای آسیای مرکزی با استفاده از اهرم نفت و گاز را مورد توجه قرار داده است.
روسیه از سویی به تشکل هایی مانند «سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع» که ۹ کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، بلاروس، تاجیکستان، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی را به عنوان اعضاء اصلی و ترکمنستان را نیز به عنوان عضو ناظر این سازمان در خود جای داده است، روی آورد و آمریکا نیز از سوی دیگر حرکت آرام و خزنده ای را از عضویت لتونی، لیتوانی، مولداوی در اتحادیه اروپا تا استقرار سامانه های موشک های بالستیک و تجهیزات جنگی سنگین در شرق اروپا و مرزهای غربی روسیه به انجام رساند. گویا بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای دست به دست هم خواستار گسترش و تقویت حضور در این حوزه هستند.