به گزارش مشرق، حوالي ساعت 10:30 است، صداي آژير و بوق و تلفيقي از نعرههاي مردانه در محوطه پارک هرندي پيچيده. آتش و دود از هر طرف فضا را گرفته و مأموران شهرداري با لباسهايي فسفري در هر گوشهاي به چشم ميخورند. افرادي که گفته ميشود مردم محلي هرندي هستند، با چماقهايي دور و اطراف پارک ميچرخند. برخي بطريهاي بنزين به دست دارند و با پراکندهکردن معتادان داخل آلونکها و چادرها، همهجا را به آتش ميکشند. کارتنخوابها کتکخورده و گريان در حال فرار هستند و براي توضيحي کوتاه هم نميمانند. مردمي که بسيار عصباني به نظر ميرسند از مأموران شهرداري ميخواهند با آنها همراه شوند اما مأموران شهرداري داد ميزنند و به کارگران شهري تأکيد ميکنند دخالت نکنند و کنار بايستند.
مشخص است بخشهاي آتشگرفته، سرپناهها و چادرهاي معتادان است که مردم آتش زدهاند. صداي فرياد از داخل پارک بيشتر و بيشتر ميشود. نيروي انتظامي هم حضور دارد اما دخالتي نميکند. آنها هم خودشان را وارد اين غائله نکردهاند اما حضور دارند.
يکي از شاهدان که از ابتداي ماجرا در پارک هرندي حضور داشته به خبرنگار «شرق» ميگويد: اينها همه مردم همين محله هستند، مغازهدارها و ساکناني که زن و بچهشان در اين چند ماه عذاب کشيدهاند. صبح با دادوفرياد سمت پارک راه افتادند و بلند و با فرياد ميگفتند که ميخواهيم خودمان براي اينجا تعيين تکليف کنيم، کسي به داد ما نميرسد!
اين شاهد عيني ماجرا به «شرق» گفت: به نظر ميرسيد که اين مردم از چيزي عصباني شدهاند و به دليلي يکباره اعتراض کردهاند اما ما نفهميديم چه شده! البته بعضيها ميگفتند به دليل گزارش تلويزيون و نشاندادن اشکهاي يک پسربچه خيلي ناراحت شدهاند.
او افزود: فکر نميکنم شهرداري در اين موضوع دخالتي داشته باشد، شهرداري خودش را بيخودي قاطي اين ماجرا کرده و حالا دارد چوبش را ميخورد! چند نفر از ساکنان محله هرندي گفتند: «ما جرئت نداريم زن و بچهمان را در اين محله تنها بگذاريم، هر لحظه ممکن است به ما حمله کنند». «با شوراي محله و کلانتري همکاري کرديم و امروز اين کار را شروع کرديم تا پارک را تميز کنيم اما شهرداري و بهزيستي با ما همکاري نکردند». «شهرداري ميگويد من کار خودم را ميکنم و امنيت پارک به من ربطي ندارد». آنها که در اين محله نيستند اما هر شب ماشينهاي ما را خالي ميکنند و به زنان و دختران ما حمله ميکنند».
اين شاهد عيني، تصريح کرد: معتاداني که امروز پخشوپلا کردند، به سمت شرق پارک و ميدان شوش پراکنده شدند. در همين حال سيدعابد ملکي - شهردار منطقه 12 - در اين مورد به «شرق» گفت: شهرداري تهران قانوناً امکان برخورد با اين اقدامات يا همکاري با آنها را ندارد و در اين مورد هم مأموران شهرداري هيچ همکارياي با افرادي که از مردم محلي بودهاند، نداشتهاند.
وي با تأييد اين مطلب که افراد حملهکرده به معتادان متجاهر در پارک هرندي، از ساکنان محله هرندي بودهاند، گفت: عمدهاي از اين افراد منازلشان در نزديکي پارک قرار داشته و در اين مدت بيشتر در معرض مشکلات بودهاند. طبق آنچه من مطلع شدم مردم، معتادان را از محدوده نزديک خانههاي خودشان پراکنده کردهاند که بخشي از آنها به قسمت جنوبي پارک رفتهاند و بخشي ديگر هم پراکنده شدهاند. البته به نظر ميرسد تا چند ساعت ديگر مجدد پارک از معتادان پر شود چراکه آنها نميتوانند جاي دوري بروند.
شهردار منطقه 12 شهر تهران با بيان اينکه ساماندهي اين مشکلات نياز به همراهي و زمان دارد، گفت: شهرداري تهران براي بهبود شرايط اين محله اقدامات جايگزين زيادي را آغاز کرده تا شرايط را براي مردم محله هرندي مساعدتر کند اما مسئله اينجاست که ساير ارگانهاي مسئول، وظايفشان را درست و کامل انجام نميدهند. ساماندهي اين مشکلات در محلهاي با اين همه آسيب، نياز به هزينهها و زيرساختهاي بسيار دارد و بايد در اين مورد به شهرداري کمک کنند.
چند شب قبل و در يک برنامه زنده تلويزيوني مسئولان ارگانهاي مختلف از جمله ستاد مبارزه با مواد مخدر و نيروي انتظامي، اقدامات صورتگرفته براي جمعآوري و ساماندهي معتادان متجاهر را بازخواني کردند. پرويز افشار - معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکتهاي مردمي ستاد مبارزه با موادمخدر - که ميهمان اين برنامه بود، در مورد تفاهم با شهرداري تهران، افزايش ظرفيت براي نگهداري معتادان طبق ماده 15، بازسازي مراکز اقامتي معتادان و ... صحبتهايي داشت که اميدوارکننده بود اما همانند ساير حرفها و قولهايي که در اين چند ماه داده شده، به درد کف خيابان و محلههايي چون هرندي نخورده است و در نهايت مردم به فکر نجات خودشان افتادهاند. برنامهاي که به کتکخوردن و پراکندهکردن تعدادي معتاد پرخطر در شهر انجاميده است.
همين هفته گذشته حسين حاج قرباني، دبير شوراياري منطقه 14 ميهمان صحن علني شوراي شهر تهران بود و درمورد کوچ معتادان پرخطر به محلههاي منطقه 14 هشدار داد. وي با اشاره به فرسودهبودن بخشهاي زيادي از بافت مسکوني اين منطقه و فضاهاي پرخطر شهري، از پديده نوظهور معتادان خياباني در منطقه 14 سخن گفت و افزود: از زماني که برخورد با اين پديده در منطقه 12 تشديد شده است، بسياري از معتادان و بيخانمانها به منطقه 14 مهاجرت کردهاند و در فضاهاي بيدفاع شهري چادر زده و بيتوته کردهاند. زن و مرد، پير و جوان در اين چادرها زندگي ميکنند و چهره منطقه را تحتتأثير قرار دادهاند.
چهار ساعت پس از واقعه در پارک حقاني
هوا نيمهابري است و باران تقريبا بند آمده. از مترو شوش که رد بشوي، کمي بالاتر درست آن طرف خيابان، خيابان عليزاده پيداست. ماشين پشت چراغ ايستاده و پليس برگ جريمهاش را در هوا تکان ميدهد. شيشه را پايين ميکشم و از پليس راهنمايي ميپرسم که در جريان ماجراي صبح خيابان هرندي هست يا نه. اما در جواب اينکه کار چه کسي بود، ترجيح ميدهد سوت سفيدش را در دهان بگذارد و صداي تيز سوتش در ميان همهمه ماشينهاي سنگيني که خودشان را به بنگاههاي حملونقل ميرسانند گم شود. از يک خيابان فرعي وارد ميشويم تا به پشت پارک حقاني برسيم.
مرد ميوهفروشي جلوي يک قهوهخانه ايستاده و دستمال به روي پرتقالهاي خوشرنگش ميکشد. شيشه را پايين کشيدهام و از او درباره ماجراي صبح سؤال ميکنم، مرد خوشبرخورد است و ميگويد: «صبح بود، اين بندگان خدا يک پلاستيک ميکشيدند روي سرشون و دواشون رو مصرف ميکردند. بعد يکدفعه من نميدونم چي شد که ريختن تو پارک، صداشون همه خيابون رو برداشته بود. فکر کنم کار شهرداري بود».
ميپرسم: «يعني شما ميگوييد کار مردم نبود؟»
مرد منکر ميشود و ناگهان صاحب قهوهخانه با عصبانيت و سينه ستبر جلوي ماشين ظاهر ميشود و ميگويد: «خانم اينا مارو عاصي کردن. مردم همين محله، مردم آبرودار اين محله خسته شدن به خدا. ديگه طاقت نداشتن. ريختن اين معتادارو جمع کردن».
پرتقالفروش اما عصباني ميشود. پشتش را ميکند به من و خطاب به مرد ميگويد: «عباس آقا اين خانم اومده ميپرسه که کار کي بود. اين خانم خبرنگاره ... منم بهش ميگم که مردم اينجا چايي درست ميکنن ميارن ميدن دست اين معتادا، کار مردم اينجا نيست. هست؟»
مرد کمي خيره نگاه ميکند و ميگويد: «نه خانم... کار مردم نبوده... مردم که کارهاي نيستن... اين شهرداري هر کاري دلش بخواد بکنه ميکنه. مگه حرف مردم هم مهمه؟»
پرسانپرسان فهميدهام آبها که از آسياب افتاده، کارتنخوابها بند و بساطشان را ته پارک آوردهاند. از پنجره ماشين تماشايشان ميکنم، گُلهبهگُله توي پارک نشستهاند و زرورق ميپيچند. حالا يک طرف پارک جمع شدهاند تعدادشان بيشتر است. وارد پارک که ميشوم، همهچيز عادي به نظر ميرسد. اما هنوز ميشود رد دود را ديد ... بوي پلاستيک آبشده هنوز ميآيد و ديوارهاي گلي پارک دودگرفته و سياه شدهاند.
مردي جلو ميآيد و ميگويد: «الان ديگه برا شب چادر نداريم. چادرا رو آتيش زدن، عوضش پتو ميفروشم. پتوي پلنگي فرد اعلا...».
دخترک با چشمان نيمهباز و موهايي که توي صورتش ريخته با ولع به قليان پک ميزند. يک جمع چهار نفري هستند. دو مرد و دو زن. يکي از پسرها لباسهايش از بقيه تروتميزتر است. پايپش را از جيبش درميآورد و روي موتور مينشيند. از او درباه ماجراي صبح ميپرسم. ميگويد اسمش فرهاد است، سيگارش را از کنار گوشش برميدارد و با زبانش خيس ميکند و بعد ميگويد: «خوابيده بودم تو چادر. ساعتش يادم نيست...؛ دُرسا اينها هم تو چادر بغلي خواب بودن. يهدفعه خيس شدم، فکر کردم بارونه، اما بنزين بود...». خندههايش تلخ است فرهاد، سيگارش روشن نميشود... دوباره و سهباره تلاش ميکند و دستش ميلرزد و سيگار ميافتد روي زمين... .
فرهاد شاکي شده، دوباره آن را برميدارد و ميگويد: «داد ميزدند که آتيشمان ميزنند و اتفاقا زدند. يعني اگر نميجنبيدم الان داشتي با جزغالهم مصاحبه ميکردي... کار خود خود مردم بود، اين پايگاههاي محلي...».
ميپرسم چرا؟ همان دختري که قليان ميکشيد ميگويد: «چهميدونم! ... ميگن سلب آسايشه... خب کجا برم من؟»
اسمش درسا است. موهايش از شدت چرک به هم چسبيده. سرش را بالا ميکند و صورتش را نگاه ميکنم، چشمهايش سبز سبز است، از همان چشمهاي قشنگ سينمايي. درسا ميگويد با خالهاش توي پارک زندگي ميکند و حالا دنبال گرفتن يک اتاق هستند. وقتي سؤال ميکنم معتادي؟ خيلي جدي ميگويد: «نه بابا... فقط قليون ميکشم، اونم واسه تفريح... اما شما بنويس اينا ميگن بودن ماها براشون تو دروازهغار افت داره. ريکس نميکنن بچههاشون از جولوي ما رد بشن...».
بهمن از موادفروشهاي پارک است، ميگويد فقط خودش گهگاهي دوا (هروئين) مصرف ميکند. ميگويد مردم بهتنهايي از عهده اين کار برنميآيند. کار شهرداري است و قطعا مردم همراهيشان کردهاند. پايپفروش پارک هم که پايپهايش را دانهاي دو هزارتومان ميفروشد برايمان تعريف ميکند که چقدر کتک خورده. اما حالا همهچيز عادي است و زندگي به شيوه پارک حقاني جريان دارد.
زرورقفروشها يک گوشه، لباسفروشها هم گوشه ديگر... مردي هم شيشه خرد ميکند و سر قيمت با زني که تهديد به خودکشي ميکند چانه ميزند. راننده شيشههاي ماشين را تا آخر بالا کشيده و به صورت آدمها هم نگاه نميکند... جلوي يک مغازه ميايستم و از مرد داستان صبح را ميپرسم. مرد ميگويد: «کار شهرباني بود. اما مردم هم اومدن کمکشون... خانم، ما بچهمدرسهاي داريم. شما فکر کن آخه چطور ميشه من بچهم رو از اين محله با اين اوضاع رد بکنم؟ ديگه نذاشتم بره مدرسه...».
به همين راحتي به خاطر حضور معتادان، يک بچه از مدرسهرفتن محروم ميشود... به قول يکي از کارتنخوابها، حالا به آنها گفته شده در پارک ساعي و ملت مستقر شوند. ساعت از 4 بعدازظهر گذشته و زندگي در پارک حقاني به شيوه دوافروشها هنوز جاري است... .
توضيحات شهردار منطقه 12 تهران درباره آتش زدن چادر کارتنخوابها در هرندي
به گزارش تسنيم، شهردار منطقه 12 توضيحاتي درباره به آتش کشيده شدن چادر تعدادي از کارتنخوابها در محله شهيد هرندي ارائه کرد.
عابد ملکي با حضور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: ساعت 11 ظهر روز گذشته برخي از اهالي محله هرندي با چوب به سمت کارتنخوابهاي اين محل رفته و آنها را به سمت جنوب پارک هدايت کردند.
وي با بيان اينکه پس از انتقال معتادان به انتهاي پارک برخي از اهالي نسبت به آتشزدن چادر کارتنخوابها اقدام کردند ادامه داد: کارتنخوابي و حضور معتادان متجاحر در منطقه هرندي به موضوع بسيار برجستهاي تبديل شده و مردم آن از اينکه هويتشان با اين موضوعات گره خورد ناراحت هستند. از اين رو متاسفانه دست به چنين اقدامي زدند.
شهردار منطقه 12 تصريح کرد: بسياري از چادرهاي اقامتي اين معتادان اجارهاي است. بنده در بازديدي که روز جمعه از اين محل داشتم زن معتادي را ديدم که به دليل عدم پرداخت اجاره بها او را از چادر بيرون کرده بودند. در حادثه روز گذشته ماموران انتظامي در محل حضور داشتند و با کمک ماموران شهرداري سعي شد امنيت به محل بازگردد.
مشخص است بخشهاي آتشگرفته، سرپناهها و چادرهاي معتادان است که مردم آتش زدهاند. صداي فرياد از داخل پارک بيشتر و بيشتر ميشود. نيروي انتظامي هم حضور دارد اما دخالتي نميکند. آنها هم خودشان را وارد اين غائله نکردهاند اما حضور دارند.
يکي از شاهدان که از ابتداي ماجرا در پارک هرندي حضور داشته به خبرنگار «شرق» ميگويد: اينها همه مردم همين محله هستند، مغازهدارها و ساکناني که زن و بچهشان در اين چند ماه عذاب کشيدهاند. صبح با دادوفرياد سمت پارک راه افتادند و بلند و با فرياد ميگفتند که ميخواهيم خودمان براي اينجا تعيين تکليف کنيم، کسي به داد ما نميرسد!
اين شاهد عيني ماجرا به «شرق» گفت: به نظر ميرسيد که اين مردم از چيزي عصباني شدهاند و به دليلي يکباره اعتراض کردهاند اما ما نفهميديم چه شده! البته بعضيها ميگفتند به دليل گزارش تلويزيون و نشاندادن اشکهاي يک پسربچه خيلي ناراحت شدهاند.
او افزود: فکر نميکنم شهرداري در اين موضوع دخالتي داشته باشد، شهرداري خودش را بيخودي قاطي اين ماجرا کرده و حالا دارد چوبش را ميخورد! چند نفر از ساکنان محله هرندي گفتند: «ما جرئت نداريم زن و بچهمان را در اين محله تنها بگذاريم، هر لحظه ممکن است به ما حمله کنند». «با شوراي محله و کلانتري همکاري کرديم و امروز اين کار را شروع کرديم تا پارک را تميز کنيم اما شهرداري و بهزيستي با ما همکاري نکردند». «شهرداري ميگويد من کار خودم را ميکنم و امنيت پارک به من ربطي ندارد». آنها که در اين محله نيستند اما هر شب ماشينهاي ما را خالي ميکنند و به زنان و دختران ما حمله ميکنند».
اين شاهد عيني، تصريح کرد: معتاداني که امروز پخشوپلا کردند، به سمت شرق پارک و ميدان شوش پراکنده شدند. در همين حال سيدعابد ملکي - شهردار منطقه 12 - در اين مورد به «شرق» گفت: شهرداري تهران قانوناً امکان برخورد با اين اقدامات يا همکاري با آنها را ندارد و در اين مورد هم مأموران شهرداري هيچ همکارياي با افرادي که از مردم محلي بودهاند، نداشتهاند.
وي با تأييد اين مطلب که افراد حملهکرده به معتادان متجاهر در پارک هرندي، از ساکنان محله هرندي بودهاند، گفت: عمدهاي از اين افراد منازلشان در نزديکي پارک قرار داشته و در اين مدت بيشتر در معرض مشکلات بودهاند. طبق آنچه من مطلع شدم مردم، معتادان را از محدوده نزديک خانههاي خودشان پراکنده کردهاند که بخشي از آنها به قسمت جنوبي پارک رفتهاند و بخشي ديگر هم پراکنده شدهاند. البته به نظر ميرسد تا چند ساعت ديگر مجدد پارک از معتادان پر شود چراکه آنها نميتوانند جاي دوري بروند.
شهردار منطقه 12 شهر تهران با بيان اينکه ساماندهي اين مشکلات نياز به همراهي و زمان دارد، گفت: شهرداري تهران براي بهبود شرايط اين محله اقدامات جايگزين زيادي را آغاز کرده تا شرايط را براي مردم محله هرندي مساعدتر کند اما مسئله اينجاست که ساير ارگانهاي مسئول، وظايفشان را درست و کامل انجام نميدهند. ساماندهي اين مشکلات در محلهاي با اين همه آسيب، نياز به هزينهها و زيرساختهاي بسيار دارد و بايد در اين مورد به شهرداري کمک کنند.
چند شب قبل و در يک برنامه زنده تلويزيوني مسئولان ارگانهاي مختلف از جمله ستاد مبارزه با مواد مخدر و نيروي انتظامي، اقدامات صورتگرفته براي جمعآوري و ساماندهي معتادان متجاهر را بازخواني کردند. پرويز افشار - معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکتهاي مردمي ستاد مبارزه با موادمخدر - که ميهمان اين برنامه بود، در مورد تفاهم با شهرداري تهران، افزايش ظرفيت براي نگهداري معتادان طبق ماده 15، بازسازي مراکز اقامتي معتادان و ... صحبتهايي داشت که اميدوارکننده بود اما همانند ساير حرفها و قولهايي که در اين چند ماه داده شده، به درد کف خيابان و محلههايي چون هرندي نخورده است و در نهايت مردم به فکر نجات خودشان افتادهاند. برنامهاي که به کتکخوردن و پراکندهکردن تعدادي معتاد پرخطر در شهر انجاميده است.
همين هفته گذشته حسين حاج قرباني، دبير شوراياري منطقه 14 ميهمان صحن علني شوراي شهر تهران بود و درمورد کوچ معتادان پرخطر به محلههاي منطقه 14 هشدار داد. وي با اشاره به فرسودهبودن بخشهاي زيادي از بافت مسکوني اين منطقه و فضاهاي پرخطر شهري، از پديده نوظهور معتادان خياباني در منطقه 14 سخن گفت و افزود: از زماني که برخورد با اين پديده در منطقه 12 تشديد شده است، بسياري از معتادان و بيخانمانها به منطقه 14 مهاجرت کردهاند و در فضاهاي بيدفاع شهري چادر زده و بيتوته کردهاند. زن و مرد، پير و جوان در اين چادرها زندگي ميکنند و چهره منطقه را تحتتأثير قرار دادهاند.
چهار ساعت پس از واقعه در پارک حقاني
هوا نيمهابري است و باران تقريبا بند آمده. از مترو شوش که رد بشوي، کمي بالاتر درست آن طرف خيابان، خيابان عليزاده پيداست. ماشين پشت چراغ ايستاده و پليس برگ جريمهاش را در هوا تکان ميدهد. شيشه را پايين ميکشم و از پليس راهنمايي ميپرسم که در جريان ماجراي صبح خيابان هرندي هست يا نه. اما در جواب اينکه کار چه کسي بود، ترجيح ميدهد سوت سفيدش را در دهان بگذارد و صداي تيز سوتش در ميان همهمه ماشينهاي سنگيني که خودشان را به بنگاههاي حملونقل ميرسانند گم شود. از يک خيابان فرعي وارد ميشويم تا به پشت پارک حقاني برسيم.
مرد ميوهفروشي جلوي يک قهوهخانه ايستاده و دستمال به روي پرتقالهاي خوشرنگش ميکشد. شيشه را پايين کشيدهام و از او درباره ماجراي صبح سؤال ميکنم، مرد خوشبرخورد است و ميگويد: «صبح بود، اين بندگان خدا يک پلاستيک ميکشيدند روي سرشون و دواشون رو مصرف ميکردند. بعد يکدفعه من نميدونم چي شد که ريختن تو پارک، صداشون همه خيابون رو برداشته بود. فکر کنم کار شهرداري بود».
ميپرسم: «يعني شما ميگوييد کار مردم نبود؟»
مرد منکر ميشود و ناگهان صاحب قهوهخانه با عصبانيت و سينه ستبر جلوي ماشين ظاهر ميشود و ميگويد: «خانم اينا مارو عاصي کردن. مردم همين محله، مردم آبرودار اين محله خسته شدن به خدا. ديگه طاقت نداشتن. ريختن اين معتادارو جمع کردن».
پرتقالفروش اما عصباني ميشود. پشتش را ميکند به من و خطاب به مرد ميگويد: «عباس آقا اين خانم اومده ميپرسه که کار کي بود. اين خانم خبرنگاره ... منم بهش ميگم که مردم اينجا چايي درست ميکنن ميارن ميدن دست اين معتادا، کار مردم اينجا نيست. هست؟»
مرد کمي خيره نگاه ميکند و ميگويد: «نه خانم... کار مردم نبوده... مردم که کارهاي نيستن... اين شهرداري هر کاري دلش بخواد بکنه ميکنه. مگه حرف مردم هم مهمه؟»
پرسانپرسان فهميدهام آبها که از آسياب افتاده، کارتنخوابها بند و بساطشان را ته پارک آوردهاند. از پنجره ماشين تماشايشان ميکنم، گُلهبهگُله توي پارک نشستهاند و زرورق ميپيچند. حالا يک طرف پارک جمع شدهاند تعدادشان بيشتر است. وارد پارک که ميشوم، همهچيز عادي به نظر ميرسد. اما هنوز ميشود رد دود را ديد ... بوي پلاستيک آبشده هنوز ميآيد و ديوارهاي گلي پارک دودگرفته و سياه شدهاند.
مردي جلو ميآيد و ميگويد: «الان ديگه برا شب چادر نداريم. چادرا رو آتيش زدن، عوضش پتو ميفروشم. پتوي پلنگي فرد اعلا...».
دخترک با چشمان نيمهباز و موهايي که توي صورتش ريخته با ولع به قليان پک ميزند. يک جمع چهار نفري هستند. دو مرد و دو زن. يکي از پسرها لباسهايش از بقيه تروتميزتر است. پايپش را از جيبش درميآورد و روي موتور مينشيند. از او درباه ماجراي صبح ميپرسم. ميگويد اسمش فرهاد است، سيگارش را از کنار گوشش برميدارد و با زبانش خيس ميکند و بعد ميگويد: «خوابيده بودم تو چادر. ساعتش يادم نيست...؛ دُرسا اينها هم تو چادر بغلي خواب بودن. يهدفعه خيس شدم، فکر کردم بارونه، اما بنزين بود...». خندههايش تلخ است فرهاد، سيگارش روشن نميشود... دوباره و سهباره تلاش ميکند و دستش ميلرزد و سيگار ميافتد روي زمين... .
فرهاد شاکي شده، دوباره آن را برميدارد و ميگويد: «داد ميزدند که آتيشمان ميزنند و اتفاقا زدند. يعني اگر نميجنبيدم الان داشتي با جزغالهم مصاحبه ميکردي... کار خود خود مردم بود، اين پايگاههاي محلي...».
ميپرسم چرا؟ همان دختري که قليان ميکشيد ميگويد: «چهميدونم! ... ميگن سلب آسايشه... خب کجا برم من؟»
اسمش درسا است. موهايش از شدت چرک به هم چسبيده. سرش را بالا ميکند و صورتش را نگاه ميکنم، چشمهايش سبز سبز است، از همان چشمهاي قشنگ سينمايي. درسا ميگويد با خالهاش توي پارک زندگي ميکند و حالا دنبال گرفتن يک اتاق هستند. وقتي سؤال ميکنم معتادي؟ خيلي جدي ميگويد: «نه بابا... فقط قليون ميکشم، اونم واسه تفريح... اما شما بنويس اينا ميگن بودن ماها براشون تو دروازهغار افت داره. ريکس نميکنن بچههاشون از جولوي ما رد بشن...».
بهمن از موادفروشهاي پارک است، ميگويد فقط خودش گهگاهي دوا (هروئين) مصرف ميکند. ميگويد مردم بهتنهايي از عهده اين کار برنميآيند. کار شهرداري است و قطعا مردم همراهيشان کردهاند. پايپفروش پارک هم که پايپهايش را دانهاي دو هزارتومان ميفروشد برايمان تعريف ميکند که چقدر کتک خورده. اما حالا همهچيز عادي است و زندگي به شيوه پارک حقاني جريان دارد.
زرورقفروشها يک گوشه، لباسفروشها هم گوشه ديگر... مردي هم شيشه خرد ميکند و سر قيمت با زني که تهديد به خودکشي ميکند چانه ميزند. راننده شيشههاي ماشين را تا آخر بالا کشيده و به صورت آدمها هم نگاه نميکند... جلوي يک مغازه ميايستم و از مرد داستان صبح را ميپرسم. مرد ميگويد: «کار شهرباني بود. اما مردم هم اومدن کمکشون... خانم، ما بچهمدرسهاي داريم. شما فکر کن آخه چطور ميشه من بچهم رو از اين محله با اين اوضاع رد بکنم؟ ديگه نذاشتم بره مدرسه...».
به همين راحتي به خاطر حضور معتادان، يک بچه از مدرسهرفتن محروم ميشود... به قول يکي از کارتنخوابها، حالا به آنها گفته شده در پارک ساعي و ملت مستقر شوند. ساعت از 4 بعدازظهر گذشته و زندگي در پارک حقاني به شيوه دوافروشها هنوز جاري است... .
توضيحات شهردار منطقه 12 تهران درباره آتش زدن چادر کارتنخوابها در هرندي
به گزارش تسنيم، شهردار منطقه 12 توضيحاتي درباره به آتش کشيده شدن چادر تعدادي از کارتنخوابها در محله شهيد هرندي ارائه کرد.
عابد ملکي با حضور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: ساعت 11 ظهر روز گذشته برخي از اهالي محله هرندي با چوب به سمت کارتنخوابهاي اين محل رفته و آنها را به سمت جنوب پارک هدايت کردند.
وي با بيان اينکه پس از انتقال معتادان به انتهاي پارک برخي از اهالي نسبت به آتشزدن چادر کارتنخوابها اقدام کردند ادامه داد: کارتنخوابي و حضور معتادان متجاحر در منطقه هرندي به موضوع بسيار برجستهاي تبديل شده و مردم آن از اينکه هويتشان با اين موضوعات گره خورد ناراحت هستند. از اين رو متاسفانه دست به چنين اقدامي زدند.
شهردار منطقه 12 تصريح کرد: بسياري از چادرهاي اقامتي اين معتادان اجارهاي است. بنده در بازديدي که روز جمعه از اين محل داشتم زن معتادي را ديدم که به دليل عدم پرداخت اجاره بها او را از چادر بيرون کرده بودند. در حادثه روز گذشته ماموران انتظامي در محل حضور داشتند و با کمک ماموران شهرداري سعي شد امنيت به محل بازگردد.