گروه سیاسی مشرق - حسن روحانی در کتاب خاطراتش، به ماجراهای دوران سربازی اشاره کرده و مینویسد: در گروهان ما افراد نمازخوانی بودند که از نمازخواندن در میان جمع، گویی خجالت میکشیدند. بدینجهت مقوایی برمیداشتند و به پشت ساختمان دستشویی که محل خلوتی بود، میرفتند و نماز میخواندند.
... برای از بین بردن این وضع ناخوشایند در پادگان، با چند نفر از دوستان نزدیک مشورت کردیم. ابتدا شماری از دانشجویان نمازخوان را شناسایی کردیم. سپس با یکیک آنها که حدود بیست نفر بودند، صحبت کردیم و گفتیم: بهتر است در محل مناسبی (جلوی سالن استراحت) پتو پهن کنیم و با کمال افتخار و سرافرازی نماز بخوانیم. بنابراین فردای آن روز هنگام ادای نماز مغرب و عشا جلوی استراحتگاه خودمان، چند تخته پتو پهن کردیم و هر کس نماز خود را به صورت فرادی خواند. این کار سبب شد که در شبهای بعد، افراد نمازخوان دیگری به ما بپیوندند. تعداد نمازخوانها به حدود چهل پنجاه نفر رسید. پس از چند شب، قرار گذاشتیم نماز را به جماعت بخوانیم. همگی استقبال کردند و بهاینترتیب نماز جماعت برپا شد که در پادگان کاملاً بیسابقه و قابلتوجه بود.
چپیها که نماز جماعت را دیدند، رفتند و فردا شب، هنگام اقامه نماز مغرب و عشا آمدند و روبهروی ما شروع کردند به تمبکزدن و رقصیدن! پس از نماز، برخی از دوستان خیلی عصبانی شده بودند و میخواستند با آنها درگیر شدند که به آنها گفتم: کار آنها را نادیده بگیرید و درگیر نشوید. ما نماز خودمان را میخوانیم و آنها هم هر کاری میخواهند انجام دهند. یکی دو شب همین بساط بود تا اینکه دوباره مأموران ضداطلاعات آمدند و من را با خود به ضد اطلاعات بردند. در آنجا گفتند که نماز جماعت در ارتش ممنوع است. آنها به مادهای در قانون اشاره میکردند که بر مبنای آن تجمع نظامیان ممنوع است. به آنان پاسخ دادم ما فقط نماز میخوانیم و تجمع سیاسی در کار نیست، ولی آنها نماز جماعت را مشمول آن ماده میدانستند. خلاصه، هرچه بحث کردم بیفایده بود و بالاخره ناچار شدیم که نماز جماعت را تعطیل کنیم و هر کس نماز خود را به صورت فرادی بخواند.[1]
[1] - خاطرات حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، 1388، صص 374 و 375