به گزارش مشرق، منتخب اشعار به مناسبت اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، برگرفته از کتاب تولیدی سازمان بسیج مداحان ویژه ذاکران اهل بیت (ع) منتشر شد.
منتخب اشعار اربعین حسینی
منبع: بسیج مداحان
منتخب اشعار اربعین حسینی
علی رضایی
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
گفتند شاعران همه ازحال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها
******************************
محمد فردوسی
امروز اربعین عزیز دو عالم است
یا این که روز دوم ماه محرّم است؟
یک قافله رسیده که ره توشه اش غم است
یک قافله که قامت بانوی آن خم است
یک قافله بدون علمدار آمده
یک قافله که از سر بازار آمده
گرد و غبار چادر زن ها مشخّص است
آثار خستگی بدن ها مشخّص است
رنگ کبود و جای زدن ها مشخّص است
از آه آه و لحن سخن ها مشخّص است ...
... خیلی میان راه اذیّت شدند، آه!
چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه!
در این میان زنی که شبیه فرشته است
آمد ولی حجاب سرش رشته رشته است
پیداست که به او چه قدَر بد گذشته است
با اشک، روی قبر برادر نوشته است:
قبر حسین، کُشته ی عطشان کربلا
«در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا»
من زینبم... شناختی آیا؟ بلند شو
ای نور چشم مادرم از جا بلند شو
یا که بگیر جان مرا یا بلند شو
ای سر بُریده ام! به روی پا بلند شو
برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن
آوارگی اهل حرم را نگاه کن
هر کس رسیده محضر تو گریه می کند
دارد سکینه دختر تو گریه می کند
در پشت خیمه همسر تو گریه می کند
بالای قبر اصغر تو گریه می کند
لالایی رباب، دلم را شکسته است
آوای آب آب، دلم را شکسته است
دارد رباب صحبت سربسته با فرات
لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات!
یک لحظه هم برای رضای خدا فرات ...
... اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟
رویت سیاه! موی سفید مرا ببین
زخم گلوی طفل شهید مرا ببین
یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین!
از شام و کوفه هدیه ای آوردم ای حسین!
بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین!
عبّاس اگر نبود که می مُردم ای حسین!
چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود
در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود
با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد
حرف از کنیز بردن یک بی پناه شد
وقتی سه ساله ی تو لبش غرق آه شد
با تازیانه پیرهنش راه راه شد
بین خرابه خاطره ها را گذاشتم
شرمنده ام که یاس تو را جا گذاشتم
چل روز پیش بود که پیشانی ات شکست
از لا به لای جمعیّتی نیزه دار و پست
دیدم که شمر آمد و بر سینه ات نشست
راه نفس نفس زدنت را به زور بست
خنجر کشید و آه... بماند برای بعد
آهی شنید و آه... بماند برای بعد
********************************
محمد جواد غفور زاده
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
ندای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهی دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاری است
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهی پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید
همان خواهر ولی خاطر پریشان
سیهپوش و بنفشهپیکر آید
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید»
«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید»
«به گوشم، عمّه! از گهوارهی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید»
«مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید»
«ولی ای عمّه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید»،
«در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
**************************
امیر عظیمی
ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو!
ای عزیز قبیله، ای بانو!
عمه ی بی بدیله، ای بانو!
ای عقیله، عقیله، ای بانو!
عشق تنها به تو نظر انداخت
عقل در پای تو سپر انداخت
عمه تو بر سپهرها قمری
زنی از جنس شیرهای نری
کرد با تو حسین جلوه گری
فتنه در تو نداشته اثری
در نگاهت بلا چه زیبا شد
از کلامت یزید رسوا شد
تو که خود محشری به تنهایی
سوره ی کوثری به تنهایی
ثانی مادری به تنهایی
حیدر دیگری به تنهایی
کوهی از غم شدی، چهل روز است
از چه رو خم شدی، چهل روز است
اربعین، عمه زینب کبرا
با دلی گُر گرفته از غم ها
آمدی تا به دشت کرببلا
از سر ناقه مثل تک تک ما
جسم پاکت ز صدر زین افتاد
باز هم عرش بر زمین افتاد
باز هم عمه، قتلگاه، حسین
بر لبت ذکر آه، آه، حسین
شه بی لشگر و سپاه حسین
آی خورشید خیمه گاه حسین
سایه ات کم شده، چهل منزل
کمرم خم شده، چهل منزل
تو که رفتی به ما جسارت شد
هستی خیمه گاه غارت شد
نه که سهمم فقط اسارت شد
طعنه ی خصم نابکارت شد
آتش از خیمه ها زبانه کشید
بعد تو شمر تازیانه کشید...
شمر سمتت دوید، یادم هست
خنجرش را کشید، یادم هست
حنجرت را برید، یادم هست
ناله ام را شنید، یادم هست
روبروی نگاه مادر تو
رفت بالای نیزه ها سر تو
********************************
سید هاشم وفایی
بابا سلام بر بدن بی سرت كنم؟
یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟
بگذار تا كه چهره گذارم به خاك تو
آنگه سلام بر بدن بی سرت كنم
وقتی نظر به شعله خورشید می كنم
یاد از شرار جان و دل و حنجرت كنم
خون می شود دلم ز تن پاره پاره اش
هر گه نظر به قبر علی اكبرت كنم
همرنگ خون دستِ ز پیكر فتاده اش
اشكی نثار تربت آب آورت كنم
چشمم فتاده است به شط فرات و باز
گریه به یاد لعل لب اصغرت كنم
از آن شبی كه خواهر من از نفس فتاد
هر شب فغان ز هجر رخ دخترت كنم
بابا چه گویمت چه كشیده است عمه ام
بگذار ناله ها به دل خواهرت كنم
بابا سرم، تنم، جگرم درد می كند
گر خون دل روانه به خاك ترت كنم
پیدا كند مقام «وفائی» به روز حشر
وقتی كه التفات به نوحه گرت كنم
*****************************
محمد جواد غفور زاده
به نینوای حسین از "شفق" سلام برید
سلام خسته دلی را به آن امام برید
"ز تربت شهدا بوی سیب می آید"
مرا به دیدن آن روضه السلام برید
شکسته بسته دعای من از اثر افتاد
خبر به حضرت مولا از این غلام برید
معاشران! دل من، جای مانده در حرمش
مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید
در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد
به خون نشسته نگاهی بنفشه فام برید
در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید
به شهر نور رسیدید، فیض عام برید
اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست
برای ساقی لب تشنه یک دو جام برید
به دست های علمدار کربلا سوگند
مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید
به یک اشاره ی او کارها درست شود
در آن "مقام" از این دل شکسته نام برید
زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است
"به روح های مقدس ز من پیام برید"
**************************
موسی علیمرادی
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببریدم ببریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا
در مزارم تک و تنها مگذارید فقط
حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم
با دلم وعده فردا مگذارید فقط
بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم
روی این خواهش ما پا مگذارید فقط
اربعین پای پیاده نجف وکرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
تشنه روضه ام و اه فرات است بلند
آب را تشنه دریا مگذارید فقط
لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است
پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط
داد زد این سر و این حلق من و سینه من
چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط
مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا
پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط
***************************
محسن عرب خالقی
پریده ام به هوایت پریدنی که مپرس
رسیده ام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانه من
به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفس بریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان
چشیده ام غم غربت چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچه آهوها
ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته می خوانم
شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس
**************************
قاسم نعمتی
پاشو پاشو برادر مسافرت رسیده
بعد تو خواهر تو یه روز خوش ندیده
میخوام پیشت بمونم روضه برات بخونم
حسرت گریه کردن رو قلب ما گذاشتن
خواستم عزا بگیرم برای تو نذاشتن
حالا عزا میگیرم خودم برات میمیرم
با گریه روی قبرت آب فرات میپاشم
رمق نداره زانوم نمی تونم که پاشم
جونم رسیده بر لب برس به داد زینب
کسی وصالی مثل وصال ما ندیده
بیاد یه قد خمیده دیدن سر بریده
یادته تا رسیدم حنجرت و بوسیدم
مگو که با خجالت خواهر چرا مینالی
شد گریه کردن آزاد جای رقیه خالی
من چارهای نداشتم بچه تو جا گذاشتم
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
گفتند شاعران همه ازحال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها
******************************
محمد فردوسی
امروز اربعین عزیز دو عالم است
یا این که روز دوم ماه محرّم است؟
یک قافله رسیده که ره توشه اش غم است
یک قافله که قامت بانوی آن خم است
یک قافله بدون علمدار آمده
یک قافله که از سر بازار آمده
گرد و غبار چادر زن ها مشخّص است
آثار خستگی بدن ها مشخّص است
رنگ کبود و جای زدن ها مشخّص است
از آه آه و لحن سخن ها مشخّص است ...
... خیلی میان راه اذیّت شدند، آه!
چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه!
در این میان زنی که شبیه فرشته است
آمد ولی حجاب سرش رشته رشته است
پیداست که به او چه قدَر بد گذشته است
با اشک، روی قبر برادر نوشته است:
قبر حسین، کُشته ی عطشان کربلا
«در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا»
من زینبم... شناختی آیا؟ بلند شو
ای نور چشم مادرم از جا بلند شو
یا که بگیر جان مرا یا بلند شو
ای سر بُریده ام! به روی پا بلند شو
برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن
آوارگی اهل حرم را نگاه کن
هر کس رسیده محضر تو گریه می کند
دارد سکینه دختر تو گریه می کند
در پشت خیمه همسر تو گریه می کند
بالای قبر اصغر تو گریه می کند
لالایی رباب، دلم را شکسته است
آوای آب آب، دلم را شکسته است
دارد رباب صحبت سربسته با فرات
لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات!
یک لحظه هم برای رضای خدا فرات ...
... اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟
رویت سیاه! موی سفید مرا ببین
زخم گلوی طفل شهید مرا ببین
یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین!
از شام و کوفه هدیه ای آوردم ای حسین!
بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین!
عبّاس اگر نبود که می مُردم ای حسین!
چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود
در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود
با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد
حرف از کنیز بردن یک بی پناه شد
وقتی سه ساله ی تو لبش غرق آه شد
با تازیانه پیرهنش راه راه شد
بین خرابه خاطره ها را گذاشتم
شرمنده ام که یاس تو را جا گذاشتم
چل روز پیش بود که پیشانی ات شکست
از لا به لای جمعیّتی نیزه دار و پست
دیدم که شمر آمد و بر سینه ات نشست
راه نفس نفس زدنت را به زور بست
خنجر کشید و آه... بماند برای بعد
آهی شنید و آه... بماند برای بعد
********************************
محمد جواد غفور زاده
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
ندای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهی دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاری است
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهی پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید
همان خواهر ولی خاطر پریشان
سیهپوش و بنفشهپیکر آید
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید»
«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید»
«به گوشم، عمّه! از گهوارهی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید»
«مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید»
«ولی ای عمّه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید»،
«در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
**************************
امیر عظیمی
ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو!
ای عزیز قبیله، ای بانو!
عمه ی بی بدیله، ای بانو!
ای عقیله، عقیله، ای بانو!
عشق تنها به تو نظر انداخت
عقل در پای تو سپر انداخت
عمه تو بر سپهرها قمری
زنی از جنس شیرهای نری
کرد با تو حسین جلوه گری
فتنه در تو نداشته اثری
در نگاهت بلا چه زیبا شد
از کلامت یزید رسوا شد
تو که خود محشری به تنهایی
سوره ی کوثری به تنهایی
ثانی مادری به تنهایی
حیدر دیگری به تنهایی
کوهی از غم شدی، چهل روز است
از چه رو خم شدی، چهل روز است
اربعین، عمه زینب کبرا
با دلی گُر گرفته از غم ها
آمدی تا به دشت کرببلا
از سر ناقه مثل تک تک ما
جسم پاکت ز صدر زین افتاد
باز هم عرش بر زمین افتاد
باز هم عمه، قتلگاه، حسین
بر لبت ذکر آه، آه، حسین
شه بی لشگر و سپاه حسین
آی خورشید خیمه گاه حسین
سایه ات کم شده، چهل منزل
کمرم خم شده، چهل منزل
تو که رفتی به ما جسارت شد
هستی خیمه گاه غارت شد
نه که سهمم فقط اسارت شد
طعنه ی خصم نابکارت شد
آتش از خیمه ها زبانه کشید
بعد تو شمر تازیانه کشید...
شمر سمتت دوید، یادم هست
خنجرش را کشید، یادم هست
حنجرت را برید، یادم هست
ناله ام را شنید، یادم هست
روبروی نگاه مادر تو
رفت بالای نیزه ها سر تو
********************************
سید هاشم وفایی
بابا سلام بر بدن بی سرت كنم؟
یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟
بگذار تا كه چهره گذارم به خاك تو
آنگه سلام بر بدن بی سرت كنم
وقتی نظر به شعله خورشید می كنم
یاد از شرار جان و دل و حنجرت كنم
خون می شود دلم ز تن پاره پاره اش
هر گه نظر به قبر علی اكبرت كنم
همرنگ خون دستِ ز پیكر فتاده اش
اشكی نثار تربت آب آورت كنم
چشمم فتاده است به شط فرات و باز
گریه به یاد لعل لب اصغرت كنم
از آن شبی كه خواهر من از نفس فتاد
هر شب فغان ز هجر رخ دخترت كنم
بابا چه گویمت چه كشیده است عمه ام
بگذار ناله ها به دل خواهرت كنم
بابا سرم، تنم، جگرم درد می كند
گر خون دل روانه به خاك ترت كنم
پیدا كند مقام «وفائی» به روز حشر
وقتی كه التفات به نوحه گرت كنم
*****************************
محمد جواد غفور زاده
به نینوای حسین از "شفق" سلام برید
سلام خسته دلی را به آن امام برید
"ز تربت شهدا بوی سیب می آید"
مرا به دیدن آن روضه السلام برید
شکسته بسته دعای من از اثر افتاد
خبر به حضرت مولا از این غلام برید
معاشران! دل من، جای مانده در حرمش
مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید
در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد
به خون نشسته نگاهی بنفشه فام برید
در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید
به شهر نور رسیدید، فیض عام برید
اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست
برای ساقی لب تشنه یک دو جام برید
به دست های علمدار کربلا سوگند
مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید
به یک اشاره ی او کارها درست شود
در آن "مقام" از این دل شکسته نام برید
زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است
"به روح های مقدس ز من پیام برید"
**************************
موسی علیمرادی
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببریدم ببریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا
در مزارم تک و تنها مگذارید فقط
حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم
با دلم وعده فردا مگذارید فقط
بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم
روی این خواهش ما پا مگذارید فقط
اربعین پای پیاده نجف وکرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
تشنه روضه ام و اه فرات است بلند
آب را تشنه دریا مگذارید فقط
لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است
پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط
داد زد این سر و این حلق من و سینه من
چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط
مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا
پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط
***************************
محسن عرب خالقی
پریده ام به هوایت پریدنی که مپرس
رسیده ام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانه من
به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفس بریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان
چشیده ام غم غربت چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچه آهوها
ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته می خوانم
شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس
**************************
قاسم نعمتی
پاشو پاشو برادر مسافرت رسیده
بعد تو خواهر تو یه روز خوش ندیده
میخوام پیشت بمونم روضه برات بخونم
حسرت گریه کردن رو قلب ما گذاشتن
خواستم عزا بگیرم برای تو نذاشتن
حالا عزا میگیرم خودم برات میمیرم
با گریه روی قبرت آب فرات میپاشم
رمق نداره زانوم نمی تونم که پاشم
جونم رسیده بر لب برس به داد زینب
کسی وصالی مثل وصال ما ندیده
بیاد یه قد خمیده دیدن سر بریده
یادته تا رسیدم حنجرت و بوسیدم
مگو که با خجالت خواهر چرا مینالی
شد گریه کردن آزاد جای رقیه خالی
من چارهای نداشتم بچه تو جا گذاشتم
منبع: بسیج مداحان