بوسیدن دستهایی که آخرین بار برادر را در آغوش کشید
همرزمان و دوستان سیاهپوش میثم دالانی باز میکنند تا مادر شهیدی وارد جمع شود پشت سر او پدر، همسر، خواهران و برادران میثم هم آمدهاند. صدای مادر از همان بیرون حسینیه شنیدنی است. زبان گرفته و با میثم حرف میزند. رزمندگان اسلام از سر نجابت سر به زیر انداختهاند و ایستاده اشک میریزند. انگار تاریخ مقاومت در این سرزمین مدام تکرار میشود و آرمانگرایان نهضت خمینی باز هم بیصدا گریه میکنند.
برادر شهید بیقرارِ بی قرار است. در روضهها گفته بودند که داغ برادر، کمر برادر میشکند. حالا برادر میثم بلند بلند گریه میکند و با او حرف میزند. میان جمعیت میچرخد. همه با نالههایش گریه میکنند. شوری به پا کرده در غم شهادت برادرش. با صدای بلند فریاد میزند:« آن دوست میثم که لحظههای آخر پیشش بود، کجاست؟ میخواهم ببینمش.» چند بار تکرار میکند. انگار در جمع کسی حاضر نیست داغش را بیشتر کند. اصرار میکند تا اینکه مردی سینه ستبر، سر به زیر انداختهاش را بالا میگیرد و با چشمانی خیس از میان جمعیت بیرون میآید. همدیگر را در آغوش میگیرند و بلند بلند گریه میکنند. برادر میثم خم میشود و اصرار دارد که دستهای دوست میثم را ببوسد. این دستها آخرین لحظههای میثم را لمس کرده است. حال جمعیت بدجور منقلب شده. صدای گریهها بالا گرفته. جگر سوخته برادر میثم همه را به آتش کشیده.
حالا نوبت یک مرد آسمانی است که به میان جمعیت بیاید. تابوت مرد خدا، میثم نجفی با فریادهای «یاحسین»؛ همان کسی که میثم برای دفاع از حرم خواهرش به سوریه رفته بود، وارد حسینیه معراج شهدا میشود. زمان رونمایی از پیکر مطهر و سیمای نورانی اوست. دوستان میثم به توصیه مداح میانه جمع را خلوت میکنند تا خانواده محترم یک شهید بتوانند با او ملاقات کنند. مداح میگوید: «من قول گرفتهام تا برای ملاقات با پیکر او فرصتی بگیریم» همه میخواهند روی ماهش را ببینند. سجدهگاه مقدساش را را ببوسند و با او وداع کنند.
اینجا معراج شهدا؛ طفلی به دنیا نیامده «فرزند شهید» است
هر کسی در گوشهای زبان گرفته و با میثم حرف میزند. همه از خوبی هایش میگویند و خاطرات آخرشان را با او مرور میکنند. اما پیکر میثم امروز به غیر از مادر، پدر، همسر، خواهران و برادرانش یک میزبان دیگر هم داشت. طفل به دنیا نیامده میثم میزبان مراسم وداع با «بابا» شده. نورسیده میثم هنوز قدم به دنیا نگذاشته، فرزند یک شهید محترم مدافع حرم شده است. او قرار بود اولین فرزندی باشد که چشم پدر و مادر به آمدنش روشن میشود، اما پدر، دفاع از حرم و نوامیس اسلام را واجبتر از دیدار فرزند خود دیده است. بابای او به مسیری دلداده که امروز کمتر مردی جربزه حضور در آن را دارد. مرد میدان مقاومت هم که وجود داشته باشد، بابای او حسابش با بقیه یک جور دیگری فرق دارد. او دل از دردانهای که مدتها چشم انتظار حضورش بوده را رها کرده و عرم میدان کرده. حماسه حضور میثم امروز تکرار کرده است یاد شیران خمینی در سالهای دفاع مقدس را که هشت سال در جبهههای غرب و جنوب در مقابل بعثیها جنگیدند و هیچگاه فرصت نکردند طفل نورسیده خود را ببینند. خون میثم رنگینتر است از همه خونهایی که تعلقات دنیایی اجازه حضور به آنان در این مسیر نمیدهد. میثم حضانت از حریم آلالله و مقابله با بدویترین و بربرترین و وحشیترین تروریستهای روی زمین را به شیرینی پایان یک انتظار برای «پدر شدن» ترجیح داده است.
وقار یک «همسر شهید» در صلابت او نشسته است/ رشادتهای میثم بزرگترین داستان زندگی دردانهاش میشود
همسر شهید میثم در جوار پیکر رشیدش حضور دارد. اشکها امانش نمیدهند، چهرهاش را از پس پرده اشک نبیند. صبورانه و بیصدا گریه میکند. صدایش را در گلو خفه کرده. گاهی که خواهر میثم بیتاب میشود و بغض ترکیدهاش بلند میشود، با اشاره او آرامتر میشود. دوستان و محارم نوامیس میثم حریمی ساختهاند تا اهل بیتاش راحت گریه کنند، در روزهای اربعین دل یاد زنان حرم سید شهدا میکند. «لا یوم کیومک یا اباعبدالله». در هیبت همسر میثم از همین اکنون به راحتی قابل تماشاست که حجب و وقار همسران شهدا در قامت او نشسته است. یک شبه همسر شهیدی شده است. کنار تابوت مینشیند و صورت نمایان شده میثم از میان کفن را نوازش میکند.با او حرف میزند. حرفهایش گله دارد، گله از پر کشیدن تنهایی میثم. اما به گلهگذاری نمیماند. میخواهد آخرین تصاویر از علمدار خانهاش را برای فرزند به دنیا نیامدهاش، قاب بگیرد. حالا روایت رشادتهای میثم، بزرگترین داستان زندگی فرزندش خواهد شد.
طواف شهید گرداگرد ضریح شهدای گمنام
اینجا هم جوانی شهید شده است. انگار رسم همین است هر جا داغ شهید جوانی بناست روایت شود، روضه حضرت علی اکبر(ع) و ام لیلا باید خوانده شود.این صدا در همیشه تاریخ ماندگار شده است که مردی صورت به صورت اشبه الناس به نبی مکرم اسلام گذاشته است و از پرده دلش فریاد میزند «ولدی علی». مداح میخواند «جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید/ خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم» طابوت میثم بر دستان یارانش بالا میرود و دور تا دور حسینیه گرد ضریح مطهر پیکر شهدای گمنام طواف میکند.حالا میثم به دور شهدا میچرخد. میثم راه آنان را ادامه داده است راه آنانی که یادگاران عملیاتهای دفاع مقدساند و با اقتدا به آنان است که خبر شهادت نسل سوم و چهارم انقلاب این روزها در شهر میپیچد. طنین فریاد « لبیک یا حسین!» دیوارهای حسینیه را میلرزاند، شاید هم دیوارهای حسینیه که باز هم در داغ شهیدی به صدا درآمده و میلرزد.
میثم تمار علی، مدافع دخت ولی/رفتی و ذکر لب تو، لبیک یا سید علی
ذکر «یاحسین» فراگیر شده و دلها را آرام میکند. شور جمعیت فروکش کرده و نام مادر سادات حضرت زهرا اطهر(س) بر سر زبانها افتاده. هر کسی آرام در گوشهای اشک میریزد. حالا وقت آن شده که همهیئتیهای میثم در کنار او سینهزنی کنند. مداح نجوا میکندو به ارامی میخواند:
میثم تمار علی، مدافع دخت ولی
رفتی و ذکر لب تو، لبیک یا سید علی
غم تو روی دلهاست، مقتدایت زهراست(س)
به تایید حیدر، درجاتت اعلاست
قاب عکست رو دیوارِ، قربان تمثالت
درجه ات را حسین(ع) با دست عباسش بهت داده
ارتقای درجه از ستوان به شهادت
به تایید حیدر گوارای وجودت
تابوتی پاک را آرام بر روی دستها از حسینیه شهدا خارج میکنند. زیارت عاشورا حسن ختام این وداع جانسوز با شهید مدافع حرم حضرت زینب(س) است. اما یک شوق همچنان ادامهدار است. شوق مجاهدت شهدای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و این ماجرا تکرار پذیر است تا زمانی که جهاد هست.