احساس کردم دردها و دغدغههای جامعهی پاکستان، خیلی برای جامعهی امروز ایرانی حرف دارد.
این شد که تصمیم گرفتم هرطور شده خاطراتم را سر و سامان بدهم و منتشر کنم».
این کتاب در 13 فصل با زبانی طنزآمیز نوشته شدهاست. مخاطب با خواندن این کتاب با نویسنده همراه میشود و تجربهی سفری در متن جامعهی پاکستان را تجربه میکند. در خلال این سفر با روحیات و رفتار اجتماعی مردم پاکستان و تفکرات آنها در مورد مسائل سیاسی و بینالمللی آشنا میشویم. این کتاب حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارهی جایگاههای گروههای تروریستی در پاکستان و تأثیر آن بر این کشور است. وضعیت زبان و ادبیات در این کشور، نظام آموزشی و دانشگاهی و همچنین وضعیت شیعیان در این کشور از دیگر مطالبی است که با زبانی شیرین و طنزآمیز در روزنامهی پاکستان مطرح شده است. در انتهای کتاب نیز چند صفحهای به تصاویر این سفر اختصاص یافته است.
«ـ ببخشید! دقیقاً مَرز کجاست؟
ـ همونجاها!
مأمور دربانی با دستش به آن طرفِ در اشاره کرد. رفتم جلو و رسیدم به خودِ مرز. از روی مرز رد شدم و رفتم داخل پاکستان. بعد دوباره برگشتم توی خاک ایران. بازیاَم گرفته بود. یک بارِ دیگر از مرز رد شدم. یعنی دوباره رفتم پاکستان. باور میکنی که مرز فقط یک خط است. نه! حتی خط هم نیست. یک چیز عجیب و غریبی است که این طرفش میشود ایران و آن طرفش میشود پاکستان. یک موجود فرضی که نقشههای جغرافیایی را مجبور به رنگارنگ شدن میکند. آدمها بعضی اوقات به خاطر جابهجا کردن این موجودات فرضی با هم میجنگند، خون همدیگر را میریزند، بچههای هم را میکشند. و دستِ آخر وقتی از جنگ خسته میشوند، یک سیم خاردار روی آن موجودِ فرضی پهن میکنند و مأمورهایشان را اسلحه به دست کنار آن قرار میدهند تا مبادا کسی به این موجود فرضی بیاحترامی کند. بگذارید خیالتان را راحت کنم. من فکر میکنم اولین بار «مرزهای سیاسی» را «مرضهای انسانی» به وجود آوردهاند.
ترسیدم که مأمور دربانی عصبانی شود و چیزی بگوید. میدانید که با مأمورها نمیشود شوخی کرد. چون مأمورند و معذور. این شد که زیاد رویِ مرز نماندم و حرکت کردم. کمی که جلوتر رفتم، به یک تابلوی بزرگ رسیدم: به پاکستان خوش آمدید!
سورهی مهر این کتاب را در 2500 نسخه و با قیمت 6 هزارتومان، منتشر کرده است.