مسیر دسترسی به خط مقدم هنوز از طریق جاده و از معبر لشگر19 فجر بود و معبر حضرت زهرا(س) لشگرسیدالشهداء(ع) بازگشایی نشده بود. از سنگرهای دشمن مقابل اسکله لشگر10 به طرف ما تیراندازی میشد و فرمانده هان قرارگاه مدام تذکر میدادند که خط دشمن هنوز سقوط نکرده و بچه ها از کانال بیرون نروند. با شهید زینال حسینی و تعدادی از بچه های تخریب داخل کانال منتظر بودیم تا اگر کاری پیش بیاید سریع خودمون رو برسونیم.
من لباس غواصی رو برای خوندن نماز صبح درآورده بودم و بعد از نماز لباس غواصی رو تنم نکردم اما بعضی از بچه ها هنوز لباس به تن داشتند. دشمن به شدت اسکله رو زیر آتیش گرفته بود و تعدادی قایق هم مقابل اسکله پارک بود وبعضی از قایق های لشگر می رفتند تا نزدیکی موانع و تعدادی از بچه های تخریب در روشنایی هوا مشغول باز کردن معبر در موانع دشمن بودند و شهید زینال حسینی مدام تماس می گرفت و کارها رو هماهنگ می کرد.
کارت دانشجویی شهید صدرنژاد
هنوز خبری از شهادت بچه های تخریب در خط نداشتیم و من نام تعدادی از بچه ها که مجروح شده بودند توی دفترچه یاداشتم نوشته بودم. گاهی از کانال سرک میکشیدیم و خط درگیری و تبادل آتیش رو نگاه میکردیم. هواپیماهای خودی برای بمباران دشمن در سطح پایین در پرواز بودند و گاهی هم هلکوپترهای کبری برای بمباران مواضع دشمن تردد میکردند.
قایقی
با سرعت از سمت خط دشمن اومد و یکی از فرمانده های لشگر سوار قایق بود و
تا نگاهش به شهید سید محمد افتاد گفت: آقا سید یکی از بچه های تخریب رو
بفرست تا داخل آب موانع رو پاکسازی کنه تا اسکله لشگر رو در اونطرف برپا
کنیم. سید پرسید کانال و کمین ها پاکسازی شده و خط دشمن سقوط کرده و
اون هم جواب مثبت داد و خیلی هم عجله داشت. سید رو به من کرد و گفت جعفر
بدو. من تا اومدم لباس غواصی بپوشم طول کشید و آقا سید عصبانی شد.
سید امین صدرنژاد کنار دست سید بود. گفت آقا سید من لباس غواصی تنمه؛ برم؟ شهید سید محمد گفت سریع. فقط مواظب خودت باش. من داشتم زیپ لباس غواصی رو بالا میکشیدم که دیدم سید امین داره سوار قایق میشه. داد زدم سید کجا؟ گفت: آقا سید گفت. و قایق با سرعت از اسکله دور شد و من هم برگشتم و داخل کانال نشستم. سید امین که رفت شهید زینال حسینی هم با قایق رفت به سمت دژ شلمچه و گفت برادرها شرعا تا نیاز نشده از کانال بیرون نیایید و مواظب خودتون باشید که کار زیاد داریم. چند دقیقه ای از رفتن سید گذشته بود که اسکله شلوغ شد و قایق ها پشت سر هم از خط میومدند و کمک میخواستند برای تخلیه مجروحین. با شهید اربابیان اومدیم لب اسکله برای کمک. چند تا قایق رو تخلیه کردیم. تا اینکه قایقی از راه رسید و سکاندارش صدا میزد. بچه های تخریب...بچه های تخریب...
من
جلو رفتم و طناب قایق رو گرفتم تا قایق کنار اسکله پهلو بگیره. قایق که
ایستاد دیدم داخلش پره از شهید غواص. اولین شهید علیرضا پیکاری بود که
هنوز چرغ قوه ای که برای هدایت قایق ها در شب برده بود توی دستش روشن
بود. شهید کلانتر؛ شهید عسگری؛ شهید موسوی زاده؛ شهید اسماعیل
پور رو هم از قایق با شهید ناصر خارج کردیم.
فقط یک شهید دیگه مونده بود و کف قایق افتاده بود که با دیدنش هم من و هم شهید اربابیان خشکمون زد و اون هم شهید سید امین صدر نژاد بود که شهید اربابیان خیلی دوستش داشت. شهید ناصر تا نگاهش به سید امین افتاد پاهاش شل شد و با تعجب گفت: سید امین کی رفت؟ من بهش گفتم قرار بود من برم اما سید پیش دستی کرد. سید امین نزدیکی های ظهر 19 دیماه 65 بود که روحش از دژ شلمچه پرکشید و جسمش در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت زهراءسلام الله علیها میهمان خاک شد...
محل شهادت شهید صدرنژاد
راوی: جعفرطهماسبی / وارثین