میتوان از بعد نظامی و پراکندگی نیروهای فرماندهی جنوب به احیای فضای آمریکایی در منطقه آمریکای لاتین نگریست در حالیکه مقر این فرماندهی در اواخر سال 1999 از منطقه «کانال پاناما» به منطقه «فورت بنینگ» پادگانی واقع در ایالت «جورجیا» آمریکا منتقل شد؛ این فرماندهی دارای چندین پایگاه نظامی در سراسر آمریکای لاتین است.
آمریکا از بعد سیاسی و اقتصادی نیز در سکوت و با بهرهگیری از نهادهایی همچون «صورت اجتماعی» سازمان سیا که در دروان «رونالد ریگان» رئیس جمهور اسبق آمریکا تشکیل شد و در حال حاضر به دلیل پروژهشها و اقداماتی که در دوران کودتای شیلی در سال 1973 انجام داد، از هم فروپاشید، منطقه آمریکای را مورد حمله قرار داده است.
مطمئنا شبکههای به هم پیوسته سازمانهای غیر دولتی به عنوان عناصری که نقش ویژهای را برای این کشور اجرا میکنند، اهمیت بالایی دارند به خصوص در شرایطی که قدرت هژمونیک جهان کنترل اکثر رسانههای ارتباطی را در دست گرفته و 95 درصد از اطلاعات و یا به تعبیر بهتر دروغ پردازیهای منتشر شده از سوی آنها در سراسر جهان را مدیریت میکند.
«فردی ملو» تحلیگر ونزوئلایی در تعریف امپریالست اینگونه مینویسد که امپریالیسم حاصل تمرکز سرمایه، تسلط انحصارات، اولویت سرمایه مالی، صدور سرمایه و تقسیم جهان به بازارها و حوزه نفوذ کشور امپریالیست است.
قریب به اتفاق دولتهای امپریالست به دنبال نفوذ در تمام فضاها، منابع تابع و طبقات حاکم داخلی، مدیریت سلاح و جنگ در زمانی که نیاز به آن احساس میشود و ایجاد یک دستگاه سازمانی بزرگ از دروغ پردازیهایی که آنها را به عنوان قهرمان دموکراسی، آزادی و حقوق بشر معرفی کند، هستند.
به طور کلی زمانی که قدرت امپریالیسم به اوج خود رسید به تدریج با استفاده از فرمانبردارانی احاطه میشود و مسیر امپریالست را در پیش میگیرد.
نفوذ امپریالست همزمان با پیشبرد فرآیند یکپارچه سازی در آمریکای لاتین و کارائیب گسترش یافت؛ به قدرت رسیدن «هوگو چاوز» رئیس جمهور فقید ونزوئلا در سال 1999 و دستیابی وی به حمایت «نستور کرشنر» رئیس جمهور اسبق آرژانتین و همچنین «لوئیز اناسیو دا سیلوا» رئیس جمهور سابق برزیل در راستای تشکیل مثلث یکپارچه سازی منطقهای و رهایی در آمریکای لاتین، آغازی برای پیشبرد فرآیند همگرایی و یکپارچگی منطقهای محسوب میشد.
در تحلیل دورانی که سراسر آمریکای لاتین تحت تاثیر تهاجم امپریالیسم قرار گرفته بود، نمیتوان گروهی سهگانه یا به اصطلاح گروه موسوم به «سه تفنگداران» را که به رهبری پروژههای مقابله با استعمار مجدد و ایجاد فضای تجارت آزاد در منطقه آمریکای لاتین میپردازند، نادیده بگیریم؛ در پشت تمام این اتفاقات کوبا به عنوان تجلی مبرهن و ابدی از کرامت قرار گرفته است.
پاسخ تاریخی «نه» به سازمان «منطقه تجارت آزاد آمریکا» (آلکا) در نوامبر سال 2005 (آبان 84) و برای اولین در تاریخ و در حضور «جورج بوش» رئیس جمهور سابق آمریکا اعلام شد؛ «بوش» نقطه عطفی برای آمریکای لاتین به شمار میآید به طوری که وی به عنوان یکی از بزرگترین انگیزههای ملل منطقه برای پیشبرد برنامه یکپارچگی منطقهای که از سوی سه رئیس جمهور مطرح شده بود، متصور میشود؛ البته برنامه یکپارچگی آمریکای لاتین توانست همراهی روسای جمهور اروگوئه، پاراگوئه و بیش از همه بولیوی پس از به قدرت رسیدن «اوو مورالس» رئیس جمهور این کشور، هندوراس با ریاست جمهوری «زلایا»، نیکاراگوئه با «دنیل اورتگا» و اکوادور را به همراه «رافائل کورهآ» کسب کند.
به اقدامات ضد امپریالیستی منطقه میتوان تشکیل سازمان «اتحاد بولیواری برای مردم آمریکای ما» (آلبا) را افزود که به وسیله «فیدل کاسترو» رهبر انقلاب کوبا و «هوگو چاوز» به عنوان پروژهای واقعی که نماد وحدت ملل منطقه آمریکای لاتینی و کارائیب است، پایهگذاری شد.
تعجب آور نیست که پس از شکست اقداماتی که از سوی امپریالیسم و در راستای راهاندازی کودتا در کشورهای گوناگون منطقه همچون ونزوئلا در آوریل سال 2002، دولت «کریستینا فرناندز» رئیس جمهور سابق آرژانتین در مارس 2008، دولت «مورالس» در سپتامبر 2008، دولت «رافائل کورهآ» در اکتبر 2010 صورت گرفت، در نهایت آنها به هدف خود برای براندازی دولت «زلایا» در جولای 2009 در هندوراس کشوری که محاصره نظامی آمریکا قرار داشت، برسند.
اقدام دیگر آمریکا در دسامبر 2014 (26 آذر) صورت گرفت این کشور به «باراک اوباما» رئیس جمهور آمریکا درباره عادیسازی روابط دیپلماتیک کوبا و آمریکا پس از گذشت نیم قرن اختلاف به گفتوگو با «رائول کاسترو» رئیس جمهور کوبا پرداخت.
هر دو طرف پس از این دیدار بر برداشتن اولین گامها در راستای پایان دادن به دوران روابط خصمانه دو کشور که تا نیم قرن ادامه داشت تاکید کردند و البته رئیس جمهور آمریکا نیز به شکست سیاست آمریکا در قبال کوبا اعتراف کرد.
پس از این دیدار زمزمههای بازگشایی سفارتخانههای دو کشور به گوش رسید؛ برخی از مقامات آمریکایی برای تشکیل جلساتی به «هاوانا» (پایتخت کوبا) سفر کردند؛ در جلسات مقامات دو کشور موضوعات مرتبط با برخی از مسائل جزئی و نسبتا کم اهمیت مورد بررسی قرار گرفته و حل شد؛ البته مقامات دو کشور برای بررسی و گفتوگو در باب مسائل کلیدی بین دو کشور همچون تحریمهای یک جانبه آمریکا علیه کوبا که همچنان به قوت خود باقی است و همچنین ادامه تصرف منطقه «گوآنتانامو» توسط آمریکا و علاوه بر این بررسی پروژههای خرابکارانه آمریکا برای صدمه به انقلاب کوبا که همچنان پابرجاست، جلساتی را تشکیل دادند.
اما در این شرایط با رفتاری متناقض از سوی رئیس جمهور آمریکا در رفتار این کشور با ونزوئلا مواجه هستیم؛ «اوباما» در اواخر سال 2014 اقدام به ایجاد ساختاری مداخله جویانه علیه «نیکلاس مادورو» رئیس جمهور ونزوئلا و جانشین قانونی «چاوز» کرد.
اگر یک کشور واقع در منطقه آمریکای لاتین تحت تاثیر اقدامی آمریکایی قرار بگیرد پس باید علاوه بر ونزوئلا، برزیل و آرژانتین نیز نسبت به آغاز جنگی روانی و شورشهایی با شدت کم که با بهره گیری از متدولوژی «کودتای نرم» آمریکا انجام میشوند و پیشتر در راستای به دست گرفتن اروپای سرگردان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به کار گرفته میشدند، هشدار داده شود.
به گفته «ملو» از مهمترین ویژگیهای اقدام آمریکایی، فعالیت آرام و در سکوت مقامات سازمان سیای این کشور است که پایههای سوسیال دموکراسی قدیمی و صدها سازمان غیر دولتی را پوشش داده و اقدامات طاقت فرسایی را در جهت نفوذ در تمام فضاها، منابع تابع و طبقات حاکم داخلی، مدیریت سلاح و جنگ در زمانی که نیاز به آن احساس میشود و ایجاد یک دستگاه سازمانی بزرگ از دروغ پردازیهایی که آنها را به عنوان قهرمان دموکراسی، آزادی و حقوق بشر معرفی کند، به مرحله اجرا در میآوردند.
بدین ترتیب طبقات حاکم داخلی متشکل از ثروتمندان جدید نئولیبرالیست به تدریج تبدیل به راستگرایان جدید منطقه آمریکای لاتین میشوند و وابستگیهای مالی و ایدئولوژیکی فرمانبرداران قدرت هژمونیک به حد اعلا میرسد.
درباره ونزوئلا باید گفت که این کشور همواره ساختاری از کودتای مداوم را تجربه میکند که ناشی از اتفاقات و فراز و نشیبهای این کشور در سال 2002 است اما پس از مرگ رهبر کاریزماتیک این کشور شرایط رو به وخامت گذاشت.
«جنگ کم شدت» در داخل این کشور و با استفاده از عناصر قدیمی و جدید شورشی صورت گرفت؛ این جنگ با هدف حفظ یک کمپین وحشیانه علیه دولت بر سر قدرت ونزوئلا و با به راه اندازی جنگ روانی شدید که از سوی رسانههای طرفدار اپوزیسیون و همچنین رسانههای طرفداران اروپایی پوشش داده میشدند و به شیوهای شبیه کودتای نظامی علیه دولت «آلنده» در شیلی انجام شد.
پس از اقدام به راه اندازی کودتای موسوم به «خروج» به رهبری «لئوپولدو لوپز»، یکی از رهبران اپوزیسیون ونزوئلا و از متحدین سازمان سیا و «آلواردو اوریبه» رئیس جمهور شبه نظامی سابق کلمبیا که کشته و زخمیهای بسیاری را بر جای گذاشت و موجب تخریب ونزوئلا شد؛ عملیات موسوم به «گوآریمباس» (پناهگاه) با هدف سرنگونی دولت کنونی و تبدیل ونزوئلا به کشوری شکست خورده که امکان حمله بشر دوستانه و طرفدار دموکراسی را فراهم کند، انجام شد؛ این اقدام تنها یک حرکت تبلیغاتی است که در راستای اشغال یک کشور سرکش و مستقل صورت میگیرد.
در سال 2015 این حملات به صورت ارتکاب مداوم به قتل، قحطی سراسری، تبلیغات گستره و شدید که منجر به بسته شدن اجباری مرز ونزوئلا و کلمبیا شد. ادامه یافتند؛ چرا که میلیونها تن مواد غذایی و دیگر محصولات همچون گازوئیل از مرز این دو کشور قاچاق میشدند.
در شرایط کنونی نیز کشورهای با کاهش بهای جهانی نفت مواجه شدهاند که نتیجه از اقدامات آمریکا و همدستان این کشور برای غارت نفت دیگر کشورهای اشغال شده و نسل کشی در این کشورهاست؛ در حالی که کسی از شرایط موجود در خاورمیانه، شمال آفریقا و بخشی از آسیا سخنی به میان نمیآورد.
البته واشنگتن با بهرهگیری از تروریسم رسانهای ترسناک و با طرح موضوعاتی نظیر فساد مالی دولتی به دنبال مقابله با دولتهای سهگانه آمریکای لاتین بود؛ به همین دلیل دولت و قدرت هژمون به عنوان ذینفع اصلی از ترروها، جنگ، قاچاق مواد مخدر و خرید و فروش غیر قانونی اسلحه شناخته میشود؛ زمانی که قدرت هژمون با بهرهگیری از کارآفرینان، روزنامه نگاران و اصحاب رسانه در خدمت خود فعالیت میکند بی شک در جهانی این چینین مزدور بر تعداد وقوع انواع کودتاهایی افزوده میشود که از هیچ گونه اقدامی برای سرنگونی دولت مرکزی کوتاهی نمیکنند؛ آنها روی اصل مصونیت از مجازات رسانهها و رفتار مزدورانه راستگرایان حساب میکنند یعنی به صورت سلسله مراتبی عمل میکنند.
شاهد وقوع حملات، انتشار گزارشها و دروغ پردازیها و اقدامات سیاسی علیه دولت «کریستینا فرناندز» و «دیلما روسف» رئیس جمهور برزیل، «مورالس»، «مادورو»، «کورهآ»، خانوادههایشان و دیگر مقامات بودهایم.
علاوه بر این شاهد وقوع کودتای انتخاباتی در آرژانتین به عنوان یک مدل ضد شورش جدید در منطقه بودهایم؛ دولت راستگرای «مائوریسیو ماکری» رئیس جمهور فعلی آرژانتین به صورت غیر رسمی فعالیت کردند و با اخراج وسیع کارگران دولتی و آزار اذیت سیاسی که در راستای اجرای طرح پاک کردن نشانهها و تصاویر چهرههای مهم فرهنگی، روزنامه نگاری، علمی و کاری از ذهن مردم انجام میشوند، اقدام به نادیده گرفتن کنگره و صدور حکم حکومتی و به نقض قوانین و قانون اساسی کشور میکنند.
آنها در نهایت با توزیع میلیونها دلار پول در هر کشور و با بهرهگیری از هزاران نفر نفوذی خود در بنیادها، از طریق بیاعتبارسازی دولتها، از طریق تروریسم رسانهای و فرهنگ پذیری گسترده از سرگرمیهای تست و بررسی شده در «پنتاگون» همچون داروهایی که با هدف ناتوان سازی مردم به منظور استعمار سریع کشور در سطح وسیعی در توزیع میشوند، به هدف خود برای ایجاد یک دولت خواهند رسید.
آنها همچنین با پیروزی پایدار ائتلاف راستگرایان «تغییر میدهیم» و از بین بردن احزاب قدیمی همچون حزب «اتحاد رادیکال مدنی» و حتی آثار باقیمانده از گذشته در آرژانتین به موفقیت میرسند؛ باید به این موضوع اشاره کرد که بخشهای چپ گرای کشور دیگر تاثیری بر راستگرایان نخواهند گذاشت.
دولت «ماکری» در آرژانتین تحت رهبری وی هدایت نمیشود بلکه در حال حاضر شرکتهای چند ملیتی به رهبری قدرتهای هژمونیک مدیریت اوضاع را بر عهده گرفتهاند، این شرایط حاکی از آن است رئیس جمهور آرژانتین همواره پسر یک پدر پولدار خواهد بود که حتی نمیتواند گفتمان سیاسی خود را ترتیب بدهد.
این اقدامات در آرژانتین به وسیله حمایت قطعی رسانههای جمعی این کشور که به رهبری انحصاری گروه رسانهای «کلارین» به عنوان رئیس اصلی همه فضاهای عمومی آرژانتین انجام شود.
در ونزوئلا جنگ بی رحمانه و ضد شورش قوی موسوم به «جنگ با شدت کم» طی مدت مدیدی این کشور آمریکای لاتین، به عنوان مرکز و محور دستاوردهای یکپارچگی و همگراییی منطقهای را به همراه آمار بالای کشته شدگان و خرابی در کشور، تحت تاثیر خود قرار داده است؛ تمام این اقدامات به پیروزی اپوزیسیون ونزوئلا در انتخابات مجلس قانونگذاری این کشور کمک شایانی کرد.
به طوریکه «هنری راموس آلوپ» رئیس جدید مجلس ونزوئلا و به عنوان رهبر اپوزیسیون این کشور در اولین سخنرانی خود در این جایگاه اعلام کرد که ما برای برکناری رئیس جمهور کشور به صحنه آمدهاند و به دنبال عزل رئیسجمهور این کشور و دولت تحت مدیریت وی در طول 6 ماه آینده هستند؛ وی در این رابطه گفته بود که ظرف مدت 6 ماه آینده برای دستیابی به روشی قانونی جهت برکناری دولت ونزوئلا تلاش خواهند کرد و اعلام کرد که تغییری که آنها به دنبال ایجاد آن در ونزوئلا هستند قانونی، صلحآمیز و دموکراتیک خواهد بود.
برنامه اپوزیسیون این کشور تنها به دست گرفتن قدرت نیست بلکه نابودی و تخریب هر آنچه در خاطر مردم باقی می ماند، آنها از طریق اقدام به بیکار کردن مردم و پیگرد قانونی به دنبال محو همه چیزهایی هستند که معنای مقاومت بدهد.
بدین ترتیب به دنبال نابودی موفقیتها و دستاوردهای دولتهای فعال در زمینه ایجاد همگرایی منطقهای هستند.
امپریالیسم به ایجاد تزلزل در اتحاد منطقهای ما است که دستاوردهای ما که در پی تلاش بسیار دولتهای این کشورها به دست آمدهاند، نابود کند و مواضع ما نسبت به جهان را از لحاظ سیاسی اقتصادی و اخلاقی تغییر دهند اما آنها در این مسیر پیروز نخواهند شد مگر اینکه برای تکرار مجدد نظم اخلاقی دوران دولتهای دیکتاتوریهای منطقه که در بین سالهای 70 و 80 میلادی بر این منطقه سایه افکنده بودند، تلاش کنند.
امپریالیسم درک نمیکند که همبستگی فعلی موجود در آمریکای لاتین طی 10 سال گذشته با پیشرفتهای گسترده در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و با هدف تجدید تاریخی و انسانی و برای نجات هویت از دست داده ما حاصل شده است و به آسانی طعمه سرکوب آنها نخواهد شد.
در دهه موفق اخیر میراث سنگین بیش از 6 قرن بی عدالتی، استعمارگری نئوکاپیتالیسم را که بارها موجب وقوع نسل کشی در منطقه شده است، به چالش کشیده شدند.