محمدی در این گفتوگو، انتقادی جدی به مخالفتهای این روزهای گروهی از منتقدان علیه حاتمیکیا میکند. او حاتمیکیا را فردی معرفی میکند که نان به نرخ روز خور نیست و هیچ گاه برای پول فیلم نساخته. او حاتمی کیا را فیلمساز دغدغه مندی معرفی میکند که برای باورها و اعتقاداتش فیلم میسازد. او انتقاد دارد به آنانی که معتقد است، دارند حاتمیکیا را «تخریب» میکنند.
محمدی اعتراض دادرد به تنزل جایگاه جشنواره فجر. میگوید: «جشنواره شده فرش قرمز و عکس سلفی. جشنواره به جایی رسدیه که در آن، سلبریتیها به جای اندیشمندان در کادر قرار میگیرند. یعنی فقط آداب، زرق و برق و تشریفات رونق میگیرد و در این مسیر چیزی که از بین میرود و قربانی میشود، تفکر و اندیشه است.»
آقای محمدی، واقعیت این است که سینمای ایران در وضعیت متناقضی قرار گرفته است. تا سالهای پیش، ادعای سینما این بود که فشارهای فضای خارج از سینما، وضعیت سینما را درهم پیچیده کرده است و شرایط برای زیست سینما را بغرنج کرده است. اما امروز ظاهرا شرایط به گونهای شده است که مجموعه سینما در درون خود آنچنان دچار تعارض و تنش و تناقض شده است که نیازی به بیرون ندارد. دوست دارم در روزهای پایانی جشنواره فیلم فجر، ارزیابی شما را از وضعیت امروز سینما و جشنواره بدانم.
محمدی: واقعیت این است که این یک اصل ثابت است که وقتی حواشی بر اصل وضعیتی غلبه میکند به طور طبیعی آن وضعیت دچار اشکال و آسیب میشود. در این شرایط کسانی که به نحوی در موضوع دخیل هستند فارغ از اینکه در چه جایگاهی هستند، یعنی فیلمسازند یا منتقد یا روزنامه نگار یا مسئول فرهنگی، فقط باید به این توجه کنند که ماجرا به اصل برگردد و حواشی به کناری رود. من به عنوان عضوی از این جامعه سینمایی متاسفانه باید بگویم که امروز این حواشی به اوج رسیده و حواشی سینما حتی از فوتبال هم دارد پیشی میگیرد. و این حواشی هم متاسفانه حاشیههای زرد است و به نظر میرسد که مدیران فرهنگی هم از دامنه دار شدن این حواشی بدشان نمیآید.
واقعیت این است که بها دادن به حواشی و تاثیرپذیری از آن و رفتار عکس العملی در قبال حواشی در حال حاضر در کل سینمای ایران به چشم میآید. علی الظاهر ممکن است اینطور به نظر برسد که این حواشی گریبانگیر مسئولان هم هست. وقتی که اینگونه میشود اندیشه و اخلاق کنار میرود و روابط زرد بدون اندیشه و اخلاق جایگزین میشود. واضح است که تصمیم اولیه بر برگزاری حشنواره فجر بر این بوده که فضایی به وجود بیاید که در آن تضارب آرا باشد، آموختههای فیلمسازان بالا برود و عمق و فهم فیلمسازان از این رهگذر بالا برود.
حواشی سینما از فوتبال هم بیشتر شده است/مدیریت جشنواره به زرق و برق بیشتر از هر چیزی بها میدهد
اما به نظر میرسد امروز چیزی کاملا خلاف این موضوع دارد عملی میشود. حوزه نقد توام با بغض و حرفهای خاله زنکی و تخریب شده است و مدیریت جشنواره هم که به نظر میآید به زرق و برق جشنواره بیش از هر چیزی بها میدهد. طبیعی است که فیلمسازان هم به ناچار در این موج قرار می گیرند. و حاصل این اتفاقات سطحی و بدون اندیشه میشد بی اخلاقیها و نابسامانیهای امروز سینما ایران. و اینچنین میشود که پایان جشنواره فجر چیزی جز دلخوری و تشدید اختلافات و کینهها باقی نمیماند.
فکر میکنید که چیزی به نام نگاه ابزاری به فرهنگ این وسط چه قدر مقصر باشد؟ این تنها نشانه نیست، بارها دیده شده است که رسانه ها، منتقدان و حتی جریانات سینمایی، به فیلمها به شکل یک ابزار برای هجوم یا بالا بردن یک جریان سیاسی یا فرهنگی خاص نگاه کنند. فکر میکنید چنین تلقی دست چندمی از فرهنگ و سینما چه قدر میتواند در ایجاد این فضا موثر باشد؟ سینما تنها یک چهره تبلیغاتی در خدمت دولتمردان بوده است.
محمدی: همه اینها هست. ببینید جشنواره فجر بعد از 34 دوره برگزاری به جای آنکه به یک جشنواره عمیق، دارای راهبرد و استراتژی تبدیل بشود تبدل به مراسمی شده است که روزمرگی بر آن حاکم شده است و اتفاقی است که فقط باید آن را انجام داد تا تمام شود. وقتی چنین نگاهی وجود داشته باشد طبیعی است که حواشی در این سینما پررنگ بشوند. شاخص این مساله میتواند همین باشد که به جای توجه به تفکر، توجه به شهرت در جشنواره اولویت شده است. یعنی سلبریتیها به جای اندیشمندان در کادر قرار میگیرند. این یعنی فقط آداب، زرق و برق و تشریفات رونق میگیرد و در این مسیر چیزی که از بین میرود و قربانی میشود، تفکر و اندیشه است.
مدیریت فرهنگی خودش را به دست حوادث سپرده
انتقادات زیادی در این حوزه به نگاه کلان فرهنگی دولت وارد است. فکر میکنید مدیریت فرهنگی و سینمایی معاصر، چه نقشی در این ماجرا داشته است.
محمدی: فارغ از این دولت و دولت قبلی و دولتهای قبلی، وقتی استراتژی وجود نداشته باشد چنین وضعیتی کاملا طبیعی است. به نظر من مدیریت فرهنگی هم خود را به دست حوادث سپرده و در این دو ساله من به شخصه سعی کردم تا ببینم که وعدههایی که داده شد عملی شد یا نه، ولی حالا بعد از گذشت دو سال و اندی از عمر این دولت باید صادقانه اعتراف کنم که فرهنگ اولویت این دولت نیست. هیچ نوع برنامه روشن و مشخصی وجود ندارد و یک روزمرگی عمیقی موجود است.
از شورای عالی سینما استعفا میدهم/ این شورا، صرفاً زینتالمجالس است/فرهنگ، اولویت این دولت نیست
شورای عالی سینما که ظاهرا باید وضعیت سینمای ایران را رصد بکند و برنامه ریزی جدی و مداقه روی مسائل این سینما داسته باشد در این دو ساله تنها به جز دو جلسه تشریفاتی جلسه دیگری نداشت و من از همین جا اعلام میکنم که از این شورا استعفای رسمی خود را اعلام میکنم. چرا که ادامه این حضور به نظرم بی فایده است. وقتی که یک شورا طرف مشورت قرار نمیگیرد و صرفا زینت المجالس است، به نظرم بودن در آن و ادامه حضور در آن به مصلحت نیست. خوشحال هستم که این حرف را در شرایطی که میزنم که فیلم امکان مینا جزو فیلمهایی است که بیشترین کاندیدا را دارد و صحبتهای من به هیچ عنوان جنبه سهم خواهی ندارد. و اتفاقا باید از همکارانم در فیلم امکان مینا عذرخواهی کنم که مجبور شده ام واقعیتهایی را بیان کنم. چرا که به نظرم جای حق و باطل دارد عوض میشود و سکوت در این شرایط جایز نیست.
ابتدای کار دولت شاهد بودیم که رویکرد سازمان سینمایی دعوت از سینماگران با تجربه برای مشورت گیری در امور مختلف بود و جلساتی هم با افراد مختلف سینما برای نیل به اهداف برگزار میشد. اما شما در صحبتهایتان تعبیر زینت المجالسی بودن شورای عالی سینما را بیان کردید. یعنی سازمان سینمایی برای پیشبرد این برنامهها از شورای عالی سینما هیچ نظری نمیگرفت؟
محمدی: ببینید در طول این دو سال کلا دو جلسه برگزار شد. یکی جلسه معارفه و یک جلسه تشریفاتی دیگر. همین و بس. صریحا بگویم مسأله بر سر این است که فرهنگ اولویت این دولت نیست.
حاتمیکیا هیچ وقت نان به نرخ روز نخورد
یکی از حوزههای مورد بحث ما منتقدان هستند. به نظر میرسد که بخشی از سینماگران ما به این نتیجه رسیده اند که این جریان به جای کمک به رشد، تیشه برداشته اند و به ریشه سینمای ما میزنند. که این نکته در صحبتهای آقای حاتمی کیا هم مطرح شد که بخشی از جریان منتقدین سینما دچار یک بیماری شده است.شما چه فکر میکنید.
محمدی: نقد برای این است که بگذارد بعد از اتمام تولید اثر با یک رویه منصفانه و همه جانبه بدان بپردازد. اما متاسفانه انگار نقدهای ما هم شکل دیجیتال یافته است. انگار برخی فکر میکنند که نقد هم مانند پیامک است که با زدن چند دکمه انجام بشود. چنین شتاب زدگی و عجلهای در حوزه نقد امروز ما به چشم میآیدکه به نظر با نفس نقد که تامل و تدقیق هست کاملا متناقض است. با احترام به بخش اعظم جامعه رسانهها و منتقدین، انگار بخشی از جامعه هویت خودشان را در فحاشی، منکوب کردن طرف مقابل، و بد و بیراه گفتن میبینند و افتخار خود را زیر سئوال بردن افتخارات سینمای کشور میدانند. نمونه بارز آن اتفاقی است که درباره آقای حاتمی کیا افتاده است. فیلمسازی که منحنی فیلمسازی او رو به رشد و بدون عقب گرد بوده و هیچگاه دست از آرمانهای خود برنداشته و نان به نرخ روز نخورده و هیچ گاه برای کسب درآمد فیلمسازی نکرده،چنین انسانی را دارند تخریب میکنند.
سینمای آمریکا، سفارشپذیرترین سینمای دنیاست
اصلا بحث نقد نیست که مثلا بگویند فلان جنبه تکنیکی فیلم مشکل دارد،بلکه میآیند و فرضا میگویند که ایشان وابسته به سینمای نفتی است. این حرفها هیچ مبنایی ندارد. در کشوری که تمام مسئولان ارشد آن میدانند و میگویند که اقتصادش اقتصاد نفتی است و در شرایطی که همه تلاش میکنند که از این وضعیت فاصله بگیرند، حالا سهم بسیار اندکی از آن به سینما میرسد که منجر به تولیدات سینمایی میشود. حالا این که این فیلمها فقط به خاطر تغذیه از بودجههای دولتی تختطئه شوند اوج بی انصافی است و هدفی جز تخریب ندارد. من این کار را دوستی خاله خرسه میدانم.
نمیتوانند با آرمان حاتمیکیا دربیافتند راه دیگری را انتخاب میکنند/سرنوشت را تاریخ و نظرات مردم مشخص میکند
همان جریانی که خروجی آن در حوزه اقتصاد میشود امثال خاوری. خاوری هم کسی بود که دکمه بالای پیراهنش را میبست و حرفهایش را با دعای فرج آغاز میکرد اما نتیجه اش شد آن فساد عظیم اقتصادی. این نسخههایی که دارد برای سینما پیچیده میشود که آن را در رسانه ملی و بعضی رسانههای دیگر میبینیم که سینما امریکا را بعنوان قبله امال ترسیم میکنند، غلط است. واقعیت موجود این است که سینما ی آمریکا سفارش پذیرترین سینمای دنیاست. و تمام آن فیلمها حاوی عناصر و عواملی است که در خدمت نظام لبیرال دموکراسی امریکا قرار دارد.
آن وقت در کشور خودمان وقتی کسی برای آرمانهایش فیلم میسازد متهماش کنیم به سینمای نفتی؟ دیگران هم در قبال آن سکوت کنند؟ این یک آسیب بسیار جدی است. و این به معنای بیرون راندن سینماگرانی است که دغدغه مند هستند. حالا نمیتوانند با آرمانهای حاتمی کیا در بیافتند، آمده اند از مسیر دیگری وارد شده اند. و با این بازی به دنبال بیرون راندن این بچههای دغددغه مند هستند. و امثال آقای حاتمی کیا که کم هم نیستند باید با این مسائل از میدان به در نروند و محکم بایستند و فیلم بسازند. آن چه که سرنوشت یک فیلم را مشخص میکند تاریخ و نظرات مردم است.
ببینید وقتی یک منتقد میگوید من بعنوان صدای مردم دارم از این فیلم انتقاد میکنم و اتفاقا این فیلم جزو 5 اثر برتر مردمی است، اینجاست که دم خروس بیرون میزند. تو از کجا میگویی نظر مردم هستی؟ نمایندگی از مردم را از کجا و با کدام منطقی ادعا میکنی؟ وجود این آسیب بسیار جدی است.
درباره زرق و برق گفتید و این که این روزها مهم ترین اولویت جشنواره این جور مسائل شده است. امروز در سینمای تراز برتر دنیا شاهد هستیم که دو ساحت اندیشه و سینما با سرعت قابل توجهی در حال نزدیک شدن به هم هستند. خصوصاً ارتباط آکادمی و سینما در حوزههای جامعه شناسی، روانشناسی و ... تنگاتنگ شده است. اما در کشور ما فاصله دانشگاه و حوزه اندیشه با سینما روز به روز در حال بیشتر شدن است. درباره این مسأله دو گارد وجود یکی از میان دانشگاهیان که سینما را فاقد محتوا می دانند، یک س هم در میان سینماگران که دانشگاهیان را دور از فضای سینما و برخوردار از فضای انتزاعی و غیر بسته میدانند. درباره زیاد شدن فاصله این دو حوزه شما چه نظری دارید و فکر میکنید کدامیک از طرفین درست میگویند؟
جشنواره تنزل کرده، فقط شده عکس سلفی و فرش قرمز/یک نشست تخصصی نداریم
محمدی: من در این مصاحبه نمیخواهم به این جنبه تئوریک و آکادمیکش زیاد ورود کنم. باشد برای بحث در جایی دیگر اما درباره همین زرق و برق و آنچه به شکلی سطحی در حال اتفاق افتادن است، بگذارید مثال بزنم. سال 2001 فیلم سینمایی زیر نور ماه در هفته منتقدین جشنواره کن حضور داشت. این جشنواره، مراسم افتتاحیه نداشت. مراسم اختتامیه آن هم با هدف اعلام برنده در یک سالن سینمایی برگزار شد؛ دریغ از یک تریبون و دریغ از یک دسته گل و پرچم. فقط یک میکروفن بود و یک مجری ساده که آمد برندگان را اعلام کرد و کل مراسم نیم ساعته تمام شد. آنها هم فهمیده اند که مساله اصلی تشریفات نیست. اگر میخواهیم از غرب هم الگوبرداری کنیم باید باور کنیم که به لحاظ فرهنگی با ما سخنیتی ندارد.
سؤال من این است که آیا کسی به این فکر بود که در جشنواره فجر چند سمینار و نشست در حوزههای مختلف تکنیکی و فنی سینمای ایران نظیر ضعف فیلمنامه، فیلمبرداری و ایده پردازی و... برگزار بشود؟ یا فقط به فکر فرش قرمز و عکس سلفی و ... هستیم؟ سینمای ما به آن نشستها نیاز دارد نه این زرق و برقها. مثلا مساله سیاه نمایی و نقد اجتماعی را باید جامعه شناسان و اساتید دانشگاه درباره ش نظر بدهند. آیا کسی به فکر چنین اتفاقاتی بود؟ قرار بوده که جشنواره فجر این مسیر را برود. جریان نقد ما به جز چند مصاحبه سرپایی و داخل راهرویی کجا فرصت توجه به این مسائل را داشته است؟
چون از مسائل میترسیم، حل آنها را هر سال به سال بعد به تعویق میاندازیم
شما نظراتی را پیش از آغاز این دوره جشنواره درباره نحوه داوری آثار و هیئت داوران و اینکه اسامی آنان اعلام شود و هنرمند بسته به ترکیب آنان نسبت به ارسال اثرش اقدام کند، یا نکند بیان کردید. میخواهم حالا که اثر شما در تعداد زیادی از حوزهها کاندیدا شده، باز هم نظرتان را بدانم.
محمدی: ببنید یک مساله خیلی مهم این است که هنوز ماهیت جشنواره فجر را مشخص نمیدانیم. این که دقیقا میخواهد به کجا برود؟ این که جشن است یا رقابت؟ این سئوالها بی پاسخ هستند. جشنوارههای روز دنیا کاملا با هویت مشخص برگزار میشوند اما جشنواره ما بعد از گذشت سی و اندی سال نتوانسته به هیئت و ماهیت خود دست یابد. چرا ما هر ساله در جشنواره فجر به خاطر داوریها و انتخابها، ماهها دعوا و زد و خورد رسانه ای را تجربه میکنیم؟ چرا این قدر هزینه میدهیم؟ این نشان از این است که شهامت تصمیم گیری وجود ندارد و این اتفاقات مهم را از سر ترس هر سال به سال بعد تعویق میاندازیم.
عموم نقدها نه منصفانه است، نه عالمانه، نه اخلاقی
رسانهها در این جشنواره با یک بحران روبرو بودند و آن اینکه به جهت نوع خاص برنامهریزی، امکان و زمینه برگزاری یک گفتگوی جدی با عوامل فیلمها برای رسانههای توانمند فراهم نبود. چیزی که به ایراد ساختاری جشنواره برمیگردد. چیزی که به ایراد ساختاری جشنواره برمیگردد. این گفتگوها در صورت تحقق میتوانست به نتایج مثبت و ارزندهای برای یک فیلم و یک رسانه منجر شود و تکثر آن به ارتقای توانمندی سینما و رسانههای سینمایی ما. چنین بی نظمی و بی منطقی را در هیچ یک از جشنوارههای دیگر دنیا نمیبینیم. نظر شما چیست؟ارزیابی شما چیست؟
محمدی: اشکال کلیتری وجود دارد. همواره برای من این سئوال مطرح است که چطور میشود سینمای امریکا با سالی 1000 فیلم یک روزنامه سینمایی ندارد، ولی کشور ما با 100 فیلم 3 روزنامه و دهها سایت و پایگاه تخصصی و مجله دارد. مگر چقدر قدرت تولید محتوا برای این تعداد محدود فیلم وجود دارد؟ خب همین ماجرا منجر به ایجاد حواشی برای ادامه حیات این رسانههای متعدد میشود. الان ما بعضا با خبرنگارهایی روبرو هستیم که نه تنها اطلاعات کاملی در حوزه سینما دارند و نه قدرت تحلیلی. اطلاعات اولیه کارنامه ما را هم نمیدانند و گاها در اسم بازیگران هم دچار مشکل میشود. ما کبریت را داریم دست بچه میدهیم، پس نباید تعجب کنیم اگر همه چیز آتش گرفت. خب در چنین شرایطی چگونه خودمان را با رسانههای منتقد بین المللی قیاس کنیم؟ به این اضافه کنید منتقدانی که دنبال برند سازی خودشان هستند. یعنی چون فلان منتقد از آن فیلم حمایت کرده من باید به آن فیلم ناسزا بگویم یا آن را بکوبم تا برجسته شوم. این آسیبها جدی است، اینها نه نقد منصفانه هستند نه عالمانه و نه اخلاقی.
صراحتاً اعلام میکنم، کسی که وارد عرصه فیلمسازی میشود باید این را بپذیرد که باید در معرض نقدهای خیلی بی رحمانه و رک و راست و پوستکنده قرار بگیرد اما نقد منصفانه. برخی برای ایجاد تشخص برای خود شروع میکنند به مخالفتهای عجیب و ظاهراً این موضع را هم زیر لوای دموکراسی و آزادی بیان و اندیشه و ... هم طرح میکنند اما اینها هرج و مرج رسانه ای است که به اسم آزادیف معرفی میشود.
شرایطی ساختیم که فیلمساز را تبدیل به بشکه باروت میکند/ چرا احساس لابی میکنیم؟
خیلیها معتقدند کارنابلد بودن و کم تجربگی مسئولان برگزار کننده جشنواره باعث شدت گرفتن این حواشی شده است. منتقدان معتقدند که افرادی که خاک خورده این رشته نیستند، وقتی در رأس امور قرار میگیرند باعث بروز چنین مشکلاتی میشوند و چون اساساً خارج این سیستم بودند، بدون مشورت با شوراهای با تجربه، هر دوره با آزمون و خطا میخواهند تجربه جدیدی کسب کنند و هزینه این آزمون و خطاها را سینمای ایران و جشنواره فجر میدهد. نظر شما چیست؟
محمدی: نمیخواهم راجع به اشخاص نظر بدهم. من میخواهم این را با بررسی یک روند پاسخ بگویم. من سال اول، دوم، سوم و ... سیوچهارم فجر را دیده و دارم میبینم. باید به شما بگویم، من آدم اهل نوستالوژی به معنای مضحک کلمه هم نیستم اما احساس میکنم هر چه جلوتر میآییم، به این نتیجه میرسیم که آن دورههای اولیه فجر بسیار آرام تر، دلنشین تر، بهتر و آموزندهتر بود. اما اکنون و در این سالها داری در این جشنواره شرایطی را به وجود میآوریم که فیلمسازمان را تبدیل به بشکه باروت کنیم. چه اتفاقی افتاده؟
سالی که ما از کرخه تا راین را ساختیم، همان سالی که شهید آوینی رئیس هیأت داوران جشنواره بود گمان میکنم ما تنها یک جایزه گرفتیم. اما باور کنید نه من و نه آقای حاتمی کیا از این موضوع ناراحت نشدیم. به ما برنخورد. احساس نکردیم در یک رقابت ناجوانمردانه قرار گرفتیم. احساس لابی گری نکردیم. چرا امروز همه احساس لابی میکنند؟ به نظر میرسد یک ضعف بنیادینی وجود دارد. یعنی حتی اگر هیأت داوران امسال هم با رعایت نهایت انصاف و عدالت داوری کنند، باز هم این احساس لابی وجود دارد. چرا اینطور شده است؟ یک فرهنگ مسومی وجود دارد، اگر مدیریت فرهنگی برای خود رسالتی قائل است باید تلاش کند تا این بدن را آرام آرام سم زدایی کند.
چرا سالی که به «بازمانده» فقط یک جایزه دادند هیچکدام احساس شکست یا تقلب نکردیم؟ بازمانده یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران است. چرا آن سال ما هیچ مصاحبهای نکردیم؟ چرا به ما برنخورد و احساس لابی نداشتیم؟ اما چرا امروز اینطور شده است؟ این مشکل ماست. چرا این فضا را به وجود میآوریم که فیلمسازی مانند حاتمیکیا که براساس باورها و اعتقادات و آرمانش فیلم میسازد، احساس میکند که تنهاست و باید یک تنه وارد یک میدان نبرد بشود؟ کار او این است که فیلم بسازد و وقتی فیلمش تمام شد باید به فیلم بعدیاش فکر کند. اما چرا شرایطی به وجود آوردیم که اگر فیلمسازی، فیلم ساخت باید به دنبال آن هم به راه بیافتد که مواظب روابط عمومی و بقیه چیزهای فیلماش هم باشد. او باید مراقب باشد به این رسانه یا آن رسانه برنخورد. اگر با این رسانه مصاحبه کرد حتماً با آن رسانه هم مصاحبه کند. اگر با اعتماد مصاحبه کرد حتماً با کیهان مصاحبه کند. کجای این شرایط طبیعی و حرفهای است؟ فیلمساز وارد یک فضای مسمومی شده است.