جزیره کیش تفریحگاه همیشگی هاشمی و خاندانش
یکی از مکانهای ثابت برای تفریح و استراحت خانواده آقای هاشمی، جزیره کیش بوده که معمولاً ایام نوروز را در آنجا سپری میکنند و این سنت تا به امروز نیز ادامه دارد. زیبایی جزیره کیش از سال 68 و شاید هم قبلتر مورد توجه خانواده آقای هاشمی قرار میگیرد و برای همین از هر فرصتی – حتی در حاشیه مانورهای نظامی - برای سفر به این جزیره استفاده میکردند.
در خاطرات 14 اردیبهشت سال 68 اینگونه نوشتهشده است:
«ساعت شش صبح همراه عفت و یاسر به فرودگاه رفتیم. فاطی و فائزه هم آمدند. با هواپیما به سوی کیش پرواز کردیم. فرماندهان سپاه و ارتش هم بودند. عفت و همراهان در کیش ماندند و ما پس از انجام مراسم تشریفاتی، با هلیکوپتر به سوی منطقه مانور دریایی پرواز کردیم.»[1]
زمان بعدی سفر خانواده آقای هاشمی به کیش، طبق خاطرات ایشان بهمن ماه سال 68 است که در حاشیه سفر به جزیره خارک اتفاق افتاده است:
«برای شام به رستوران میر مهنا رفتیم. منظره شاعرانهای داشت و شام خوبی دادند. از هتل ساحل که ترکیبی از هتل و فروشگاه شده، بازدید کردیم و بستنی خوردیم. عفت و بچهها هم آنجا بودند. از اسکله هم بازدید کردیم و کشتی ایران هرمز برای ادای احترام بوق ممتد زد؛ به اقامتگاه برگشتیم.»[2]
«عصر بستگان برای دیدن عید آمدند. بچهها میخواستند از کیش به کشورهای جنوب خلیجفارس بروند؛ گفتم نروند و به تهران برگردند.»[3]
همچنین در سال 71 نیز هاشمی در رابطه با سفر خود و خانوادهاش به کیش اینگونه مینویسد:
«به همراه تمامی اعضای خانواده بهجز یاسر به فرودگاه رفتیم و بلافاصله به سوی کیش پرواز کردیم.»[4]؛ «در کیش همگی به پاویون رفتیم. هدف سفر استراحت بود.»[5]، «به سوی کیش پرواز کردیم... ساعت یک بعدازظهر وارد جزیره شدیم. مقداری در پاویون با مدیران کیش نشستیم. توضیحات کارها را شنیدیم. بعد از ناهار و استراحت، لب دریا قدم زدم و مقداری با مهدی سوار قایق پدالی شدیم. سر شب به رستوران درخت سبز رفتیم و شام را دستهجمعی خوردیم.»[6]
هاشمی حتی با ادعای فریب دشمن، به کیش سفر تفریحی دارد و در جایی از خاطراتش مینویسد:
پنجشنبه 20 آذر 1365:
«... ساعت هشت و نیم با اتومبیل بهطرف بوشهر حرکت کردیم.
از شهرهای ماهشهر، دیلم و بندر گناوه گذشتیم. تقریباً در تماممسیر آثار سیلزدگی
بود. در رامشیر بیشتر از جاهای دیگر به جادهها پلها و مزارع آسیبرسیده و سیل
خیلی وسیع بوده است. نماز ظهر را در مسجد گناوه خواندیم و ساعت سه و نیم وارد
پایگاه هوایی بوشهر شدیم.
برای رد گم کردن و اغفال دشمن قرار شده به کیش و بندرعباس
برویم. هواپیمای 707 تانکر نیروی هوایی از تهران آمده بود. فاطی، فائزه و بچههایشان
و خانواده دائیشان هم آمده بودند. بهسوی جزیره کیش پرواز کردیم و ناهار را در
هواپیما خوردیم.
ساعت چهار و نیم وارد کیش شدیم. استقبال رسمی انجام شد و مصاحبه مختصری کردم و به ویلای اقامتگاه آمدم. نماز مغرب و عشاء را خواندم و خاطرات امروز را نوشتم...»
هاشمی در جای دیگری مینویسد:«استماع اخبار و صبحانه و پیادهروی در ساحل انجام شد. سوار قایق عاشورا شدیم. رانندگی را به عهده گرفتم و یک دور اطراف جزیره کیش زدیم. آقای مهر علیزاده، [مدیرعامل منطقه آزاد کیش] توضیحات میداد. با آقای میرزاده اختلافنظر دارند. ظهر به پاویون برگشتیم. خانمها، جهت استفاده از دریا و در کنار پاویون بازدید نمودم، به خاطر اشراف ساختمان اداری اشکال دارد.»[7]
خاطرات شمال و تفریح در کاخ شاه
در خاطرات پنجشنبه 29 تیر سال 68 هاشمی در رابطه با سفر به شمال کشور که به همراه خانواده خود رفتهاند، آمده است: «مدتی کنار ساحل قدم زدم و ناهار و استراحتی و سپس مطالعه و ... نزدیک غروب در دریا شنا کردم و در محوطه پیادهروی نمودم. اقامتگاه، ویلایی روی تپه است که مناظر خوبی در اطراف دارد. یکطرف دریا و اطراف دیگر شالیکاری. خانوادههای پاسداران و خانواده خودم و جمعی از بستگان هم هستند. جای تمییز و باصفایی است.»[8]
همچنین ایشان در خاطرات سال 71 خود نیز به سفر تفریحی به همراه والده و همشیره و خانواده ایشان به اردوگاه نیروی هوایی اشاره دارد:
«ساعت یازده و نیم به بیشه کلاً، اردوگاه ساحلی نیروی هوایی رسیدیم. والده و همشیره و خانواده همراهاند. والده در بین راه از سفر مکهاش تعریف کرد. میهمان دولت عربستان سعودی بوده و خیلی خوب میزبانی کردهاند؛ استقبال و حفاظت و راننده و محافظ و هتل و ضیافت سلطان. قطعهای از پرده کعبه دادهاند. از برخوردهای بعثه ایها نسبت به عربستان ناراضی است.»[9]
هاشمی در خاطرات سال 62، به تفریح دریکی از کاخهای شاه در شمال اشاره میکند و مینویسد:
قرار گذاشته بودیم برای استراحت با آقای موسوی اردبیلی به نوشهر برویم. آقای میرحسین موسوی گفتند که آنجا محل دنجی هست... بخشی از اعضای خانواده با ما بودند... معلوم شد بخشی از باغ کاخ شاه است... بچهها را به تماشای هتل انقلاب – هایت سابق – بردند؛ میگفتند خیلی مجلل است...[10]
ویلای سد لتیان، تفریحگاه دمدستی هاشمی و فرزندان
یکی از مراکز تفریحی موردعلاقه آقای هاشمی و خانواده ایشان کاخ محمدرضا پهلوی در جوار سد لتیان است که در سال چند مرتبه به همراه خانواده و خویشاوندان به آنجا سفر میکنند. به نظر میرسد شروع سفرهای آقای هاشمی به سد لتیان از سال 62 شروعشده باشد؛ وی در خاطرات سال 62 مینویسد:
... همراه با اعضای خانواده و پاسداران به سد لتیان رفتیم؛ رفتن از راه لشکرک و برگشتن از راه آبعلی. در دریاچه پشت سد پیش رفتگی به شکل شبهجزیره وجود داشته که در زمان شاه ساختمان خوبی ساختهاند و پس از انقلاب تا این اواخر متروک بوده... اخیراً نخستوزیری تحویل گرفته و برای پذیرایی آماده نموده است؛ نسبتاً خوب نگهداری شده تا عصر آنجا ماندیم. آقا جلال کباب درست کرد. بد نبود[11]
وی در خاطرات 24 فروردین در سال 63 مینویسد: «صبح زود برای بازدید از سد لار از خانه بیرون رفتیم ... ناهار را در ویلای وزارت نیرو واقع در پایین سد لتیان صرف کردیم. یاسر و دوستانش نیز همراه ما بودند.»[12]
این سفرهای خانوادگی به سد لتیان در دهه هفتاد بهصورت ثابت در خاطرات هاشمی تکرار شده است؛ در خاطرات 19 اردیبهشت سال 70، آقای هاشمی اینگونه مینویسند: «عصر ساعت پنج با هلیکوپتر به سد لتیان رفتم. عفت و والده و همشیرهها فاطمه و طاهره هم نزدیک روب رسیدند. آب دریاچه بالاآمده و وضع خوبی دارد. هوا هم بسیار مطبوع است. نیاز به استراحت دارم. امروز نوبت اقامه جمعه توسط من بود که به دیگران محول کردم.»[13]
از خاطرات هاشمی بیشتر بخوانید؛ هاشمی رفسنجانی: سطح توقع روستائیان بالا رفته و به خانه گلی قانع نیستند
دو ماه بعد نیز به دلیل پیچیدن شایعه وقوع زلزله در تهران و به اصرار فرزندان آقای هاشمی، با هلیکوپتر به ویلای سد لتیان سفر میکنند:
«با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. بچهها هم تا ظهر کمکم رسیدند. مهدی و فاطی نیامدند. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچهها، خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم؛ بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد؛ گرچه آسان است. آب لتیان پایینتر از سطح آن در سال گذشته است. یک نفر چینی پیشبینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزلهای به قدرت 8/6 ریشتر در تهران روی خواهد داد. آمدن ما به لتیان هم بیارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلاً قبول ندارم فقط به خاطر بچهها آمدم. با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچهها خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم، بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است.»[15]
در دی ماه همین سال بار دیگر آقای هاشمی به همراه خواهر همسرش عازم سد لتیان میشوند:
«عصر تا ساعت چهارده و نیم کارها را انجام دادم. برای استراحت، با اتومبیل به محل سد لتیان رفتیم. مغرب رسیدیم و تا آخر شب، بعضی از بچهها هم رسیدند. عفت و اقدس خانم، خواهرش، قبل از من رسیده بودند.»[16]
تداوم سفرهای تفریحی به سد لتیان در سال 71 نیز در خاطرات آقای هاشمی منعکسشده است:
«تا شب در لتیان ماندیم. وقت به مطالعه و صحبت و قدم زدن و قایقسواری و تماشای جت اسکی سواری مهدی و یاسر گذشت.»[17]، «عصر به سد لتیان رفتیم. بهتدریج بستگان، عفت و والده و همشیره و بچهها آمدند. عصر در آب سد شنا کردم. هوای خوبی دارد.»[18]، «عصر با هلیکوپتر به محل سد لتیان رفتیم. بچهها هم بهتدریج آمدند. وضع آب سد بهتر از سال گذشته است. تقریباً دریاچه پر است. دو سفر قبلی، آب خیلی کمتر بود.»[19]، «ساعت نه صبح با محافظان به سوی سد لتیان رفتیم. برف میبارید. در گردنه شمشک، ماشین را عوض کردیم. صدای زنجیر ماشین اذیت میکرد. در لواسانات زنجیر را باز کردیم. ساعت یک بعدازظهر، محسن مهدی و یاسر و کاظم و بچههای محسن آمدند. در فضای باز و لب دریاچه سد، زیر برف قدم زدم و بقیه وقت را تا آخر شب در ساختمان، بامطالعه و تماشای تلویزیون گذراندیم.»[20]
سفرهای خارج از کشور
اما سفرهای خانواده هاشمی تنها به سفرهای داخلی و تفریحی داخل کشور منحصر نشده بود و این خانواده سفرهای خارجی زیادی را در قالب سفر دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک تجربه کردند.
چهارشنبه 5 تیر 1364: (سفر به چین و ژاپن)
«برای انجام کارهای قبل از سفر به چین و ژاپن به دفترم آمدم. درباره همراهان و برنامهها تبادلنظرهایی شد... محسن هم از رفسنجان آمده بود که با من به سفر بیاید. ساعت شش به فرودگاه مهرآباد آمدیم و مصاحبهای کردم و سپس با مراسم رسمی حرکت کردیم با دو هواپیما و حدود 100 نفر همراه _شامل 12 نفر از نمایندگان مجلس و جمعی از معاونان رئیسجمهور و وزرا و وزیر امور خارجه و خبرنگاران و ... تمام شب در پرواز بودیم...»[21]
چهارشنبه 12 تیر 1364: (سفر به چین و ژاپن)
از خاطرات هاشمی بیشتر بخوانید؛ خشنودی هاشمی از حضور موتورسواران حزباللهی در خیابانها
در خاطرات سال 67 هاشمی آمده است:
«در منزل بودم. کار زیادی نداشتم. فاطی و سعید و سارا برای سفر به کره جنوبی به فرودگاه رفتند.»[23] البته بقیه اعضای خانواده چند سال بعدازاین سفر به کره شمالی سفر میکنند: «عفت و بچهها هم امروز تا عصر برنامههای متعددی داشتهاند و سرگرم بودند؛ راضیاند.»[24]
(سفر لیبی و سوریه)
سوریه و لیبی نیز یکی دیگر از مقاصد سفر خانواده آقای هاشمی است: «ساعت هفت و نیم صبح، به همراه خانواده به فرودگاه مهرآباد رسیدیم. عازم سفر به سوریه هستیم. مصاحبه کوتاهی در توضیح اهداف سفر نمودم. مراسم بدرقه رسمی بود. عفت، فاطی، فائزه، سعید [لاهوتی]، فرشته و نوهها، همراهمان بودند.»[25].
«ظهر عفت و فاطی و یاسر و سارا و علی آمدند. ناهار را با من خوردند و از آنجا برای سفر لیبی عازم فرودگاه [مهرآباد] بودند.»[26]، «صبح زود، بچهها برای استقبال مادرشان به فرودگاه رفتند. ساعت شش به خانه آمدند. امروز تا عصر، عفت و فاطی مرتباً از لیبی صحبت میکردند از پذیرایی لیبیاییها راضیاند. خانم قذافی، همه جا آنها را همراهی میکرده و به خیلی از جاها بردهاند. قذافی، هم دو بار با آنها ملاقات داشته و استقبال و بدرقه گرم بوده و اخبارشان را مرتب در رسانهها میآوردند. روز آخر، خانم قذافی بهصورت اشاره گفته است، از برخورد اول ایرانیها با سرگرد جلود [مرد شماره 2 لیبی]، این نگرانی در آنها به وجود آمده که به انتقام گمشدن امام موسی صدر، با رهبران لیبی برخورد شود و به همین دلیل خود قذافی به ایران نیامده است.
در سوریه هم خانم حافظ اسد از حضورشان مطلع شده و مهمانی داده و بدرقه کرده است. به نظر میرسد اینگونه رفتوآمدهای خانوادگی، برای تعمیق روابط کشورها مفید باشد؛ روابط خشک دولتی را عاطفی میکند.»[27]
شهریور سال 1371: (جاکارتا)
طبق خاطرات آقای هاشمی، خانواده ایشان در بسیاری از سفرهای دیپلماتیک و رسمی حضور داشتند. ایشان در خلال خاطرات خود در جریان سفر به جاکارتا در نهم شهریور سال 71 مینویسند: «برگشتیم، شام خوردیم و برنامههای تلویزیون را تماشا کردیم. بچهها به هتل رفتند و من و عفت و یاسر و جمعی از پاسداران ماندیم.»[28]
شنبه 18 اردیبهشت 1371: (سفر به ترکمنستان)
همچنین در مورد دیگری ایشان به سفر خود به ترکمنستان به همراه محسن و یاسر و مهدی اشاره میکند: «ساعت نه صبح با وزیران بازرگانی، اقتصاد، راه و ترابری، امور خارجه، نفت و محسن و مهدی و یاسر برای سفر به ترکمنستان به فرودگاه رسیدیم. قرار بود عفت و فاطی و فاطی و فائزه هم باشند، ولی به خاطر عدم آمادگی همسر رئیسجمهور ترکمنستان منصرف شدند.»[29]
سهشنبه 30 خرداد 1368: (سفر به مسکو)
«عفت و بچهها را قبلاً به محل آورده بودند. بعد از استراحت و نماز، همراه سفیرمان آقای نوبری با اتومبیل تشریفات در خیابانهای مسکو گشتیم. خیابانها وسیع و تمیز و سرسبز است. کنار دانشگاه مسکو و پانوراما پیاده شدیم. در موزه پانوراما فضاهای جالبی از منظره آخرین جنگهای ناپلئون و روسها و شکست نهایی ناپلئون است...»[30]
دوشنبه 9 شهریور 1371: (سفر به اندونزی)
«... کمی در سالن نشستیم و با آقای سوهارتو رییسجمهور اندونزی احوالپرسی کردیم... سر شب رفتیم مقداری شهر را گشتیم. خیابانهای نبحل و بحرین و سودرمن که از مهمتریناند. آقای قریشی سفیرمان توضیحات خوبی داد. برگشتیم و شام خوردیم و برنامههای تلویزیون را تماشا کردیم. بچهها به هتل رفتند و من و عفت و یاسر و جمعی از پاسداران ماندیم...»[31]
جمعه 13 شهریور 1371: (سفر به اندونزی)
«... عفت و بچهها هم امروز تا عصر برنامههای متعددی داشتهاند و سرگرم بودهاند؛ راضیاند.»[32]
سفرهای خارجی خانواده برای تجربه و کسب علم
البته در خاطرات ایشان به سفرهای علمی و کاری فرزندانش به خارج کشور و مواردی که برای تجربهاندوزی به خارجرفتهاند نیز اشاره میشود:
«ساعت هشت صبح به دفتر رسیدم. تا ساعت ده کارها را انجام دادم. آقای آقازاده، [وزیر نفت] آمد. برای ابلاغ پیام من به برخی از سران درباره فلسطین و نفت و شرکتشان در بازسازی ایران، عازم کشورهای جنوب خلیجفارس است. درباره کیفیت مذاکرات توجیهش کردم و موافقت کردم که محسن با او برود.»[33]، «محسن از سفر به کشورهای جنوب خلیجفارس مراجعت کرد و گزارشی از مذاکرات با رؤسای عربستان، کویت، عمان، قطر، امارات و بحرین داد؛ تحت تأثیر شهرسازی آنها قرار گرفته است.»[34]، «محسن برای سفر به بلژیک و ثبت نام در دوره دکتری خداحافظی کرد.»[35]، «مهدی از استرالیا برای مطالعه مراکز صنعتی مربوطه به کانادا رفته بود و چون تحت حفاظت پلیس قرار داشت، برای اجتناب از احتمال خطر منافقین، کار را نا تمام گذاشته و به ایران آمده است که بعداً مطالعه را تکمیل کند.»[36]
البته در برخی سفرهای داخلی نیز خانواده آقای هاشمی با برخی نزدیکان و دوستان، با ایشان همراه میشدند؛ بهعنوانمثال در خاطرات دهم فروردین سال 68 آمده است: «ساعت سه و نیم بعدازظهر از مهرآباد به همراه جمعی سپاهی و ارتشی و نماینده و محافظان و همچنین عفت، فاطی، مهدی، سارا و خانمهای مطهری، عراقی، نقاش و علم الهدی به سوی دزفول پرواز کردیم... عفت و همراهان رفتند و شهر دزفول را دیدند.»[37]، «عفت و همراهان برای دیدن هویزه و خرمشهر رفتند و من و همراهان با هلیکوپتر به کشت و صنعت نیشکر کارون رفتیم.»[38]
[1]- خاطرات سال 68، صفحه 114
[2]- همان؛ صفحه 525
[3]- خاطرات سال 70، صفحه 39
[4]- خاطرات سال 71، صفحه 457
[5]- همان، صفحه 458
[6]- خاطرات سال 70، صفحه 575
[7]- خاطرات سال 71، صفحه 576
[8]- خاطرات سال 68، ص 228
[9]- خاطرات سال 71، صفحه 190
[10]- خاطرات سال 62، صفحه 27
[11]- خاطرات سال 62، صفحه 189
[12] - خاطرات سال 63، صفحه 54
[13]- خاطرات سال 70، صفحه 122
[14]- خاطرات سال 70، صفحه 122
[15]- خاطرات سال 70، صفحه 236
[16]- همان، صفحه 530
[17]- خاطرات سال 71، صفحه 174
[18]- همان، صفحه 211
[19]- همان، صفحه 373
[20]- همان، صفحه 512
[21]- خاطرات سال 64، صفحه 135
[22]- همان، صفحه 154
[23]- خاطرات سال 67، صفحه 311
[24]- خاطرات سال 71، صفحه 310
[25]- خاطرات سال 70، صفحه 91
[26]- همان، صفحه 177
[27]- همان، صفحه 200
[28]- خاطرات سال 71، صفحه 296
[29]- خاطرات سال 71، صفحه 117
[30]- خاطرات سال 68، صفحه 180-181
[31]- خاطرات سال 71، صفحه 117
[32]- همان، صفحه 310
[33]- خاطرات سال 70، صفحه 267
[34]- همان، صفحه 283
[35]- خاطرات سال 71، صفحه 35
[36]- همان، صفحه 102
[37]- خاطرات سال 68، ص 58 – 59
[38]- همان، ص 69