به گزارش مشرق، روی کاغذ هنوز بازی به پایان نرسیده، اما در دنیای واقعی، هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ عملا بزرگترین گام را برای پیروزی نهایی برداشتند و احتمالا یکی از این دو نفر، رئیس جمهور بعدی آمریکا خواهد بود.
سه شنبه بزرگ انتخابات درون حزبی دموکراتها در 11 ایالت برگزار شد حال آنکه جمهوریخواهان علاوه بر این 11 ایالت در دو ایالت آلاسکا و وایومینگ نیز انتخابات برگزار کردند. با کسب اکثریت آراء در رقابتهای انتخاباتی سه شنبه بزرگ، ترامپ و هیلاری که پیشتر نیز چهار رقابت درون حزبی را در ایالتهای آیووا، نیوهمپشایر، نوادا و کارولینای جنوبی پشت سر گذاشتهاند جای پای خود را در عرصه انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا محکم کرده و به کسب پیروزی در 35 ایالتی که همچنان منتظر برگزاری رقابتهای درون حزبی هستند، دلگرم شدند، پیروزی که در نهایت میتواند عنوان نامزدی حزب جمهوریخواه یا دموکرات را در رقابت سرنوشت ساز 8 نوامبر از آن ترامپ و هیلاری کند.
قطار بیترمز ترامپ
به همان اندازه که پیروزیهای هیلاری کلینتون در برابر ساندرز، کاملا قابل پیش بینی و منطبق بر واقعیات سیاسی جامعه آمریکا است ،پیشتاز بودن شخصی چون دونالد ترامپ در حزب جمهوری خواه، غیر قابل پیش بینی و حتی غیر منطقی به نظر میرسد. در حال حاضر، بسیاری از تحلیلگران آمریکایی از جمله مفسران شبکه تلویزیونی انبیسی، موقعیت دونالد ترامپ را به قطاری تشبیه میکنند که با شتابی زیاد و بدون ترمز مسیر رسیدن به مقصد نهایی نامزدی حزب جمهوریخواه را طی میکند. این در حالی است که ترامپ به عنوان یک بیلیونر نیویورکی کمترین میزان وابستگی و شباهت اخلاقی را به یک محافظه کار دارد.
ترامپ نه در حیطه مباحث مذهبی، نه در حیطه مسائل شیوه زندگی و نه در رفتارهای شخصی اش هیچ شباهتی به یک محافظه کار آمریکایی ندارد. ولی جالب است که همین فرد بیشترین میزان محبوبیت را میان محافظه کاران آمریکایی پیدا کرده است.
در باره چرایی رخ داد چنین پدیدهای در عرصه سیاسی آمریکا دلایل مختلفی میتوان عنوان کرد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
تغییرات در داخل حزب جمهوری خواه
اولین و شاید مهمترین دلیل پیروزیهای اخیر ترامپ در انتخابات درون حزبی را میتوان در تغییر درونی حزب جمهوری خواه جستجو کرد. این حزب در سالهای اخیر حرکتی قابل توجه به سمت راست افراطی داشته است. هسته مرکزی جمهوری خواهان آمریکا سالهای متمادی، تحت تاثیر جمهوریخواهان ساحل شرقی بود و بانکداران وال استریت و مدیران شرکتها بر آن مسلط بودند. آنها قویاً مدافع کسبوکار بودند و از لحاظ ایدئولوژی اعتدالگرا و از لحاظ سیاسی عملگرا بودند. نلسون راکفلر، ثمرۀ یک خاندان بانکدار و فرماندار نیویورک که همچون دونالد ترامپ در نهایت رفاه در "فیفث اوِنیو” زندگی میکرد، چهرۀ سرشناس آنها بود. معمولاً کمیتۀ ملی جمهوریخواهان، سمت داران ارشد (چه سابق و چه فعال) نظیر پل رایان و لابیهای محافظه کار نظیر اتاق بازرگانی ایالات متحده و کمککنندگان مالی بزرگ و شکل دهندگان افکار عمومی که برای نشریاتی نظیر ویکلی استاندارد و نشنال ریویو و وال استریت ژورنال مینویسند، در زمرۀ بخش میانه روی حزب جمهوریخواه قرار میگیرند. اما این روزها، جمهوریخواهان میانهرو اوضاع مناسبی در حزب ندارند. لایههای پایین حزب علیه هسته مرکزی شورش کردهاند . نماد این شورش را میتوان در جریان تی پارتی دید. جریانی که در حرکت دادن حزب از میانه به راست بسیار موثر بوده است.
ترامپ ناجی هویت انگلو ساکسون
علاوه بر این، اقبال مردم به ترامپ عمیقاً منبعث از احساس ترس و خشم است؛ احساساتی که به طور بالقوه کشنده هستند. چامسکی در مصاحبهای با هافینگتونپست میگوید: "ترامپ، به وضوح، به احساسات عمیقی همچون خشم، ترس، ناامیدی و سرخوردگی تمسک میجوید”. احساساتی که این روزها به وفور در میان مردان آمریکایی سفیدپوست، میانسال و کمسواد ،یعنی ستون فقرات حزب جمهوری خواه یافت میشود. گروه کثیری از مردانِ سفیدپوستِ کمسواد و برآمده از طبقۀ کارگر موجبات پیشتازی ترامپ را فراهم کردهاند. بسیاری میگویند غول تجاری [ترامپ] در حال سرمایهگذاری بر روی ترس مردم نسبت به افول نفوذ سفیدپوستان آمریکاست، این همان ترسی است که یک دهه پیش از این هانتینگتون در رابطه با تغییر هویتی آمریکا نسبت به آن هشدار داده بود. بیجهت نیست که ترامپ به راحتی به جنگ مهاجران میرود، خواستار اخراج لاتین تبارها میشود، درخواست ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا را میدهد و از سوی بدنامترین گروه نژاد پرست آمریکایی، کلو کلاکس کلن، مورد حمایت قرار میگیرد.
احساس نا امیدی و احتمال ظهور فاشیسم جدید
علاوه بر این بسیاری از مطالعات اخیر نشان دادهاند که مردان سفیدپوستِ کمسواد و میانسال آمریکایی مشخصاً امید به زندگی کمتری دارند و این بخش از جمعیت زودتر میمیرند در حالی که دیگر آمریکاییان (از سایر نژادها، گروههای قومی و دیگر سنو سالها) نسبت به گذشته بیشتر عمر میکنند. تحقیقات آشکار کرده است که نرخ فزایندۀ مرگومیر در میان این گروه از مردم بهخاطر بیماریهای شایعی همچون دیابت و بیماریهای قلبی و عروقی نیست، بلکه خودکشیهای متداول، بیماریهای کبدی ناشی از مصرف بیرویۀ الکل، هروئین و مواد افیونی علت عمدۀ این مرگومیرهاست. چامسکی میگوید: «جنگ و بلایای طبیعی» علت مرگومیر این گروه از جمعیت نیست. «به نظر میرسد سیاستهای اعمالشده بر این نسل از مردم است که آنها را ناامید، خشمگین و سرخورده کرده است. این سیاستها علت رفتار خودویرانگر آنهاست». چامسکی میگوید این بهترین تبیینی است که میتوان از علت جذابیت ترامپ ارائه کرد. چامسکی در مصاحبهای با آلترنت فقر و فلاکتی را که بسیاری از آمریکاییها از آن رنج میبرند با شرایط مردم در دوران رکود بزرگ مقایسه میکند. «مقایسۀ شرایط امروز با دهۀ سی میلادی، دههای که من به خاطر سنوسالم آن را بهخوبی به یاد میآورم، بسیار جالب است. اگر منصفانه قضاوت بکنیم فقر و رنج در آن دوران بسیار بیشتر بود. اما در آن دوران حتی در میان طبقۀ کارگر و قشر بیکار و فقیر نیز حس امید وجود داشت. چیزی که امروزه فقدان آن حس میشود». چامسکی حس امید در دوران رکود بزرگ را به رشد جنبش کارگری و وجود سازمانهای سیاسی خارج از جریان اصلی منتسب میکند. هرچند، امروزه، حالوروز آمریکاییهایی که با فقر دستوپنجه نرم میکنند کاملاً متفاوت است. چامسکی میگوید آنها غرق در ناامیدی، سرخوردگی و خشماند ، البته این احساسات خیلی نهادهایی را که عوامل فروپاشی جهان و زندگی آنهاست نشانه نمیگیرد، بلکه بیشتر علیه کسانی است که خود قربانیان مفلوک این شرایطاند. نشانههای آشنایی وجود دارد؛ نشانههایی که ما را یاد برخی خاطرات از ظهور فاشیسم اروپایی میاندازد.
دکتر علیرضا رضا خواه