به گزارش مشرق، یوهان کرویوف از شما می خواهد که این متن را بخوانید. همینطور الیور کان، مارتین اونیل و حتی لوییز فیگو. آن ها افرادی بودند که از مردم خواستند که مبلغی جمع آوری شود تا برای اوکانل بنایی به یادبود ساخته شود. روا نیست که کاپیتان سابق منچستر یونایتد، عضو تیم ملی ایرلند، فاتح تنها قهرمانی بتیس در لالیگا به عنوان مربی و ناجی بارسلونا قبری بی نام و نشان داشته باشد.
در دوبلین بزرگ شد و بازی را پیش از امضای نخستین قرارداد در سال 1909 در سلتیک بلفاست آغاز کرد. به عنوان رهبری در خط دفاعی به شفیلد ونزدی پیوست. هزینه انتقال او و هم تیمی اش پیتر وارن سر جمع پنجاه پوند بود. اما اوضاع در تیم بزرگ آن روزهای جزیره خوب پیش نرفت و بعد از سه فصل به هال سیتی پیوست.
آنجا بیشتر بازی کرد اما عملکردش برای ایرلند غیر مستقل (در سال 1949 مستقل شدند) بود که بیشتر نگاه ها را خیره کرده بود. به خصوص زمانی که در سال 1914 برای نخستین بار قهرمان مسابقات قهرمانی بریتانیا شدند. در رکسهام 2-1 ولز را بردند و برای نخستین بار خارج از خانه انگلستان را آن هم با نتیجه 3-0 در آیرسام پارک (زمین میدلزبرو تا دهه 90 که ریورساید ساخته شد) از سر راه برداشتند. در دیدار رفت در اسکاتلند در شرایطی یک-یک مساوی کردند که اوکانل با وجود بازوی شکسته، نمایش بسیار خوبی داشت. یک ماه بعد منچستر یونایتد هزار پوند برای خرید او هزینه کرد اما بلافاصله در جولای 1914، جنگ شروع شد.
با شروع جنگ، فوتبال در انگلستان حداقل برای یک سال به حالت نیمه تعطیل در آمد. باشگاه های زیادی موقتا انصراف دادند، زمین های زیادی به مزرعه گوجه و غلات تبدیل شدند و بازیکنان زیادی لباس فوتبال را کنار گذاشته لباس جنگ پوشیدند. اما از جمع بازیکنانی که راهی جنگ نشدند، برخی تیم ها بازیکنانی به عنوان میهمان انتخاب کردند و بازی های خود را ادامه دادند. مسابقات در رکوردهای بازیکنان و باشگاه ها به حساب نمی آمد، اما شور فوتبال در انگلستان توپ و تانک نمی شناخت.
در همان سال ها دیدار دو تیم لیورپول و منچستر یونایتد به عنوان یکی از بحث برانگیزترین مسابقات تاریخ برگزار و به "جمعه خوب" معروف شد. در آخرین هفته فصل در ماه آوریل و در فصلی که اورتون قهرمان شد، لیورپول تیمی میانه جدولی بود که خیالش از بابت ماندن در لیگ راحت بود. آن ها در شرایطی میهمان یونایتد بودند که حریف برای رهایی از سقوط، به برد نیاز داشت. جرج اندرسون دو گل به ثمر رساند و باعث شد تاتنهام و چلسی به جای آن ها سقوط کنند. اما اتفاق ویژه ای در آن بازی رخ داد: تماشاگران از همان ابتدا متوجه سطح عجیب بازی، پاس های اشتباه و بی برنامگی شدند و شروع به اعتراض کردند.
بعد از بازی گزارش شد که رقمی درشت به عنوان رشوه پرداخت شده و تبانی صورت گرفته بود. در شرایطی که یونایتد در تمام 37 هفته قبلی مسابقات تنها هشت برد داشت، شانس زیادی برای برد به آن ها داده نمی شد و شانس 2-0 بردن مسابقه توسط تیم منچستر، در شرط بندی ها یک به هفت بود.
اتحادیه شروع به تحقیق کرد و مشخص شد که سه بازیکن از یونایتد و چهار بازیکن از لیورپول در این قضیه دست داشته اند. جکی شلدون بازیکن سابق یونایتد که به لیورپول پیوسته بود به عنوان سردسته معرفی شد. دیگرانی نیز در این قضیه دست داشتند اما جرم خود را نفی می کردند. از آن دسته می توان به فرد پاگنام کاپیتان لیورپول اشاره کرد که مدارکی علیه هم بازیان خود در طی بازپرسی ارائه داد. یا اندرسون دروازه بان یونایتد از بازی عجیب بازیکنان همدسته گلایه داشت و بیلی مردیث ستاره آن ها که گفت هم تیمی هایش آن روز به او پاس نمی دادند.
هفت بازیکن مادام العمر محروم شدند و این در حالی بود که اتحادیه کمی از خود همدردی نشان داد. از این جنبه که با شروع جنگ و از رسمیت افتادن مسابقات، بازیکنان درآمد خاصی به دست نمی آوردند و می خواستند به این طریق بر مشکلات مالی خود غلبه کنند. اوکانل یکی از آن بازیکنان نبود اما نقش کاپیتان یونایتد در آن بازی، عجیب بود. در شرایطی که بازی یک بر صفر بود، یونایتد به یک ضربه پنالتی رسید. اوکانل به زدن ضربات پنالتی مشهور نبود اما درخواست داد که ضربه به او واگذار شود. او ضربه را به عمد به جایی نزدیک به پرچم کرنر زد و پس از آن داور بازی را متوقف کرد. او چند دقیقه با همکاران خود صحبت کرد که اگر می شود ضربه تکرار شود یا این دیدار که به طرز مسخره ای دنبال می شود، متوقف شود.
برخی اینطور استدلال کردند که آن ضربه نشان داد که اوکانل به آن جمع تعلق ندارد، که اگر داشت چرا باید فرصت اینکه بازی را به 2-0 تبدیل کند و دریافت وجه غیر قانونی را تضمین کند را از دست بدهد؟ برخی می گفتند از عمد ضربه را از دست داد تا خود را از این قائله برهاند چون می دانست به هر حال به گلی دیگر می رسند. نوه او، مایک سال ها بعد گفت که نمی دانم که او هم در آن داستان دخیل بود یا نه. اما آن پنالتی به او سپرده شد پس اگر از آن دسته بود، از آن فتنه و رسیدن به نتیجه مد نظر لذت می برد. حتم دارم که او آدم درستی بود. دو باشگاه در این قضیه بی گناه شناخته شدند و حتی آن دو امتیاز از یونایتد کم نشد تا در لیگ باقی بمانند.
آتش جنگ افروخته تر شد و با این رسوایی، اتحادیه رسما انحلال لیگ را اعلام کرد. در همان روزها بود که تام واتسون مربی مطرح لیورپول پس از پانزده سال هدایت باشگاه و دو قهرمانی در لیگ، در پنجاه و شش سالگی فوت کرد. جنگ در نوامبر 1918 به اتمام رسید و مسابقات از سال 1919 از سر گرفته شد. یک نفر از هفت بازیکن محروم شده آرتور ترنبال مهاجم یونایتد در سال 1917 در جنگ آراس (در شمال فرانسه؛ که نتیجه آن پیروزی بزرگ ارتش بریتانیا به همراهی نیروهای کانادایی برا امپراتوری آلمان در فرانسه بود) کشته شد و هرگز جسدش شناسایی نشد و سایرین به جز اینوه وست بخشیده شدند. وست هرگز اعتراف نکرد که گناهکار است و از اتحادیه شکایت کرد اما در دادگاه شکست خورد و به همین خاطر محرومیتش سی سال به درازا کشید. 59 سال داشت که محرومیتش برداشته شد. همینطور اندرسون دیگر بازیکن یونایتد که اعلام بی گناهی کرده بود و علیه هم بازی های خود اعتراف کرده بود، چند سال بعد به خاطر موردی مشابه بازداشت و روانه زندان شد.
با شروع مسابقات اتحادیه تصمیم گرفت که شمار تیم های حاضر در لیگ را از بیست تیم به بیست و دو تیم افزایش دهد. از این روز چلسی به لیگ بازگشت و آرسنال نیز که مجوز صعود به دسته اول را نگرفته بود و در دسته دوم پنجم شده بود به طرز دراماتیکی این مجوز را دریافت کرد. توپچی ها که در سال های پیش تر تا آستانه ورشکستگی رفته بودند، سرانجام به قیمت سقوط تاتنهام و تبانی در اولدترافورد به دسته اول بازگشتند. موضوعی که خود داستان دیگری بود.
اوکانل سال های جنگ را در یک کارخانه تولید مهمات در لندن کار کرد و با برادرش لری که خود آدم جالبی بود زندگی کرد. مایک اوکانل اینطور عموی بزرگ خود را توضیح می دهد یک خواننده اپرای نیمه وقت اما فوق العاده، یک کاتولیک متعصب و یک مرد همسر پرست! در استخدام دولت بود اما از دولت شکایت کرد که نسبت به او با توجه به ایرلندی بودن، تبعیض صورت گرفته و در دادگاه دولتی ها را محکوم کرد.
نتوانست پس از جنگ باشگاهی در انگلستان پیدا کند پس برای یک فصل در باشگاه دومبارتون اسکاتلند بازی کرد و فوتبال را در لیگ شمال شرق و در باشگاه اشینگتون به پایان برد و مربیگری را همانجا آغاز کرد. برای مدتی غیبش زد یا باید اینطور گفت که خود را با زندگی شخصی، همسر و چهار فرزندش سرگرم کرد. دیگر پیدایش نبود تا زمانی که خانواده را ترک کرد و با یک پاکت حاوی ارز اسپانیایی به تنهایی از بریتانیا خارج شد.
اوکانل به اسپانیا رفت؛ جایی که در آن جا بیشتر به خاطر آورده می شود تا در ایرلند یا انگلستان. در سال 1922 اوکانل جانشین فرد پنتلند انگلیسی، به عنوان مربی راسینگ سانتاندر معرفی شد. فرد خود داستان دیگری بود. او که سابقه بازی در تیم های انگلیسی زیادی مانند بلک پول، بلک برن، کوئینز پارک رنجرز و غیره را داشت در سال 1913 کفش ها را در استوک سیتی آویخت و سپس در سال 1914 به عنوان مربی تیم المپیک آلمان معرفی شد! او که سابقه مربیگری در تیم ملی فرانسه را هم بعدها به کارنامه خود افزود، با راسینگ کار را در اسپانیا آغاز کرد و یک سال در این شغل ماند و بعد به تیم های معتبرتری رفت. فرد سابقه سابقه سیزده قهرمانی در اسپانیا شامل سه قهرمانی لالیگا را دارد و در سال 1928 یکی از افرادی بود که برای آغاز لیگ حرفه ای اسپانیا پیشقدم شد.
اوکانل با راسینگ پنج بار به قهرمانی لیگ منطقه ای در دوران آماتور رسید و بعد به عنوان مربی جدید رئال بتیس معرفی شد. در شهری که در آن یک رقیب قدرتمند به نام سویا هم وجود داشت. پیش از او، بتیس تیمی دسته دوم پر از کارگرهای خارجی و نمی توانست رقابتی با سویا داشته باشد. او آمد و همه چیز را تغییر داد. این را خولیو خیمینز هراس مدیر روابط عمومی بتیس در کمپینی که برای ساخت یادبود برای اوکانل ترتیب داده شد گفت. در سطحی باورنکردنی، حرفه ای بود. ایده های او از نظر تاکتیکی و فیزیکی فراتر از زمان خودش بود. جدا از آن شخصی گرم و کاریزماتیک بود. بازیکنان عاشقش بودند. مردم عاشقش بودند و در تمام شهر به عنوان مربی معروف و قابل احترام شناخته می شد. فکر می کنم اینجا، به خانه دوم او تبدیل شد. همیشه می گفت که سویا را به خاطر این دوست دارد که مردم در آن طوری زندگی می کنند، انگار که آخرین روز زندگیشان باشد.
به دون پاتریکو معروف شد. بتیس در سال 1932به دسته اول رسید و سه سال بعد به بی سابقه ترین افتخار تاریخ خود رسید. آخرین بازی فصل بود و یک امتیاز از رئال مادرید بیشتر داشتند. باورنکردنی بود چون بتیس بازیکن بزرگی نداشت و هرگز نمی توانست در سطح تیم های مطرح باشد اما با یک نظم و روح تیمی عالی، این موضوع ممکن شد. با یک دفاع نفوذ ناپذیر آن ها به قهرمانی رسیدند. در 22 بازی 19 گل خوردند در شرایطی که تیمی نبود که کمتر از 34 گل در آن فصل دریافت کرده باشد. آخرین بازی فصل، با تیم سابق اوکانل، راسینگ بود. یک داستان معروف در آن زمان وجود داشت که اوکانل به اردوی تیم سابق رفت و از آن ها خواست که سخت نگیرند اما بازیکنان گفتند که به خاطر مدیر عامل باشگاه خوزه ماریا دی کاسیو نمی توانند این کار را انجام دهند. گفته می شد که او مبلغ قابل توجهی از رئال مادرید دریافت کرده بود تا رئال بتیس را در آخرین هفته شکست دهند. اما هیچ مدرکی در این خصوص پیدا نشد. بتیس بازی خود را انجام داد و پنج صفر برنده شد و برای اولین و آخرین بار به قاطعانه ترین شکل قهرمانی را به دست آورد.
اوکانل نه تنها تحسین ها را در بتیس بر انگیخت که با همسر دومش آشنا شد. اِلن ایرلندی بود و شباهت زیادی به زنانی داشت که از زمانی که متاهل بود در انگلستان می شناخت.
موفقیت او نظر بارسلونا را جلب کرد. او به پایتخت منطقه کاتالان، باشگاه بارسلونا رفت و این در حالی بود که جنگ (داخلی، بین سال های 36 تا 39) نزدیک می شد. او که یک بار قهرمانی را از فرانسیسکو فرانکو و رئال مادرید ربوده بود، با پیوستن به بارسلونا بیشتر برای ژنرال منفور شد. آبی اناری ها نخستین دوره لالیگا در سال 29 را برده بودند اما پس از آن به تیمی میانه جدولی تبدیل شده بودند. وضعیت سیاسی و اقتصادی روز به روز بدتر می شد و کاتالان ها در تلاش بودند تا روی پای خود بمانند. آن ها از برخی بازیکنان خارجی مانند مهاجم اروگوئه ای انریکه فرناندز و بازیکنی از مجارستان به نام المر برکسی خواستند که از تعطیلات بازنگردند. اما اوکانل می خواست بماند و ماند.
جنگ در جولای 1936 رو به وخامت بود. لیگ تعطیل شد اما بارسلونا در لیگی محلی بازی می کرد تا نمایشی باشد از مقاومت در مرکز رژیمی که در حال جنگ بود. در همان لیگ آن ها با اوکانل چهار بار قهرمان شدند. در آگوست 36، کسی که اوکانل را انتخاب کرده بود یعنی مدیر و فعال برجسته کاتالان جوزپ سانیول توسط سربازان فالانژ بازداشت و در نزدیکی گواداراما به قتل رسید. اوکانل تعطیلات را در ایرلند سپری می کرد که بارسلونا کسی را شخصی را مامور کرد که به او وضعیت را توضیح بدهد و به خاطر جانش از او بخواهد که به بارسلونا باز نگردد. اما او بازگشت.
مبارزه تشدید شده بود و آشفتگی و تنش منطقه را می بلعید. جای تعجب نداشت که باشگاه رو به ورشکستگی باشد. اتفاق بزرگ در دنیای اقتصاد رخ داد. یک کار آفرین معروف کاتالانی که در مکزیک پناهنده شده بود به نام مانوئل ماس سوریانو باشگاه را به مکزیکو دعوت کرد. دولت سوسیالیست مکزیک با فرانکو دشمنی داشت و از این رو تمام هزینه های سفر از آن سمت پرداخت می شد و آبی اناری ها این شانس را داشتند که پانزده هزار پوند که مبلغی بسیار خوب بود را به دست بیاورند.
اوکانل تیم را آماده کرد و با هم به مکزیکو رفتند. آنجا شش بازی انجام شد و بعد به نیویورک رفتند و چهار بازی هم آنجا انجام دادند. در این تور، باشگاه عمده بازیکنان خود را از دست داد. تنها چهار بازیکن حاضر شدند به همراه اوکانل به مرکز جنگ و خونریزی در آن روزها، بارسلونا بازگردند. بقیه در مکزیکو پناهنده شدند. اما پولی که به دست آمد، بارسلونا را نجات داد. اوکانل مدتی بعد به خانه اش در ایرلند بازگشت اما این موضوع تنها زمانی اتفاق افتاد که مطمئن شد آینده باشگاه بارسلونا در خطر نخواهد بود.
در جریان جنگ جهانی دوم او به اسپانیا بازگشت اما نتوانست موفقیت سابق را تکرار کند. او برای مدتی هدایت سویا را بر عهده گرفت اما محبوبیت خود را نزد هواداران بتیس از دست نداد و حتی باشگاه وقتی متوجه اوضاع بد مالی او در سال 1954 شد، یک بازی خیریه به خاطر او ترتیب داد. او یک بار سویا را به رتبه دومی در لالیگا رساند و یک سال پس از او باشگاه با تیمی که او ساخته بود به اولین و آخرین قهرمانی خود در لالیگا رسید.
در نوامبر 1955 یک مرد جوان به نام دن اوکانل وارد یک کافه در دوبلین شد. جایی که بازیکنان اسپانیا پس از تساوی با جمهوری ایرلند در آن استراحت می کرد. از آن ها پرسید که آیا نام پاتریک اوکانل را نشیده اند و آن ها گفتند که البته که شنیده ایم. به مرد جوان گفتند که همه در سویا او را می شناسند. دن به اسپانیا رفت تا پدرش را پیدا کند. پدری که از زمان کودکی دیگر او را ندیده بود. او به اسپانیا رفت و دانست که پدرش خاطراتی بزرگ از خود در این کشور ثبت کرده است. پاتریک مدتی بعد به لندن بازگشت و با زندگی در اتاق زیر شیروانی خانه برادرش گذارن عمر کرد. او در سال 1959 با مریضی ذات الریه، بیماری ای که تنها فقرا را می کشت، درگذشت. جسد او در کلیسای کاتولیک سنت ماری در کنسال راود در شمال غر ب لندن و در قبری ساده به خاک سپرده شد. در دسامبر 2015 در نیوکمپ پیش از دیدار با رئال بتیس، یاد و خاطره او به عنوان کسی که هر کدام از دو باشگاه را به گونه ای به موفقیت رساند، با پرچمی که در مرکز زمین به اهتزاز در آمد، زنده نگاه داشته شد.
داستان فراموش شده یک الجزایری، کاپیتان فرانسه، یک ستوان SS و خائنی مقابل جوخه آتش، داستان فراموش شده زمانی که آنفیلد ورزشگاه خانگی منچستر یونایتد شد!
در دوبلین بزرگ شد و بازی را پیش از امضای نخستین قرارداد در سال 1909 در سلتیک بلفاست آغاز کرد. به عنوان رهبری در خط دفاعی به شفیلد ونزدی پیوست. هزینه انتقال او و هم تیمی اش پیتر وارن سر جمع پنجاه پوند بود. اما اوضاع در تیم بزرگ آن روزهای جزیره خوب پیش نرفت و بعد از سه فصل به هال سیتی پیوست.
با شروع جنگ، فوتبال در انگلستان حداقل برای یک سال به حالت نیمه تعطیل در آمد. باشگاه های زیادی موقتا انصراف دادند، زمین های زیادی به مزرعه گوجه و غلات تبدیل شدند و بازیکنان زیادی لباس فوتبال را کنار گذاشته لباس جنگ پوشیدند. اما از جمع بازیکنانی که راهی جنگ نشدند، برخی تیم ها بازیکنانی به عنوان میهمان انتخاب کردند و بازی های خود را ادامه دادند. مسابقات در رکوردهای بازیکنان و باشگاه ها به حساب نمی آمد، اما شور فوتبال در انگلستان توپ و تانک نمی شناخت.
در همان سال ها دیدار دو تیم لیورپول و منچستر یونایتد به عنوان یکی از بحث برانگیزترین مسابقات تاریخ برگزار و به "جمعه خوب" معروف شد. در آخرین هفته فصل در ماه آوریل و در فصلی که اورتون قهرمان شد، لیورپول تیمی میانه جدولی بود که خیالش از بابت ماندن در لیگ راحت بود. آن ها در شرایطی میهمان یونایتد بودند که حریف برای رهایی از سقوط، به برد نیاز داشت. جرج اندرسون دو گل به ثمر رساند و باعث شد تاتنهام و چلسی به جای آن ها سقوط کنند. اما اتفاق ویژه ای در آن بازی رخ داد: تماشاگران از همان ابتدا متوجه سطح عجیب بازی، پاس های اشتباه و بی برنامگی شدند و شروع به اعتراض کردند.
بعد از بازی گزارش شد که رقمی درشت به عنوان رشوه پرداخت شده و تبانی صورت گرفته بود. در شرایطی که یونایتد در تمام 37 هفته قبلی مسابقات تنها هشت برد داشت، شانس زیادی برای برد به آن ها داده نمی شد و شانس 2-0 بردن مسابقه توسط تیم منچستر، در شرط بندی ها یک به هفت بود.
اتحادیه شروع به تحقیق کرد و مشخص شد که سه بازیکن از یونایتد و چهار بازیکن از لیورپول در این قضیه دست داشته اند. جکی شلدون بازیکن سابق یونایتد که به لیورپول پیوسته بود به عنوان سردسته معرفی شد. دیگرانی نیز در این قضیه دست داشتند اما جرم خود را نفی می کردند. از آن دسته می توان به فرد پاگنام کاپیتان لیورپول اشاره کرد که مدارکی علیه هم بازیان خود در طی بازپرسی ارائه داد. یا اندرسون دروازه بان یونایتد از بازی عجیب بازیکنان همدسته گلایه داشت و بیلی مردیث ستاره آن ها که گفت هم تیمی هایش آن روز به او پاس نمی دادند.
هفت بازیکن مادام العمر محروم شدند و این در حالی بود که اتحادیه کمی از خود همدردی نشان داد. از این جنبه که با شروع جنگ و از رسمیت افتادن مسابقات، بازیکنان درآمد خاصی به دست نمی آوردند و می خواستند به این طریق بر مشکلات مالی خود غلبه کنند. اوکانل یکی از آن بازیکنان نبود اما نقش کاپیتان یونایتد در آن بازی، عجیب بود. در شرایطی که بازی یک بر صفر بود، یونایتد به یک ضربه پنالتی رسید. اوکانل به زدن ضربات پنالتی مشهور نبود اما درخواست داد که ضربه به او واگذار شود. او ضربه را به عمد به جایی نزدیک به پرچم کرنر زد و پس از آن داور بازی را متوقف کرد. او چند دقیقه با همکاران خود صحبت کرد که اگر می شود ضربه تکرار شود یا این دیدار که به طرز مسخره ای دنبال می شود، متوقف شود.
آتش جنگ افروخته تر شد و با این رسوایی، اتحادیه رسما انحلال لیگ را اعلام کرد. در همان روزها بود که تام واتسون مربی مطرح لیورپول پس از پانزده سال هدایت باشگاه و دو قهرمانی در لیگ، در پنجاه و شش سالگی فوت کرد. جنگ در نوامبر 1918 به اتمام رسید و مسابقات از سال 1919 از سر گرفته شد. یک نفر از هفت بازیکن محروم شده آرتور ترنبال مهاجم یونایتد در سال 1917 در جنگ آراس (در شمال فرانسه؛ که نتیجه آن پیروزی بزرگ ارتش بریتانیا به همراهی نیروهای کانادایی برا امپراتوری آلمان در فرانسه بود) کشته شد و هرگز جسدش شناسایی نشد و سایرین به جز اینوه وست بخشیده شدند. وست هرگز اعتراف نکرد که گناهکار است و از اتحادیه شکایت کرد اما در دادگاه شکست خورد و به همین خاطر محرومیتش سی سال به درازا کشید. 59 سال داشت که محرومیتش برداشته شد. همینطور اندرسون دیگر بازیکن یونایتد که اعلام بی گناهی کرده بود و علیه هم بازی های خود اعتراف کرده بود، چند سال بعد به خاطر موردی مشابه بازداشت و روانه زندان شد.
با شروع مسابقات اتحادیه تصمیم گرفت که شمار تیم های حاضر در لیگ را از بیست تیم به بیست و دو تیم افزایش دهد. از این روز چلسی به لیگ بازگشت و آرسنال نیز که مجوز صعود به دسته اول را نگرفته بود و در دسته دوم پنجم شده بود به طرز دراماتیکی این مجوز را دریافت کرد. توپچی ها که در سال های پیش تر تا آستانه ورشکستگی رفته بودند، سرانجام به قیمت سقوط تاتنهام و تبانی در اولدترافورد به دسته اول بازگشتند. موضوعی که خود داستان دیگری بود.
اوکانل سال های جنگ را در یک کارخانه تولید مهمات در لندن کار کرد و با برادرش لری که خود آدم جالبی بود زندگی کرد. مایک اوکانل اینطور عموی بزرگ خود را توضیح می دهد یک خواننده اپرای نیمه وقت اما فوق العاده، یک کاتولیک متعصب و یک مرد همسر پرست! در استخدام دولت بود اما از دولت شکایت کرد که نسبت به او با توجه به ایرلندی بودن، تبعیض صورت گرفته و در دادگاه دولتی ها را محکوم کرد.
نتوانست پس از جنگ باشگاهی در انگلستان پیدا کند پس برای یک فصل در باشگاه دومبارتون اسکاتلند بازی کرد و فوتبال را در لیگ شمال شرق و در باشگاه اشینگتون به پایان برد و مربیگری را همانجا آغاز کرد. برای مدتی غیبش زد یا باید اینطور گفت که خود را با زندگی شخصی، همسر و چهار فرزندش سرگرم کرد. دیگر پیدایش نبود تا زمانی که خانواده را ترک کرد و با یک پاکت حاوی ارز اسپانیایی به تنهایی از بریتانیا خارج شد.
اوکانل با راسینگ پنج بار به قهرمانی لیگ منطقه ای در دوران آماتور رسید و بعد به عنوان مربی جدید رئال بتیس معرفی شد. در شهری که در آن یک رقیب قدرتمند به نام سویا هم وجود داشت. پیش از او، بتیس تیمی دسته دوم پر از کارگرهای خارجی و نمی توانست رقابتی با سویا داشته باشد. او آمد و همه چیز را تغییر داد. این را خولیو خیمینز هراس مدیر روابط عمومی بتیس در کمپینی که برای ساخت یادبود برای اوکانل ترتیب داده شد گفت. در سطحی باورنکردنی، حرفه ای بود. ایده های او از نظر تاکتیکی و فیزیکی فراتر از زمان خودش بود. جدا از آن شخصی گرم و کاریزماتیک بود. بازیکنان عاشقش بودند. مردم عاشقش بودند و در تمام شهر به عنوان مربی معروف و قابل احترام شناخته می شد. فکر می کنم اینجا، به خانه دوم او تبدیل شد. همیشه می گفت که سویا را به خاطر این دوست دارد که مردم در آن طوری زندگی می کنند، انگار که آخرین روز زندگیشان باشد.
به دون پاتریکو معروف شد. بتیس در سال 1932به دسته اول رسید و سه سال بعد به بی سابقه ترین افتخار تاریخ خود رسید. آخرین بازی فصل بود و یک امتیاز از رئال مادرید بیشتر داشتند. باورنکردنی بود چون بتیس بازیکن بزرگی نداشت و هرگز نمی توانست در سطح تیم های مطرح باشد اما با یک نظم و روح تیمی عالی، این موضوع ممکن شد. با یک دفاع نفوذ ناپذیر آن ها به قهرمانی رسیدند. در 22 بازی 19 گل خوردند در شرایطی که تیمی نبود که کمتر از 34 گل در آن فصل دریافت کرده باشد. آخرین بازی فصل، با تیم سابق اوکانل، راسینگ بود. یک داستان معروف در آن زمان وجود داشت که اوکانل به اردوی تیم سابق رفت و از آن ها خواست که سخت نگیرند اما بازیکنان گفتند که به خاطر مدیر عامل باشگاه خوزه ماریا دی کاسیو نمی توانند این کار را انجام دهند. گفته می شد که او مبلغ قابل توجهی از رئال مادرید دریافت کرده بود تا رئال بتیس را در آخرین هفته شکست دهند. اما هیچ مدرکی در این خصوص پیدا نشد. بتیس بازی خود را انجام داد و پنج صفر برنده شد و برای اولین و آخرین بار به قاطعانه ترین شکل قهرمانی را به دست آورد.
اوکانل نه تنها تحسین ها را در بتیس بر انگیخت که با همسر دومش آشنا شد. اِلن ایرلندی بود و شباهت زیادی به زنانی داشت که از زمانی که متاهل بود در انگلستان می شناخت.
جنگ در جولای 1936 رو به وخامت بود. لیگ تعطیل شد اما بارسلونا در لیگی محلی بازی می کرد تا نمایشی باشد از مقاومت در مرکز رژیمی که در حال جنگ بود. در همان لیگ آن ها با اوکانل چهار بار قهرمان شدند. در آگوست 36، کسی که اوکانل را انتخاب کرده بود یعنی مدیر و فعال برجسته کاتالان جوزپ سانیول توسط سربازان فالانژ بازداشت و در نزدیکی گواداراما به قتل رسید. اوکانل تعطیلات را در ایرلند سپری می کرد که بارسلونا کسی را شخصی را مامور کرد که به او وضعیت را توضیح بدهد و به خاطر جانش از او بخواهد که به بارسلونا باز نگردد. اما او بازگشت.
اوکانل تیم را آماده کرد و با هم به مکزیکو رفتند. آنجا شش بازی انجام شد و بعد به نیویورک رفتند و چهار بازی هم آنجا انجام دادند. در این تور، باشگاه عمده بازیکنان خود را از دست داد. تنها چهار بازیکن حاضر شدند به همراه اوکانل به مرکز جنگ و خونریزی در آن روزها، بارسلونا بازگردند. بقیه در مکزیکو پناهنده شدند. اما پولی که به دست آمد، بارسلونا را نجات داد. اوکانل مدتی بعد به خانه اش در ایرلند بازگشت اما این موضوع تنها زمانی اتفاق افتاد که مطمئن شد آینده باشگاه بارسلونا در خطر نخواهد بود.
در جریان جنگ جهانی دوم او به اسپانیا بازگشت اما نتوانست موفقیت سابق را تکرار کند. او برای مدتی هدایت سویا را بر عهده گرفت اما محبوبیت خود را نزد هواداران بتیس از دست نداد و حتی باشگاه وقتی متوجه اوضاع بد مالی او در سال 1954 شد، یک بازی خیریه به خاطر او ترتیب داد. او یک بار سویا را به رتبه دومی در لالیگا رساند و یک سال پس از او باشگاه با تیمی که او ساخته بود به اولین و آخرین قهرمانی خود در لالیگا رسید.
در نوامبر 1955 یک مرد جوان به نام دن اوکانل وارد یک کافه در دوبلین شد. جایی که بازیکنان اسپانیا پس از تساوی با جمهوری ایرلند در آن استراحت می کرد. از آن ها پرسید که آیا نام پاتریک اوکانل را نشیده اند و آن ها گفتند که البته که شنیده ایم. به مرد جوان گفتند که همه در سویا او را می شناسند. دن به اسپانیا رفت تا پدرش را پیدا کند. پدری که از زمان کودکی دیگر او را ندیده بود. او به اسپانیا رفت و دانست که پدرش خاطراتی بزرگ از خود در این کشور ثبت کرده است. پاتریک مدتی بعد به لندن بازگشت و با زندگی در اتاق زیر شیروانی خانه برادرش گذارن عمر کرد. او در سال 1959 با مریضی ذات الریه، بیماری ای که تنها فقرا را می کشت، درگذشت. جسد او در کلیسای کاتولیک سنت ماری در کنسال راود در شمال غر ب لندن و در قبری ساده به خاک سپرده شد. در دسامبر 2015 در نیوکمپ پیش از دیدار با رئال بتیس، یاد و خاطره او به عنوان کسی که هر کدام از دو باشگاه را به گونه ای به موفقیت رساند، با پرچمی که در مرکز زمین به اهتزاز در آمد، زنده نگاه داشته شد.
داستان فراموش شده یک الجزایری، کاپیتان فرانسه، یک ستوان SS و خائنی مقابل جوخه آتش، داستان فراموش شده زمانی که آنفیلد ورزشگاه خانگی منچستر یونایتد شد!