به گزارش مشرق، انتخابات دهميـن دوره مجلس شوراي اسلامي در حوزه انتخابيـــه «تهران، ري، شميرانات، اسلامشهر و پرديس» بهگونهاي رقم خورد که نتايج منظمي بهدنبال داشت: يک فهرست از رتبههاي اول تا سيام را به خود اختصاص داد و فهرست دوم رتبههاي 31 تا 60 را از آن خود کرد.
بررسي آمارهاي موجود از نتايج انتخابات مجلس در تهران، در نگاه اول يک نکته بديهي را به ذهن متبادر ميکند: بخش قابل توجهي از رايدهندگان تهراني، هيچ نمايندهاي در مجلس شوراي اسلامي نخواهند داشت. در مجموع آرائي که اين دو فهرست به خود اختصاص دادهاند، سهم فهرست اول 63 درصد و سهم فهرست دوم 37درصد است. درصورتيکه انتخابات مجلس کشورمان بهصورت تناسبي ـ حزبي برگزار ميشد، هرچند احتمال وقوع نتايج دراماتيک و نمادين از اين قبيل که براي ناظران و محفلهاي خبري جذابيت ويژهاي دارد کاهش مييافت، فهرست دوم نيز ميتوانست فراخور تعداد هواداران خود نمايندگاني به مجلس بفرستد که گزينهاي متناسبتر با مردمسالاري بهنظر ميآيد.
نظر به وضعيت موجود، تحليلگران متمايل به جريانهاي سياسي مختلف، حسب دلبستگيها يا مشاهدات خود، تحليلهاي کمي يا کيفي مختلفي را از اين نتايج ارائه دادهاند. اما در فقدان آمارهاي جزئي رسمي (از جمله آمار تفکيکي شعب رايگيري که ميتواند ابزار دقيقتري براي تحليل شيوه رايدهي، از جمله توزيع جغرافيايي آراء در اختيار ناظران قرار دهد)، استنتاجهاي معتبر آماري براي شيوه رايدهي شهروندان بهجز چند مورد کلي بهسادگي ميسر نخواهد شد.
يکي از خطاهاي تحليل آن است که چنين نتيجه منظمي در خروجي نهايي انتخابات، تحليلگران را وسوسه ميکند تا پديده رايهاي انتخاباتي را «فراکتال» قلمداد کنند؛ بدين معنا که اين نظم نهايي را به سطوح پايينتر تا حد تکتک رايدهندگان نيز بسط دهند. اما مطالعات صورت گرفته درباره شيوه رايدهي مردم در انتخابات نقاط مختلف دنيا نشان ميدهد در مواردي که خروجي انتخابات يک شکل منظم را نشان ميدهد، احتمال زيادي وجود دارد که در سطح رايدهندگان نتوان چنين نظمهايي را شاهد بود.
بنا به نتايج کلي انتخابات، ميتوان کف راي دو فهرست اصلي (نفرات سيام و شصتم) را معيار حداکثر رايهاي فهرستي در نظر گرفت که بنا به آن حداکثر 52.5 درصد رايدهندگان به فهرستهاي کامل راي دادهاند.
پرسش اينجاست که مابقي رايدهندگان چگونه نامزدهاي منتخب خود را براي نگارش روي برگههاي راي انتخاب کردهاند؟ همچنين آنهايي که در انتخابات شرکت نکردهاند، با توجه به آنکه بالقوه ميتوانستند نتايجي کاملا متفاوت رقم بزنند، از چه رو تصميم به عدم مشارکت گرفتهاند؟ نگارنده اين يادداشت براي بررسي منطق شهروندان در تصميمگيري درباره انتخابات، علاوه بر مشاهدات ميداني، مصاحبههاي کوتاهي را با يک نمونه نزديک به 250 نفري از گروههاي متنوعي از شهروندان تهراني انجام داده است تا به يک گونهشناسي ابتدايي از منطق مشارکت سياسي آنها برسد.
اين مصاحبههاي کوتاه در بازه پنجروزهاي انجام شده است که از دو روز پيش از انتخابات تا دو روز پس از آن را پوشش ميدهد. هدف از اينگونهشناسي، ارائه يک نتيجه تعميمپذير از لحاظ آماري نيست، بلکه مفهومهاي پايه را براي شناسايي رفتار رايدهي شهروندان مهيا ميکند. لذا تاکيد ميشود که تعيين هر گونه وزن آماري به دادههايي فراتر از اين يادداشت نياز دارد.
من راي ندادهام چون...!
بنا به آمار رسمي، نزديک به 50 درصد از شهروندان تهراني در انتخابات دوره دهم مجلس شرکت نکردهاند. درباره اين گروه که کمابيش در انتخابات مشارکت نميکنند، کليشههاي متعددي وجود دارد. با اين حال، يک بررسي عمقيتر ميتواند نشان دهد که لزوما عمده آنها در اين کليشهها نميگنجند. دلايل عدم مشارکت در انتخابات را بدين ترتيب ميتوان فهرست کرد:
1. ناراضيان: دستهاي از شهروندان با اينکه دغدغه سياسي دارند، اما بنا به دلايل متعددي که موجب ناخرسندي آنها شده است، از شرکت در انتخابات پرهيز ميکنند. اين گروه را ميتوان تحريمکنندگان فعال ناميد.
2. شهروندان غيرسياسي: بخشهايي از شهروندان نيز به کل دغدغه مشارکت سياسي ندارند. هرچند تبليغات درازمدت و فراگير براي دعوت به شرکت در انتخابات شايد چنين تصوري را ناموجه بنماياند، بيتوجهي به امر سياسي نيز يک پديده جدي محسوب ميشود که مختص نظام جمهوري اسلامي نيز نيست.
3. شهروندان غيرانتخاباتي: يک نمونه ديگر که در گفتوگوها با آن برخورد شد، شهرونداني بودند که هرچند در زندگي خود مشارکت مدني معناداري دارند، دغدغه انتخابات ندارند. براي آنها، مشارکت مدني در جنبههاي ديگري از فعاليت اجتماعي، سياسي و فرهنگي تعريف ميشود.
4. ناتوان از مشارکت: گروههاي ديگري از کساني که واجد شرايط راي دادن بودهاند نيز بنا به دلايل مختلف (مشکلات شخصي مثل مسافرت يا ناتواني جسمي، در دسترس نبودن شناسنامه و امثال آن) امکان رايدهي نداشتهاند.
5. منصرفين دقيقهنودي: در برخي شعبهها که صفوف رايدهي طولاني ايجاد شده بود و رايدهندگان بايد مدت طولاني را براي انداختن راي خود منتظر ميماندند، پديده انصراف از رايدهي نيز ديده ميشد. در ضمن مصاحبهها، دلايل ديگري نيز براي انصراف دقيقهنودي از مشارکت نيز مطرح شد که برخورد نامناسب در شعبه، مشکل ناگهاني و امثال آن را در بر ميگرفت.
آراء باطله مأخوذه
در هر انتخابات، حجم قابل توجهي از «آراء باطله» نيز مشاهده ميشود که طبق تعريف مرسوم به دو دسته مأخوذه و غيرمأخوذه تقسيم ميشوند.
آراء باطله غيرمأخوذه آن دسته از آراء هستند که خارج از رويه معتبر انتخاباتي (مثلا با تهديد، خريد راي، با ارائه شناسنامه ديگران يا بدون مُهر انتخاباتي) وارد صندوق شده باشند.
آرائي که سفيد يا ناخوانا باشند يا اسامي هيچيک از نامزدهاي انتخابات در آنها نوشته نشده باشد، در زمره آراء باطله مأخوذه حساب ميشوند. اين آراء نيز بالقوه توان تاثيرگذاري بر نتيجه نهايي انتخابات را دارند. در اين مدت، تصاوير متعددي از آراء سفيد يا حاوي اسامي که نامزد انتخابات نبودند در شبکههاي اجتماعي منتشر شده است که در برخي موارد نکات جالبي را نشان ميدهند:
1. پيام مبهم: رايهاي سفيدي که بدون هيچگونه يادداشتي بهصورت کاملا سفيد يا مثلا با خط زدن برگه راي يا محل پر کردن اسامي نامزدها به صندوق راي انداخته شدهاند، قصد مشارکت را بدون نشانهاي مبني بر هدف رايدهنده نمايش ميدهند. بنا به مصاحبهها ميتوان انگيزههايي را براي اين پيامهاي مبهم شناسايي کرد که سه مورد در صدر قرار ميگيرد: ثبت مُهر در شناسنامه، نشناختن/ بياعتمادي به نامزدهاي موجود و مشارکت آييني در انتخابات.
2. پيام بالنسبه سياسي: برخي از برگههاي باطله مأخوذه نيز حاوي پيامهاي صريحي بهعنوان رسانه گمنام شهروندي بودهاند که در کنار طرح دغدغهها يا اعتقادات يا مشکلات شخصي، از تعلق خاطر به کليت نظام تا ابراز مخالفت با اصل نظام را شامل ميشود؛ هرچند که حالت اخير وضعيت طنزآميزي را رقم ميزند.
3. بانمکبازي: تصاوير متعددي از اينگونه برگههاي راي نيز در شبکههاي اجتماعي منتشر شدهاند که فرد به شخصيت يا پديدههاي محبوب خود راي داده است.
رأي فهرستي
انتخابات دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي در تهران شايد اولينباري بود که پديده راي فهرستي توانست قدرت خود را به چنين طرز چشمگيري نشان دهد.
آمار جدول فوق که متوسط تعداد آراء نامزدان هر يک از دو فهرست و انحراف معيار را نشان ميدهد، برآوردي از شدت رايدهي ليستي در بين هواداران را بهدست ميدهد.
خواه دو نفر ابتداي هر فهرست را (آقايان عارف و مطهري براي فهرست اميد و آقايان حدادعادل و آقاتهراني براي فهرست اصولگرايان) که فاصله قابل توجهي با ساير نامزدهاي فهرستها دارند، در نظر بگيريم يا خير، تشتت آراء ميان هواداران فهرست اميد (بنا به سنجه «انحراف معيار») بيشتر از هواداران فهرست اصولگرايان است.
با محاسبه ميزان تفاوت جايگاه افراد در فهرست پيشنهادي با رأي نهاييشان (در مقايسه با افراد همفهرست)، بنا به فرمول متعارف «جذر متوسط مجموع مربعات فاصلهها»، به رقم 8. 5 براي فهرست اميد و رقم 7. 9 براي فهرست اصولگرايان ميرسيم که نشان ميدهد هواداران فهرست اميد در حذف و اضافههاي خود (يکي از منطقهاي رايدهي غيرکامل به فهرستها) دلبخواهتر عمل کردهاند. به هر ترتيب، ميتوان مدعي شد که هواداران اصولگرايان يکدستتر راي دادهاند.
در ميان رايدهندگاني که به فهرست کامل راي دادهاند، اعتماد به شخصيتهاي معرفيکننده فهرست و ضرورت پيروزي در مقابل فهرست ديگر، از دلايل اصلي راي فهرستي بوده است.
رأي با توجه به فهرستها
يک جمعبندي از منطقهاي رايدهي افرادي که با توجه به فهرستها، اما نه به تمامي نامزدهاي يک فهرست راي دادهاند، از اين قرار است:
1. رأي به سرليستها: در موارد متعددي، رايدهنده بر اين گمان بوده است که نگارش نام يک يا چند نفر ابتداي فهرست کفايت ميکند تا رأي او را براي کل فهرست بشمارند. در برخي موارد، رايدهنده پس از نگارش تعدادي از نامها، اسم فهرست را نيز در برگه رأي نوشته است که البته در شمارش محاسبه نميشود. بخشي از تفاوت پررنگ راي سرليستها و افراد ابتداي فهرستها با ساير نامزدها را شايد بتوان اينگونه تبيين کرد.
2. رأي به نامزدهاي مطلوب فهرست: يک گونه منطق راي مردم، تمايل کلي به يک فهرست و راي به نامزدهاي مطلوب در آن فهرست است. اينگونه رأيدهندگان، جاي مابقي اسامي را خالي گذاشتهاند يا با کساني خارج از فهرست مطلوب خود يا هر دو فهرست پر کرده اند.
3. حذف تعدادي از نامزدهاي فهرست: برخي از رايدهندگان نيز نسبت به منطق رأيدهي فهرستي قانع شدهاند اما يک يا چند نفر از نامزدهاي خاص را مناسب رأي دادن نميديدهاند يا آنکه کسان ديگري را خارج از فهرست محبوب خود شايسته رأي آوردن ميدانستهاند. در حالت دوم، حذف تعدادي از اسامي فهرست بهدليل ناآشنايي، حذف تصادفي يا حذف از انتهاي فهرست رُخ ميدهد. حذف از انتهاي فهرست از آنرو گزينه شايعي محسوب ميشود که در اعلام تجميعهاي آغازين، زماني که آقاي حداد عادل در 30 نفر ابتدايي قرار داشت، نامزد انتهايي فهرست اميد از ورود به جمع 30 نفر بازمانده بود.
4. رأي ترکيبي به دو فهرست: يک پديده قابل توجه ديگر آنجاست که به گفته برخي از مصاحبهشوندگان، آنها بنا به ترجيح خود مبني بر ترکيب نهايي نامزدها، به نسبت مطلوب خود از ترکيبي از نامزدهاي دو فهرست راي دادهاند.
رأي غيرفهرستي
شايد طولانيترين مجموعه از گونههاي رايدهي و البته جذابترين آنها، متعلق به کساني باشد که در کل به فهرستها توجهي نداشتهاند. اين منطقها را ميتوان چنين جمعبندي کرد: رأي به نامزدهاي مطلوب براساس سابقه فعاليت، رأي براساس وعدههاي انتخاباتي، انتخاب وابستگان (بر اساس انتساب فاميلي، شغلي و... )، رأي براساس توصيه آشنايان، رأي به غيرمعروفين (نامزدهاي کمشانس)، راي به برندگان احتمالي انتخابات، انتخاب براساس مشخصات خاص (مثلا به روحانيون يا براساس تحصيلات)، رأي به مشابهين (مثلا رأي به جوانترها يا به خانمها / آقايان)، واگذاري رأيدهي به ساير حاضرين سر صندوق، رأي تصادفي و راي به يک بلوک از فهرستهاي نصبشده در حوزه رأيگيري. يک نمونه خاص ديگر از اين مقوله که در يکي از مصاحبهها مشاهده شد، تکرار نام يک يا چند نفر در برگه رأي است که رأيدهنده به اشتباه گمان ميکند چندين بار براي آن نامزد محسوب ميشود.
نتيجهگيري
بنا به جستوجوهاي مختصري که براي تحليل منطق مشارکت سياسي در انتخابات انجام دادم، بهنظرم ميآيد که رفتار رأيدهي مردم متکثرتر از آن چيزي است که تحليلگران بهطور معمول فرض ميکنند و اين تکثر تا به آن اندازه است که ميتوانست حتي سرنوشت ديگري براي همين انتخابات رقم بزند. هرچند نتيجه چشمگير انتخابات مجلس در تهران ميتواند و بايد براي جريانهاي برنده و بازنده آن درسآموز باشد تا راهبردهاي برخورد آتي خود با افکار عمومي و شهروندان را درستتر انتخاب کنند، استخراج چنين درسهايي با يک نگاه ساده يا دوگانهسازيهاي سهلالوصول، صحيح بهنظر نميرسد.
منبع: پنجره
بررسي آمارهاي موجود از نتايج انتخابات مجلس در تهران، در نگاه اول يک نکته بديهي را به ذهن متبادر ميکند: بخش قابل توجهي از رايدهندگان تهراني، هيچ نمايندهاي در مجلس شوراي اسلامي نخواهند داشت. در مجموع آرائي که اين دو فهرست به خود اختصاص دادهاند، سهم فهرست اول 63 درصد و سهم فهرست دوم 37درصد است. درصورتيکه انتخابات مجلس کشورمان بهصورت تناسبي ـ حزبي برگزار ميشد، هرچند احتمال وقوع نتايج دراماتيک و نمادين از اين قبيل که براي ناظران و محفلهاي خبري جذابيت ويژهاي دارد کاهش مييافت، فهرست دوم نيز ميتوانست فراخور تعداد هواداران خود نمايندگاني به مجلس بفرستد که گزينهاي متناسبتر با مردمسالاري بهنظر ميآيد.
نظر به وضعيت موجود، تحليلگران متمايل به جريانهاي سياسي مختلف، حسب دلبستگيها يا مشاهدات خود، تحليلهاي کمي يا کيفي مختلفي را از اين نتايج ارائه دادهاند. اما در فقدان آمارهاي جزئي رسمي (از جمله آمار تفکيکي شعب رايگيري که ميتواند ابزار دقيقتري براي تحليل شيوه رايدهي، از جمله توزيع جغرافيايي آراء در اختيار ناظران قرار دهد)، استنتاجهاي معتبر آماري براي شيوه رايدهي شهروندان بهجز چند مورد کلي بهسادگي ميسر نخواهد شد.
يکي از خطاهاي تحليل آن است که چنين نتيجه منظمي در خروجي نهايي انتخابات، تحليلگران را وسوسه ميکند تا پديده رايهاي انتخاباتي را «فراکتال» قلمداد کنند؛ بدين معنا که اين نظم نهايي را به سطوح پايينتر تا حد تکتک رايدهندگان نيز بسط دهند. اما مطالعات صورت گرفته درباره شيوه رايدهي مردم در انتخابات نقاط مختلف دنيا نشان ميدهد در مواردي که خروجي انتخابات يک شکل منظم را نشان ميدهد، احتمال زيادي وجود دارد که در سطح رايدهندگان نتوان چنين نظمهايي را شاهد بود.
بنا به نتايج کلي انتخابات، ميتوان کف راي دو فهرست اصلي (نفرات سيام و شصتم) را معيار حداکثر رايهاي فهرستي در نظر گرفت که بنا به آن حداکثر 52.5 درصد رايدهندگان به فهرستهاي کامل راي دادهاند.
پرسش اينجاست که مابقي رايدهندگان چگونه نامزدهاي منتخب خود را براي نگارش روي برگههاي راي انتخاب کردهاند؟ همچنين آنهايي که در انتخابات شرکت نکردهاند، با توجه به آنکه بالقوه ميتوانستند نتايجي کاملا متفاوت رقم بزنند، از چه رو تصميم به عدم مشارکت گرفتهاند؟ نگارنده اين يادداشت براي بررسي منطق شهروندان در تصميمگيري درباره انتخابات، علاوه بر مشاهدات ميداني، مصاحبههاي کوتاهي را با يک نمونه نزديک به 250 نفري از گروههاي متنوعي از شهروندان تهراني انجام داده است تا به يک گونهشناسي ابتدايي از منطق مشارکت سياسي آنها برسد.
اين مصاحبههاي کوتاه در بازه پنجروزهاي انجام شده است که از دو روز پيش از انتخابات تا دو روز پس از آن را پوشش ميدهد. هدف از اينگونهشناسي، ارائه يک نتيجه تعميمپذير از لحاظ آماري نيست، بلکه مفهومهاي پايه را براي شناسايي رفتار رايدهي شهروندان مهيا ميکند. لذا تاکيد ميشود که تعيين هر گونه وزن آماري به دادههايي فراتر از اين يادداشت نياز دارد.
من راي ندادهام چون...!
بنا به آمار رسمي، نزديک به 50 درصد از شهروندان تهراني در انتخابات دوره دهم مجلس شرکت نکردهاند. درباره اين گروه که کمابيش در انتخابات مشارکت نميکنند، کليشههاي متعددي وجود دارد. با اين حال، يک بررسي عمقيتر ميتواند نشان دهد که لزوما عمده آنها در اين کليشهها نميگنجند. دلايل عدم مشارکت در انتخابات را بدين ترتيب ميتوان فهرست کرد:
1. ناراضيان: دستهاي از شهروندان با اينکه دغدغه سياسي دارند، اما بنا به دلايل متعددي که موجب ناخرسندي آنها شده است، از شرکت در انتخابات پرهيز ميکنند. اين گروه را ميتوان تحريمکنندگان فعال ناميد.
2. شهروندان غيرسياسي: بخشهايي از شهروندان نيز به کل دغدغه مشارکت سياسي ندارند. هرچند تبليغات درازمدت و فراگير براي دعوت به شرکت در انتخابات شايد چنين تصوري را ناموجه بنماياند، بيتوجهي به امر سياسي نيز يک پديده جدي محسوب ميشود که مختص نظام جمهوري اسلامي نيز نيست.
3. شهروندان غيرانتخاباتي: يک نمونه ديگر که در گفتوگوها با آن برخورد شد، شهرونداني بودند که هرچند در زندگي خود مشارکت مدني معناداري دارند، دغدغه انتخابات ندارند. براي آنها، مشارکت مدني در جنبههاي ديگري از فعاليت اجتماعي، سياسي و فرهنگي تعريف ميشود.
4. ناتوان از مشارکت: گروههاي ديگري از کساني که واجد شرايط راي دادن بودهاند نيز بنا به دلايل مختلف (مشکلات شخصي مثل مسافرت يا ناتواني جسمي، در دسترس نبودن شناسنامه و امثال آن) امکان رايدهي نداشتهاند.
5. منصرفين دقيقهنودي: در برخي شعبهها که صفوف رايدهي طولاني ايجاد شده بود و رايدهندگان بايد مدت طولاني را براي انداختن راي خود منتظر ميماندند، پديده انصراف از رايدهي نيز ديده ميشد. در ضمن مصاحبهها، دلايل ديگري نيز براي انصراف دقيقهنودي از مشارکت نيز مطرح شد که برخورد نامناسب در شعبه، مشکل ناگهاني و امثال آن را در بر ميگرفت.
آراء باطله مأخوذه
در هر انتخابات، حجم قابل توجهي از «آراء باطله» نيز مشاهده ميشود که طبق تعريف مرسوم به دو دسته مأخوذه و غيرمأخوذه تقسيم ميشوند.
آراء باطله غيرمأخوذه آن دسته از آراء هستند که خارج از رويه معتبر انتخاباتي (مثلا با تهديد، خريد راي، با ارائه شناسنامه ديگران يا بدون مُهر انتخاباتي) وارد صندوق شده باشند.
آرائي که سفيد يا ناخوانا باشند يا اسامي هيچيک از نامزدهاي انتخابات در آنها نوشته نشده باشد، در زمره آراء باطله مأخوذه حساب ميشوند. اين آراء نيز بالقوه توان تاثيرگذاري بر نتيجه نهايي انتخابات را دارند. در اين مدت، تصاوير متعددي از آراء سفيد يا حاوي اسامي که نامزد انتخابات نبودند در شبکههاي اجتماعي منتشر شده است که در برخي موارد نکات جالبي را نشان ميدهند:
1. پيام مبهم: رايهاي سفيدي که بدون هيچگونه يادداشتي بهصورت کاملا سفيد يا مثلا با خط زدن برگه راي يا محل پر کردن اسامي نامزدها به صندوق راي انداخته شدهاند، قصد مشارکت را بدون نشانهاي مبني بر هدف رايدهنده نمايش ميدهند. بنا به مصاحبهها ميتوان انگيزههايي را براي اين پيامهاي مبهم شناسايي کرد که سه مورد در صدر قرار ميگيرد: ثبت مُهر در شناسنامه، نشناختن/ بياعتمادي به نامزدهاي موجود و مشارکت آييني در انتخابات.
2. پيام بالنسبه سياسي: برخي از برگههاي باطله مأخوذه نيز حاوي پيامهاي صريحي بهعنوان رسانه گمنام شهروندي بودهاند که در کنار طرح دغدغهها يا اعتقادات يا مشکلات شخصي، از تعلق خاطر به کليت نظام تا ابراز مخالفت با اصل نظام را شامل ميشود؛ هرچند که حالت اخير وضعيت طنزآميزي را رقم ميزند.
3. بانمکبازي: تصاوير متعددي از اينگونه برگههاي راي نيز در شبکههاي اجتماعي منتشر شدهاند که فرد به شخصيت يا پديدههاي محبوب خود راي داده است.
رأي فهرستي
انتخابات دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي در تهران شايد اولينباري بود که پديده راي فهرستي توانست قدرت خود را به چنين طرز چشمگيري نشان دهد.
آمار جدول فوق که متوسط تعداد آراء نامزدان هر يک از دو فهرست و انحراف معيار را نشان ميدهد، برآوردي از شدت رايدهي ليستي در بين هواداران را بهدست ميدهد.
خواه دو نفر ابتداي هر فهرست را (آقايان عارف و مطهري براي فهرست اميد و آقايان حدادعادل و آقاتهراني براي فهرست اصولگرايان) که فاصله قابل توجهي با ساير نامزدهاي فهرستها دارند، در نظر بگيريم يا خير، تشتت آراء ميان هواداران فهرست اميد (بنا به سنجه «انحراف معيار») بيشتر از هواداران فهرست اصولگرايان است.
با محاسبه ميزان تفاوت جايگاه افراد در فهرست پيشنهادي با رأي نهاييشان (در مقايسه با افراد همفهرست)، بنا به فرمول متعارف «جذر متوسط مجموع مربعات فاصلهها»، به رقم 8. 5 براي فهرست اميد و رقم 7. 9 براي فهرست اصولگرايان ميرسيم که نشان ميدهد هواداران فهرست اميد در حذف و اضافههاي خود (يکي از منطقهاي رايدهي غيرکامل به فهرستها) دلبخواهتر عمل کردهاند. به هر ترتيب، ميتوان مدعي شد که هواداران اصولگرايان يکدستتر راي دادهاند.
در ميان رايدهندگاني که به فهرست کامل راي دادهاند، اعتماد به شخصيتهاي معرفيکننده فهرست و ضرورت پيروزي در مقابل فهرست ديگر، از دلايل اصلي راي فهرستي بوده است.
رأي با توجه به فهرستها
يک جمعبندي از منطقهاي رايدهي افرادي که با توجه به فهرستها، اما نه به تمامي نامزدهاي يک فهرست راي دادهاند، از اين قرار است:
1. رأي به سرليستها: در موارد متعددي، رايدهنده بر اين گمان بوده است که نگارش نام يک يا چند نفر ابتداي فهرست کفايت ميکند تا رأي او را براي کل فهرست بشمارند. در برخي موارد، رايدهنده پس از نگارش تعدادي از نامها، اسم فهرست را نيز در برگه رأي نوشته است که البته در شمارش محاسبه نميشود. بخشي از تفاوت پررنگ راي سرليستها و افراد ابتداي فهرستها با ساير نامزدها را شايد بتوان اينگونه تبيين کرد.
2. رأي به نامزدهاي مطلوب فهرست: يک گونه منطق راي مردم، تمايل کلي به يک فهرست و راي به نامزدهاي مطلوب در آن فهرست است. اينگونه رأيدهندگان، جاي مابقي اسامي را خالي گذاشتهاند يا با کساني خارج از فهرست مطلوب خود يا هر دو فهرست پر کرده اند.
3. حذف تعدادي از نامزدهاي فهرست: برخي از رايدهندگان نيز نسبت به منطق رأيدهي فهرستي قانع شدهاند اما يک يا چند نفر از نامزدهاي خاص را مناسب رأي دادن نميديدهاند يا آنکه کسان ديگري را خارج از فهرست محبوب خود شايسته رأي آوردن ميدانستهاند. در حالت دوم، حذف تعدادي از اسامي فهرست بهدليل ناآشنايي، حذف تصادفي يا حذف از انتهاي فهرست رُخ ميدهد. حذف از انتهاي فهرست از آنرو گزينه شايعي محسوب ميشود که در اعلام تجميعهاي آغازين، زماني که آقاي حداد عادل در 30 نفر ابتدايي قرار داشت، نامزد انتهايي فهرست اميد از ورود به جمع 30 نفر بازمانده بود.
4. رأي ترکيبي به دو فهرست: يک پديده قابل توجه ديگر آنجاست که به گفته برخي از مصاحبهشوندگان، آنها بنا به ترجيح خود مبني بر ترکيب نهايي نامزدها، به نسبت مطلوب خود از ترکيبي از نامزدهاي دو فهرست راي دادهاند.
رأي غيرفهرستي
شايد طولانيترين مجموعه از گونههاي رايدهي و البته جذابترين آنها، متعلق به کساني باشد که در کل به فهرستها توجهي نداشتهاند. اين منطقها را ميتوان چنين جمعبندي کرد: رأي به نامزدهاي مطلوب براساس سابقه فعاليت، رأي براساس وعدههاي انتخاباتي، انتخاب وابستگان (بر اساس انتساب فاميلي، شغلي و... )، رأي براساس توصيه آشنايان، رأي به غيرمعروفين (نامزدهاي کمشانس)، راي به برندگان احتمالي انتخابات، انتخاب براساس مشخصات خاص (مثلا به روحانيون يا براساس تحصيلات)، رأي به مشابهين (مثلا رأي به جوانترها يا به خانمها / آقايان)، واگذاري رأيدهي به ساير حاضرين سر صندوق، رأي تصادفي و راي به يک بلوک از فهرستهاي نصبشده در حوزه رأيگيري. يک نمونه خاص ديگر از اين مقوله که در يکي از مصاحبهها مشاهده شد، تکرار نام يک يا چند نفر در برگه رأي است که رأيدهنده به اشتباه گمان ميکند چندين بار براي آن نامزد محسوب ميشود.
نتيجهگيري
بنا به جستوجوهاي مختصري که براي تحليل منطق مشارکت سياسي در انتخابات انجام دادم، بهنظرم ميآيد که رفتار رأيدهي مردم متکثرتر از آن چيزي است که تحليلگران بهطور معمول فرض ميکنند و اين تکثر تا به آن اندازه است که ميتوانست حتي سرنوشت ديگري براي همين انتخابات رقم بزند. هرچند نتيجه چشمگير انتخابات مجلس در تهران ميتواند و بايد براي جريانهاي برنده و بازنده آن درسآموز باشد تا راهبردهاي برخورد آتي خود با افکار عمومي و شهروندان را درستتر انتخاب کنند، استخراج چنين درسهايي با يک نگاه ساده يا دوگانهسازيهاي سهلالوصول، صحيح بهنظر نميرسد.
منبع: پنجره