وقتی پیکه در دقیقه 56 گل اول دیدار ال کلاسیکو را زد، بارسلونا 13 امتیاز از رئال مادرید و 9 امتیاز از اتلتیکو مادرید جلو افتاده بود. ساعت 9 و 45 دقیقه شنبه شب دوم آوریل بود و رقابت برای کسب قهرمانی لالیگا تمام شده به نظر می رسید. یا حداقل خیلی ها تصور می کردند تمام شده است. ولی وقتی پیکه برابر والنسیا توپ را با سینه کنترل کرد و ضربه اش را نواخت و توپ از کنار دروازه راهی خارج شد، فاصله اش با رئال شده بود یک امتیاز و با اتلتیکو، صفر. ظاهرا فقط دو هفته سپری شده و دو تا و نصفی بازی برگزار شده بود، ولی همه چیز برای بارسا برباد رفته بود. همه از عرش به فرش رسیده بودند.
لوییز انریکه پیش از دیدار با رئال جوری حرف زده بود که گویی پیروزی در ال کلاسیکو یعنی تمام شدن ماموریت لیگ. زین الدین زیدان دو هفته پیش از آن گفته بود رقابت قهرمانی برای رئال پایان یافته است. دیگو سیمئونه هم گفته بود "از این بارسلونایی ها اشتباهی سرنخواهد زد." ولی ناگهان بارسلونایی ها دچار اشتباه شده بودند، اکثرشان. پیکه بارسا را برابر رئال جلو انداخت، یک گل و 13 امتیاز برتری برابر رئال، ولی رئال نتیجه را تغییر داد و 2-1 پیروز شد که اولین شکست بارسا طی 39 دیدار به شمار می رفت. ناگهان تیمی که نمی توانست ببازد نمی توانست پیروز شود، 39 بازی بی شکست بدل شده به یک برد در پنج دیدار آخر که آن پیروزی هم چیزی را عوض نکرد. فوتبال اسپانیا تاکنون چنین سقوط پر آب و تاب، غیر منتظره و عجیبی را ندیده بود.
بارسلونا احتمالا تصور می کرد کار تمام شده، که احتمالا یکی از دلایلی است که همه چیز را به نزول کشید. حالا سه گانه از کف رفته است. بارسا از لیگ قهرمانان بیرون افتاده و شاید قهرمانی لیگ هم برباد رود. شکست 1-2 برابر والنسیا پس از سقوط در لیگ قهرمانان سومین شکست پیاپی در لیگ به شمار می رفت که یعنی آنها از 12 امتیاز فقط یک امتیاز کسب کرده اند. روندی که از سال 2003 تاکنون سابقه نداشته است. از زمانی که گاسپارت رئیس باشگاه اعتراف کرد بدترین رئیس بارسا بود، از زمانی که لوییس فن خال برای دومین بار روی نیمکت نشست.
پیش از آن کسی تصور نمی کرد بارسلونا در چنین گردابی گرفتار شود. هرچند گرت بیل پس از ال کلاسیکو گفته بود "... هرگز در فوتبال درنمی یابید چه خواهد شد، وقتی می بازید فوتبال کارهای مسخره ای انجام می دهد. کافی است بارسا فقط چند نتیجه بد بگیرد و ما چند نتیجه خوب تا ما برویم آن بالا". ولی نکته این است نه فقط رئال نتایج خوب گرفته بلکه اتلتیکو هم خوب نتیجه گرفته است.
برای بارسلونا حوادث عجیبی هم رخ داده است. نه از آن چیزهای مسخره ای که هاها کنان بزنید زیر خنده، ولو آن که خیلی ها خندیده باشند. بارسا فرصت های پرشماری برای گشودن دروازه به دست آورد، یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار، ولی از هیچ کدام شان بهره ای نبرد. آنها برابر ویارئال با دو گل نیمار و راکیتیچ جلو افتادند ولی یک گل خوردند و سپس جرمی متیو دروازه خودی را گشود تا بازی 2-2 شود. بعضی ها جوری نشان دادند که گویی نتیجه خوبی کسب شده، ولی نتیجه خوبی کسب نشده بود، ولو آن که ویا رئال تیم معرکه ای باشد. سپس تعطیلی یک هفته ای ناشی از برگزاری رقابت های ملی پیش آمد، بعد نوبت ال کلاسیکو رسید. همان جا بود که همه چیز رفت رو به فروپاشی.
بارسلونا سه روز بعد باید با اتلتیکو در لیگ قهرمانان بازی می کرد و بازیکنان نه تنها در ال کلاسیکو خستگی شان ناشی از دیدارهای ملی را نشان دادند، بلکه جوری بازی کردند که گویی سه روز بعد نبرد دشواری با اتلتیکو پیش رو ندارند. بازیکنان بارسا 1-2 پیروز شدند و جان کندند شرایط را حفظ کنند که در حقیقت بخشی از مشکل تیم همین تلاش برای حفظ وضعیت موجود بود و نه جلو رفتن. با این وصف هنوز همه چیز در دستان خود بارسلونا بود. ولی برابر سوسیداد 0-1 شکست خوردند و سپس سقوط در لیگ قهرمانان برابر اتلتیکو از راه رسید و با دو گل مغلوب شدند.
سپس برابر والنسیا در خانه جور دیگری بازی کردند. حمله کردند، بازی تماشایی ارائه دادند. مثل موج جلو آمدند و جلو، حمله کردند و حمله. توپ را سریع از سویی به سوی دیگر فرستاند و فرصت گشودن دروازه را خلق کردند. بارها و بارها، از اول تا آخر.
صدای گزارشگر به گوش می رسید "... شوت سرضرب سوارز و مهار معرکه دیگو آلوز. درون محوطه شش قدم. مسی. آلبا، سوارز. چه سرعتی. مسی، سوارز. نیمار باید دروازه رو باز کنه. ولی آلوز توپ رو دفع می کنه. سوارز باید کار رو تموم کنه، نزدیک دروازه. مسی: آلوز باز هم توپ رو می گیره. چه آغازی."
ولی همان گزارشگر در وسط بازی جمله های دیگری را بر زبان آورد "... چه فرصتی برای رودریگو! والنسیا یک، بارسلونا صفر!"
کمی بعدتر که نتیجه 0-2 شد گزارشگر می گفت "یا مریم مقدس."
هرچند بارسلونا از 1947 تاکنون در نیوکمپ نتوانسته شکست 2-0 را به پیروزی بدل کند ولی وقتی مسی نتیجه را 2-1 کرد نوکمپ غرید و به نظر رسید این بار تاریخ ورق خواهد خورد. ولی نخورد. والنسیا به عقب نشست و فرصت ها کم تر شدند و آفسایدها بیشتر. سپس دقیقه 89 فرا رسید تا پیکه توپ را با سینه مهار کند و سپس توپ را بزند بیرون و بازی تمام شود و بارسا ببازد.
اینیستا گفت "... فوتبال همینه" و راکیتیچ گفت "... می توانستیم 2-13 یا 3-4 یا 4-5 ببریم". نکته این بود بارسا در میدان واکنشی نشان داده بود. برگشته بود به روزهایی که می خواست پیروز شود. ولی بهترین بازیکنان تیم برابر والنسیا، پیکه و ماسکرانو بودند که نشانه خوبی به شمار نمی رفت. مردان میانی بر میدان حاکمیت نداشتند و نمی توانستند خود را بر حریف تحمیل کنند. دو مدافع کناری، جوردی آلبا و سرجی روبرتو به ندرت توپ های خوبی را ارسال کردند و یک بار که آلبا پاس خوبی ارسال کرد مسی دروازه را گشود. سوارز کماکان فرصت هایی را از کف داد که پیشتر از دست نمی داد. فرم نیمار هشدار دهنده بود. لوییز انریکه حتی یک تعویض هم انجام نداد. حتی یکی از بازیکنانش از روی نیمکت بلند نشدند تا خود را گرم کنند. روی نیمکت چهار مدافع کناری، یک مدافع میانی و یک دروازه بان و منیر الحدادی نشسته بودند.
در کنار همه اینها یک واقعیت دیگر هم جلب نظر می کرد. چیزی که پیش از این می شد نادیده اش گرفت و حالا نه. این که وقتی بارسلونا بازی را آغاز کرد می دانست رئال و اتلتیکو برابر ختافه و گرانادا پیروز شده اند و آنها هم باید ببرند. ولی نبردند. مدت ها بود لالیگا این چنین نشده بود: بارسلونا 76، اتلتیکو 76، رئال مادرید 75.
یادداشت: حمیدرضا صدر