متن سخنرانی جلسه گذشته را بخوانید:
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
[در آیه 19 سوره مبارکه جاثیه می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ. همین بخش از آیه نظرمان هست. وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ. پاره ای از ظالمان و ستگران بر پاره ای دیگر ولایت دارند. بخشی از آنها بر بخش دیگر ولایت دارند. هیچ ظالمی، هیچ ظالمی از تحت ولایت ظالم دیگری نجات یافتنی نیست. پاره ای از ظالمان بر پاره ای دیگر ولایت دارند. وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ. دربرابر آن کسانی که متقین هستند، متقیان که ظلمی در زندگی شان وجود ندارد، اینها تنها در سایه ولایت الهی هستند.
آدم یا ظالم است یا متقی. یا ظالم است یا متقی یعنی یا ظالم است یا عادل دیگر. یا ظالم است یا عادل. عادل کیست؟ عادل به معنای دقیق کلمه، عادل به معنای دقیق کلمه یعنی کسانی که متقی هستند. آنها، آنهایی که کاملا به معنای دقیق کلمه عادل اند، آنها در تحت سایه ولایت الهی هستند. در ماورای آنها که ناگزیر ظالم اند، کسانی که متقی نیستند ظالم اند دیگر؛ آنها در تحت ولایت ظالم دیگرانند. هر ظالمی در تحت ولایت ظالم دیگری است. هر ظالمی در تحت ولایت ظالم دیگر است. این یک دسته از جمعیت بشری. یک دسته هم کسانی هستند که متقی هستند. یا بفرمایید عادل اند. آنها دیگر در سایه ولایت هیچ ظالم دیگری نیستند. و فقط در سایه ولایت الهی هستند. حالا این تقریبا ترجمه آیه است.
خب. ظالم کسی است که ظلم می کند. هر ظلمی یک نوع دزدی است. یعنی اگر ظلم مالی می کند، یعنی مال می برد. ظلم جانی می کند، یعنی جان می برد. ظلم ناموسی می کند، یعنی ناموس می برد. هر نوع ظلمی می کند، ظلم فرهنگی می کند، دارد یک چیزی را می دزدد. یک چیزی را از شما می گیرد. همین فرهنگ اروپایی که به طور جدی بر بخش هایی از زندگی و وجود ما حاکم است، دارد از ما می دزدد. سرمایه های اصلی ما را از ما می گیرد. حالا. ظالم که بر سر یک ظالم دیگری ولایت دارد، از او می دزدد.
اولا ولایت را عرض کنیم. ولایت این است که شخصی می تواند در زندگی و در وجود و در اخلاق و فکر و فرهنگ آدمی تاثیر بگذارد. تاثیر بگذارد. خب اگر شخص ظالم است، حتما در تحت ولایت ظالم دیگری است و او دائما، دائما دارد به همه چیز این دستبرد می زند. به همه چیزش. خب؟ در برابر ولایت الهی، ولایتی است که فقط در آن دادن است نه گرفتن. خدای تبارک و تعالی به هیچ چیز محتاج نیست. بنابراین اگر بر کسی ولایت دارد، یعنی در وجود او و در فکر و اخلاق و زن و فرزند و همه چیز او تصرف می کند، از او چیزی نمی کاهد. آنجا ولایت به معنای دقیق کلمه است. ولایت فقط در فرض افزدون است. کسی بر دیگری ولی است که بر او می افزاید. از او نمی کاهد. شما اگر بر فرزند خودت ولایت داری، ولایت داری ها، بر همه چیزش ولایت داری؛ اما نمی توانی یک ذره و یک قدم به ضرر او برداری. ولایتت دیگر ولایت نیست. از آدم سلب می شود. یعنی یک پدری که نسبت به پسرش، به ضرر او عمل می کند، ولایتش سلب می شود. در آنجا ولایت ندارد. ببینید پدر می تواند خانه ای که به پسرش ارث رسیده را بفروشد. بر فرض اینکه ضرر نداشته باشد. اما آنجا چون ولایت دزدانه است و ولایت ظالمانه است، اصلا چیزی جز دزدی وجود ندارد. هرنوع تصرفی در مورد ولایت خودش می کند، در افراد تحت ولایت خودش می کند، هر نوع تصرفی می کند، تصرفش ظالمانه است دیگر. یعنی دارد بخشی از او را می دزدد. این خاصیت ولایت ظالمانه است. در برابرش ولایت الهی، یا بفرمایید اگر گفتیم خدای متعال امیرالمومنین را ولیّ ما قرار داده است، اگر گفتیم پیامبر را ولیّ ما قرار داده است، اگر گفتیم امام زمان را ولیّ ما قرار داده است، او کاری جز، کاری جز به سود افراد تحت ولایت خودش انجام نمی دهد. از ما خواستند که زیر سایه و بار ولایت آن کسان برویم.
[در آیه 55 سوره مبارکه مائده] فرمودند: إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ. ولایت خدا را بپذیر. وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا. وَالَّذِینَ آمَنُوا آن روز، آن روز با امیرالمومنین تطبیق می کرد. این ولایتی است که خدا قرار داده. ولایتی که خدا قرار داده از نوع ولایت خودش است. آنجا چیزی جز سود برای افراد تحت ولایت وجود ندارد. جز سود وجود ندارد. هر نوع ولایتی اعمال می کند، به نفع است. اصلا بدون نفع فرض ندارد. اصلا فرض ندارد. خدای متعال می خواهد در مورد من اعمال ولایت کند. برا چه؟ چرا می خواهد این کار را بکند؟ از من چیزی می خواهد؟ کمی دارد که بخواهد از من بگیرد و به داشته های خودش که بخشی از آن ناقص است یا کم است بیفزاید؟ این فرض ندارد دیگر. هرچه ما داریم خدا داده. بنابراین اگر ما تحت ولایت او برویم، چیزی جز افزودگی وجود ندارد. اینجا همه اش افزودگی است. در حالی که مثلا خدایی نکرده یکی از ولایت مداران بر ما می تواند شیطان باشد. شیطان. ببینید به همه چیز ما نظر دارد. به همه چیز. حالا من مثال عرض می کنم. می خواهد حتی یک دندان سالم در دهان شما نباشد. شیطان انقدر [دشمن] است. می خواهد شما یک شب به راحتی نخوابی. می خواهد یک ریال پول در جیب شما نباشد. همه چیز شما را می خواهد. حالا نمی تواند، برای اینکه به او اجازه نداده اند. اگر نه او همه چیز ما را می خواهد. همه چیز ما را. حتی جان ما را. جان ما را هم می خواهد. دین ما را هم می خواهد. اخلاق ما را هم می خواهد. آن راس ظالمان عالم است. او می خواهد به همه چیز ما دستبرد بزند. کاری نداریم.
حالا هر ظالمی به درجه ظالم بودنش بر سر آن کسانی که ولایت دارد، همینجور دزدی خواهد کرد. مهم این است که شما به چه چیزی تن می دهید. آیه إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ که عرض کردم. إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. آیه بعد دارد وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ. یَتَوَلَّ اللَّهَ یعنی ولایت را بپذیرد. هرکس ولایت را بپذیرد. وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ. هرکس ولایت خدا را بپذیرد. ولایت رسول خدا را بپذیرد. ولایت وَالَّذِینَ آمَنُوا را بپذیرد. بعد در ادامه می فرماید فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. هیچ جا شکست ندارد. کسی که ولایت خدا و رسول خدا و امیرالمومنین را بپذیرد و ولایت فرزندان امیرالمومنین را بپذیرد. حزب الله به معنای واقعی اینها هستند و اینها هُمُ الْغَالِبُونَ اند. در هیچ صحنه ای از صحنه های روزگار شکست نمی خورند. کسی که ولایت خدا و رسول و امیرالمومنین را بپذیرد. حالا اینجا داریم قانون کلی را می گوییم دیگر. وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ. من وقتی همه ولایت های خودم را، همه اش را؛ به خدا و رسول و ائمه سپردم، اگر همه اش را سپردم، همین می شود که اینجا فرمودند. وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ. من ولایت الهی را پذیرفتم. من هیچ جا. ببینید هیچ جا ضرر نمی کنم. هیچ جا. و آدم فقط در این فرض است که به مقصد خلقت خودش می رسد. فقط این وقت می رسد. فقط این وقت می رسد که همه ولایت خودش را به خدا و رسول و امیرالمومنین بسپارد.
خب. وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ. ظالمان بر ظالمان دیگر ولایت دارند. وَإِنَّ الظَّالِمِینَ همه ظالمان در تحت ولایت ظالمان دیگرند. و متقیان در تحت ولایت الهی هستند. حالا متقیان چه کسانی هستند؟ عرض کردیم که عادل به معنای کامل کلمه و دقیق کلمه کسی است که متقی است. متقی کیست؟ متقی مرحله اول و قدم اول آن کسی است که هیچ گناهی نمی کند. همه واجبات خودش را عمل می کند. این قدم اول است. آدم این مقدار هم قبول کند یک مقداری در تحت ولایت الهی می رود. همین مقدارها. حالا بالاترش را هم داریم که بالاترش را عرض می کنم. قدم اول این است که من هیچ گناهی نکنم و هر واجبی برایم هست، انجام دهم. هیچ جا کوتاهی نمی کنم. در مرحله عمل. کسی که در مرحله عمل هیچ کوتاهی نمی کند، به همین مقدار در تحت ولایت الهی هست. بالاتر وجود دارد که تحت ولایت کامل الهی برود. و آن وقتی است که دیگر همه وجودش درست است. متقی آن کسی است که همه وجودش در تحت اختیار خودش است. ببینید من در دلم احساس حسادت می کنم. اما حسادت را اعمال نمی کنم. حسادت می گوید طرفت را نابود کن. من در این زمینه هیچ کاری نمی کنم. از او تعریف هم می کنم. اگر بتوانم کمکش هم می کنم. که البته این کارها باعث می شود که حسادت از بین برود. حالا به آن کاری نداریم. اما وقتی که من به حسادت خودم عمل نمی کنم، تکبر دارم، به تکبرم عمل نمی کنم. تکبر می گوید که اصلا حرف این آدم را ولو اینکه حق است نپذیر. من می پذیرم. سختم هم می شودها. اما می پذیرم. وقتی سخن حق را می پذیرید، شما در عمل متکبر نیستید. کسی که در عمل متکبر نیست، بخشی از ولایت الهی را به دست می آورد. به دست می آورد. برای اینکه کامل باشد، آن وقتی است که در دلش هیچ ذره ای از حسادت احساس نمی کند. هیچ لحظه ای و ذره ای از تکبر در دل و جان خودش احساس نمی کند. آن وقت آدم متقی است. همه وجودش در اختیار خودش است.
ببینید وقتی که این نیروهای مختلف، مثل نیروی حسادت، نیروی شهوت، نیروی غضب و اینها هنوز بر من حکومت دارند و من هنوز نتواسته ام از زیر بار اینها بیرون یبایم، ناگزیر صحنه ذهن و روح و قلب من در تاخت و تاز این صفات است. من مدتی باید با خودم بجنگم تا مثلا به شما پیش سلام شوم. اگر متکبر باشم اینجوری است دیگر. نمی خواهم پیش سلام شوم. می خواهم همه به من سلام کنند. من نمی خواهم به کسی سلام کنم. من باید مدتی با خودم بجنگم تا بتوانم به شما پیش سلام شوم. یعنی من دارم با تکبر خودم مبارزه می کنم. یا نمونه احساس حسادت. وقتی شخصی احساس حسادت می کند، می خواهد آن طرفش را نابود کند. این دارد با خودش می جنگد که بر خلاف آن عمل کند. ببینید صحنه ذهن و روح من محل تاخت و تاز شیطان است. من دارم با شیطان می جنگم. شیطان از آن طرف لشکر آورده. من هم از این طرف لشکر آورده ام به جنگ او. یک جنگ است. پس ببینید ذهن من در اختیار من نیست. بعد از اینکه مثلا فرض کنید من پیش سلام شدم مدتی بعدش هم جنگ دارم که چرا این کار را کردی. شیطانی که هنوز در درون من سلطنت دارد، دارد من را آزار می دهد که چرا این کار را کردی. و امثال این. خب. ذهن و روح من در اختیار من نیست. وقتی تکبر از قلب شما پاک شد، دیگر ذهن و روحت در اختیار شماست. اگر یادتان باشد در بحث نماز عرض کردیم اگر آدم این اشکالاتش برطرف شود، یعنی حسادت و تکبر و بخل و اینها برطرف شود و حل شود، تازه نماز می خواند. می تواند نماز بخواند. نماز خواندن آدم از آنجا شروع می شود که مواظب چشم و گوش و زبانش هست. از آنجا به بعد آدم کم کم می خواهد نماز بخواند. بخشی از نماز در اختیار خودش است. تا وقتی که آن صفات بد پاک شود. اگر صفات بد پاک شد، آن وقت آدم کاملا می تواند نماز بخواند. دیگر ذهن و روحش محل تاخت و تاز شیطان نیست که با من یک جنگ مفصلی دارد و هربار سلام کردم، مثلا به کوچک تر خودم سلام کردم مدتی با من جنگ داشته باشد. دیگر این نیست. حل شده دیگر. آن طرف، یعنی طرف لشکر شیطان شکست خورده. از ذهن و روح من پاک شده. اگر ذهن و روح من پاک شده، یعنی تکبر از من رفته. خب وقتی که رفته، من می توانم نماز بخوانم. به راحتی نماز می خوانم. خب. وقتی ذکر می گویم به راحتی [با توجه خواهد بود]. الان یک دوستی سوال می کرد یک کسی زیارت عاشورا می خواند حواسش جمع نیست. نمی شود که همه اش جمع نباشد. ناگزیر بخشی هست. اگر بخشی هست به اندازه بخشی برایش استفاده دارد. اگر هیچ نباشد، خب هیچی.
اگر من یک وقتی زیارت عاشورا می خوانم، حالا بفرمایید نماز می خوانم، فرقی ندارد؛ اگر من زیارت عاشورا می خوانم و هیچ در زیارت نیستم، خب سودش یا هیچ است یا نزدیک به هیچ است. و اگر من مراقب چشم و گوش و زبانم بودم، یک بخشی را می توانم. یک بخشی را می توانم. اگر بیشتر از این توانستم که عرض کردم آن شخص جزء متقین می شود. متقیان کسانی هستند که اهل هستند. ببیینید باز این را عرض کنم. یکی در عمل متقی است. فقط در عمل. این همان است که مراقب چشم و گوش و زبانش است. خب؟ هر غذایی را نمی خورد. هرجایی نمی رود. در عمل مراقب خودش است. خب این بخشی از وجود خودش را در اختیار دارد و ناگزیر بخشی از نمازش را هم در اختیار دارد. ناگزیر بخشی از زیارت عاشورایی که می خواند را هم در اختیار دارد. می تواند در بخشی از زیارت حواسش را جمع کند. اما کسی که همه وجودش در اختیارش است، یعنی دیگر تکبر و بخل و حسادت در دلش و در اندرونش تاخت و تاز نمی کند و اینها را قلع و قمع کرده و از شر اینها راحت شده، آن وقت همه وجودش در اختیارش است. پس همه نمازش در اختیارش است. اینها تحت ولایت الهی اند. آقا اینها تحت ولایت الهی اند، عرض کردیم ولایت الهی یعنی چه؟ یعنی او هرکاری درمورد این می کند، کاری است که به نفع این است. پس دیگر می خواهد کجا برود؟ به کجا نرسیده که می خواهد برسد؟ آدمی که متقی است و همه بخش های وجودش در اختیار خودش است، در تحت ولایت الهی است و ولایت الهی هم همه اش سود است. اضافه کردن است. بالا بردن است. بالا بردن است. این آدم دیگر می خواهد کجا بالا برود؟ معلوم می شود این باید یک جاهایی برود. آدمیزاد باید یک جاهایی برود که حالا ممکن است ما بعد از اینکه از دنیا رفتیم تازه بفهمیم کجاها بایست می رفتیم. این باید یک جاهایی برود که تازه اینجا اول راهش است. دستش در دست ولیّ اش است. این آدم که دیگر بخل ندارد و دیگر حسود نیست، دستش در دست ولایت الهی است و او را به آنجا می برد که دیگر اسم ندارد.
سعدی چه گفته؟ آنجا دیگر اسم ندارد. آدم به یک جایی می رود که آنجا دیگر اسم ندارد. شاید هفته پیش برایتان عرض کردم که فرشتگان درمورد آدم چه گفتند؟ خاطرتان هست دیگر؟ گفتند خدایا چرا این را گذاشتی؟ ما هستیم دیگر. تو را تسبیح می کنیم. فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید. بعد صحبت از غیب سماوات و ارض فرمود. حالا به زبان و قول بنده آدم اهل غیب آسمان ها و زمین بود. فرشتگان آنجا راه نداشتند. فرشتگان پایشان را از آسمان ها بالاتر نگذاشته بودند. بنابراین به غیب آسمان ها و زمین راه نداشتند. بنابراین نمی توانستند آدم را بشناسند. آدمیزاد تا آنجا راه دارد. خب من هر وقت این بحث را عرض کردم این را هم عرض کردم که حضرت امیرالمومنین کجا بود؟ حضرت امیرالمومنین در یک جایگاهی بودکه آدم را به آن جایگاه راه نبود. برای آدم او در غیب بود. امیرالمومنین برای آدم در غیب بود. آدم به آنجا راه نداشت. نمی دانست آنجا کجاست. به او گفتند وقتی که گرفتار شدی، اسم این پنج تن را ببر تا خدا تو را ببخشد. سیصد سال بود که آدم گریه کرده بود. سیصد سال گریه کرده بود. می خواهی این سیصد سالت نتیجه بدهد؟ باید این پنج تن را نام ببری. گفت خدایا به... پنج تن را نام برد. بعد می گویند وقتی نام حضرت حسین علیه السلام را برد یک مرتبه چشمش اشک آلود شد. جبرئیل نازل شد که خب تمام شد. تو بخشیده شدی. اگر من به مجلس امام حسین علیه السلام می آیم و آنجا گریه می کنم و آنجا بخشیده می شوم، یک شرایطی دارد. آدم را بعد از سیصد سال گریه بخشیدند. سیصد سال بر گناهش که گناه نبود، بر گناهش که گناه نبود، آدم که گناه نکرده بود، بر گناهش که گناه نبود گریه کرده بود. آنجا به اشکی که در چشمش گردید بخشیده شد. لازم دارد که ما هم یک چنین مقدماتی انجام بدهیم. یک همت و کوششی بکنیم که به برکت اشک بر امام حسین بخشیده شویم. خب. این جای آدمیزاد است. آدمیزاد تا آنجا جای دارد. تا غیب آسمان ها و زمین. تا غیب غیب آسمان ها و زمین. که جایگاه امیرالمومنین است راه برای ما هم باز است. دقت کنید. راه برای ما باز است. پرواز نمی کنیم. آنجا راه باز است. پرواز نمی کنیم. راه آدمیزاد است. آدمیزاد تا آنجا راه دارد. ببینید غیبِ غیب آسمان ها و زمین.
خب. دیگر وقت مان دارد تمام می شود. قرآن [در آیه 64 سوره مائده] درمورد خداوند دارد: بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ دو دست او باز است. اگر شما کوتاهی کنی، خب شما کوتاهی کردی. اگر ما کوتاهی کنیم، خب ما کوتاهی کردیم. آن نماینده خدا، امیرالمومنین است. دستان امیرالمومنین هم به کرم باز است. همه چیز بخواهیم. همه چیز. یعنی هم دنیا بخواهید هم آخرت بخواهید. هم دین تان را بخواهید. هم عاقبت به خیر بخواهید. همه چیز بخواهید. برای خودتان بخواهید. برای خانواده تان بخواهید. برای کشورتان بخواهید. همه اینها در معرض خطر هستند. دشمن برای همه چیز، عرض کردم شیطان برای همه چیز ما نقشه دارد. این شیطان بزرگ هم برای همه چیز ما نقشه دارد. هیچ چیز برای ما نمی خواهد. اگر یادتان باشد این را مکرر عرض می کردم. وزیر امور خارجه دولت ریگان یک وقتی گفت خب یک ملتی نباشد. یک ملتی نباشد. یعنی اگر پنجاه میلیون جمعیت بود، پنجاه میلیون نباشند. نه بگوید بخش انقلابی اش نباشند و بخش ضد انقلابش باشند. این هم نه. اصلا هیچ کس در این کشور نباشد. دشمن تا ایجاست. عین آنچه که درمورد شیطان عرض کردم. شیطان می خواهد ما هیچ نباشیم. هیچی نداشته باشیم. مگر اینکه به خدا پناه ببریم. حالا این دشمن های امروز ما هم دشمن های انسی هستند. او دشمن جنی است اینها دشمن انسی هستند. دشمن های انسی ما هم تا این حد می خواهند. هیچ چیز برای ما نمی خواهند. هیچ چیز نمی خواهند. ما چاره ای نداریم جز اینکه به امیرالمومنین پناه ببریم. چاره ای نداریم جز اینکه به امیرالمومنین پناه ببریم. از او همه چیز بخواهیم.