به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ برای شناخت دقیق یک پدیده، راهی جز قرار دادن آن در یک چشم انداز تاریخی و بررسی زمینهها و بسترهای شکل گیری و تطور آن وجود ندارد. برای این منظور، لاجرم باید به ریشهها رجوع کرد و سیر تکاملی یک پدیده را از سرچشمه پی گرفت.
آنچه که امروز از آن به عنوان «رسانههای زنجیرهای»، «رسانههای کارگزارانی» یا «مشارکتی» یاد میشود، عقبهای دست کم 30 ساله دارد. شاید برای جوانانی که چندان فضای سالهای آغازین جمهوری اسلامی را درک نکردهاند، با متر و معیار امروز، بسیار عجیب باشد که بذر مطبوعات اصلاح طلب اواسط دهه هفتاد که ترجیع بند محتوایشان «دموکراسی»، «آزادی» و «پلورالیزم» و سایر ارزشهای غربی بود، زمانی در انقلابیترین، ضدامپریالیستیترین و آمریکاستیزترین نشریه کشور، یعنی کیهان دهه 60 کاشته شد.
وقتی سیدمحمد خاتمی در سال 1359 با حکم حضرت امام سرپرستی روزنامه کیهان را از دکتر ابراهیم یزدی تحویل گرفت، بدنه اصلی تحریریه کیهان را جوانان انقلابی تشکیل میدادند که عموما از پیش از انقلاب دغدغه کار فرهنگی انقلابی داشتند و از همان سال 57 در گروههایی چون «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» متمرکز بودند. خاتمی به همراه خود شهید حسن شاهچراغی را به کیهان آورد تا اداره روزنامه را به عهده بگیرد. در این مقطع چهرههایی چون بهروز گرانپایه، رضا تهرانی، محسن آرمین، سیدمصطفی رخ صفت و ماشاالله شمس الواعظین(معروف به محمود شمس) اعضای اصلی تحریره کیهان بودند. کلیدیترین چهره این جمع شمس الواعظین بود.
ماشاالله شمس الواعظین
شمس الواعظین در سال 1358، بنا به پیشنهاد آیه الله موسوی اردبیلی، نماینده وقت امام خمینی در کیهان، وارد مجموعه شد. او به همراه چهرههایی چون جلال رفیع، مرحوم عباس معارف، جهانشاه ناصر و جهانبخش ناصر که همگی از جوانان انقلابی اهل مطالعه و خوش قلم بودند، یک فضای پرشور فرهنگی را در کیهان رقم زدند. شمس همزمان در سرویس مقالات و همین طور بخش فنی روزنامه کیهان مشغول بود تا اینکه با ورود سیدمحمد خاتمی به کیهان به عنوان نماینده امام، به پیشنهاد او مسوولیت شورای سردبیری کیهان را پذیرفت و سرمقاله نویس کیهان شد(ستون یادداشت روز).
به تدریج تیم سه نفره هادی خانیکی، رضا تهرانی و شمس الواعظین به عنوان اعضای شورای سردبیری، به همه کاره این روزنامه تبدیل شدند. اما این تیم و نویسندگان نزدیک به آن، که در ابتدا زیرمجموعه تفکر چپ اسلامی محسوب میشدند، کم کم به لحاظ فکری تغییر کردند و از تفکر چپ اسلامی(که نماد آن کمی بعدتر در جامعه روحانیون مبارز متجلی شد، فاصله گرفتند. کم کم برخی از خطوطی که تیم شمس(چپیهای کیهان) دنبال میکردند باعث شد که حتی سیدمحمد خاتمی هم دچار احساس نگرانی شود و برای کنترل تحریریه و جلوگیری از بازتاب نامحسوس نظریات جریانهایی چون نهضت آزادی در کیهان، از «محمد جواد صاحبی»، مسوول وقت انتشارات سپاه پاسداران در قم میخواهد که به تهران بیاید و در کنار کمک به سیدمحمد اصغری(سرپرست وقت کیهان) مسوولیت کیهان اندیشه را به عهده بگیرد.
محمدجواد صاحبی
«بعد از این قضایا آقای خاتمی هم از من خواست و حتی در مراسم ترحیم آقای شاهچراغی این درخواست را تکرار کرد و گفت که آقای شاهچراغی از شما گلهمند بود و دوست داشت شما به تهران بیایید و کمک کنید و اکنون که آقای حسن منتظرقائم و آقای شاهچراغی هر دو رفتهاند این ضرورت بیشتر احساس میشود. من از وضعیت فعلی آنجا راضی نیستم و اشارهای هم به بعضی از مسائل کرد و گفت من راضی نیستم که این روزنامه بلندگوی گروههایی بشود که بعضا به امام و انقلاب اعتقادی ندارد. من این سعهصدر را دارم که اینها بروند مجوز بگیرند و از خودشان روزنامه داشته باشند. اشکالی ندارد که نهضت آزادی مجوز بگیرد و حرفهای خودش را بزند، اما نبایستی روزنامه کیهان عرصه تاخت و تاز و بلندگوی این گروهها بشود.» (مصاحبه محمدجواد صاحبی با سایت فردا)
شهید شاهچراغی
صاحبی نقل میکند که شمس الواعظین از حضور او در کیهان چندان راضی نبود و او را به «یکی از مسوولین در سایه نظام شوروی» تشبیه میکرد که هر وقت چهرهاش دیده میشد باید منتظر یک اتفاق میبود. خط فکری تیم شمس در کیهان و «شهلا شرکت» در مجله زن روز (که زیرمجموعه کیهان بود) باعث شد که در نهایت اصطکاک و مناقشه فکری در کیهان ایجاد شود. سیدمحمداصغری مدتی با این نیروها مدارا میکند، چرا که در آن زمان امثال شمس الواعظین و تهرانی هنوز از چهرههای انقلابی شناخته میشدند:
«اما شورای سردبیری که از نیروهای انقلاب بودند (مانند آقای شمسالواعظین، آقای تهرانی و بعضی دیگر) با فکر و اندیشه کار میکردند و طبیعی بود که چالشهای فکری ایجاد شود و اختلافاتی بروز کند، لذا بعد از مدتی آقای اصغری با این بخش اصطکاک پیدا کرد.»
شهلا شرکت
نگرانی از عملکرد و تفکر این نیروها باعث میشود که احساس خطر سیدمحمدخاتمی (که آن روزها از چپهای انقلابی برجسته محسوب میشد) نسبت به انحراف موسسه کیهان از خط امام شدیدتر شود، تا جایی که در نهایت با پیشنهاد صاحبی، مهدی نصیری، طلبه جوانی که در قم به فعالیت فرهنگی مشغول بود، به تیم تحریره کیهان اضافه شد.
مهدی نصیری جوان، دقیقا از همان جایی شروع کرد که شمس در 58 شروع کرده بود: سرویس مقالات. او بعد از مدتی در کار خود توفیق نشان داد و سیدمحمد اصغری او را جایگزین بهروز گرانپایه (مهره شمس به عنوان دبیر سرویس مقالات) کرد. بعد از مدتی بحث ورود او به شورای سردبیری مطرح شد. امری که به شدت با مخالفت شمس-خانیکی-تهرانی روبه رو شد و آنها تهدید به کناره گیری کردند.
مهدی نصیری
تیم سردبیری کیهان، با این تصور که در صورت رفتن آنها، نصیری جوان از عهده اداره کیهان برنخواهد آمد، تهدید خود را عملی کردند، لیکن نصیری با قدرت به کار خود ادامه داد. مهدی نصیری که در چالش با این تیم به خوبی با افکار آنها آشنا بود، آنها را چنین توصیف میکند:
« گروه شمس(شمس الواعظین)، گرچه به چپ موسوم بودند، ولی به کلی با دیدگاههای چپ انقلابی به خصوص مجمع روحانیون مبارز تفاوت داشتند. آنان از سال 64 به بعد تغییر ایدئولوژی داده و به سمت «نهضت آزادی» رفته بودند، به گونهای که با این گروهکها دارای موضع یکسانی شده بودند».
هادی خانیکی
در نهایت اعضای این تیم که عرصه را بر خود تنگ دیدند، با توصیه خاتمی به نشریه «کیهان فرهنگی» رفتند که یکی از زیرمجموعههای کیهان بود که به همت شهید شاهچراغی و مرحوم حسن منتظرقائم، از سال 1364 منتشر میشد.
ورود تیم خارج شده از روزنامه کیهان به کیهان فرهنگی، فاز جدیدی را در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب رقم زد، چرا که کیهان فرهنگی تحت مدیریت شمس، خانیکی و رضا تهرانی به مرور تبدیل به ارگان نحله فکری «روشنفکری دینی» به سردمداری «عبدالکریم سروش» شد. در واقع کیهان فرهنگی در این برهه، نشریهای مستقل بود که با وجود یدک کشیدن نام کیهان، کاملا جدا از بدنه اصلی موسسه (با مدیریت نصیری و بعدتر شریعتمداری و سلیمی نمین) تبدیل شد. اغراق نیست که کیهان فرهنگی تحت مدیریت تیم شمس را، پدرخوانده همه مطبوعات اصلاحطلب بعدی (موسوم به روزنامههای زنجیرهای) بدانیم. کیهان فرهنگی به تریبون سروش و سایر اندیشمندان انقلابی تجدیدنظر کرده از قبیل «محمد مجتهد شبستری» تبدیل شد. خود سروش در مصاحبهای درباره پیشینه مجله کیان، «کیهان فرهنگی» را " پدر و مادر کیان شمرد که کیان از دل آن بیرون آمد".
مجتهد شبستری
مجموعه مقالات تفصیلی معروف «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش که سرآغاز ترویج نسبیت در معارف دینی و قرائت لیبرالیستی از دین بر مبنای آرای فیلسوفانی چون کارل ریموند پوپر بود، درهمین نشریه کلید خورد. نظریات سروش حلقه وصل چپیهای انقلابی سابق از قبیل شمس الواعظین، رضا تهرانی، رخ صفت، مرتضی مردیها و... به اندیشههای مهندس بازرگان و نهضت آزادی بود (همان امری که حتی نسخه انقلابی سیدمحمد خاتمی در اواسط دهه شصت هم به آن پی برده برد لیکن مع الاسف بعد از مدتی خود در آن استحاله شد).
طبیعی بود که ادامه فعالیت «کیهان فرهنگی» متعلق به نهاد رهبری، با چنین تیمی امکانپذیر نبود و در نهایت، با استعفای سیدمحمد خاتمی از نمایندگی ولی فقیه در کیهان و رفتنش به وزارت ارشاد، این نشریه در سال 1369 برای تجدید سازمان و تغییر تحریریه تعطیل شد. تیم ادارهکننده کیهان فرهنگی، به توصیه سیدمحمدخاتمی (که در این برهه خود راه تجدیدنظرطلبی در پیش گرفته بود و افکار انقلابی سابق را کم کم پشت سر میگذاشت)، به دنبال تشکیل «حلقه کیان» و نشریههایی به نام «کیان» و «زنان» رفتند، تا در برابر «کیهان فرهنگی» و «زن روز» که از آنها کنار گذاشته شده بودند، تریبونهایی ایجاد کنند. حلقه کیان متشکل از شاگردان و مریدان عبدالکریم سروش بود که با تغییر فضای سیاسی و فرهنگی کشور و به حاشیه رفتن جناح چپ، از مناصب دولتی و مطبوعات رسمی جدا شده بودند و قصد داشتند با فراغ بال بیشتر و فارغ از قید و بندها و ملاحظات پیشین، با صراحت بیشتری تجدیدنظرهای خویش در ارزشهای مذهبی و انقلابی را بازنشر دهند.
مصطفی رخ صفت، امتیاز مجلهای به نام «کتاب نمون» را در اختیار داشت که همین مجله، به مدیرمسوولی رضاتهرانی با عنوان «کیان» تاسیس شد. این چنین بود که اولین شماره مجله «کیان»، توسط حلقه سیدمصطفی رخ صفت و رضا تهرانی (شاگردان مستقیم دکتر سروش) و شمس الواعظین، به سردبیری خود شمس، در سال 1370 منتشر شد.
در نگاهی گذرا به نامهای اصلی تشکیلدهنده کیان، بعضا تفکراتی ناهمگون را میبینیم که صرفا برای دنبالکردن یک هدف مشترک، زیر چتر کیان گرد آمدند. استخوانبندی اصلی این حلقه، از چپهای اسلامی سابق چون سعید حجاریان، محسن آرمین، محسن سازگارا، علیرضا علویتبار، اکبر گنجی و عمادالدین باقی بودند که خود در دهه اول انقلاب به طور رسمی جزو بدنه جمهوری اسلامی و حتی عضو رسمی نهادهایی چون سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات محسوب میشدند. این دسته از افراد، که بعد از کمرنگشدن نقش جناح چپ در حاکمیت بعد از سال 68، به ادامه تحصیل در رشتههای علوم انسانی و کار در موسسات مطالعاتی (همچون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری) مشغول شده بودند، به این نتیجه رسیدند که دوران انقلابیگری و آرمانهای انقلابی به پایان رسیده است، و اکنون برای حکومتگری باید به یک ایدئولوژی و دستگاه فکری جدید متوسل شد. آنها در دانشگاه، پای درس اساتیدی چون عبدالکریم سروش، حسین بشیریه و سیدجواد طباطبایی به یک مفهوم جدید رسیدند که گویی شاه کلید همه قفلها بود: توسعه.
این همان نقطهای بود که این روشنفکران چپ اسلامی دیروز را به روشنفکران لیبرال وابسته به طیف نهضت آزادی چون آرش نراقی، حسین قاضیان، مجید محمدی و مرتضی مردیها پیوند میزد. این چهرهها، چهارشنبه هر هفته در منزل یکی از اعضاء گرد میآمدند و درباره مفاهیمی مثل توسعه، لیبرالیزم، جهانیسازی و ....بحث میکردند. (که به اصحاب چهارشنبه معروف شدند)
برآیند این رایزنیها، رسیدن به رویکرد توسعه محور (توسعه به سبک غربی) با شیب ملایم بود. به این معنا که، ابتدا باید بستر فرهنگی توسعه در جامعه مهیا میشد. برای تحقق این امر، قرار بود ابتدا از طریق کاستن از وجه ایدئولوژیک دین و تبدیل آن به یک شریعت حداقلی، ذهنیت جامعه ایران به طور کامل از مرحله انقلاب عبور کند، تا بعد در دو حوزه اقتصاد و سیاست لیبرالیزم از سنخ ترکیه و مالزی و کشورهای جنوب شرق آسیا حاکم شود. این جا بود که تفکر چپ اسلامی سابق بیش از پیش به تفکر مرحوم مهندس بازرگان و طیف ملی-مذهبی نزدیک میشد. نظریهپردازی برای ایدئولوژیزدایی و غیرسیاسیکردن دین، ماموریتی بود که عبدالکریم سروش از چند سال قبل برای خود در نظر گرفته بود. از همین رو سروش تبدیل به قطب معنوی حلقه کیان شد.
«وقتي دوستان از كيهانفرهنگي خارج شدند و به دنبال ايجاد و تاسيس مجله تازهاي بودند مدتي بر سر نام آن مجله تازه سخن رفت. از من هم مشورت خواستند. حتي در نظر داشتند كه نام «كيان فرهنگي» را بگذارند كه نهايتا به «كيان» بسنده كردند و حيات اين مجله آغاز شد. كيان كم و بيش همان راه و روش كيهانفرهنگي را داشت و من هم همكاريام را با دوستان ادامه دادم.» (مصاحبه سروش با رضا خجسته رحیمی، دی ماه 1386)
خود سروش معتقد است که کیان پای در وادیهایی گذاشته بود که دیگران جرات ورود به آن را نداشتند که البته این وادیها چیزی جز زیر سوال بردن و نسبی خواندن پارهای ارزشهای مسلم دینی نبود.
حسین حاج فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش
حلقه نویسندگان کیان را علاوه بر شمس و رضا تهرانی، سعید حجاریان (با نام مستعار جهانگیر صالح پور)، محسن آرمین، محسن سازگارا، اکبر گنجی (با نام مستعار حمید پایدار)، محسن کدیور، حسین قاضیان، ناصر هادیان، مرتضی مردیها، محمد جواد کاشی، ابراهیم سلطانی، مصطفی تاجزاده، آرش نراقی و سروش دباغ با محوریت معنوی عبدالکریم سروش تشکیل میدادند. برای نمونه، یکی از مباحثی که در حلقه کیان مطرح شد و بعد در مجله بازتاب پیدا کرد، نواختن فقه به عنوان مبنای حکومت بود که البته در انتشار با لفاظیهای تئوریک پوشش داده میشد تا زهر آن گرفته شود. نتیجه منطقی این مباحث، این بود که فقه (در واقع دین) به عنوان شالوده یک حکومت، کارآیی لازم را ندارد و موفق نخواهد بود، و کیست که نداند، این چیزی جز زیر سوال بردن اصل نظام جمهوری اسلامی نبوده و نیست (البته این خطی است که هم اکنون توسط اعضای به خارج گریخته این حلقه، با صراحت و حتی گستاخی و هتاکی دنبال می شود):
«نتيجهگيري من از آن بحثها كه اميدوارم زماني منتشر شود، اين بود كه فقه يا دنيوي دنيوي است يا اخروي اخروي. اما فقهي كه جامع مصالح دنيا و آخرت باشد، ممكن نيست. براي رسيدن به اين نتيجه، در آن حلقه هفتگي دوستاني كه اهل علوم ديني بودند، مشخصا آقاي كديور و مجتبي شبيري، شركت داشتند.» (سروش، همان مصاحبه)
شمس الواعظین در مصاحبهای درباره هدف انتشار کیان، ورود عقلانیت مدرن به حوزه دین شناسی و کلام دینی را هدف اصلی معرفی کرده بود که البته با تحلیل محتوای کیان در سالهای انتشار، مفهوم این عقلانیت بیش از پیش معلوم میگردد: ایدئولوژیزدایی از دین، جا انداختن دین حداقلی، تقدسزدایی از بسیاری از حوزههای دین و عرفیسازی آن، پلورالیزم دینی، جاگیر کردن مبانی لیبرالیستی حکومت از طریق نقد دین سیاسی و در یک کلام سکولاریزاسیون.
آوردن مصادیقی از محتوای کیان، بیش از هر تفسیری خود خطوط حاکم بر این جریان فکری را روشن می سازد:
« ائمه از دو ویژگی علم و عصمت برخوردار بودند، اما فقیه هیچ کدام از این دو را ندارد، لذا وجوب تبعیت ندارد و جامعه هم راهی جز رجوع به عقل جمعی ندارد. هیچ الگویی در زمان غیبت برای جامعه در دست نداریم.» (محسن کدیور، کیان، شماره بهمن 77)
«کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید... امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نمود و دین توان رویارویی با تمدن غرب را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.» (عبدالکریم سروش، کیان، مهر و آذر78)
«احکام کیفری اسلام کارآیی ندارد و موجب رواج خشونت میگردد.» (مهرانگیز کار، کیان، بهمن77)
« ولایت منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او، ولایت نیز خاتمه مییابد. او خاتمه نبوت و خاتم ولایت بود. ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است.» (سروش، کیان، بهمن 77)
این چنین بود که بسیاری از مبانی فکری دوران اصلاحات، اول بار از دل همین نشریه همفکران او مطرح و پرورده شد. از داخل همین حلقه، و حلقه موازی آن، حلقه «آیین» بود که مبانی نظری یک حزب سیاسی فراگیر برای انجام اصلاحات شکل گرفت و چند سال بعد در قالب «حزب مشارکت» نمود یافت. علیرضا علویتبار، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، هادی خانیکی از درون این حلقهها، طراحان و تئوریسینهای حزب مشارکت شدند. با شروع دوران اصلاحات در سال 1376، شمار زیادی از اعضای حلقه کیان، با هدف پیش بردن پروژهای که چند سال در حلقه کیان و حلقه آیین درباره آنها بحث و رایزنی شده بود (توسعه سیاسی)، وارد دولت، مجلس و سایر نهادهای حکومتی شدند.
سعید حجاریان، حسین بشیریه، عبدالکریم سروش
مشغولیت تازه اعضای حلقه کیان در قدرت، و بروز اختلافات میان اعضاء بر سر چگونگی اجرای پروژه توسعه سیاسی، موجب شد که کیان دیگر آن وزن و جایگاه سابق را نداشته باشد. البته رشد حیرتآور مطبوعات دوم خردادی که بسیاری از حرفها و برنامههایی را که کیان در لفافه بیان میرد، به صراحت و شدت بیشتری تبلیغ میکردند، عامل دیگر از رونق افتادن این نشریه بود. به هر حال، انتشار کیان با افت و خیزهایی تا سال 1379 ادامه داشت تا این که در نهایت با حکم دادستانی در دی ماه این سال توقیف و انتشار آن متوقف شد.
آنچه که امروز از آن به عنوان «رسانههای زنجیرهای»، «رسانههای کارگزارانی» یا «مشارکتی» یاد میشود، عقبهای دست کم 30 ساله دارد. شاید برای جوانانی که چندان فضای سالهای آغازین جمهوری اسلامی را درک نکردهاند، با متر و معیار امروز، بسیار عجیب باشد که بذر مطبوعات اصلاح طلب اواسط دهه هفتاد که ترجیع بند محتوایشان «دموکراسی»، «آزادی» و «پلورالیزم» و سایر ارزشهای غربی بود، زمانی در انقلابیترین، ضدامپریالیستیترین و آمریکاستیزترین نشریه کشور، یعنی کیهان دهه 60 کاشته شد.
وقتی سیدمحمد خاتمی در سال 1359 با حکم حضرت امام سرپرستی روزنامه کیهان را از دکتر ابراهیم یزدی تحویل گرفت، بدنه اصلی تحریریه کیهان را جوانان انقلابی تشکیل میدادند که عموما از پیش از انقلاب دغدغه کار فرهنگی انقلابی داشتند و از همان سال 57 در گروههایی چون «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» متمرکز بودند. خاتمی به همراه خود شهید حسن شاهچراغی را به کیهان آورد تا اداره روزنامه را به عهده بگیرد. در این مقطع چهرههایی چون بهروز گرانپایه، رضا تهرانی، محسن آرمین، سیدمصطفی رخ صفت و ماشاالله شمس الواعظین(معروف به محمود شمس) اعضای اصلی تحریره کیهان بودند. کلیدیترین چهره این جمع شمس الواعظین بود.
ماشاالله شمس الواعظین
به تدریج تیم سه نفره هادی خانیکی، رضا تهرانی و شمس الواعظین به عنوان اعضای شورای سردبیری، به همه کاره این روزنامه تبدیل شدند. اما این تیم و نویسندگان نزدیک به آن، که در ابتدا زیرمجموعه تفکر چپ اسلامی محسوب میشدند، کم کم به لحاظ فکری تغییر کردند و از تفکر چپ اسلامی(که نماد آن کمی بعدتر در جامعه روحانیون مبارز متجلی شد، فاصله گرفتند. کم کم برخی از خطوطی که تیم شمس(چپیهای کیهان) دنبال میکردند باعث شد که حتی سیدمحمد خاتمی هم دچار احساس نگرانی شود و برای کنترل تحریریه و جلوگیری از بازتاب نامحسوس نظریات جریانهایی چون نهضت آزادی در کیهان، از «محمد جواد صاحبی»، مسوول وقت انتشارات سپاه پاسداران در قم میخواهد که به تهران بیاید و در کنار کمک به سیدمحمد اصغری(سرپرست وقت کیهان) مسوولیت کیهان اندیشه را به عهده بگیرد.
محمدجواد صاحبی
«بعد از این قضایا آقای خاتمی هم از من خواست و حتی در مراسم ترحیم آقای شاهچراغی این درخواست را تکرار کرد و گفت که آقای شاهچراغی از شما گلهمند بود و دوست داشت شما به تهران بیایید و کمک کنید و اکنون که آقای حسن منتظرقائم و آقای شاهچراغی هر دو رفتهاند این ضرورت بیشتر احساس میشود. من از وضعیت فعلی آنجا راضی نیستم و اشارهای هم به بعضی از مسائل کرد و گفت من راضی نیستم که این روزنامه بلندگوی گروههایی بشود که بعضا به امام و انقلاب اعتقادی ندارد. من این سعهصدر را دارم که اینها بروند مجوز بگیرند و از خودشان روزنامه داشته باشند. اشکالی ندارد که نهضت آزادی مجوز بگیرد و حرفهای خودش را بزند، اما نبایستی روزنامه کیهان عرصه تاخت و تاز و بلندگوی این گروهها بشود.» (مصاحبه محمدجواد صاحبی با سایت فردا)
شهید شاهچراغی
صاحبی نقل میکند که شمس الواعظین از حضور او در کیهان چندان راضی نبود و او را به «یکی از مسوولین در سایه نظام شوروی» تشبیه میکرد که هر وقت چهرهاش دیده میشد باید منتظر یک اتفاق میبود. خط فکری تیم شمس در کیهان و «شهلا شرکت» در مجله زن روز (که زیرمجموعه کیهان بود) باعث شد که در نهایت اصطکاک و مناقشه فکری در کیهان ایجاد شود. سیدمحمداصغری مدتی با این نیروها مدارا میکند، چرا که در آن زمان امثال شمس الواعظین و تهرانی هنوز از چهرههای انقلابی شناخته میشدند:
«اما شورای سردبیری که از نیروهای انقلاب بودند (مانند آقای شمسالواعظین، آقای تهرانی و بعضی دیگر) با فکر و اندیشه کار میکردند و طبیعی بود که چالشهای فکری ایجاد شود و اختلافاتی بروز کند، لذا بعد از مدتی آقای اصغری با این بخش اصطکاک پیدا کرد.»
شهلا شرکت
نگرانی از عملکرد و تفکر این نیروها باعث میشود که احساس خطر سیدمحمدخاتمی (که آن روزها از چپهای انقلابی برجسته محسوب میشد) نسبت به انحراف موسسه کیهان از خط امام شدیدتر شود، تا جایی که در نهایت با پیشنهاد صاحبی، مهدی نصیری، طلبه جوانی که در قم به فعالیت فرهنگی مشغول بود، به تیم تحریره کیهان اضافه شد.
مهدی نصیری جوان، دقیقا از همان جایی شروع کرد که شمس در 58 شروع کرده بود: سرویس مقالات. او بعد از مدتی در کار خود توفیق نشان داد و سیدمحمد اصغری او را جایگزین بهروز گرانپایه (مهره شمس به عنوان دبیر سرویس مقالات) کرد. بعد از مدتی بحث ورود او به شورای سردبیری مطرح شد. امری که به شدت با مخالفت شمس-خانیکی-تهرانی روبه رو شد و آنها تهدید به کناره گیری کردند.
مهدی نصیری
تیم سردبیری کیهان، با این تصور که در صورت رفتن آنها، نصیری جوان از عهده اداره کیهان برنخواهد آمد، تهدید خود را عملی کردند، لیکن نصیری با قدرت به کار خود ادامه داد. مهدی نصیری که در چالش با این تیم به خوبی با افکار آنها آشنا بود، آنها را چنین توصیف میکند:
« گروه شمس(شمس الواعظین)، گرچه به چپ موسوم بودند، ولی به کلی با دیدگاههای چپ انقلابی به خصوص مجمع روحانیون مبارز تفاوت داشتند. آنان از سال 64 به بعد تغییر ایدئولوژی داده و به سمت «نهضت آزادی» رفته بودند، به گونهای که با این گروهکها دارای موضع یکسانی شده بودند».
هادی خانیکی
در نهایت اعضای این تیم که عرصه را بر خود تنگ دیدند، با توصیه خاتمی به نشریه «کیهان فرهنگی» رفتند که یکی از زیرمجموعههای کیهان بود که به همت شهید شاهچراغی و مرحوم حسن منتظرقائم، از سال 1364 منتشر میشد.
مجتهد شبستری
مصطفی رخ صفت، امتیاز مجلهای به نام «کتاب نمون» را در اختیار داشت که همین مجله، به مدیرمسوولی رضاتهرانی با عنوان «کیان» تاسیس شد. این چنین بود که اولین شماره مجله «کیان»، توسط حلقه سیدمصطفی رخ صفت و رضا تهرانی (شاگردان مستقیم دکتر سروش) و شمس الواعظین، به سردبیری خود شمس، در سال 1370 منتشر شد.
این همان نقطهای بود که این روشنفکران چپ اسلامی دیروز را به روشنفکران لیبرال وابسته به طیف نهضت آزادی چون آرش نراقی، حسین قاضیان، مجید محمدی و مرتضی مردیها پیوند میزد. این چهرهها، چهارشنبه هر هفته در منزل یکی از اعضاء گرد میآمدند و درباره مفاهیمی مثل توسعه، لیبرالیزم، جهانیسازی و ....بحث میکردند. (که به اصحاب چهارشنبه معروف شدند)
«وقتي دوستان از كيهانفرهنگي خارج شدند و به دنبال ايجاد و تاسيس مجله تازهاي بودند مدتي بر سر نام آن مجله تازه سخن رفت. از من هم مشورت خواستند. حتي در نظر داشتند كه نام «كيان فرهنگي» را بگذارند كه نهايتا به «كيان» بسنده كردند و حيات اين مجله آغاز شد. كيان كم و بيش همان راه و روش كيهانفرهنگي را داشت و من هم همكاريام را با دوستان ادامه دادم.» (مصاحبه سروش با رضا خجسته رحیمی، دی ماه 1386)
خود سروش معتقد است که کیان پای در وادیهایی گذاشته بود که دیگران جرات ورود به آن را نداشتند که البته این وادیها چیزی جز زیر سوال بردن و نسبی خواندن پارهای ارزشهای مسلم دینی نبود.
حسین حاج فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش
«نتيجهگيري من از آن بحثها كه اميدوارم زماني منتشر شود، اين بود كه فقه يا دنيوي دنيوي است يا اخروي اخروي. اما فقهي كه جامع مصالح دنيا و آخرت باشد، ممكن نيست. براي رسيدن به اين نتيجه، در آن حلقه هفتگي دوستاني كه اهل علوم ديني بودند، مشخصا آقاي كديور و مجتبي شبيري، شركت داشتند.» (سروش، همان مصاحبه)
شمس الواعظین در مصاحبهای درباره هدف انتشار کیان، ورود عقلانیت مدرن به حوزه دین شناسی و کلام دینی را هدف اصلی معرفی کرده بود که البته با تحلیل محتوای کیان در سالهای انتشار، مفهوم این عقلانیت بیش از پیش معلوم میگردد: ایدئولوژیزدایی از دین، جا انداختن دین حداقلی، تقدسزدایی از بسیاری از حوزههای دین و عرفیسازی آن، پلورالیزم دینی، جاگیر کردن مبانی لیبرالیستی حکومت از طریق نقد دین سیاسی و در یک کلام سکولاریزاسیون.
آوردن مصادیقی از محتوای کیان، بیش از هر تفسیری خود خطوط حاکم بر این جریان فکری را روشن می سازد:
« ائمه از دو ویژگی علم و عصمت برخوردار بودند، اما فقیه هیچ کدام از این دو را ندارد، لذا وجوب تبعیت ندارد و جامعه هم راهی جز رجوع به عقل جمعی ندارد. هیچ الگویی در زمان غیبت برای جامعه در دست نداریم.» (محسن کدیور، کیان، شماره بهمن 77)
«کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید... امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نمود و دین توان رویارویی با تمدن غرب را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.» (عبدالکریم سروش، کیان، مهر و آذر78)
«احکام کیفری اسلام کارآیی ندارد و موجب رواج خشونت میگردد.» (مهرانگیز کار، کیان، بهمن77)
« ولایت منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او، ولایت نیز خاتمه مییابد. او خاتمه نبوت و خاتم ولایت بود. ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است.» (سروش، کیان، بهمن 77)
این چنین بود که بسیاری از مبانی فکری دوران اصلاحات، اول بار از دل همین نشریه همفکران او مطرح و پرورده شد. از داخل همین حلقه، و حلقه موازی آن، حلقه «آیین» بود که مبانی نظری یک حزب سیاسی فراگیر برای انجام اصلاحات شکل گرفت و چند سال بعد در قالب «حزب مشارکت» نمود یافت. علیرضا علویتبار، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، هادی خانیکی از درون این حلقهها، طراحان و تئوریسینهای حزب مشارکت شدند. با شروع دوران اصلاحات در سال 1376، شمار زیادی از اعضای حلقه کیان، با هدف پیش بردن پروژهای که چند سال در حلقه کیان و حلقه آیین درباره آنها بحث و رایزنی شده بود (توسعه سیاسی)، وارد دولت، مجلس و سایر نهادهای حکومتی شدند.
سعید حجاریان، حسین بشیریه، عبدالکریم سروش