به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ تيمور بختيار اولین رئیس ساواک در سالهای خدمت خود به رژیم شاه، وفاداري خود را به حکومت پهلوی به اثبات رسانيده بود. در جريان كودتاي 28 مرداد، حمايت صريح و آشكار او از كودتا، مورد رضايت شاه قرار گرفت و به پاداش آن حكم رياست فرمانداري نظامي كه وظيفه قلع و قمع مخالفان را برعهده داشت براي او صادر شد. موفقيت چشمگير او در انجام مأموريتهاي محوله، موجبات انتصابش به رياست ساواك را فراهم آورد. بختيار افسري جاهطلب و بيرحم بود كه حد و مرزي براي حيطه قدرت و فعاليتش نميشناخت و آرزومند دستيابي به مقامات و مناصب درجه اول سياسي ـ نظامي بود. رسيدن وي به پست نخستوزيري، از مهمترين آرزوهاي بختيار بود. بدين ترتيب به رغم وفاداري بدون قيد و شرط بختيار، هيئت حاكمه نسبت به او بياعتماد بود و برخي در اين باره به شاه هشدار ميدادند. حضور قدرتمندانه بختيار در رأس مهمترين نيروي اطلاعاتي ـ امنيتي كشور (فرمانداري نظامي و سپس ساواك) بيش از پيش موجبات اينگونه سوءظنها را فراهم ميآورد.
از هنگام نخستوزيري حسين علاء (1334 ـ 1336ش.)، تيمور بختيار براي رسيدن به مقام نخستوزيري تلاش ميكرد؛ در دوره حضور بختيار در رأس ساواك، جاهطلبيهاي وي افزايش يافت. گفته ميشد بسياري از نمايندگان مجلس شوراي ملي نيز به تدريج مرعوب ساواك شدند؛ تا جايي كه برخي از قوانين با فشارهاي پنهاني ساواك تصويب ميشد و نفوذ بختيار و ساواك در اركان مختلف كشور گسترش مييافت. به تبع آن، سوءظن و سپس هراس شاه از خطر بالقوهاي كه از ناحيه بختيار او را تهديد ميكرد، نمود بيشتري يافت.
هشدارهايي كه برخي رجال در اين باره به شاه ميدادند، بيش از پيش موقعيت بختيار را تضعيف كرد. از جمله مهمترين كساني كه در شهريور 1339 و همزمان با پايان دوران نخستوزيري اقبال نسبت به سوءعملكرد ساواك و بختيار به شاه هشدار داد حسين علاء ـ وزير دربار وقت ـ بود. وي معتقد بود كه حضور و نفوذ ساواك در اركان حاكميت و نيز بخشهاي حساس داخل و خارج كشور بيش از حد گسترش يافته است.
شاه نيز در تمام دوره رياست بختيار بر ساواك، تلاش ميكرد بين او و ساير اميران ارتش و همكاران بلندپايهاش در ساواك اختلاف بياندازد. گفته ميشد شاه به سپهبد كيا و سپهبد علويمقدم دستور داده بود به طور پنهاني فعاليتهاي بختيار را زيرنظر گيرند؛ در عين حال بختيار را نيز مأمور تجسس در رفتار آنها كرده بود. با اين احوال، هنگامي شاه به بختيار سوءظن يافت كه جان. اف. كندي در ماههاي پاياني 1339ش. به رياست جمهوري امريكا رسيد و به بحرانهاي عديده سياسي، اجتماعي، اقتصادي موجود در ايران واكنش نشان داده و نارضايتي خود را از روند حاكم بر كشور كه به عقيده او موجبات نفوذ و سلطه شوروي را فراهم ميآورد، اعلام كرد. به همين دليل، شاه، بختيار ـ رئيس ساواك ـ را به واشنگتن فرستاد تا ديدگاه نهايي كندي را درباره ايران جويا شده و نسبت به برآورده شدن خواستههاي آمريكا در ايران به رئيس جمهور جديد اطمينان دهد. گفته شده در اين ملاقات، كندي از ضرورت محدود ساختن قدرت شاه در رأس حاكميت و انتصاب بختيار ـ حداقل به پست نخستوزيري ـ وعدههايي به او داده است. حتي گفته شده كه كندي درباره جايگزيني بختيار با شاه، در رأس حاكميت، نيز مذاكراتي انجام داده است. با اين احوال در گزارش مفصلي كه ساواك درباره مسافرت بختيار به امريكا و ملاقاتهايش با رئيسجمهور و ساير مقامات آن كشور تهيه كرده، حتي اشارهاي كه شايعات فوق را تأييد كند وجود ندارد. بختيار مدت كوتاهي پس از ملاقات با كندي، در واپسين روزهاي 1339ش. از رياست ساواك كنار گذاشته شد. گفته شده بخشي از مقامات سيا كه با قدرتيابي بختيار در رأس حاكميت پهلوي موافقت نداشتند، محتواي نگرانكننده مذاكرات بختيار و كندي را بلافاصله به اطلاع شاه رسانيده بودند.
علي اميني نيز بعدها در خاطراتش تصريح كرد كه در شرايط بحراني آستانه دهه 1340، شاه كه از جاهطلبيهاي بختيار نگران شده بود، ترجيح داد به نخستوزيري اميني تن در دهد و خود را از شرّ بختيار رهايي بخشد. در هر حال در 24 اسفند 1339 جعفر شريف امامي ـ نخستوزير وقت ـ با معرفي سرلشكر حسن پاكروان به عنوان رئيس ساواك، به بيش از چهار سال مديريت بختيار بر ساواك پايان داد و بختيار تا هنگام انتصاب اميني به نخستوزيري، در انتظار انتصاب به اين سمت باقي ماند. اما انتصاب اميني نيز او را مأيوس نكرد و در تمام دوران نخستوزيري اميني كه با برخي ناآراميهاي سياسي و بازداشت رجال سياسي كشوري و لشكري همراه بود، به دنبال راهي براي قدرتيابي بود. در تابستان 1340ش. هم مدتي شايع شد كه هنگام مسافرت شاه در خارج از كشور، بختيار درصدد كودتا برآمده است. احتمالاً افرادي نظير علي اميني بر اين شايعه دامن زده بودند تا ذهن شاه را بيش از پيش از او مشوب كنند؛ بختيار پس از پايان كارش در ساواك، دفتر خصوصي در خيابان فيشرآباد (شهيد قرني) تهران تأسيس كرده و به امور شخصي مشغول بود. با اين حال، به دنبال ناآراميهاي سياسي، دانشجويي زمستان 1340، اميني شاه را متقاعد كرد كه بختيار معزول در گسترش بحران دست دارد و تقاضا كرد شاه با بازداشت بختيار موافقت كند، اما شاه ضمن مخالفت با اين طرح، به بختيار تكليف كرد كشور را ترك كند. بدين ترتيب بختيار در سوم بهمن 1340 كشور را ترك كرد. شاه نيز پس از پايان سلطنت، در آخرين كتابش «پاسخ به تاريخ» يادآور شد كه سپهبد بختيار ـ اولين رئيس ساواك ـ را به دليل جاهطلبي و طمعي كه در امور مختلف داشت از مقامش عزل كرده است. بختيار در خارج از كشور نيز منتظر بود راهي براي بازگشت به كشور و رسيدن به پست نخستوزيري بيابد، اما اين آرزوي او با آغاز نخستوزيري اسدالله علم ـ 28 تير 1341 ـ و بعد از بازنشسته شدنش توسط شاه با ناكامي روبرو شد.
*تیمور بختیار که بود؟
اولين رئيس ساواك سپهبد تيمور بختيار فرزند ايلخان فتحعلي خان سردار معظم بختياري، او فرزند ايلخان لطفعليخان امير مفخم بختياري، در 1292ش. در منطقه دّزك ـ 24 كيلومتري شهركرد در استان چهار محال و بختياري ـ به دنيا آمد. تيمور بزگترين فرزند خانواده بود و تحصيلات مقدماتي و متوسطه را در اصفهان به پايان رسانيد و از دبيرستان ادب (كالج انگليسي) ديپلم گرفت. پدر و پدربزرگش در سالهاي نخست قدرتيابي رضاخان در سركوب شورشهاي مناطق جنوب و جنوب غربي كشور به او كمك كردند و در سلك خدمتگزاران رضاخان درآمدند. در آن ميان، سردار اسعد بختياري از سران ايل بختياري، نزد رضاشاه مقام و اعتباري ارجمند كسب كرد و سالها از محارم و نزديكان او به شمار ميرفت، تا اينكه در آبان 1312 مغضوب رضاشاه شده و فروردين سال بعد به دست پزشك احمدي كشته شد. به دنبال دستگيري سردار اسعد بختياري، رضاشاه ورود جوانان بختياري را به خدمت نظام ممنوع كرد. تيمور بختيار جوان، به رغم علاقه وافري كه به ورود به ارتش داشت، به ناچار براي ادامه تحصيل در رشته نظام عازم لبنان شد و در مدرسه نظام بيروت ثبت نام كرد. تيمور بختيار پس از پايان تحصيلات در بيروت، براي تكميل دانش نظامي راهي فرانسه شد و به ترتيب در مدارس پيادهنظام سنتسير و سواره نظام سمور به تحصيل پرداخته و در حاليكه درباره جنگهاي پارتيزاني نيز آموزشهايي فراگرفته بود، در 1314ش. با درجه ستوان دومي فارغالتحصيل شده و به ايران بازگشت. در آن سالها برخلاف بسياري از سران بختياري كه مغضوب رضاشاه بودند، پدر و جدّ تيمور هنوز در نزد حكومت ارج و قربي داشتند و آنچه تيمور پس از مدت كوتاهي، در سال 1315 با درجه ستوان دومي به خدمت ارتش درآمد. تيمور بختيار در پنج سال پاياني حكومت رضاشاه در سمتهاي مختلف نظامي، امنيتي و اطلاعاتي تا اواسط دهة 1320 فعاليت كرد. بختيار از فروردين 1315 در هنگ سوار بود، پس از حدود دو سال به واحد جمازه سوار در بلوچستان منتقل شد و به دنبال سقوط رضاشاه به اصفهان اعزام گرديد و طي حدود چهار سال حضور به مأموريتهاي نظامي در كردستان و لرستان اعزام شد. وي در 1317 ستوان يكم، 1321 سروان، و در 1325 سرگرد بود. پس از بحران آذربايجان و نقشي كه در سركوب ارتش فرقه دموكرات آذربايجان داشت، نام او بر سر زبانها افتاد و به درجه سرهنگي و اخذ نشان افتخار نايل آمد. از نيمه دوم دهة 1320 به بعدبختيار در واحدهاي نظامي مختلفي حضور داشت: از 27 فروردين 1325 افسر ركن 3 در لشكر سوم آذربايجان بود؛ در اول مهر 1325 فرمانده گردان دوم از هنگ چهارم لشكر چهار كردستان بود؛ در 31 ارديبهشت 1326 رئيس شعبه يك ركن 4 ستاد ارتش بود. در اول مهر 1326 در دانشگاه جنگ بود، در اول مهر 1327 فرمانده هنگ سوار فاتح بود؛ در 20 بهمن 1327 فرمانده هنگ سوار شاپور بود؛ در آبان 1329 رئيس ستاد لشكر يك گارد بود، در 15 آبان 1331 فرمانده تيپ سوم كوهستاني مركز بود، در 18 فروردين 1332 فرمانده تيپ مستقل كرمانشاه بود و به طور همزمان، از 5 ارديبهشت 1332 فرماندار نظامي استان چهار محال و بختياري بود. از مهمترين اقدامات بختيار در دوره نخستوزيري مصدق، سركوب شورش ابوالقاسم خان بختياري بود. در آن دوره بختيار به حمايت از مصدق به مقابله با خويشاوندش برخاسته بود كه اين اقدام مورد توجه نخستوزير قرار گرفت. مصدق كه به دنبال واقعه كودتاي سوم اسفند 1299 از سوي سيدضياءالدين طباطبايي تحت تعقيب قرار داشت در منزل پدر بختيار در دزّك پناهنده شد. بختيار در ماههاي آخر دولت مصدق بر تيپ زرهي كرمانشاه فرماندهي ميكرد.
در آستانه كودتاي 28 مرداد 1332 با طرفداران كودتا و دربار به توافق رسيد و با نيروهاي تحت امرش به سمت تهران حركت كرد؛ اما قبل از رسيدن واحدهاي او به تهران، كودتا به نتيجه رسيده بود و او به دستور دولت كودتا از ميانه راه به كرمانشاه بازگشت.
تيمور بختيار دوبار ازدواج كرد. همسر اول او ايران بختيار از خويشاوندانش بود كه از او سه فرزند به نامهاي شاهرخ، حسين و نيلوفر داشت. زن دوم او قدرت داراي دو فرزند پسر شد. بختيار دو برادر كوچكتر به نامهاي منوچهر و عبدالمجيد داشت؛ اولي وارد خدمت نظام شده و تا مقام سرهنگي ارتقاء يافت، دومي نيز مدتي فرماندار كل بختياري و سپس فرماندار قزوين و كرمان شد و در دوره 20 مجلس شوراي ملي نيز از حوزه انتخابيه بختياري به نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد.
*فرماندار نظامي
6 ماه پس از كودتاي 28 مرداد و به دنبال ناتواني سرلشكر فرهاد دادستان در فرمانداري نظامي، تيمور بختيار از كرمانشاه فراخوانده شد و با ارتقاء به درجه سرتيپي و انتصاب به فرماندهي لشكر 2 زرهي مركز، به طور توأمان فرماندار نظامي تهران شد و به سرعت قلع و قمع مخالفان رژيم پهلوي و دولت كودتا را آغاز كرد. مهمترين اقدام بختيار در رأس فرماندار نظامي كشف شبكه نظامي حزب توده و دستگيري صدها تن از اعضاي شبكه نظامي حزب توده بود كه بسياري از آنان به زندانهاي طويلالمدت محكوم شدند و دهها تن ديگر نيز اعدام شدند. از ديگر اقدامات بختيار در رأس فرمانداري نظامي دستگيري، شكنجه و پروندهسازي براي اعضاي فعال و كادر رهبري جمعيت فدائيان اسلام بود كه نهايتاً دادگاه نظامي تحت سلطه فرمانداري نظامي كادر رهبري جمعيت فدائيان اسلام را به اعدام محكوم كرد و اين حكم در دي 1335 به مورد اجرا گذاشته شد. از جمله اقدامات بختيار قتل كريم پورشيرازي بود كه گفته ميشد در پادگان لشكر 2 زرهي به دستور بختيار بر بدن او نفت ريخته و آتش زدند و از آن هنگام بختيار به ذغالساز معروف شد، هم او بود كه به دستور و خواسته شاه، سپهبد زاهدي را تهديد كرد تا در كنارهگيري از اين پست تعلل نشان ندهد.
بختيار اعمال غيرانساني كه در دوران پيشين جاري و ساري بود، در سازمان جديدالتأسيس ساواك نيز اجرا كرد و نخستين تشكيلات و ساختار مديريتي و اداري ساواك در دوران تقريباً 5/4 ساله رياست بختيار بر ساواك بر اين سازمان به وجود آمد. اقدامات جاهطلبانه، سوءاستفادهها و ارتباط با محافل داخلي و خارجي، شاه را از قدرتيابي بيشتر تيمور بختيار نگران ساخته بود. در اين ميان مسافرت بختيار به امريكا در بهمن 1339 كه حامل پيامي از سوي شاه براي جان. اف. كندي بود، بر وحشت شاه از بختيار افزود. گفته ميشد در ملاقات بختيار با كندي موضوع گسترش سرسامآور فساد در هيئت حاكمه ايران و ناتواني شاه در اداره مطلوب كشور مورد مذاكره قرار گرفته است. همچنين گفته ميشد كه بختيار در ملاقات با امريكاييان، درباره تمايلات خود براي انتصاب به پست نخستوزيري و احياناً انتقاد از مشكلات دامنگير رژيم پهلوي نيز سخناني بر زبان آورده است. اخباري از اين دست، پيش از آنكه بختيار از سفر به تهران بازگردد، به اطلاع شاه رسيد. به همين دليل بختيار مدت كوتاهي پس از ورود به كشور در اواخر اسفند 1339 از رياست ساواك بركنار شد. با اين احوال موضوع علاقمندياش به اشغال پست نخستوزيري را فراموش نكرد و با انتصاب علي اميني به نخستوزيري در ارديبهشت 1340 نيز اخبار و شايعاتي مبني بر تلاش بختيار براي به دست آوردن مقام نخستوزيري وجود داشت. پس از بركناري بختيار از رياست ساواك، به دستور شاه، ساواك بر مجموعه رفتار و فعاليتهاي بختيار نظارت داشت. بختيار آزادانه و بدون محابا با محافل و نمايندگان سياسي برخي كشورهاي خارجي مقيم تهران ملاقاتهاي پر سر و صدايي ميكرد. همچنين اخبار و گزارشاتي به شاه ميرسيد كه نشان ميداد بختيار براي كسب وجهه اجتماعي خود در بين مردم تلاش ميكند. ضمن اينكه برخي نشريات و روزنامههاي پايتخت و شهرستانها نيز هنوز مطالبي تحسينآميز و متملقانه درباره او مينوشتند و عكس او را چاپ ميكردند و در مقابل از كمكهاي مالي او بهرهمند ميشدند. بختيار هنوز بر حسب عادت پيشين مهمانيهاي مجلل و پر و سر و صدايي ترتيب ميداد و در مجالس جشن و سرور در گوشه و كنار شهر شركت ميكرد. بختيار هنوز در كاخ زيبا و رؤيايي خود كه در كنار كاخ سعدآباد ساخته بود زندگي اشرافي خود را ادامه ميداد. با اين احوال شايعاتي وجود داشت كه نشان ميداد در وزارت دادگستري دولت اميني پروندهاي عليه بختيار تشكيل شده كه عمدتاً سوءاستفادههاي مالي او را در بر ميگيرد.
در برخي منابع طلاق ثريا از سوي شاه، از دلايل تنزل مقام و موقعيت تدريجي بختيار در نزد شاه و رژيم پهلوي ذكر شده است. برخي نيز ترس شاه، از جاهطلبيهاي بختيار عمدهترين دليل بركناري او از ساواك و تبعيدش برشمردهاند. به دنبال گسترش تحريكات و مخالفتهاي بختيار، علي اميني از شاه خواست با دستگيري و زنداني ساختن بختيار موافقت كند، شاه اين خواسته اميني را رد كرد و تنها به نخستوزير اجازه داد موجبات تبعيد بختيار را از كشور فراهم آورد. هر چند شاه بر آن بود تا با اين ترفند هم نخستوزير و هم بختيار را راضي نگه دارد، اما بختيار به سرعت دريافت كه شاه به او خيانت كرده است. شاه براي موافقت با تبعيد بختيار از ايران دليل ديگري هم داشت و آن اخبار و گزارشاتي بود كه محرمانه درباره تلاش بختيار براي انتصاب به رياست ستاد ارتش به او ميرسيد. بدين ترتيب در 7 بهمن 1340/27 ژانويه 1962 تيمور بختيار به گونهاي نه چندان محترمانه از كشور تبعيد شد؛ در حاليكه هنوز گذرنامهاي سياسي داشت و افسري بلندپايه از ارتش شاهنشاهي ايران محسوب ميشد و حقوق و مزاياي او نيز كماكان برقرار بود. با اين احوال تبعيد ناخواسته بر تيمور بختيار كه داعي انتصاب بر پست نخستوزيري و يا حداقل به دست آوردن پست رياست ستاد ارتش را در سر ميپرورانيد، گران آمد.
تيمور بختيار تهران را به مقصد رم ترك كرد و مدتي بعد عازم سوئيس و ژنو شد. شاه كه از فعاليتهاي بختيار در خارج كشور اخبار و گزارشاتي در اختيار داشت، در مهر 1341 وي را بازنشسته كرد و در همان حال اعلام شد كه از آن پس او براي زندگي در خارج از كشور ميتواند صرفاً از گذرنامه عادي استفاده كند. بختيار نيز مخالفت خود را با شاه و حكومت پهلوي علني كرد. ساواك همواره نگران اقامت بختيار در كشورهاي خاورميانه نظير عراق بود. ساواك معتقد بود كه ورود بختيار به كشورهاي عربي منطقه كنترل او را دشوار خواهد كرد، به همين دليل تا واپسين زمان حضور بختيار در سوئيس و اروپا و به رغم مخالفتهاي علني و آشكار او با رژيم پهلوي، كنسولگريهاي حكومت ايران در اروپا كماكان و به آساني اعتبار گذرنامه ايراني او را تمديد ميكردند. در دوره حضور بختيار در خارج كشور، شاه همواره نگران حمايت كشورهاي شوروي، انگليس و امريكا از مواضع او بود. بختيار هنگام حضور در اروپا، لبنان و عراق تلاش كرد با علما و روحانيون مخالف رژيم پهلوي در داخل و خارج كشور، بهويژه امام خميني رابطه ايجاد كند، اما ثمري در پي نداشت.
در خرداد 1346 و در جريان سفر شاه به آلمان غربي، پليس اين كشور اتومبيل بدون سرنشيني حامل دهها كيلو بمب كشف كرد كه در اين ميان بختيار متهم شد كه در اين توطئه دست داشته است. برخي گزارشات حاكي از آن بود كه اين توطئه ساختگي توسط ساواك و سفارت ايران در آلمان تدارك ديده شده بود تا بختيار و ساير مخالفان سياسي حكومت پهلوي تحت تعقيب قرار گيرند. به دنبال اين واقعه دولت ايران از تمديد گذرنامه بختيار در اروپا خودداري كرد و پروندهاي عليه او در دستگاه قضايي ايران تشكيل شده و اموال و داراييهاي قابلتوجه بختيار در داخل مصادره شد. بختيار با اعضاي برجسته حزب توده و گروهي از اعضاي فعال جبهه ملي و نيز برخي نظاميان و غيره ارتباطاتي برقرار كرد. و در فروردين 1347 سوئيس را به مقصد لبنان ترك كرد. اما مدت كوتاهي پس از ورود به اين كشور، به دليل همراه داشتن اسلحه و تجهيزات نظامي از سوي پليس لبنان دستگير و به 9 ماه زندان محكوم كرد. حكومت پهلوي تلاش كرد تا او را به كشور بازگرداند، اما اين تلاشها به جايي نرسيد. جمال عبدالناصر رئيسجمهور مصر كه روابطش با شاه تيره بود، ژنرال دوگل رئيس جمهور فرانسه و نيز ساير كشورهاي عربي منطقه به حمايت از بختيار برخاسته و مانع از خروج او از لبنان و تسليمش به حكومت ايران شدند. بختيار 9 ماه دوره محكوميت خود را در زندان گذراند و پس از اين دوره نيز دولت لبنان در 11 فروردين 1348 رسماً اعلام كرد از استرداد بختيار به حكومت ايران خودداري ميكند. در آستانه پايان مدت اعتبار گذرنامه ايراني بختيار، كشورهايي چون سوئيس، فرانسه و برخي كشورهاي عربي براي اعطاي گذرنامه و تابعيت سياسي به او اعلام آمادگي كرده بودند. اما در همان زمان ژنرال صالح مهدي عمّاش از سوي ژنرال احمد حسن البكر رئيسجمهور وقت عراق براي ديدار بختيار به ژنو رفته و پيام داد كه دولت عراق با كمال افتخار به ژنرال بختيار گذرنامه سياسي اعطا كرده و تا هر زماني كه او بخواهد در كشور عراق مورد پذيرايي قرار خواهد گفت. بختيار كه علاقمند بود در نزديك مرزهاي ايران باشد و گويا براي به راه انداختن جنگهاي پارتيزاني بر ضد حكومت نيز طرحهايي داشت، دعوت دولت عراق را پذيرفت و در روز 27 ارديبهشت 1348 و با تشريفات بسيار وارد بغداد شد و دركاخ نوري سعيد ـ نخستوزير پيشين عراق ـ مسكن گزيد. به دنبال آن، دولت ايران در 27 خرداد 1348 لايحه ضبط و مصادره كليه اموال و داراييهاي منقول و غيرمنقول بختيار را كه شمار آن نيز بس گزاف مينمود، به مجلس سنا ارائه داد و مجلس سنا هم بلافاصله آن را تصويب كرد و براي تأييد نهايي به مجلس شوراي ملي فرستاد كه مجلس هم در اوايل تير 1348 بر تصميم مجلس سنا رأي تأييد زد. در برخي منابع ارزش داراييها و اموال بختيار در ايران 45 ميليارد ريال (بر حسب ارزش ريالي در سال 1348) برآورد شده است. و در همان حال دادگاهي در تهران نيز تيمور بختيار را به اتهام خيانت به كشور به طور غيابي به اعدام محكوم كرد.
ساواك در فروردين 1348 داراييهاي غيرمنقول بختيار را به شرح زير فهرست كرده است:
1ـ پارك سعدآباد
2ـ دو دستگاه خانه شهري و يك دستگاه در تهران پارس
3ـ ويلائي در رامسر
4ـ قطعه باغي در كلاك كرج
5ـ باغ پپسي كولا 12 هزار متر
6ـ دو هزار متر زمين نزديك صاحبقرانيه
7ـ 600 متر زمين در منظريه
8ـ هشت هزار متر در مباركآباد
9ـ 20 هزار متر جنتآباد جنب اراضي كن
10ـ قريه امريه گلپايگان
11ـ قريه كردكوي (چهاردانگ)
12ـ سه دانگ در اردل چهار محال بختياري
13ـ سه دانگ در اوركان چهار محال بختياري
14ـ 5/1 دانگ از قريه دزّك و قلعه ممهكا چهار محال بختياري
15ـ 5/1 دانگ از قريه كند فيضيه
16ـ 5/1 دانگ از قريه خاك آباد هريرود اليگودرز
17ـ در گلپايگان 100 هكتار اراضي لم يزرع
18ـ مختصري ديمكاري در خوزستان (شوشتر)
19ـ انارمزد 120 هكتار در گرگان به اصلاحات ارضي واگذار نموده
20ـ خوشو 5/1 دانگ
21ـ سهام كارخانه قند اصفهان
22ـ سهام گلشهر كرج.
به دنبال ورود بختيار به عراق گروه قابلتوجهي از مخالفان سياسي رژيم پهلوي وارد اين كشور شدند تا با كمك بختيار، راهي نو براي مبارزه با رژيم پهلوي جستجو كنند. دولت عراق نيز وعده هرگونه كمك مالي، پشتيباني و غيره را به بختيار داده بود. حتي گفته ميشد جلال طالباني هم به بختيار وعده داده بود در مبارزه با شاه ايران حاضر است حدود 4000 چريك مسلح خود را در اختيار او بگذارد. برخي مخالفان سياسي حكومت نظير حزب توده نيز در عراق با بختيار رابطه داشتند. گروهي از مخالفان دانشجويي، ارتشيهاي معزول، افرادي از ايلات بختياري و ساير عشاير كشور براي تماس و گفت و گو با بختيار راهي عراق شدند. البته ساواك نيز تعداد قابلتوجهي از مأموران نفوذي خود را روانه بغداد كرد. از جمله مهمترين كساني كه به ديدار بختيار در عراق رفته و رابطه نزديكي با بختيار برقرار كرد، عباسعلي شهرياري عامل نفوذي ساواك در حزب توده بود كه عليالظاهر در به دام انداختن نهايي بختيار و قتل او درعراق نقش قابلتوجهي ايفا داشت. از جمله طرحهاي ساواك، تلاش براي ربودن بختيار از عراق و انتقال او به كشور بود.
هنگامي كه آشكار شد ربودن و انتقال بختيار به ايران امكان ندارد، ساواك طرح قتل بختيار را مورد توجه قرار داد و مأموران متعددي راهي عراق شدند. برخي از افرادي كه در دوره رياست بختيار بر ساواك با او همكاري ميكردند به عنوان مخالف رژيم پهلوي به بغداد اعزام شده و توانستند اعتماد او را به دست آورده و در سلك نزديكترين دوستان و محارم او قرار گيرند. در زمستان 1348 ساواك و حكومت ايران با برخي افسران بلندپايه عراقي در ارتش و سازمان امنيت اين كشور تماس داشتند و ميخواستند كودتايي بر ضد رژيم عراق سازماندهي كند. به دنبال كشف زودهنگام طرح كودتا در عراق، حكومت اين كشور دهها نفر از افسران، نظاميان و ساير افراد را به عنوان مشاركت در اين طرح دستگير و پس از شكنجه به سرعت محاكمه و به جوخه اعدام سپرد و همزمان جنگ لفظي و تبليغاتي بين ايران و عراق گسترش يافت. در حالي كه حكومت عراق از بختيار به عنوان برگ برندهاي در مخاصمه با ايران بهره ميبرد، براي تأمين امنيت او تدابير شديدي به كار گرفت.
در 16 مرداد 1349 دو سه نفر از عليالظاهر نزديكان بختيار كه ساواك از مدتها قبل مأمور تماس و همكاري با او ساخته بود، در شكارگاهي در 20 كيلومتري مرزهاي غربي ايران، پس از آن كه محافظان و همراهان عراقي بختيار را به بهانههايي از او دور ساختند، او را با شليك چند گلوله كشتند. درباره كيفيت قتل بختيار در عراق خبرهاي متعدد و گاه متضادي نقل شده، اما ترديدي وجود ندارد كه ساواك عامل قتل اوست. خبر قتل تيمور بختيار در نشريات و رسانههاي گروهي ايران انعكاس يافت و موجبات خشنودي شاه را فراهم آورد. ساواك نيز براي نمايش توانمنديهاي خود بهره برد و سپهبد نعمتالله نصيري ـ رئيس وقت ساواك ـ به درجه ارتشبدي ارتقاء يافت.
منبع:مظفر شاهدی، ساواک، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386، ص 290 تا 293 و 807 تا 815
از هنگام نخستوزيري حسين علاء (1334 ـ 1336ش.)، تيمور بختيار براي رسيدن به مقام نخستوزيري تلاش ميكرد؛ در دوره حضور بختيار در رأس ساواك، جاهطلبيهاي وي افزايش يافت. گفته ميشد بسياري از نمايندگان مجلس شوراي ملي نيز به تدريج مرعوب ساواك شدند؛ تا جايي كه برخي از قوانين با فشارهاي پنهاني ساواك تصويب ميشد و نفوذ بختيار و ساواك در اركان مختلف كشور گسترش مييافت. به تبع آن، سوءظن و سپس هراس شاه از خطر بالقوهاي كه از ناحيه بختيار او را تهديد ميكرد، نمود بيشتري يافت.
هشدارهايي كه برخي رجال در اين باره به شاه ميدادند، بيش از پيش موقعيت بختيار را تضعيف كرد. از جمله مهمترين كساني كه در شهريور 1339 و همزمان با پايان دوران نخستوزيري اقبال نسبت به سوءعملكرد ساواك و بختيار به شاه هشدار داد حسين علاء ـ وزير دربار وقت ـ بود. وي معتقد بود كه حضور و نفوذ ساواك در اركان حاكميت و نيز بخشهاي حساس داخل و خارج كشور بيش از حد گسترش يافته است.
شاه نيز در تمام دوره رياست بختيار بر ساواك، تلاش ميكرد بين او و ساير اميران ارتش و همكاران بلندپايهاش در ساواك اختلاف بياندازد. گفته ميشد شاه به سپهبد كيا و سپهبد علويمقدم دستور داده بود به طور پنهاني فعاليتهاي بختيار را زيرنظر گيرند؛ در عين حال بختيار را نيز مأمور تجسس در رفتار آنها كرده بود. با اين احوال، هنگامي شاه به بختيار سوءظن يافت كه جان. اف. كندي در ماههاي پاياني 1339ش. به رياست جمهوري امريكا رسيد و به بحرانهاي عديده سياسي، اجتماعي، اقتصادي موجود در ايران واكنش نشان داده و نارضايتي خود را از روند حاكم بر كشور كه به عقيده او موجبات نفوذ و سلطه شوروي را فراهم ميآورد، اعلام كرد. به همين دليل، شاه، بختيار ـ رئيس ساواك ـ را به واشنگتن فرستاد تا ديدگاه نهايي كندي را درباره ايران جويا شده و نسبت به برآورده شدن خواستههاي آمريكا در ايران به رئيس جمهور جديد اطمينان دهد. گفته شده در اين ملاقات، كندي از ضرورت محدود ساختن قدرت شاه در رأس حاكميت و انتصاب بختيار ـ حداقل به پست نخستوزيري ـ وعدههايي به او داده است. حتي گفته شده كه كندي درباره جايگزيني بختيار با شاه، در رأس حاكميت، نيز مذاكراتي انجام داده است. با اين احوال در گزارش مفصلي كه ساواك درباره مسافرت بختيار به امريكا و ملاقاتهايش با رئيسجمهور و ساير مقامات آن كشور تهيه كرده، حتي اشارهاي كه شايعات فوق را تأييد كند وجود ندارد. بختيار مدت كوتاهي پس از ملاقات با كندي، در واپسين روزهاي 1339ش. از رياست ساواك كنار گذاشته شد. گفته شده بخشي از مقامات سيا كه با قدرتيابي بختيار در رأس حاكميت پهلوي موافقت نداشتند، محتواي نگرانكننده مذاكرات بختيار و كندي را بلافاصله به اطلاع شاه رسانيده بودند.
علي اميني نيز بعدها در خاطراتش تصريح كرد كه در شرايط بحراني آستانه دهه 1340، شاه كه از جاهطلبيهاي بختيار نگران شده بود، ترجيح داد به نخستوزيري اميني تن در دهد و خود را از شرّ بختيار رهايي بخشد. در هر حال در 24 اسفند 1339 جعفر شريف امامي ـ نخستوزير وقت ـ با معرفي سرلشكر حسن پاكروان به عنوان رئيس ساواك، به بيش از چهار سال مديريت بختيار بر ساواك پايان داد و بختيار تا هنگام انتصاب اميني به نخستوزيري، در انتظار انتصاب به اين سمت باقي ماند. اما انتصاب اميني نيز او را مأيوس نكرد و در تمام دوران نخستوزيري اميني كه با برخي ناآراميهاي سياسي و بازداشت رجال سياسي كشوري و لشكري همراه بود، به دنبال راهي براي قدرتيابي بود. در تابستان 1340ش. هم مدتي شايع شد كه هنگام مسافرت شاه در خارج از كشور، بختيار درصدد كودتا برآمده است. احتمالاً افرادي نظير علي اميني بر اين شايعه دامن زده بودند تا ذهن شاه را بيش از پيش از او مشوب كنند؛ بختيار پس از پايان كارش در ساواك، دفتر خصوصي در خيابان فيشرآباد (شهيد قرني) تهران تأسيس كرده و به امور شخصي مشغول بود. با اين حال، به دنبال ناآراميهاي سياسي، دانشجويي زمستان 1340، اميني شاه را متقاعد كرد كه بختيار معزول در گسترش بحران دست دارد و تقاضا كرد شاه با بازداشت بختيار موافقت كند، اما شاه ضمن مخالفت با اين طرح، به بختيار تكليف كرد كشور را ترك كند. بدين ترتيب بختيار در سوم بهمن 1340 كشور را ترك كرد. شاه نيز پس از پايان سلطنت، در آخرين كتابش «پاسخ به تاريخ» يادآور شد كه سپهبد بختيار ـ اولين رئيس ساواك ـ را به دليل جاهطلبي و طمعي كه در امور مختلف داشت از مقامش عزل كرده است. بختيار در خارج از كشور نيز منتظر بود راهي براي بازگشت به كشور و رسيدن به پست نخستوزيري بيابد، اما اين آرزوي او با آغاز نخستوزيري اسدالله علم ـ 28 تير 1341 ـ و بعد از بازنشسته شدنش توسط شاه با ناكامي روبرو شد.
*تیمور بختیار که بود؟
اولين رئيس ساواك سپهبد تيمور بختيار فرزند ايلخان فتحعلي خان سردار معظم بختياري، او فرزند ايلخان لطفعليخان امير مفخم بختياري، در 1292ش. در منطقه دّزك ـ 24 كيلومتري شهركرد در استان چهار محال و بختياري ـ به دنيا آمد. تيمور بزگترين فرزند خانواده بود و تحصيلات مقدماتي و متوسطه را در اصفهان به پايان رسانيد و از دبيرستان ادب (كالج انگليسي) ديپلم گرفت. پدر و پدربزرگش در سالهاي نخست قدرتيابي رضاخان در سركوب شورشهاي مناطق جنوب و جنوب غربي كشور به او كمك كردند و در سلك خدمتگزاران رضاخان درآمدند. در آن ميان، سردار اسعد بختياري از سران ايل بختياري، نزد رضاشاه مقام و اعتباري ارجمند كسب كرد و سالها از محارم و نزديكان او به شمار ميرفت، تا اينكه در آبان 1312 مغضوب رضاشاه شده و فروردين سال بعد به دست پزشك احمدي كشته شد. به دنبال دستگيري سردار اسعد بختياري، رضاشاه ورود جوانان بختياري را به خدمت نظام ممنوع كرد. تيمور بختيار جوان، به رغم علاقه وافري كه به ورود به ارتش داشت، به ناچار براي ادامه تحصيل در رشته نظام عازم لبنان شد و در مدرسه نظام بيروت ثبت نام كرد. تيمور بختيار پس از پايان تحصيلات در بيروت، براي تكميل دانش نظامي راهي فرانسه شد و به ترتيب در مدارس پيادهنظام سنتسير و سواره نظام سمور به تحصيل پرداخته و در حاليكه درباره جنگهاي پارتيزاني نيز آموزشهايي فراگرفته بود، در 1314ش. با درجه ستوان دومي فارغالتحصيل شده و به ايران بازگشت. در آن سالها برخلاف بسياري از سران بختياري كه مغضوب رضاشاه بودند، پدر و جدّ تيمور هنوز در نزد حكومت ارج و قربي داشتند و آنچه تيمور پس از مدت كوتاهي، در سال 1315 با درجه ستوان دومي به خدمت ارتش درآمد. تيمور بختيار در پنج سال پاياني حكومت رضاشاه در سمتهاي مختلف نظامي، امنيتي و اطلاعاتي تا اواسط دهة 1320 فعاليت كرد. بختيار از فروردين 1315 در هنگ سوار بود، پس از حدود دو سال به واحد جمازه سوار در بلوچستان منتقل شد و به دنبال سقوط رضاشاه به اصفهان اعزام گرديد و طي حدود چهار سال حضور به مأموريتهاي نظامي در كردستان و لرستان اعزام شد. وي در 1317 ستوان يكم، 1321 سروان، و در 1325 سرگرد بود. پس از بحران آذربايجان و نقشي كه در سركوب ارتش فرقه دموكرات آذربايجان داشت، نام او بر سر زبانها افتاد و به درجه سرهنگي و اخذ نشان افتخار نايل آمد. از نيمه دوم دهة 1320 به بعدبختيار در واحدهاي نظامي مختلفي حضور داشت: از 27 فروردين 1325 افسر ركن 3 در لشكر سوم آذربايجان بود؛ در اول مهر 1325 فرمانده گردان دوم از هنگ چهارم لشكر چهار كردستان بود؛ در 31 ارديبهشت 1326 رئيس شعبه يك ركن 4 ستاد ارتش بود. در اول مهر 1326 در دانشگاه جنگ بود، در اول مهر 1327 فرمانده هنگ سوار فاتح بود؛ در 20 بهمن 1327 فرمانده هنگ سوار شاپور بود؛ در آبان 1329 رئيس ستاد لشكر يك گارد بود، در 15 آبان 1331 فرمانده تيپ سوم كوهستاني مركز بود، در 18 فروردين 1332 فرمانده تيپ مستقل كرمانشاه بود و به طور همزمان، از 5 ارديبهشت 1332 فرماندار نظامي استان چهار محال و بختياري بود. از مهمترين اقدامات بختيار در دوره نخستوزيري مصدق، سركوب شورش ابوالقاسم خان بختياري بود. در آن دوره بختيار به حمايت از مصدق به مقابله با خويشاوندش برخاسته بود كه اين اقدام مورد توجه نخستوزير قرار گرفت. مصدق كه به دنبال واقعه كودتاي سوم اسفند 1299 از سوي سيدضياءالدين طباطبايي تحت تعقيب قرار داشت در منزل پدر بختيار در دزّك پناهنده شد. بختيار در ماههاي آخر دولت مصدق بر تيپ زرهي كرمانشاه فرماندهي ميكرد.
در آستانه كودتاي 28 مرداد 1332 با طرفداران كودتا و دربار به توافق رسيد و با نيروهاي تحت امرش به سمت تهران حركت كرد؛ اما قبل از رسيدن واحدهاي او به تهران، كودتا به نتيجه رسيده بود و او به دستور دولت كودتا از ميانه راه به كرمانشاه بازگشت.
*فرماندار نظامي
6 ماه پس از كودتاي 28 مرداد و به دنبال ناتواني سرلشكر فرهاد دادستان در فرمانداري نظامي، تيمور بختيار از كرمانشاه فراخوانده شد و با ارتقاء به درجه سرتيپي و انتصاب به فرماندهي لشكر 2 زرهي مركز، به طور توأمان فرماندار نظامي تهران شد و به سرعت قلع و قمع مخالفان رژيم پهلوي و دولت كودتا را آغاز كرد. مهمترين اقدام بختيار در رأس فرماندار نظامي كشف شبكه نظامي حزب توده و دستگيري صدها تن از اعضاي شبكه نظامي حزب توده بود كه بسياري از آنان به زندانهاي طويلالمدت محكوم شدند و دهها تن ديگر نيز اعدام شدند. از ديگر اقدامات بختيار در رأس فرمانداري نظامي دستگيري، شكنجه و پروندهسازي براي اعضاي فعال و كادر رهبري جمعيت فدائيان اسلام بود كه نهايتاً دادگاه نظامي تحت سلطه فرمانداري نظامي كادر رهبري جمعيت فدائيان اسلام را به اعدام محكوم كرد و اين حكم در دي 1335 به مورد اجرا گذاشته شد. از جمله اقدامات بختيار قتل كريم پورشيرازي بود كه گفته ميشد در پادگان لشكر 2 زرهي به دستور بختيار بر بدن او نفت ريخته و آتش زدند و از آن هنگام بختيار به ذغالساز معروف شد، هم او بود كه به دستور و خواسته شاه، سپهبد زاهدي را تهديد كرد تا در كنارهگيري از اين پست تعلل نشان ندهد.
بختيار اعمال غيرانساني كه در دوران پيشين جاري و ساري بود، در سازمان جديدالتأسيس ساواك نيز اجرا كرد و نخستين تشكيلات و ساختار مديريتي و اداري ساواك در دوران تقريباً 5/4 ساله رياست بختيار بر ساواك بر اين سازمان به وجود آمد. اقدامات جاهطلبانه، سوءاستفادهها و ارتباط با محافل داخلي و خارجي، شاه را از قدرتيابي بيشتر تيمور بختيار نگران ساخته بود. در اين ميان مسافرت بختيار به امريكا در بهمن 1339 كه حامل پيامي از سوي شاه براي جان. اف. كندي بود، بر وحشت شاه از بختيار افزود. گفته ميشد در ملاقات بختيار با كندي موضوع گسترش سرسامآور فساد در هيئت حاكمه ايران و ناتواني شاه در اداره مطلوب كشور مورد مذاكره قرار گرفته است. همچنين گفته ميشد كه بختيار در ملاقات با امريكاييان، درباره تمايلات خود براي انتصاب به پست نخستوزيري و احياناً انتقاد از مشكلات دامنگير رژيم پهلوي نيز سخناني بر زبان آورده است. اخباري از اين دست، پيش از آنكه بختيار از سفر به تهران بازگردد، به اطلاع شاه رسيد. به همين دليل بختيار مدت كوتاهي پس از ورود به كشور در اواخر اسفند 1339 از رياست ساواك بركنار شد. با اين احوال موضوع علاقمندياش به اشغال پست نخستوزيري را فراموش نكرد و با انتصاب علي اميني به نخستوزيري در ارديبهشت 1340 نيز اخبار و شايعاتي مبني بر تلاش بختيار براي به دست آوردن مقام نخستوزيري وجود داشت. پس از بركناري بختيار از رياست ساواك، به دستور شاه، ساواك بر مجموعه رفتار و فعاليتهاي بختيار نظارت داشت. بختيار آزادانه و بدون محابا با محافل و نمايندگان سياسي برخي كشورهاي خارجي مقيم تهران ملاقاتهاي پر سر و صدايي ميكرد. همچنين اخبار و گزارشاتي به شاه ميرسيد كه نشان ميداد بختيار براي كسب وجهه اجتماعي خود در بين مردم تلاش ميكند. ضمن اينكه برخي نشريات و روزنامههاي پايتخت و شهرستانها نيز هنوز مطالبي تحسينآميز و متملقانه درباره او مينوشتند و عكس او را چاپ ميكردند و در مقابل از كمكهاي مالي او بهرهمند ميشدند. بختيار هنوز بر حسب عادت پيشين مهمانيهاي مجلل و پر و سر و صدايي ترتيب ميداد و در مجالس جشن و سرور در گوشه و كنار شهر شركت ميكرد. بختيار هنوز در كاخ زيبا و رؤيايي خود كه در كنار كاخ سعدآباد ساخته بود زندگي اشرافي خود را ادامه ميداد. با اين احوال شايعاتي وجود داشت كه نشان ميداد در وزارت دادگستري دولت اميني پروندهاي عليه بختيار تشكيل شده كه عمدتاً سوءاستفادههاي مالي او را در بر ميگيرد.
تيمور بختيار تهران را به مقصد رم ترك كرد و مدتي بعد عازم سوئيس و ژنو شد. شاه كه از فعاليتهاي بختيار در خارج كشور اخبار و گزارشاتي در اختيار داشت، در مهر 1341 وي را بازنشسته كرد و در همان حال اعلام شد كه از آن پس او براي زندگي در خارج از كشور ميتواند صرفاً از گذرنامه عادي استفاده كند. بختيار نيز مخالفت خود را با شاه و حكومت پهلوي علني كرد. ساواك همواره نگران اقامت بختيار در كشورهاي خاورميانه نظير عراق بود. ساواك معتقد بود كه ورود بختيار به كشورهاي عربي منطقه كنترل او را دشوار خواهد كرد، به همين دليل تا واپسين زمان حضور بختيار در سوئيس و اروپا و به رغم مخالفتهاي علني و آشكار او با رژيم پهلوي، كنسولگريهاي حكومت ايران در اروپا كماكان و به آساني اعتبار گذرنامه ايراني او را تمديد ميكردند. در دوره حضور بختيار در خارج كشور، شاه همواره نگران حمايت كشورهاي شوروي، انگليس و امريكا از مواضع او بود. بختيار هنگام حضور در اروپا، لبنان و عراق تلاش كرد با علما و روحانيون مخالف رژيم پهلوي در داخل و خارج كشور، بهويژه امام خميني رابطه ايجاد كند، اما ثمري در پي نداشت.
1ـ پارك سعدآباد
2ـ دو دستگاه خانه شهري و يك دستگاه در تهران پارس
3ـ ويلائي در رامسر
4ـ قطعه باغي در كلاك كرج
5ـ باغ پپسي كولا 12 هزار متر
6ـ دو هزار متر زمين نزديك صاحبقرانيه
7ـ 600 متر زمين در منظريه
8ـ هشت هزار متر در مباركآباد
9ـ 20 هزار متر جنتآباد جنب اراضي كن
10ـ قريه امريه گلپايگان
11ـ قريه كردكوي (چهاردانگ)
12ـ سه دانگ در اردل چهار محال بختياري
13ـ سه دانگ در اوركان چهار محال بختياري
14ـ 5/1 دانگ از قريه دزّك و قلعه ممهكا چهار محال بختياري
15ـ 5/1 دانگ از قريه كند فيضيه
16ـ 5/1 دانگ از قريه خاك آباد هريرود اليگودرز
17ـ در گلپايگان 100 هكتار اراضي لم يزرع
18ـ مختصري ديمكاري در خوزستان (شوشتر)
19ـ انارمزد 120 هكتار در گرگان به اصلاحات ارضي واگذار نموده
20ـ خوشو 5/1 دانگ
21ـ سهام كارخانه قند اصفهان
22ـ سهام گلشهر كرج.
به دنبال ورود بختيار به عراق گروه قابلتوجهي از مخالفان سياسي رژيم پهلوي وارد اين كشور شدند تا با كمك بختيار، راهي نو براي مبارزه با رژيم پهلوي جستجو كنند. دولت عراق نيز وعده هرگونه كمك مالي، پشتيباني و غيره را به بختيار داده بود. حتي گفته ميشد جلال طالباني هم به بختيار وعده داده بود در مبارزه با شاه ايران حاضر است حدود 4000 چريك مسلح خود را در اختيار او بگذارد. برخي مخالفان سياسي حكومت نظير حزب توده نيز در عراق با بختيار رابطه داشتند. گروهي از مخالفان دانشجويي، ارتشيهاي معزول، افرادي از ايلات بختياري و ساير عشاير كشور براي تماس و گفت و گو با بختيار راهي عراق شدند. البته ساواك نيز تعداد قابلتوجهي از مأموران نفوذي خود را روانه بغداد كرد. از جمله مهمترين كساني كه به ديدار بختيار در عراق رفته و رابطه نزديكي با بختيار برقرار كرد، عباسعلي شهرياري عامل نفوذي ساواك در حزب توده بود كه عليالظاهر در به دام انداختن نهايي بختيار و قتل او درعراق نقش قابلتوجهي ايفا داشت. از جمله طرحهاي ساواك، تلاش براي ربودن بختيار از عراق و انتقال او به كشور بود.
در 16 مرداد 1349 دو سه نفر از عليالظاهر نزديكان بختيار كه ساواك از مدتها قبل مأمور تماس و همكاري با او ساخته بود، در شكارگاهي در 20 كيلومتري مرزهاي غربي ايران، پس از آن كه محافظان و همراهان عراقي بختيار را به بهانههايي از او دور ساختند، او را با شليك چند گلوله كشتند. درباره كيفيت قتل بختيار در عراق خبرهاي متعدد و گاه متضادي نقل شده، اما ترديدي وجود ندارد كه ساواك عامل قتل اوست. خبر قتل تيمور بختيار در نشريات و رسانههاي گروهي ايران انعكاس يافت و موجبات خشنودي شاه را فراهم آورد. ساواك نيز براي نمايش توانمنديهاي خود بهره برد و سپهبد نعمتالله نصيري ـ رئيس وقت ساواك ـ به درجه ارتشبدي ارتقاء يافت.
منبع:مظفر شاهدی، ساواک، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386، ص 290 تا 293 و 807 تا 815