به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ ایران در طول تاریخ خود به واسطه داشتن ظرفیتهای بالقوه و بالفعلش و همچنین موقعیت ویژه و منحصر به فردی که داراست همواره مورد تعدی و تعرض قدرتهای جهانی قرار گرفته است و در مواردی مجبور به پرداخت غرامتهای سنگین و جدا شدن بخشهایی از سرزمینش شده است. یکی از کشورهایی که در طول چند سده گذشته و به ویژه در دوران معاصر همواره چشم طمع به ایران داشته و از هر فرصتی برای ضربه زدن به منافع ایران استفاده کرده کشور انگلستان است. به نحوی که ذهنیتی منفی از این کشور در میان افکار عمومی مردمانمان و حتی نخبگان سیاسی پدید آمده است. با این حال اگر بخواهیم تاریخچه نقش این کشور را در تاریخ معاصرمان به صورتی اجمالی بررسی کنیم باید به نقطه عطفی اشاره کنیم که سبب تغییری استراتژیک در رویکرد این کشور به ایران شد. کشف نفت، که از آن به طلای سیاه تعبیر میشود سبب گردید ایران از کشوری که به عنوان سد نفوذ و بازیگر حائل میان روسیه و هندوستان بود، به بازیگر نیمه مستعمره پس از کشف نفت تبدیل گردد. بدین ترتیب مطلب زیر به دو قسمت تقسیم میشود. در ابتدا به روابط دو کشور پیش از کشف نفت پرداخته خواهد شد و در قسمت بعدی جایگاه و اهمیت نفت، در تغییر نوع رابطه ایران و انگلیس مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
*ایران به عنوان سد نفوذ و بازیگر حائل میان هندوستان و روسیه
اگر بخواهیم از روابط ایران و انگلیس بگذریم، شاید بتوان سرآغاز روابط ایران و انگلستان در دوران معاصر را به جنگهای ایران و روسیه گره زد هنگامی که طی دو جنگ تحقیر آمیز بخشهای مهمی از کشور جدا شد و تمامیت سرزمینیمان و نقشه جفرافیایی کشورمان تحت تاثیر این تحولات قرار گرفت. در پایان این جنگها که به انعقاد قرارداهای ننگین منتهی شد نقش انگلستان در ایران پر رنگ گردید. به عبارت دیگر هر وقت که پای منافع انگلیسیها در میان بود آنها دست به کار میشدند و بدون در نظر گرفتن منافع ملی ایران زمینههای قرارداد مابین ایران و روسیه را فراهم میآوردند. در واقع انگلستان تنها قدرتی بود که از جنگهای ایران و روس، و ضعیف و گرفتار شدن هر دو طرف جنگ نفع میبرد، چرا که از نظر آنها نهتنها روسیه، بلکه یک ایران قوی هم برای مستعمرة حیاتی این کشور یعنی هند، تهدید تلقی میشد. پس باید هر دو کشور درگیر یک جنگ طولانی و فرسایشی میشدند. با این حال در رقابتهای استعماری بین سه کشور انگلیس، روسیه و فرانسه در اوایل قرن نوزدهم، و دستهبندیها و دشمنیهای حاصل از آن، انگلیسیها در مقاطعی در کنار روسها قرار گرفتند تا با کمک نظامی این کشور بتوانند بر مهمترین تهدید خود یعنی ناپلئون غلبه کنند. از طرف دیگر از نظر انگلیسیها روسیه فقط تا حد معینی که برای هند خطری نداشته باشد میتوانست در خاک ایران پیشروی نماید. به همین جهت هم در موقع مقتضی وارد عمل شده و زمینة انعقاد معاهدات مزبور را فراهم میساختند1.
اما رویداد دیگری که نقش انگلستان را در سیاست آن روزگار ایران به خوبی نشان میدهد مسئله جدایی هرات از ایران در پی سربرآوردن شورش از این منطقه بود. در حقیقت با وقوع جنگهای ایران و روس، شورشهایی در ناحیه شرق به خصوص خراسان و هرات به وقوع پیوست. با پایان یافتن جنگهای ایران و روس، عباسمیرزا با فرو نشاندن شورشهای ناحیه خراسان برای تأدیب کامران میرزا، حکمران هرات سپاهی به فرماندهی محمد میرزا به هرات گسیل کرد. محمد میرزا به دلیل مرگ پدر(عباس میرزا) موفق به تصرف هرات نشد. با به قدرت رسیدن محمد میرزا وی تصمیم قاطع بر تصرف هرات گرفت. در این میان، انگلیسیها از شاه خواستند که از فکر حمله به هرات منصرف شود. انگلیسیها که به فکر حفظ مستعمره خود هندوستان بودند، از تصرف هرات واهمه داشتند. برای همین افسران نظامی خود را به هرات فرستادند تا از هرات در برابر ایران دفاع کنند. به همین دلیل با حمله محمدشاه به آنجا، افغانها توانستند به مدت ده ماه در برابر سپاه ایران مقاومت کنند و در نهایت نیز محمدشاه با وجود عواملی همچون هجوم انگلیسیها به جزیره خارک، عدم همکاری روسها، شورشهای داخلی و ... موفق به تصرف هرات نشدند2.
انقلاب مشروطه از دیگر نقاط عطف تاریخی بود که نقش انگلستان در آن به خوبی مشاهده میشود. در جریان انقلاب مشروطه و بست نشینی علما در حرم حضرت عبدالعظیم تعدادی محدود نزدیک چهل نفر به سفارت انگلستان پناه بردند. این تعداد در روزهای بعد به نزدیک پانزده هزار نفر رسید. بدین ترتیب سفارت انگلستان توانست هدایت جریان اعتراضی را به دست گیرد. آنها از یک سو مانع ورود نمایندگان دولت ایران به سفارت شده و ارتباط متحصنین را با دولت قطع کردند و از طرف دیگر با ایجاد نقش وساطت میان متحصنین و دولت ایران هر مذاکره ای میبایست با حضور و توسط سفارت انگلستان انجام میگرفت. بدین ترتیب انگلیسیها به خوبی سیاست خود در مورد ایران را به پیش میبردند3.
در همین مقطع و همزمان با کشف نفت یا کمی پیش از آن در اوت 1907 انگلستان و روسیه معاهده ای امضا کردند که اختلافاتشان را در مورد تبت، افغانستان و ایران حل و فصل میکرد. افزایش خطر آلمان موجب امضای این معاهده شد که بعدها به اتحاد این دو انجامید. این معاهده به زیان ایرانیانی بود که در برابر مداخلات روزافزون روسیه، به کمک انگلستان چشم داشتند. این معاهده ایران را به سه حوزه تقسیم میکرد: شمال و مرکز ایران، از جمله تهران و اصفهان در حوزه نفوذ روسیه قرار میگرفت، جنوب شرقی در حوزه نفوذ انگلیس، و ناحیه بین این دو، منطقه بی طرف نامیده میشد. عجیب آن که ناحیه ای که در سال 1908 در آن نفت پیدا شد، در منطقه بی طرف بود4.
*ایران بازیگر نیمه مستعمره پس از کشف نفت
کشف نفت در ایران توسط شرکتی که توسط ویلیام دارسی تاسیس شده بود، رقم خورد. اگرچه این شرکت در اولین حفاریهای خود در قصرشیرین و حوالی آن نتوانست به نفت دست یابد اما سرانجام در خوزستان به نفت رسید. اینگونه بود که شرکت نفت ایران و انگلیس تاسیس شد. با تاسیس این شرکت نوع رابطه سیاسی میان ایران و انگلیس نیز دچار یک تحول تاریخی شد. ایران که تاکنون دولت حائلی برای عدم نفوذ به منبع اقتصادی انگلیس(هندوستان) بود، اکنون خود به عنوان منبع اقتصادی برای این کشور تبدیل شده بود؛ با همه این احوال همسایگی این کشور با روسیه، به انگلیسیها اجازه نمیداد، مستقمیا به استعمار آن بپردازند و در بهترین شرایط میبایست با ایران رابطه ای کجدار و مریز را تجربه کنند. از این جهت میتوان رابطه دو کشور را نیمه استعماری توصیف کرد.
البته شانس با قدرت گیری هژمون جهانی نیز یار بود. با حذف ناپلئون از صفحه تاریخ، دو قدرت روس و انگلیس غیرمستقیم حوزه نفوذ همدیگر را در شمال و جنوب ایران به رسمیت شناختند. در پایان جنگ جهانی اول، متفقین به پیروزی نهایی رسیدند و با عهدنامه صلح ورسای (1919) جهان را میان خود تقسیم کردند. دولت انگلیس فرصت را غنیمت شمرد و با بهرهگیری از خلأ نیروهای روسیه در ایران، بعد از انقلاب کبیر روسیه (1917) در این کشور، و شکست رقبایش یعنی آلمان و عثمانی، در مناطق مختلف جهان ازجمله در ایران به انجام اهداف دیرین خود برخاست. در عین حال آن ها به دنبال کاهش تعهدات نظامی خود در خاورمیانه بودند. در این مورد، دولت انگلیس به طور محرمانه با وثوقالدوله، نخستوزیر وقت، وارد مذاکرهای شد که شباهت بسیاری به قرارداد تحتالحمایگی داشت. این قرارداد در ذیقعده 1337/ اوت 1919 بین وثوقالدوله و سرپرسی کاکس وزیرمختار انگلیس به امضا رسید.به موجب این قرارداد نظارت بر تشکیلات نظامی و مالی ایران منحصراً در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. به محض افشای مفاد این قرارداد در ایران، با مخالفت گسترده مردمی روبهرو گردید. این طرح و برنامه انگلیسیها به شکست انجامید و زمینه ایجاد کودتا را شکل داد5.
در اسفند ماه 1299 رضاخان میرپنج به کمک انگلیسیها توانست کودتایی ترتیب دهد و بدین ترتیب قدرت را در دست گیرد. به تعبیر فوران دولت کودتا بهترین گزینه در برابر قرارداد غیر عملی 1919 بود، کودتایی که دولت مقتدر را به عرصه قدرت رهنمون میکرد و این دولت هم میتوانست با جنبشهای رادیکال داخلی مقابله کند و هم جلوی پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از تخلیه کشور از نیروهای انگلیسی بگیرد. رضاشاه خودش در سال 1303 گفت: انگلستان مرا به قدرت رسانید تنها به این سبب که نمیدانست با چه کسی دارد معامله میکند6. بنابراین اگر تا پیش از این روسها با انعقاد قرارداد گلستان و ترکمنچای قدرت مرکزی را در ایران مستقیما زیرسایه خود برده بودند، حالا با به هم خوردن بازی و به علاوه کشف نفت این انگلیسیها بودند که تلاش میکردند تا ارکان سیاست در ایران را تحت نظارت و سیاستگذاری خود قرار دهند.
با همه این احوال حتی رضاشاه نیز به دلیل آنکه نشان دهد به عنوان عامل انگلیس در ایران فعالیت نمیکند، در سال 1312 به لغو یکجانبه قرارداد دارسی اقدام نمود. اهمیت نفت برای انگلیسیها به اندازه ای بود که بدون حتی لحظه ای تردید در مقابل لغو قراداد واکنش نشان دادند. شاید بتوان مدعی شد در این دوره نفت مهمترین کالای اقتصادی جهان بود. بعدها، واکنش انگلیسیها در مقابل ملی شدن صنعت نفت را میتوان، به عنوان اهمیت این کالا و نفوذ آنان در ایران دانست. با کودتای 28 مرداد و قرارداد کنسرسیوم نفتی با ایران، نفت ایران بر سر چاه به دست شرکتهای چندملیتی میافتاد. اگرچه حکومت کودتا مدعی شد که این قرارداد با ملی شدن نفت منافاتی ندارد و ایران خود صادر کننده نفت است، اما کشور ما در هیچ یک از حوزههای حفاری، استخراج، حمل و نقل و فروش حق اظهار نظر نداشت.
______________________________________
1.حسین احمدی، کالبدشکافی سیاست انگلیسیها در ایران، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1392، چاپ اول، ص 42.
2.نیکی آر کدی، ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان، مترجم مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1387، چاپ سوم، ص 49 و 50.
3. محمد رادمرد، ردپای استعمار، تهران، اندیشکده برهان، 1393 ص 13- 10:
http://borhan.ir/Images/News/AtachFile/12-6-1393/FILE635453497816271796.pdf
4.ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ص103.
5.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، مترجم: احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382، چاپ چهارم، ص 300-299.
6.سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان و بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها مترجم: حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1389، چاپ پنجم، ص 107.
*موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
*ایران به عنوان سد نفوذ و بازیگر حائل میان هندوستان و روسیه
اگر بخواهیم از روابط ایران و انگلیس بگذریم، شاید بتوان سرآغاز روابط ایران و انگلستان در دوران معاصر را به جنگهای ایران و روسیه گره زد هنگامی که طی دو جنگ تحقیر آمیز بخشهای مهمی از کشور جدا شد و تمامیت سرزمینیمان و نقشه جفرافیایی کشورمان تحت تاثیر این تحولات قرار گرفت. در پایان این جنگها که به انعقاد قرارداهای ننگین منتهی شد نقش انگلستان در ایران پر رنگ گردید. به عبارت دیگر هر وقت که پای منافع انگلیسیها در میان بود آنها دست به کار میشدند و بدون در نظر گرفتن منافع ملی ایران زمینههای قرارداد مابین ایران و روسیه را فراهم میآوردند. در واقع انگلستان تنها قدرتی بود که از جنگهای ایران و روس، و ضعیف و گرفتار شدن هر دو طرف جنگ نفع میبرد، چرا که از نظر آنها نهتنها روسیه، بلکه یک ایران قوی هم برای مستعمرة حیاتی این کشور یعنی هند، تهدید تلقی میشد. پس باید هر دو کشور درگیر یک جنگ طولانی و فرسایشی میشدند. با این حال در رقابتهای استعماری بین سه کشور انگلیس، روسیه و فرانسه در اوایل قرن نوزدهم، و دستهبندیها و دشمنیهای حاصل از آن، انگلیسیها در مقاطعی در کنار روسها قرار گرفتند تا با کمک نظامی این کشور بتوانند بر مهمترین تهدید خود یعنی ناپلئون غلبه کنند. از طرف دیگر از نظر انگلیسیها روسیه فقط تا حد معینی که برای هند خطری نداشته باشد میتوانست در خاک ایران پیشروی نماید. به همین جهت هم در موقع مقتضی وارد عمل شده و زمینة انعقاد معاهدات مزبور را فراهم میساختند1.
اما رویداد دیگری که نقش انگلستان را در سیاست آن روزگار ایران به خوبی نشان میدهد مسئله جدایی هرات از ایران در پی سربرآوردن شورش از این منطقه بود. در حقیقت با وقوع جنگهای ایران و روس، شورشهایی در ناحیه شرق به خصوص خراسان و هرات به وقوع پیوست. با پایان یافتن جنگهای ایران و روس، عباسمیرزا با فرو نشاندن شورشهای ناحیه خراسان برای تأدیب کامران میرزا، حکمران هرات سپاهی به فرماندهی محمد میرزا به هرات گسیل کرد. محمد میرزا به دلیل مرگ پدر(عباس میرزا) موفق به تصرف هرات نشد. با به قدرت رسیدن محمد میرزا وی تصمیم قاطع بر تصرف هرات گرفت. در این میان، انگلیسیها از شاه خواستند که از فکر حمله به هرات منصرف شود. انگلیسیها که به فکر حفظ مستعمره خود هندوستان بودند، از تصرف هرات واهمه داشتند. برای همین افسران نظامی خود را به هرات فرستادند تا از هرات در برابر ایران دفاع کنند. به همین دلیل با حمله محمدشاه به آنجا، افغانها توانستند به مدت ده ماه در برابر سپاه ایران مقاومت کنند و در نهایت نیز محمدشاه با وجود عواملی همچون هجوم انگلیسیها به جزیره خارک، عدم همکاری روسها، شورشهای داخلی و ... موفق به تصرف هرات نشدند2.
انقلاب مشروطه از دیگر نقاط عطف تاریخی بود که نقش انگلستان در آن به خوبی مشاهده میشود. در جریان انقلاب مشروطه و بست نشینی علما در حرم حضرت عبدالعظیم تعدادی محدود نزدیک چهل نفر به سفارت انگلستان پناه بردند. این تعداد در روزهای بعد به نزدیک پانزده هزار نفر رسید. بدین ترتیب سفارت انگلستان توانست هدایت جریان اعتراضی را به دست گیرد. آنها از یک سو مانع ورود نمایندگان دولت ایران به سفارت شده و ارتباط متحصنین را با دولت قطع کردند و از طرف دیگر با ایجاد نقش وساطت میان متحصنین و دولت ایران هر مذاکره ای میبایست با حضور و توسط سفارت انگلستان انجام میگرفت. بدین ترتیب انگلیسیها به خوبی سیاست خود در مورد ایران را به پیش میبردند3.
در همین مقطع و همزمان با کشف نفت یا کمی پیش از آن در اوت 1907 انگلستان و روسیه معاهده ای امضا کردند که اختلافاتشان را در مورد تبت، افغانستان و ایران حل و فصل میکرد. افزایش خطر آلمان موجب امضای این معاهده شد که بعدها به اتحاد این دو انجامید. این معاهده به زیان ایرانیانی بود که در برابر مداخلات روزافزون روسیه، به کمک انگلستان چشم داشتند. این معاهده ایران را به سه حوزه تقسیم میکرد: شمال و مرکز ایران، از جمله تهران و اصفهان در حوزه نفوذ روسیه قرار میگرفت، جنوب شرقی در حوزه نفوذ انگلیس، و ناحیه بین این دو، منطقه بی طرف نامیده میشد. عجیب آن که ناحیه ای که در سال 1908 در آن نفت پیدا شد، در منطقه بی طرف بود4.
کشف نفت در ایران توسط شرکتی که توسط ویلیام دارسی تاسیس شده بود، رقم خورد. اگرچه این شرکت در اولین حفاریهای خود در قصرشیرین و حوالی آن نتوانست به نفت دست یابد اما سرانجام در خوزستان به نفت رسید. اینگونه بود که شرکت نفت ایران و انگلیس تاسیس شد. با تاسیس این شرکت نوع رابطه سیاسی میان ایران و انگلیس نیز دچار یک تحول تاریخی شد. ایران که تاکنون دولت حائلی برای عدم نفوذ به منبع اقتصادی انگلیس(هندوستان) بود، اکنون خود به عنوان منبع اقتصادی برای این کشور تبدیل شده بود؛ با همه این احوال همسایگی این کشور با روسیه، به انگلیسیها اجازه نمیداد، مستقمیا به استعمار آن بپردازند و در بهترین شرایط میبایست با ایران رابطه ای کجدار و مریز را تجربه کنند. از این جهت میتوان رابطه دو کشور را نیمه استعماری توصیف کرد.
البته شانس با قدرت گیری هژمون جهانی نیز یار بود. با حذف ناپلئون از صفحه تاریخ، دو قدرت روس و انگلیس غیرمستقیم حوزه نفوذ همدیگر را در شمال و جنوب ایران به رسمیت شناختند. در پایان جنگ جهانی اول، متفقین به پیروزی نهایی رسیدند و با عهدنامه صلح ورسای (1919) جهان را میان خود تقسیم کردند. دولت انگلیس فرصت را غنیمت شمرد و با بهرهگیری از خلأ نیروهای روسیه در ایران، بعد از انقلاب کبیر روسیه (1917) در این کشور، و شکست رقبایش یعنی آلمان و عثمانی، در مناطق مختلف جهان ازجمله در ایران به انجام اهداف دیرین خود برخاست. در عین حال آن ها به دنبال کاهش تعهدات نظامی خود در خاورمیانه بودند. در این مورد، دولت انگلیس به طور محرمانه با وثوقالدوله، نخستوزیر وقت، وارد مذاکرهای شد که شباهت بسیاری به قرارداد تحتالحمایگی داشت. این قرارداد در ذیقعده 1337/ اوت 1919 بین وثوقالدوله و سرپرسی کاکس وزیرمختار انگلیس به امضا رسید.به موجب این قرارداد نظارت بر تشکیلات نظامی و مالی ایران منحصراً در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. به محض افشای مفاد این قرارداد در ایران، با مخالفت گسترده مردمی روبهرو گردید. این طرح و برنامه انگلیسیها به شکست انجامید و زمینه ایجاد کودتا را شکل داد5.
در اسفند ماه 1299 رضاخان میرپنج به کمک انگلیسیها توانست کودتایی ترتیب دهد و بدین ترتیب قدرت را در دست گیرد. به تعبیر فوران دولت کودتا بهترین گزینه در برابر قرارداد غیر عملی 1919 بود، کودتایی که دولت مقتدر را به عرصه قدرت رهنمون میکرد و این دولت هم میتوانست با جنبشهای رادیکال داخلی مقابله کند و هم جلوی پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از تخلیه کشور از نیروهای انگلیسی بگیرد. رضاشاه خودش در سال 1303 گفت: انگلستان مرا به قدرت رسانید تنها به این سبب که نمیدانست با چه کسی دارد معامله میکند6. بنابراین اگر تا پیش از این روسها با انعقاد قرارداد گلستان و ترکمنچای قدرت مرکزی را در ایران مستقیما زیرسایه خود برده بودند، حالا با به هم خوردن بازی و به علاوه کشف نفت این انگلیسیها بودند که تلاش میکردند تا ارکان سیاست در ایران را تحت نظارت و سیاستگذاری خود قرار دهند.
با همه این احوال حتی رضاشاه نیز به دلیل آنکه نشان دهد به عنوان عامل انگلیس در ایران فعالیت نمیکند، در سال 1312 به لغو یکجانبه قرارداد دارسی اقدام نمود. اهمیت نفت برای انگلیسیها به اندازه ای بود که بدون حتی لحظه ای تردید در مقابل لغو قراداد واکنش نشان دادند. شاید بتوان مدعی شد در این دوره نفت مهمترین کالای اقتصادی جهان بود. بعدها، واکنش انگلیسیها در مقابل ملی شدن صنعت نفت را میتوان، به عنوان اهمیت این کالا و نفوذ آنان در ایران دانست. با کودتای 28 مرداد و قرارداد کنسرسیوم نفتی با ایران، نفت ایران بر سر چاه به دست شرکتهای چندملیتی میافتاد. اگرچه حکومت کودتا مدعی شد که این قرارداد با ملی شدن نفت منافاتی ندارد و ایران خود صادر کننده نفت است، اما کشور ما در هیچ یک از حوزههای حفاری، استخراج، حمل و نقل و فروش حق اظهار نظر نداشت.
______________________________________
1.حسین احمدی، کالبدشکافی سیاست انگلیسیها در ایران، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1392، چاپ اول، ص 42.
2.نیکی آر کدی، ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان، مترجم مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1387، چاپ سوم، ص 49 و 50.
3. محمد رادمرد، ردپای استعمار، تهران، اندیشکده برهان، 1393 ص 13- 10:
http://borhan.ir/Images/News/AtachFile/12-6-1393/FILE635453497816271796.pdf
4.ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ص103.
5.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، مترجم: احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382، چاپ چهارم، ص 300-299.
6.سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان و بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها مترجم: حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1389، چاپ پنجم، ص 107.
*موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران