به گزارش مشرق، نشریه آمریکایی "فارین پالیسی" در تحلیلی به قلم "برایان جنکینز"، و "کالین کلارک" تحلیلگران اندیشکده رند، با اشاره به کاهش ظاهری قدرت داعش در پی حملات متعدد به بررسی سناریوهای پیش روی این گروه پرداخت و نوشت:
قدرت داعش در حال افول است، با از دست دادن پالمیرا و الرمادی و پیشروی نیروهای کرد در شمال سوریه عراق، به نظر میرسد مناطق تحت تصرف این گروه در حال کوچکتر شدن است. همچنین نیروهای این گروه نیز در حال کم شدن هستند و منابع مالی نیز با حملات هوائی به تاسیسات نفتی و انبارهای داعش در حال افول است.
اما شکست داعش در کوتاه مدت پیش بینی نمیشود. داعش هنوز مناطق کلیدی مانند رقه در سوریه، شهر موصل در عراق و بخشهایی از استان نینوا، استان الانبار و شهرهایی مانند قلوجه، حدیثه و هیت را کنترل میکند. علاوه بر این، گرچه حملات علیه این گروه توانسته خسارتهای میلیون دلاری به این گروه وارد کند اما داعش همچنان راههایی را برای پر کردن خزانه جنگی خود پیدا کرده است.
برای ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش، تسلیم شدن در دستور کار نیست. با توجه به رفتارهای وحشیانه این گروه و اهداف آن برای ایجاد "حکومتی بر مبنای شریعت" مذاکره نیز ناممکن به نظر میرسد. در گذشته، گروه های معارض مانند داعش رهبرانی مدرن داشتند و آماده کمی عقب نشینی و مسامحه بودند و دولتها نیز حاضر بودند این مبارزان مسلح را به عنوان مذاکره کننده بپذیرند اما داعش و دشمنان این گروه هیچ کدام از این ویژگیها را ندارند.
به همین علت است که به احتمال زیاد رهبران داعش در الرقه به استراتژی دیگری روی میآورند، نقشه دیگری که غرب مجبور خواهد بود با آن مبارزه کند، اما این برنامه ثانویه چه ابعادی خواهد داشت؟
رویکرد مخفیانه، پنهانی و زیرزمینی
مانند شورشیان موفق پیشین، یکی از گزینههای پیش روی داعش ایجاد شبکه پنهانی و آغاز مبارزات مخفیانه است. چنین شبکهای مانند عملکرد طالبان در افغانستان خواهد بود. این شکل از مدیریت موجب میشود که در میان بخشهایی از مردم نیز به مشروعیت دست پیدا کند.
گرچه این گزینه ممکن است برای برخی از داعشیان اجباری باشد اما جنگجویان خارجی این گروه در این شیوه دوامی نخواهند داشت، مخصوصاً هزاران نفری که از کشورهای غربی به داعش پیوستهاند. حتی برخی از افراد اروپایی- مراکشی و اروپایی- الجزایری هم با مراکشیها و الجزایریهای این گروه متمایزند و شاید به همین علت باشد که بسیاری از این افراد، حدود 20 تا 30 درصدشان که برای جنگ به سوریه رفتهاند، به کشورهای خود باز گشتهاند. جنگجویان غیر اروپایی ممکن است به سایر گروههای افراطی مانند جبهه النصره و القاعده در سوریه بپیوندند.
از طرف دیگر، زمان زیادی لازم است تا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی سوریه و عراق بتوانند جنگجویان پنهانی زیرزمینی را شناسایی و دستگیر کنند.
مهاجرت به کشوری دیگر
یکی دیگر از گزینهها این است که رهبران داعش به دیگر مناطقی مهاجرت کنند که در اختیار سایر گروههای افراطی است مانند لیبی. در حالی که در کوتاه مدت این مهاجرت ممکن است به اعتبار این گروه لطمه بزند، این تغییر استراتژیک محل فعالیت، بقای این گروه را طولانیتر خواهد کرد.
داعش باید با نیروهای نظامی قبیلهای لیبی بجنگند تا به فضای خود دست یابد. و احتمال میدهد که در جنگ جهانی علیه تروریزم، اوباما و یا جانشینهای آتی او ترجیح میدهند از آغاز اقدام نظامی در کشوری دیگر خودداری کنند.
اما انتقال رهبری داعش به لبیبی خطراتی هم دارد. مثلاً این که پیام عقب نشینی را به حامیان این گروه مخابره میکند. همچنین ادعای تسلط بر شام را نیز زیر سؤال میبرد، مخصوصاً در شهر شمالی " دابق" که به اعتقاد این گروه نبرد نهایی خیر و شر در این منطقه رخ خواهد داد.
در این حالت، داعش که دیگر به مناطق خود در قلب خاورمیانه دسترسی نخواهد داشت، حکومتی یکپارچه که در عراق و سوریه است نخواهد بود. در عوض یک مجمع الجزایری از شاخههای نظامی تبدیل میشود که در سراسر منطقه شام تا شمال افریقا پخش شدهاند. اشتباه است اگر تصور کنیم که این پراکندگی جغرافیایی ممکن است وفاداری جنگجویانش را نیز مختل کند.
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ دوم داعش ممکن است حملات پراکنده برای پریشان کردن دشمنانش باشد. در این حالت، داعش هر اقدام و حمله نظامی را مانند نازیها انجام میدهد مانند تهاجم آردنن که در نهایت اراده سیاسی آمریکا را متشتط کرد. این حملات میتواند شامل ترور بشار اسد، اقدامات تروریستی در بغداد و دمشق یا یک حمله چشمگیر و عظیمی باشد که آمریکا و اروپا را در جنگ درگیرتر کند و سازوکار نبرد را تغییر دهد.
ممکن است البغدادی به فکر حمله به ریاض و مکه نیز بیفتد. و یا شاید برای این که به پیروان خود نشان دهد همچنان تواناییهای خود را حفظ کرده به فکر ایجاد بی ثباتی در اردن یا لبنان بیفتد، حملهای علیه اسرائیل داشته باشد و یا در شمال قفقاز اقداماتی انجام دهد که مسکو را به خاطر حضور در سوریه تنبه کند.
چنین حملاتی هزینه زیادی را در بر دارد اما سازوکار نبرد را تغییر میدهد. ممکن است داعش در چنین حملاتی بخش عظیمی از نیروهای خود را نیز از دست بدهد اما بههرحال به جهان نشان خواهد داد که همچنان در عرصه حضور دارد.
درس عبرت از سرنوشت القاعده
هر اتفاقی که برای داعش بیفتد، تردیدی نیست که قدرت روانی خود را از دست خواهد اد. اما جنگجویانش در سراسر کشورها پراکندهاند و ممکن است ما شاهد بازآرایی چنددستگی القاعده باشیم که پس از فروپاشی طالبان در افغانستان، عاملان اصلی این گروه در یمن، شمال آفریقا، سوریه و عراق پراکنده شدند. چنین تجزیهای حیات القاعده را در پاکستان کاهش داد اما به شاخههای دیگر این گروهک جانی تازه بخشید.
چنین چیزی برای البغدادی مطلوب نیست، چرا که او را به سخنگویی تبدیل میکند که در مکانی نامعلوم قرار دارد، مانند رهبر ایمن الظواهری ، فردی که خود البغدادی به او محل نگذاشت.
شاخههای القاعده و داعش برخلاف ماهیت رقابتی اشان میتوانند با هم ادغام شوند. چند شاخگی و انشقاق داعش می تواند گروههای تروریستی موجود مانند الشباب در آفریقا و یا گروههای سلفی در صحرای سینا را تقویت کند.
از شاخ آفریقا تا جنوب آسیا، موارد متعددی از گروههای افراطی و شاخههای گروههای افراطی وجود دارد که از القاعده فاصله میگیرند و به داعش میپیوندند. در اکتبر 2014، شش عضو ارشد طالبان پاکستان اعلام کردند که به داعش وفادارند. یک سال بعد، بخش مهمی از الشباب به رهبری عبد الغدیر مؤمن نیز همین کار را کرد. به طور خلاصه شباهتهای داعش و القاعده، علی الخصوص در موارد ایدئولوژیک، بسیار شباهت دارد.
آیا داعش میتواند بدون مناطق تحت تصرف خود از نظر مالی دوام بیاورد؟ آیا حامیان پولدار این گروه در خلیج فارس، یعنی حامیان وهابی گری و سلفی گری، نقشی در این گروه ایفا میکنند؟ مشخص است که بدون مناطقی که در تحت تصرف داعش باشد، این گروه نمیتوانند از اعضا و افراد زیر دست خود درآمد کسب کند.
برنامههای خوب، اجرای افتضاح
در حالی که پادشاهی داعش در حال فروریختن است، دغدغه رهبران این گروه محافظت از خودشان، بهبود روحیه نیروها، جذب اعضا و حفظ جایگاهشان در میان گروههای افراطی است. اما همانطور که مدیران اجرائی شرکتها می دانند، وقتی یک کمپانی در حال ادغام با شرکت دیگری است، جو داخلی این شرکت منفی است. افراد به جای کار گروهی تلاش میکنند خودشان را نجات دهند.
همین اتفاق در داعش نیز روی میدهد، البغدادی برنامههای خود را دارد اما همه اعضا ممکن است با این برنامهها موفق نباشند. داعش به نوعی ماحصل انشقاق القاعده است و رهبران آن مایل نیستند از کسانی دستور بگیرند که با آنها اتفاق نظر ندارند. هر اقدامی که داعش در پیش بگیرد، سناریوی ثانویه این گروه رازی خواهد بود. همین پناهان کاری میان اعضا باعث بی اعتمادی میشود. مثداق این بی اعتمادی لو رفتن اسامی جنگجویان داعش است.
از سوی دیگر اختلاف نظر در سطوح بالا نیز وجود دارد. فرماندهان نظامی البغدادی ممکن است به او خیانت کنند، چرا که در مواقع شکست، وفاداری اعضا دیگر در میان نیست.
این گروه چه عملیاتهای پنهانی را پیشه کند، چه به مکان دیگری مهاجرت کند و یا حملات بزرگتری را در پیش گیرد، باید برای مقابله با این گروه همچنان ادامه داد. غرب نباید تصور کند داعش به سهولت شکست میخورد. بلکه باید به فکر خنثی کردن نقشه ثانویه این گروه باشد.
قدرت داعش در حال افول است، با از دست دادن پالمیرا و الرمادی و پیشروی نیروهای کرد در شمال سوریه عراق، به نظر میرسد مناطق تحت تصرف این گروه در حال کوچکتر شدن است. همچنین نیروهای این گروه نیز در حال کم شدن هستند و منابع مالی نیز با حملات هوائی به تاسیسات نفتی و انبارهای داعش در حال افول است.
اما شکست داعش در کوتاه مدت پیش بینی نمیشود. داعش هنوز مناطق کلیدی مانند رقه در سوریه، شهر موصل در عراق و بخشهایی از استان نینوا، استان الانبار و شهرهایی مانند قلوجه، حدیثه و هیت را کنترل میکند. علاوه بر این، گرچه حملات علیه این گروه توانسته خسارتهای میلیون دلاری به این گروه وارد کند اما داعش همچنان راههایی را برای پر کردن خزانه جنگی خود پیدا کرده است.
برای ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش، تسلیم شدن در دستور کار نیست. با توجه به رفتارهای وحشیانه این گروه و اهداف آن برای ایجاد "حکومتی بر مبنای شریعت" مذاکره نیز ناممکن به نظر میرسد. در گذشته، گروه های معارض مانند داعش رهبرانی مدرن داشتند و آماده کمی عقب نشینی و مسامحه بودند و دولتها نیز حاضر بودند این مبارزان مسلح را به عنوان مذاکره کننده بپذیرند اما داعش و دشمنان این گروه هیچ کدام از این ویژگیها را ندارند.
به همین علت است که به احتمال زیاد رهبران داعش در الرقه به استراتژی دیگری روی میآورند، نقشه دیگری که غرب مجبور خواهد بود با آن مبارزه کند، اما این برنامه ثانویه چه ابعادی خواهد داشت؟
نقشه داعش برای خاورمیانه
رویکرد مخفیانه، پنهانی و زیرزمینی
مانند شورشیان موفق پیشین، یکی از گزینههای پیش روی داعش ایجاد شبکه پنهانی و آغاز مبارزات مخفیانه است. چنین شبکهای مانند عملکرد طالبان در افغانستان خواهد بود. این شکل از مدیریت موجب میشود که در میان بخشهایی از مردم نیز به مشروعیت دست پیدا کند.
گرچه این گزینه ممکن است برای برخی از داعشیان اجباری باشد اما جنگجویان خارجی این گروه در این شیوه دوامی نخواهند داشت، مخصوصاً هزاران نفری که از کشورهای غربی به داعش پیوستهاند. حتی برخی از افراد اروپایی- مراکشی و اروپایی- الجزایری هم با مراکشیها و الجزایریهای این گروه متمایزند و شاید به همین علت باشد که بسیاری از این افراد، حدود 20 تا 30 درصدشان که برای جنگ به سوریه رفتهاند، به کشورهای خود باز گشتهاند. جنگجویان غیر اروپایی ممکن است به سایر گروههای افراطی مانند جبهه النصره و القاعده در سوریه بپیوندند.
از طرف دیگر، زمان زیادی لازم است تا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی سوریه و عراق بتوانند جنگجویان پنهانی زیرزمینی را شناسایی و دستگیر کنند.
مهاجرت به کشوری دیگر
یکی دیگر از گزینهها این است که رهبران داعش به دیگر مناطقی مهاجرت کنند که در اختیار سایر گروههای افراطی است مانند لیبی. در حالی که در کوتاه مدت این مهاجرت ممکن است به اعتبار این گروه لطمه بزند، این تغییر استراتژیک محل فعالیت، بقای این گروه را طولانیتر خواهد کرد.
داعش باید با نیروهای نظامی قبیلهای لیبی بجنگند تا به فضای خود دست یابد. و احتمال میدهد که در جنگ جهانی علیه تروریزم، اوباما و یا جانشینهای آتی او ترجیح میدهند از آغاز اقدام نظامی در کشوری دیگر خودداری کنند.
اما انتقال رهبری داعش به لبیبی خطراتی هم دارد. مثلاً این که پیام عقب نشینی را به حامیان این گروه مخابره میکند. همچنین ادعای تسلط بر شام را نیز زیر سؤال میبرد، مخصوصاً در شهر شمالی " دابق" که به اعتقاد این گروه نبرد نهایی خیر و شر در این منطقه رخ خواهد داد.
در این حالت، داعش که دیگر به مناطق خود در قلب خاورمیانه دسترسی نخواهد داشت، حکومتی یکپارچه که در عراق و سوریه است نخواهد بود. در عوض یک مجمع الجزایری از شاخههای نظامی تبدیل میشود که در سراسر منطقه شام تا شمال افریقا پخش شدهاند. اشتباه است اگر تصور کنیم که این پراکندگی جغرافیایی ممکن است وفاداری جنگجویانش را نیز مختل کند.
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ دوم داعش ممکن است حملات پراکنده برای پریشان کردن دشمنانش باشد. در این حالت، داعش هر اقدام و حمله نظامی را مانند نازیها انجام میدهد مانند تهاجم آردنن که در نهایت اراده سیاسی آمریکا را متشتط کرد. این حملات میتواند شامل ترور بشار اسد، اقدامات تروریستی در بغداد و دمشق یا یک حمله چشمگیر و عظیمی باشد که آمریکا و اروپا را در جنگ درگیرتر کند و سازوکار نبرد را تغییر دهد.
ممکن است البغدادی به فکر حمله به ریاض و مکه نیز بیفتد. و یا شاید برای این که به پیروان خود نشان دهد همچنان تواناییهای خود را حفظ کرده به فکر ایجاد بی ثباتی در اردن یا لبنان بیفتد، حملهای علیه اسرائیل داشته باشد و یا در شمال قفقاز اقداماتی انجام دهد که مسکو را به خاطر حضور در سوریه تنبه کند.
چنین حملاتی هزینه زیادی را در بر دارد اما سازوکار نبرد را تغییر میدهد. ممکن است داعش در چنین حملاتی بخش عظیمی از نیروهای خود را نیز از دست بدهد اما بههرحال به جهان نشان خواهد داد که همچنان در عرصه حضور دارد.
درس عبرت از سرنوشت القاعده
هر اتفاقی که برای داعش بیفتد، تردیدی نیست که قدرت روانی خود را از دست خواهد اد. اما جنگجویانش در سراسر کشورها پراکندهاند و ممکن است ما شاهد بازآرایی چنددستگی القاعده باشیم که پس از فروپاشی طالبان در افغانستان، عاملان اصلی این گروه در یمن، شمال آفریقا، سوریه و عراق پراکنده شدند. چنین تجزیهای حیات القاعده را در پاکستان کاهش داد اما به شاخههای دیگر این گروهک جانی تازه بخشید.
چنین چیزی برای البغدادی مطلوب نیست، چرا که او را به سخنگویی تبدیل میکند که در مکانی نامعلوم قرار دارد، مانند رهبر ایمن الظواهری ، فردی که خود البغدادی به او محل نگذاشت.
شاخههای القاعده و داعش برخلاف ماهیت رقابتی اشان میتوانند با هم ادغام شوند. چند شاخگی و انشقاق داعش می تواند گروههای تروریستی موجود مانند الشباب در آفریقا و یا گروههای سلفی در صحرای سینا را تقویت کند.
از شاخ آفریقا تا جنوب آسیا، موارد متعددی از گروههای افراطی و شاخههای گروههای افراطی وجود دارد که از القاعده فاصله میگیرند و به داعش میپیوندند. در اکتبر 2014، شش عضو ارشد طالبان پاکستان اعلام کردند که به داعش وفادارند. یک سال بعد، بخش مهمی از الشباب به رهبری عبد الغدیر مؤمن نیز همین کار را کرد. به طور خلاصه شباهتهای داعش و القاعده، علی الخصوص در موارد ایدئولوژیک، بسیار شباهت دارد.
آیا داعش میتواند بدون مناطق تحت تصرف خود از نظر مالی دوام بیاورد؟ آیا حامیان پولدار این گروه در خلیج فارس، یعنی حامیان وهابی گری و سلفی گری، نقشی در این گروه ایفا میکنند؟ مشخص است که بدون مناطقی که در تحت تصرف داعش باشد، این گروه نمیتوانند از اعضا و افراد زیر دست خود درآمد کسب کند.
برنامههای خوب، اجرای افتضاح
در حالی که پادشاهی داعش در حال فروریختن است، دغدغه رهبران این گروه محافظت از خودشان، بهبود روحیه نیروها، جذب اعضا و حفظ جایگاهشان در میان گروههای افراطی است. اما همانطور که مدیران اجرائی شرکتها می دانند، وقتی یک کمپانی در حال ادغام با شرکت دیگری است، جو داخلی این شرکت منفی است. افراد به جای کار گروهی تلاش میکنند خودشان را نجات دهند.
همین اتفاق در داعش نیز روی میدهد، البغدادی برنامههای خود را دارد اما همه اعضا ممکن است با این برنامهها موفق نباشند. داعش به نوعی ماحصل انشقاق القاعده است و رهبران آن مایل نیستند از کسانی دستور بگیرند که با آنها اتفاق نظر ندارند. هر اقدامی که داعش در پیش بگیرد، سناریوی ثانویه این گروه رازی خواهد بود. همین پناهان کاری میان اعضا باعث بی اعتمادی میشود. مثداق این بی اعتمادی لو رفتن اسامی جنگجویان داعش است.
از سوی دیگر اختلاف نظر در سطوح بالا نیز وجود دارد. فرماندهان نظامی البغدادی ممکن است به او خیانت کنند، چرا که در مواقع شکست، وفاداری اعضا دیگر در میان نیست.
این گروه چه عملیاتهای پنهانی را پیشه کند، چه به مکان دیگری مهاجرت کند و یا حملات بزرگتری را در پیش گیرد، باید برای مقابله با این گروه همچنان ادامه داد. غرب نباید تصور کند داعش به سهولت شکست میخورد. بلکه باید به فکر خنثی کردن نقشه ثانویه این گروه باشد.