به گزارش مشرق، جانباز علي اكبر بهجت از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، اما او نيز چون
بسياري از همرزمانش دوست دارد در جبهه دفاع از حرم نيز حضور يابد و روند
رزمندگياش را تداوم بخشد. براي او رزم و جهاد در مصاف با تكفير و ظلم يك
تكليف است. تكليفي كه ولايت بر دوشش گذاشته است. گفت و گوي ما با اين
جانباز دوران دفاع مقدس را در قالب روايت زير پيش رو داريد.
دستان پينه بسته
من
علي اكبر بهجت هستم متولد سال 1346 ساكن آباده استان فارس. ما هفت برادر
هستيم و من فرزند دوم خانوادهام. پدرم فردي زحمتكش و مقيد به رزق حلال
بود. او معمار بود؛ معماري با دستان پينه بسته. پدر اكثر مواقع روزها بعد
از اتمام كار، ميرفت و براي افرادي كه توانايي مالي كمتري داشتند خانه
ميساخت يا اگر درماندهاي را در شهر ميديد او را به خانه ميآورد و
مشكلاتش را برطرف ميكرد و تا مشكلش حل نميشد مهمان خانه ما بود. من در آن
زمان سن و سال كمي داشتم اما بارها و بارها اين موضوع را شاهد بودم. يكي
ديگر از مسائلي كه پدر به آن توجه داشت پرداخت خمس و زكات مالش بود. از
آنجايي كه اواخر عمرش به كار كشاورزي روي آورده بود، زكات محصولاتش را هم
پرداخت ميكرد. پدرم انساني متدين، زحمتكش، خوشاخلاق، مهربان و بخشنده و
مقيد به روزي حلال بود آن هم در دوره طاغوت و نظام شاهنشاهي. من در زمان
انقلاب فعاليت چنداني نداشتم و سن و سالم كم بود، اما تا جايي كه به ياد
دارم همراه مردم به ژاندارمري حمله كرديم و من هم به دنبال مردم از
ديوارهايي كه سيم خاردار داشتند بالا رفتم. لباسم به سيمهاي خاردار گير
كرد و يك ساعتي گير افتاده بودم. بعد از يك ساعت يكي از سربازهاي
ژاندارمري آمد و من را رها كرد. در تظاهراتها و راهپيماييها همراه مردم
بودم. يكبار هم رفتيم و محل حزب رستاخيز را آتش زديم. بار ديگر هم رفتيم به
سمت ميدان معروف شهرمان ميدان وليعهد و مجسمهاش را با طناب به كاميون
بستيم و آن را پايين آورديم.
دانشگاه انسانسازي
مدتي
بعد از تجاوز ارتش بعث به خاك كشور تمام تلاش خود را صرف اين كردم كه پدر
را براي رفتن به خدمت راضي كنم. آن زمان برادر بزرگترم علي اصغر مجروح شده
و پدر بيمار بود. براي همين اجازه نميدادند تا من هم به جبهه بروم. سال
1366 بود. به هر طريقي بود خانواده را راضي كردم. آماده بودم تا با سپاه
100 هزار نفري محمد رسول الله (ص) عازم جبهه شوم كه عمويم به رحمت خدا رفت و
من هم از اعزام باز ماندم. مدتي بعد مجدداً خانواده را راضي كردم كه راهي
جبهه شوم. 18 سال داشتم و در كلاس چهارم اقتصاد تحصيل ميكردم. خوب يادم
است با همه بچههاي كلاس تصميم گرفتيم و عهد كرديم كه به جبهه برويم ولي
فرداي آن روز فقط من آمده بودم براي اعزام و باقي بچهها نيامدند. آذر ماه
1366 بود. براي اينكه همچنان رضايت خانواده را داشته باشم همه كتابها را
با خودم برداشتم و به جبهه بردم. اما جبهه دانشگاهي ديگر بود؛ دانشگاه
انسانسازي. بعد از مدتي حضور دوستان زيادي داشتم كه به شهادت رسيده بودند.
براي همين پيش خود عهد كردم كه ادامهدهنده راه آنها باشم. بعد از اعزام
به عنوان امدادگر از طريق هلال احمر اعزام شدم كه در نهايت راننده آمبولانس
شدم. سه ماهي در جبهه حضور داشتم و در نهايت به افتخار جانبازي نائل شدم.
سربازي در جبهه مقاومت اسلامي
اما
امروز ميدان عملي ديگر و ازمون ديگري پيش روي ماست. ناجوانمردانهترين
جنگها بعد از جنگ تحميلي، جنگ عراق و سوريه است. خيلي دوست دارم امروز هم
خدا توفيق بدهد و از مدافعان حرم باشم. سربازي در جبهه مقاومت اسلامي
افتخار است. ما مسلمانيم بايد با تمام وجود از برادران ديني خودمان و حرمين
بيبي رقيه خاتون و حضرت زينب دفاع كنيم. براي من رزم و جهاد در مصاف با
تكفير و ظلم يك تكليف است؛ تكليفي كه ولايت بر دوشمان گذاشته است. به
عنوان يك رزمنده مدافع اسلام بر خود لازم ميدانم كه هر جا و هر زماني نياز
به حضور من شد براي دفاع از اسلام راهي شوم و در صفوف رزمندگان جبهه
مقاومت اسلامي حاضر شوم. جبهه از نظر من گوشهاي از بهشت بود كه با هيچ چيز
اين دنيا قابل مقايسه نيست. مكاني معنوي كه هر لحظه و هر دقيقهاش
معجزهاي از معجزات خدا را در آن مشاهده ميكرديم. جبهه دانشگاهي بود كه
درسهايش شجاعت، انسانيت، اخلاص، ايمان و. . . بود. خوشا به حال آن كساني
كه اين دروس را با نمره اخلاصشان به پايان رساندند و مدرك شهادت را گرفتند.
تلخترين و شيرينترين خاطره جنگ
تلخترين
خاطره من مربوط به روزي ميشود كه گروهي از رزمندهها و همرزمانم دور هم
نشسته بودند كه ناگهان خمپارهاي ميان آنها اصابت كرد و شهيد و تعدادي ديگر
زخمي شدند. شيرينترين خاطره من هم مربوط به همان روز جانبازيام ميشود.
روزي كه بسيار خوشحال شدم. آخر من آن روز شهردار شده بودم. جانبازي كمك
كرد تا از اين مسئوليت فرار كنم! از همين جا ميخواهم از دوستان شهيدم بيژن
موحد، عليرضا و علي اكبر فتاحي، محمد كاظم فرود، كامبيز دهقاني و
مفقودالاثر نادر صداقت كيش و حميد رضا سعادتمند يادي كنم.
کد خبر 576540
تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۲:۱۶
- ۰ نظر
- چاپ
جانباز علي اكبر بهجت از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، اما او نيز چون بسياري از همرزمانش دوست دارد در جبهه دفاع از حرم نيز حضور يابد و روند رزمندگياش را تداوم بخشد. براي او رزم و جهاد در مصاف با تكفير و ظلم يك تكليف است. ...