باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا، سفر یک هفتهای خود به آسیا را از روز دوشنبه 23 می شروع کرد و در ابتدا به ویتنام رفت تا پس از چهار دهه، این کشور را در جرگه متحدان واشنگتن قرار بدهد. هر چند که روابط دیپلماتیک امریکا با ویتنام در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون و از 1955 شروع شده بود و هم کلینتون یک سال بعد و هم جورج بوش پسر در 2006 به این کشور سری زده بودند اما باید این سفر اوباما را به عنوان نقطهای تعیین کننده در روابط دو کشور دانست که باعث میشود ویتنام در حلقه مورد نظر واشنگتن به دور چین قرار بگیرد. دو دلیل عمده برای این تغییر قابل توجه در سطح روابط دو کشور وجود دارد که اولی مربوط میشود به تصمیم اوباما برای لغو تسلیحاتی ویتنام و دومی همراهی سپاه صلح امریکایی با او در این سفر به ویتنام تا این سازمان امریکایی پس از 40 سال کار خود را در این کشور از سر بگیرد.
با وجود اینکه امریکا از 12 سال پیش فروش سلاح به ویتنام را شروع کرده بود اما این کار در سطحی محدود انجام میشد و تحریمها همچنان در جریان بود اما حالا اوباما دستور لغو کامل تحریمهای تسلیحاتی ویتنام را داده و از حالا گفته میشود که شرکت ویتنامی ویت جت سفارش ساخت 100 هواپیما به ارزش 11 میلیارد و 300 میلیون دلار را به شرکت امریکایی بوئینگ داده است. لغو کامل تسلیحاتی ویتنام بیشتر از اینکه به بدنه نظامی این کشور کمک کند، چین را هدف قرار داده و با وجود اینکه اوباما گفت این تصمیم او ربطی به چین ندارد و بخشی از روند عادیسازی روابط با هانوی است اما همین اشاره او به چین تأییدی بر این موضوع است. باید توجه داشت که ویتنام به همراه برخی از کشورهای منطقه بر سر مالکیت دریای جنوبی چین با پکن اختلافات جدی دارند، به خصوص اینکه این کشور در مورد مالکیت بر جزایر پارسل یا شیشا چالش جدی با پکن دارد. چین از سال 1947 و در جریان جنگ ویتنام این جزایر را به تصرف خود درآورده و حالا که منابع انرژی آن اهمیت پیدا کرده، هانوی خواستار بازپسگیری آنها شده است. تقویت تسلیحاتی ویتنام از سوی امریکا به معنای قرار گرفتن هانوی در صفبندی نظامی واشنگتن در دریای جنوبی چین علیه پکن است و همین نیز باعث شده رسانههای چینی به سختی پاسخ این اقدام اوباما را بدهند. برای مثال، روزنامه گلوبال تایمز چین سخنان اوباما را دروغ و نشاندهنده استراتژی خصمانه امریکا در قبال چین دانست و نوشت: «هدف نهایی واشنگتن تحکیم قدرت و موضع امریکا در منطقه است و برای این هدف از کشورهای حوزهنظیر ویتنام استفاده میکند که مدعی مالکیت دریای چین جنوبی است.»
ورود سپاه صلح امریکایی به هانوی وجه دیگر قضیه است و نکته جالب در اصل تشکیل این سپاه است که به همین ویتنام و سالهایی قبل برمیگردد که نظامیان امریکایی در ویتنام درگیر جنگ بودند. جان اف کندی در 1961 دستور تأسیس سپاه صلح را داد تا در کنار نیروی نظامی امریکا نقش قدرت نرم این کشور را در ویتنام داشته باشند و به بهانه آموزش زبان انگلیسی و فعالیت در عرصههای آموزشی، فرهنگی و بهداشتی در لایههای جامعه ویتنام نفوذ کرده و افکار عمومی این کشور را نسبت به حضور نظامی امریکا توجیه کنند. در واقع، سپاه صلح و آموزش زبان انگلیسی روی دیگر از سکه نظامیگیری کندی برای جنگ با مبارزان ویتنامی بود و حالا که اوباما میخواهد بار دیگر ویتنام را در جرگه متحدان منطقهای خود قرار بدهد، همان برنامه کندی را در دستور کار خود قرار داده است. واشنگتن با اعزام این سپاه به هانوی نشان میدهد که تنها نمیخواهد از ویتنام برای رویارویی خود با پکن بهرهبرداری بکند بلکه برنامههای بلندمدتی را مد نظر دارد تا به صورت نرم در لایههای درونی جامعه ویتنام نفوذ کرده و شرایط را برای تغییرات اساسی در ساختار سیاسی این کشور فراهم کند. به همین جهت است که باید انتظار اتفاقاتی در سالهای آینده را داشت که نمیتواند برای حکومت و دولت ویتنام چندان خوشایند باشند اما گویا آنها چنان مشتاق منافع اقتصادی از نزدیکی روابط اقتصادی- نظامی با واشنگتن شدهاند که دیگر توجهی به عواقب این نزدیکی و گرفتاریهای آن در سالهای بعد ندارند.