به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مجاهد نستوه و عالم وارسته مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سید علیاکبر ابوترابی، دلاورمردی است که بیش از ده سال رنج اسارت را به جان خرید و در سیاهترین ایام تاریخ معاصر، هدایت نسلی را بهعهده گرفت که با استقامت خونین خود، صفحات زرّینی در سینه تاریخ به ثبت رساندند. او هدایت و رهبری را به اردوگاه دشمن کشانید و شمّههایی بهیادماندنی از صفحات پسندیده الهی را در برابر آنها به معرض نمایش گذاشت و این باعث شد که دشمن بارها به عظمت او اعتراف کند. سرانجام حجت الاسلام سید علیاکبر ابوترابی، این عالم نستوه، مجاهد دوران ستمشاهی و نماینده ولی فقیه در ستاد امور آزادگان و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در دوره چهارم و پنجم، در روز 12 خرداد 1379 ش برابر با 27 صفر 1421 ق بر اثر سانحه رانندگی در راه زیارت امام رضا(ع) بههمراه پدر ارجمندشان آیتالله حاج سیدعباس ابوترابی به لقاءالله پیوست. پیکر این دو مرد متقی در روز شهادت امام رضا(ع) در صحن آزادی حرم مطهر به خاک سپرده شد.
ابوترابی از نگاه مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری در قسمتی از حکمی که در آن، حجت الاسلام ابوترابی را به سمت نماینده خود در امور آزادگان منصوب کردند، نوشتند: خدا را سپاسگزارم که دوران مرارتبار اسارت، آزادگان سرافراز عزیز ما را مستحکمتر و آمادهتر و در مدارج کمال انسانی برتر و والاتر ساخت و شما که قریب به ده سال در کوره شدائد گداخته و جوهر پاک خود را نمایان ساخته و بر افتخار مجاهدات خود در دوران اختناق و پس از پیروزی انقلاب، فصل جدید و درخشانی افزودید، بحمدالله سهم وافری از برکات برهه دهساله داشتهاید و امید است همواره در صراط مستقیم حق و صدق که پوینده آن میباشید، به توفیقات الهی نائل گردید.
ابوترابی مبارز انقلابی
حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی، در سال 1318 ش در شهر قم به دنیا آمد و پس از اخذ دیپلم، با تشویق پدر، وارد حوزه علمیه مشهد شد. با آغاز نهضت اسلامی مردم ایران بهرهبری امام خمینی، وارد عرصه مبارزات سیاسی گردید و در هجوم عوامل رژیم ستمشاهی به مدرسه فیضیه قم، مورد ضرب و شتم مأموران شاه قرار گرفت. در پی تبعید حضرت امام به نجف، حجت الاسلام ابوترابی به حضور امام شتافت و در درس خارج فقه و اصول آنحضرت حاضر گشت. وی پس از شش سال اقامت در نجف، هنگامی که قصد داشت اعلامیههای امام را به ایران بیاورد، در مرز خسروی دستگیر و پس از شکنجههای متعدد، به زندان منتقل شد. ایشان با افرادی همچون شهید رجایی، آیتالله خامنهای، آیتالله بهشتی، سید علی اندرزگو و... فعالیت نزدیک و همکاری زیادی داشت و در پیروزی انقلاب اسلامی تلاش فراوانی از خود نشان داد. با آغاز جنگ تحمیلی، بههمراه شهید دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت تا اینکه در 26 آذر 59 در یکی از مأموریتهای شناسایی به اسارت دشمن بعثی درآمد و بهمدت ده سال، امیدبخش اسیران در بند رژیم عراق بود.
نقش مهم در عرصه انقلاب
در جریان پیروزی انقلاب، فرماندهی گروهی از مردم که کاخ سعدآباد را به تصرف درآوردند بهعهده داشت و امکانات و وسایل موجود در کاخ را مورد حفاظت قرار داده و تحویل مقامات ذیصلاح داد.
ایشان همچنین با همکاری برادرشان حجت الاسلام سید محمدحسن ابوترابی، در تصرف پادگان لشکر قزوین نقش کلیدی داشتند و از خروج اسلحه و ادوات و تجهیزات جنگی ممانعت کردند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهعنوان رئیس کمیته انقلاب اسلامی قزوین به خدمت محرومان و مستضعفان پرداخت و پس از آن با رأی مردم، به عضویت شورای شهر قزوین انتخاب و رئیس شورا شد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، با لباس رزم بهسوی جبهه رفت و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت و شخصاً به مأموریتهای شناسایی رزمی و دشوار میرفت.
آن عارف شیدایی در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد
شهید چمران، در زمانیکه تصور شهادت مرحوم ابوترابی میرفت، درباره ایشان چنین گفتند: شهید ابوترابی، عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانهاش با خدای بزرگ در نیمههای شب، دل عشاق عالم را آب میکرد. آنقدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است. آنچنان ساکت، همچون آسمان که در شبهای پاک پرستاره، در دل شبزندهداران غوغا بهپا میکند، اما در عین حال رزمندهای بود که در صحنه نبرد توفان بهپا میکرد. فریاد خشمش زهره را آب مینمود. از شیر جسورتر بود و ارادهاش پولاد را خجل میکرد، از هیچ مأموریتی روی برنمیگرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد.
ابوترابی، نمودار تحمل، مقاومت، خدامحوری
آنروزهایی که سید علیاکبر ابوترابی در شکجهگاههای عراق، الگویی از صبر و مقاومت را به نمایش گذاشته بود، در جمهوری اسلامی ایران، شایع شد که ایشان به شهادت رسیده است. مجالس بزرگداشت و سخنرانیهای شخصیتهایی چون شهید رجایی و تعطیلی و عزای عمومی در شهرستان قزوین و شرکت آیات عظام: سیدهاشم رسولی، یوسف صانعی و محمدعلی نظامزاده، از سوی حضرت امام خمینی(ره) در مجلس یادبود ایشان و ابلاغ تسلیت امام امت، ابعادی از شخصیت این عالم عامل را روشن ساخت و دولت عراق نیز، از این طریق ایشان را بهعنوان یک روحانی سرشناس، شناسایی کرد.
تسلیمناپذیری، همزیستی آرام و ایثارگرانه، همراه با امید و نشاط، تحمل ناملایمات و تلخکامیها، تلاش در جهت سالم نگه داشتن جسم و روح، رشد فضیلتهای اخلاقی و علمی و مواردی از این قبیل، ویژگی عمده آزادگان سرافراز، در این دوران بود، دورانی که حرکت کلی اسیران ایرانی در اردوگاههایی که سید علیاکبر ابوترابی حضور داشت، تحت هدایت مستقیم و غیرمستقیم قوهای عاقله، قرار داشت و رهبری خردمند و مهذب، خطمشی کلی اسارت را، بهویژه در بحرانها و تندبادهای سخت آن حکیمانه تبیین میکرد.
سید علیاکبر ابوترابی، نمودار تحمل، مقاومت، خدامحوری، آرامش، تواضع و در یک کلام، مجمع خوبیها بود، انسانی دوستداشتنی و رازداری امین و گرهگشای بیمنت، از اینروست که با تصور واژه آزادگان، ابتدا تصویر او بر آئینه خاطرها نقش میبندد، همو که پناهگاه اسیرانی مظلوم و در بند بود و مانند پدری مهربان، آن بندگان مجاهد و بیتوقع خدا را، در سایهسار محبت خویش، جای میداد و گرد غم و اندوه را از چهره آنان، میزدود تا یأس، طرد، رکود، اختلاف و کسالت، از جمع آنان رخت بربندد و امید و جاذبه و تحرک و اتحاد و نشاط، جایگزین آن شود.
انجام رسالت در شرایط سخت
یکی از آزادگان در مورد مرحوم ابوترابی میگوید: «عراقیها او را بهعنوان یک روحانی سرشناس ایرانی میشناختند. بنابراین، همیشه زیر نظرش داشتند و برایش محدودیت ایجاد میکردند. سید، شیوه زندگی را بهخوبی فرا گرفته بود و تغییر اوضاع و مکانها او را خسته نمیکرد. عراقیها هر از چند ماه، او را از این اردوگاه به آن اردوگاه یا به بغداد میفرستادند. تلاش میکردند تا در آرامش قرار نگیرد، اما همه این دربهدریها و فشارهای جسمی و تنگناهای بهوجودآمده، روح او را بیتاب نمیکرد و کسالت و اندوه بر وی غالب نمیشد و هیچگاه او را از انجام رسالت و مسئولیتش بازنمیداشت.
تأثیرگذاری بر دشمن
نقل شده است که برخی از نگهبانان عراقی، در حضور حاج آقای ابوترابی از نشان دادن شلاق، شرم میکردند و با رسیدن ایشان آن را پنهان میساختند، رهبری معنوی ایشان توانسته بود تا این مقدار تأثیر بگذارد. گاه برای ایجاد آرامش در اردوگاهی که بحران عمومی در آن بهوجود آمده بود و عراقیها از حل آن ناتوان شده بودند و به نظر میرسید تنها راه باقیمانده، سرکوب شدید و کشتار آزادگان است، وجود ایشان موجب تغییرات اساسی در تصمیمات بعثیها گردید. یکی از برادران آزاده میگوید: برخورد عراقیها با حاج آقا، در ظاهر بهعنوان اسیر بود، ولی در باطن، قلباً دوستش داشتند.
کوچک و خدمتگزار مردم
مبنای برخورد مرحوم ابوترابی با همه، برخورد محبتآمیز همراه با اخلاق و رفتار حکیمانه بود. همه دوستان میگفتند پیش از دوران اسارت و پس از آزادی، به شعار «پاک باش و خدمتگزار» اعتقاد ژرفی داشت. او واقعاً خودش را کوچک و خدمتگزار مردم میدانست.
یکی از رزمندگان میگوید: در یکی از روزهایی که در اهواز دوره میدیدیم، برای شنیدن سخنرانی گرد هم آمدیم. چند دقیقه بعد، روحانی بزرگواری برایمان شروع به صحبت کرد. عبا و عمامهای خاکگرفته و بهنسبت کهنه داشت. چهلساله مینمود و لاغراندام، تصویری از حضرت زینالعابدین(ع) را در نظر انسان تداعی میکرد. فکر نمیکردم بتواند بجنگد، گفتم لابد برای تبلیغ آمده است. اسمش را پرسیدم، گفتند حاج آقا ابوترابی است، از قزوین آمده و تنهاست. فردای همانروز لباس رزم پوشید و همرنگ دیگران شد. کمکم در تمرینات دیدم که پابهپای ورزیدههای گروه میآید.
بعداً خیلی استراحت خواهیم کرد
یکی از بستگان مرحوم ابوترابی میگوید: وقتی به ایشان گفته میشد "مقداری استراحت کنید"، جوابشان این بود: بعداً خیلی استراحت خواهیم کرد. این دنیا که تمام شود، فرصت برای استراحت کردن زیاد است، ولی الآن وقت عمل است. امروز، روز عمل است و ظاهراً حساب و کتاب به آن صورت نیست. حالا ممکن است حساب و کتابِ دنیایی باشد، ولی خداوند امروز حساب نمیکشد و امروز، روز عمل و فردا، روز حساب است و دیگر فرصت عمل نخواهد بود.
برخورد نیکو
یکی از خویشاوندان مرحوم ابوترابی میگوید: آنچه در نخستین برخورد نظر انسان را جلب میکرد، اخلاق و برخورد نیکوی ایشان بود؛ یعنی هر کس در برخورد نخست، مجذوب ایشان میشد. او برخوردی بسیار محبتآمیز و گرم داشت. آنچه ما از رسول گرامی اسلام(ص) شنیده بودیم که در برخوردهایشان باعث جذب تعداد بیشتری از مردم به دین مبین اسلام بودند، در رفتار آقای ابوترابی میدیدیم. این رفتار، مخصوص دوستان آزاده نبود، بلکه حتی با شکنجهگران بعثی هم با کرامت و اخلاق نیکو برخورد میکرد؛ تا حدی که با این اخلاق، توانست تعدادی از آنها را تحت تأثیر قرار دهد و متحول کند.
همه باید مشغول باشند
یکی از برادران آزاده میگوید: حاج آقا ابوترابی میفرمود: "همه بچهها باید مشغول باشند. هر کاری شد باید بکنند؛ حتی بیگاری. اگر عراقیها میگویند بلوک بزنید، اینکار را بکنید". بههمیندلیل، به عراقیها پیشنهاد دادیم زمینی در اختیارمان بگذارند تا چیزی در آن بکاریم تا ازاینراه بچهها مشغول شوند و فشارهای روحیشان کمتر شود. خود حاج آقا گاه به آشپزخانه میرفت یا بیل میزد. ایشان روی ورزش و کار کردن خیلی تأکید میکرد.
پس از اسارت
سرانجام پس از گذشت ده سال، سید علیاکبر ابوترابی، که بهحق «سید آزادگان» لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت. سید علیاکبر ابوترابی هیچگاه از تلاش و فعالیت خسته نشد و در زندگی سراسر تلاش و مبارزه خود، هماره در صدد بهدست آوردن رضای الهی بود.
نمایندگی ولی فقیه در امور آزادگان و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پس از آزادی، در کنار نام او قرار گرفت، ولی او تغییری نکرد. همان روحانی بیادعای بیاعتنا به چرب و شیرین دنیا باقی ماند و جز به خدا و تلاش برای آسایش و کمال خلق خدا نیندیشید. سرانجام آن مجاهد خستگیناپذیر، در دوازدهم خرداد سال 1379، در حالی که بههمراه پدر بزرگوارشان آیتالله سیدعباس ابوترابی عازم مشهد مقدس بودند، به دیدار دوست شتافت.
نصیحتی از مرحوم ابوترابی
اگر خواستار اصلاح نفس و درصدد از بین بردن رذایل اخلاقی هستیم، باید در مورد خود دست از حُسن نیّت بکشیم. هرچند در مورد دیگران، حُسن ظن وظیفه ماست، ولی در مورد خود و اعمالمان و آنچه بر قلبمان خطور میکند، باید با سوءظن، نهایت دقت و مراقبت را داشته باشیم.
اگرخواستار اصلاح نفس و درصدد از بین بردن رذایل اخلاقی هستیم، باید در مورد خود دست از حُسن نیّت بکشیم. هرچند در مورد دیگران حُسن ظن وظیفه ماست، ولی در مورد خود و اعمالمان و آنچه بر قلبمان خطور میکند، باید با سوءظن نهایت دقت و مراقبت را داشته باشیم.