به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "شاهزاده احمدیزاده" همسر شهید مدافع حرم "هادی کجباف" در خصوص همسر شهیدش میگوید: هادی به لحاظ اعتقادی، عقیده وافری به اسلام داشت و به احکام اسلامی پایبند بود و این رفتار از همان روزهای نخست ازدواجمان در او متجلی بود.
وی ادامه میدهد: آن سالی که ازدواج کردیم، مانند این سالها ماه رمضان مصادف با تابستان بود. آن روزها هادی در جنگ تحمیلی عراق مجروح شده بود و به دلیل ضعف بدنی میتوانست روزه نگیرد اما او تمام روزهای ماه رمضان در آن گرمای خوزستان را روزه گرفت. او علاوه بر ماه رمضان در دیگر ماههای سال نیز روزه میگرفت. بیشتر روزهای ماه رجب و شعبان را روزه میگرفت و سه روز قبل از ماه رمضان با روزه گرفتن به پیشواز ماه خدا میرفت.
همسر شهید کجباف خاطرنشان میکند: از بهترین لحظات زندگی مشترک من و هادی، سحرهای ماه مبارک رمضان بود. سفره را میانداختیم، بچهها هم دور سفره مینشستند. سحری میخوردیم و وقت خود را به گپ و گفت و قرائت دعا میگذراندیم. شوخی و خندههای سحرهای مشترکمان هرگز از یادم نمیرود. هادی گرچه کمخوراک بود اما به خوردن سحری بسیار اهمیت میداد.
احمدیزاده اضافه میکند: او خیلی از روزهای سال روزه بود. روزهایی که حتی من نیز نمیدانستم و وقتی غذا برای او میآوردم میگفت همسرم روزهام و خیلی از شبها به آرامی و بدون اینکه من از خواب بیدار شوم، سر یخچال میرفت و سحری میخورد.
او درباره شهادت همسرش میگوید: هادی عادت داشت روز اول ماه رجب هر سال روزه میگرفت. آن روزی که او به دیدار معشوقش رفت و به شهادت رسید اول ماه رجب بود. وقتی از دوستان و همراهانش پرسیدم، تائید کردند که هادی آن روز روزه بوده است و در ساعت 12 ظهر فروردین ماه شهید شد. اجر آن همه روزه گرفتنهای همسرم این بود که با زبان روزه به دیدار حضرت حق برود.
همسر شهید کجباف تصریح میکند: بعید میدانم که همسرم حتی یک روز، روزه قضا داشته باشد. او از بچگی و از دورانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود نماز میخواند و روزه میگرفت چرا که در یک خانواده مذهبی تربیت شده بود. او در روزهای گرم تابستان که روزه بود نیز عادت نداشت بخوابد و شب کار کند. بلکه کارهایش را در روز انجام میداد و گاهی وقتها که به خانه میآمد، میدیدم چهرهاش کبود و لبانش از عطش ترک خورده است.
این همسر شهید مدافع حرم در رابطه با انس همسرش با قرآن میگوید: در ماه رمضان یک دور قرآن را ختم میکرد و هر روز یک جزء قرائت میکرد و برای قرائت قرآن از هر فرصتی استفاده میکرد اما بیش از همه بعد از سحر به قرائت قرآن میپرداخت. او به قرائت قرآن و کسب مفاهیم آن بسیار علاقهمند بود.
او ادامه میدهد: پیش از ازدواجم با هادی، مربی آموزش قرآن بودم. اما پس از ازدواج به دلیل اینکه کشور درگیر جنگ بود و همسرم در جبهه بود این فعالیت را تعطیل کردم و پس از آن به پیشنهاد خودش جلسات آموزش قرآن در خانه برپا شد و خود امکانات برگزاری این جلسات را مهیا و خانه را برای میزبانی از قرآن آموزان آماده میکرد. این رویه از 20 سال پیش تاکنون ادامه دارد. در طول سال هفتهای 2 جلسه برگزار میشود و در ماه مبارک رمضان هر روز از ساعت 7 و نیم تا 10 صبح جلسه قرائت و تفسیر با حضور خانمها برپا میشود. هادی از برگزاری این جلسات در خانه بسیار خوشحال و مشوق من بود.
احمدیزاده عنوان میکند: او حتی برای بهترین قرآن آموزان از جیب خودش جایزه میخرید و به من میداد تا به آنها اهدا کنم. کمتر مَردی در این روزگار پیدا میشود که خانه خود را دربست در اختیار قرآن آموزان قرار دهد و امکانات و جایزه برای آنان فراهم آورد. هادی برای انجام این کار شوق داشت و از انس گرفتن کودکان، جوانان و مردم با قرآن لذت میبرد.
او اضافه میکند: همسرم به روحانیت علاقه بسیاری داشت و تلاش داشت همواره نمازهایش را به جماعت در مسجد بخواند و با علمای دین اُنس بگیرد. این رفتار او باعث شده بود که از احکام دینی به خوبی مطلع باشد و سعی میکرد اخلاق اسلامی را سرلوحه زندگیش قرار دهد. توصیه او به فرزندانمان این بود که نماز را اول وقت بخوانند. آن وقتی که بچههایمان کوچک بودند، دست آنها را میگرفت و برای نماز به مسجد میبرد و برای قرائت نماز صبح همهی اعضای خانواده را به آرامی و نرمی بیدار میکرد.
همسر شهید کجباف بیان میکند: یکی از وجههای زندگی ما ساده زیستی به دلیل تاکیدات هادی بود و همیشه میگفت که باید از تجملات به دور باشیم. زندگی ما زندگی سادهای بود و گاهی برخی از اطرافیان که به خانه ما رفت و آمد داشتند به خاطر این سادگی منزل ما را سرزنش میکردند اما ما توجهی نداشتیم. سفره افطاری ما نیز ساده و معمولی بود. البته وقتی مهمان داشتیم هادی تمام تلاشش را میکرد تا غذا خوبی را برای آنان تهیه کند.
احمدیزاده درباره کمک به محرومین و مستضعفین میگوید: خانهی ما به گونهای شعبهای از کمیته امداد بود. در کنار برگزاری کلاسهای قرآن، مردم کمکهای نقدی و جنسی خود را به منزل ما میآوردند و من و هادی بین محرومین و مستضعفین تقسیم میکردیم. هادی هر آنچه داشت نیز به آن هدایا اضافه میکرد و گاهی او برای کمک به محرومان از من سبقت میگرفت. او از پول خودش غذا پخت میکرد و به مناسبتهای مختلف در بین محرومان تقسیم میکرد و من بعد از شهادتش از بسیاری از کارهای خیر او با خبر شدم.
پیکر شهید مدافع حرم هادی کجباف که پس از چند ماه از شهادتش به آغوش خانوادهاش بازگشت.
کد خبر 587451
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۰
- ۰ نظر
- چاپ
از بهترین لحظات زندگی مشترک من و هادی، سحرهای ماه مبارک رمضان بود. سفره را میانداختیم، سحری میخوردیم و وقت خود را به گپ و گفت و قرائت دعا میگذراندیم. شوخی و خندههای سحرهای مشترکمان هرگز از یادم نمیرود.
منبع: دفاع پرس