گروه سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
******
راز ادبار به جای اقبال
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
بعد از مدتها زمزمه و حرفهای در گوشی، دو روز قبل، یک سایت حامی دولت، از حرفهای در گوشی و محفلی برخی از نزدیکترین افراد به دولت یازدهم خبر داد و گفت که آنها در جلسات محفلی و خصوصیشان، از یک دورهای بودن روحانی میگویند و آنقدر نسبت به این موضوع مطمئن شدهاند که از هماکنون بار خود را برای خدمت در دولت بعدی تنظیم کردهاند!
این سخنان عجیب را نه یک کارگر با چند ماه حقوق عقب افتاده میزند که بگوییم از سر دلخوری و ناامیدی از دولت است و نه یک رسانه یا رجل سیاسی منتقد دولت. این سخن را یک رسانه حامی سینهچاک دولت به نقل از مقامات ارشد دولتی نقل کرده است. فارغ از اینکه این اتفاق در عالم واقع محقق بشود یا نه، چرایی این حرف و این موضوع بیش از اینکه موضوعات مختلف دیگر مهم است و باید به تبیین و تحلیل آن پرداخت.
پشتوانه اجتماعی به طرق مختلفی بهدست میآید؛ که گاه با عملکرد غلط رقبا، گاه با دادن وعدههای رنگارنگ، گاه با موجسازی و گاه با سوار شدن بر موج نیازها، احساسات و حسرتها. اما بر عکس اینکه کسب پشتوانه اجتماعی راههای مختلفی دارد، از دست دادن آن زیاد پیچیده نیست! و شاید هیچچیز به اندازه دروغ، عدم صداقت و خلف وعده به تخریب آن پشتوانه کمک نکند.
دولت یازدهم با وعدههای فراوان با مردم عهد بست. این تا حدودی طبیعی است که افراد وعده بدهند تا رای بگیرند. اما همان ایام انتخابات بود که رهبر عزیز انقلاب در حرم مطهر امام راحل فرمودند؛ کاندیداها به مردم وعدههایی بدهند که اگر سال دیگر فیلم آن وعدهها را به آنها نشان دادند، در اجرای آن در نمانند و تعجب نکنند. آن همه وعده به وضع امروز رسیده و مردم طبیعتا دلخور شدهاند. برای اثبات این مدعا، کافی است به دو مقوله اخیر توجه کنید تا راز ادبار حتی تا نزدیکترین لایههای دولت را کشف کنیم.
1- «شخص من هرگز با مسکن مهر مخالف نبوده و نیستم و من جزو اولین کسانی بودم که این موضوع را وارد نظام برنامهریزی ایران کردم که بعد از آن، این مسئله ردیف پیدا کرد و مباحث دیگری چون بهسازی مسکن روستایی و مسکن اجتماعی تا قبل از دوره مسئولیت من در تاریخ ایران سابقه ندارد.» هر کس این سخن را بخواند، یقین میکند که گوینده، یکی از طرفداران پر و پا قرص محرومین و مستضعفین و حامی خانهدار شدن مردم است و از ته دل برای موفقیت او دعا میکند. این همان در باغ سبز معروف و وعده روز اول است.
اما شاید کسی باور نکند که گوینده، به فاصله کوتاهی بعد از این سخنان، ریل عوض کرده و بگوید: «مسکن مهر طرح مزخرفی است»! اما این اتفاق افتاده است! نه تنها این اتفاق، که باز مدتی بعد همان شخص مسکن مهر را فاجعهآمیز خوانده است! آیا به راستی گوینده هر دو سخن یکی است!؟ یعنی کسی در دنیا پیدا میشود که طرح خودش را(!) مزخرف و فاجعهآمیز بنامد!؟ بله پیدا میشود! همه این حرفها، اظهارات آقای آخوندی، وزیر مسکن دولت یازدهم است! حرفهای اول، مربوط به جلسه رای اعتماد است، روزی که نیاز به رای نمایندگان مجلس داشت و همین حرفها اثر خودش را گذاشت. و حرفهای بعدی مربوط به زمانی است که ایشان به صندلی وزارت تکیه زده بود! آیا این رفتار اعتمادی برای دولت باقی میگذارد!؟ برای مردم منتظر، خیلی سخت است که بپذیرند وزیری که قرار بوده برای خانهدار شدنشان، کاری بکند، بعد از سه سال، هیچ هنر و ابتکاری جز حمله به دولت قبل ندارد! وزیر مسکن، حتی از طرح مسکن اجتماعی که بارها و بارها وعده رونمایی آن را داده بود هم رونمایی نکرد و برای دلخوشی، حتی یک نفر را صاحب خانه نکرد تا ثابت کند نه تنها مسکن مهر مزخرف است، بلکه اساسا مسکنسازی برای فقرا مزخرف است! وقتی میتوان با ثروت چند هزار میلیاردی در خانههای قصرگونه و مجلل زندگی کرد، آیا اشتباه نیست به فکر ساختن آپارتمانهای کوچک و فقیرانه باشیم!؟ و اینگونه میشود که برخلاف همه هفتههای دولت طول تاریخ انقلاب که اوج رونمایی از خدمات دولتهاست، وزیر مسکن دولت یازدهم پروژههایی نظیر اتاق شیردهی مادران، نوسازی سرویسهای بهداشتی و ساماندهی چرخدستیهای فرودگاه مهرآباد را با حضور خود افتتاح میکند!
البته نباید از نقش کسانی که با ابقای این وزیر در روز رایاعتماد، به ظاهر دوستی و در عمل بزرگترین ضربهها را به اعتبار دولت یازدهم زدند چشمپوشی کرد. کسانی که در مجلس کوشیدند آخوندی را وزیر موفق و دلسوز جا بزنند و صراحتا گفتند که وی رای بالاتری بدست خواهد آورد! و کسانی از بیرون مجلس با ارسال پیامک، نمایندگان را تحت تاثیر خود قرار دادند. این یکی از مهمترین دلایل ریزش اعتماد مردم به دولت یازدهم است.
2- اما مشهور است که گفتهاند: «ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست» یعنی اگر کاری هم از دستت برنمیآید، در حوزههای غیر عملی، همراهی و همدلی داشته باشد. نگاهی به ماجرای حقوقهای چند ده و حتی چند صد میلیونی برخی مدیران دولت یازدهم، حقایق تلخی را آشکار میکند. همه میدانیم با وجود خیل عظیمی از کارمندان و مدیران پاکدست، حلالخور و خدوم در بدنه اداری کشور، افرادی بیتالمال را غنیمت دانسته و به آن دستدرازی کردهاند و میکنند.
این عده افزون بر آنکه آبروی آن همه انسان شریف و خدوم را لکهدار میکنند، آبرو و اعتبار دولت را هم مخدوش کرده و از کیسه اعتماد عمومی که بزرگترین پشتوانه هر دولتی است، به ناروا برای خود خرج میکنند. در چنین شرایطی چه باید کرد و چگونه میتوان اعتماد مردم را حفظ کرد؟ جواب یقینا چندان پیچیده و پنهان نیست.
همان کاری که امام علی(ع) از ما خواستهاند، یعنی کوتاه کردن دست غارتگر. یقینا واکنش قاطع و محکمی از این دست، نه تنها باور و اعتماد عمومی را حفظ میکند، بلکه به تقویت آن هم کمک میکند. اما در عمل چه اتفاقی افتاد!؟ در عمل مردم با مواضع و رفتارهای متناقضی مواجه هستند که معلوم نمیکند بالاخره رفتار دولت با متخلفانی از این دست چیست!؟ به خصوص آنکه برخی متخلفان، به نحوی از انحاء نزدیکی بیشتری با برخی مقامات دولتی دارند. از یک سو، با دستور رئیسجمهور محترم مواجه هستیم که شناسایی افراد و پیگیری موضوع را از معاون اول خود خواسته است.
و مردم با خود میگویند مگر این افراد شناخته شده نیستند!؟ پس این فیشهای حقوقی که منتشر میشود، صاحب ندارد!؟ اما در همان فرمان، رئیسجمهور موضوع را به گردن دولت قبل انداخته و آن ر ا میراثی از آن دوران میداند! مردم با خود میگویند یعنی شخصی سه سال حقوق چند ده میلیونی گرفته و متوجه نبوده و اکنون ناگهان متوجه شده که دولت قبل چه دام مخوفی برای گرفتار کردن او گسترده است!؟ اما به جز این نامه پرتناقض، موضعگیریهای مسئولان دولتی هم در نوع خود جالب است.
وزیر کار، این موضوع را نادرست میداند و رسما اعلام میکند که مبلغ پرداختی به فلان شخص، حق او بوده و چون چند ماه حقوق دریافت نکرده و یک باره به حساب وی واریز شده، چنین شبههای ایجاد شده است! سخنگوی دولت از عزم کابینه برای برخورد با این وضع میگوید و در عین حال، موضوع را به گردن دولت قبل میاندازد و گلایه میکند که چرا به جای پرداختن به فیش حقوقی مدیران، به اختلاسهای کلان نمیپردازید!؟
رئیس بیمه مرکزی استعفا میکند ولی در استعفانامهاش به سر مردم منت میگذارد که در بخش خصوصی چند برابر(!) این پول را به او میدادهاند و نرفته است! و از اینکه آبروی دولت یازدهم به خطر افتاده، از رئیسجمهور عذرخواهی میکند! واقعا چه خبر است!؟ مردم چگونه و به کدام حرف اعتماد کنند؟ بالاخره این افراد حق داشتهاند چند صد میلیون حقوق بگیرند یا نه؟! بالاخره با کسی برخورد میشود یا نه؟ مدیر چند صد میلیونی چه گلی به سر مردم زده که تازه منت هم دارد؟ و کلی سوال دیگر. این دو نمونه که میتوان به آن نمونههای دیگری هم افزود، راز ادباری است که سایت حامی دولت از آن سخن گفته بود و اکنون از داخل دولت نیز صدای آن شنیده میشود.
کشتاراورلاندو وتوپ سیاست درآمریکا
امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:
برای ترامپ ، حادثه کلوب همجنسگرایان «اورلاندو» یکی از بهترین اتفاقاتی بود که میتوانست در پنج ماه مانده به انتخابات نهایی، کمک حال کارزار تبلیغاتیاش باشد.
هیجان میلیاردر نیویورکی بدان حد بود که با انتشار بیانیههای متعدد اینترنتی در انتقاد از سیاستهای جاری حزب حاکم دموکرات و نامزد آتی آنان، تا بدان جا پیش رود که در پستی توئیتری، مراتب قدردانی خود را از سیل تبریکها اعلام کند؛ تبریکهایی که از دیدگاه او، شاهدی بر صحت موضعش در قبال افراط گرایان است. ترامپ ضمن تأکید دوباره بر لزوم ممنوعیت موقت پذیرش مسلمانان در خاک ایالات متحده، از «هیلاری کلینتون»، و تمایلش برای افزایش چشمگیر نرخ پذیرش مهاجران خاورمیانهای به شدت انتقاد کرد.اما آیا کشتار اورلاندو به نفع ترامپ تمام میشود؟باید گفت که قطعا بروز این حادثه آنهم در اوج مبارزه انتخاباتی نمیتواند یک حادثه گذرا باشد. ترامپ بعد از پیروزی در دور مقدماتی در ایالت کالیفرنیا، بیشتر وقت سخنرانی اش را به برنامه اقتصادی خود و تمرین حمله به کلینتونها برای سخنرانی بعدی اختصاص داد و مدتی بود که از صحبتهایش درباره ممنوعیت ورود مسلمانان به ایالات متحده فاصله میگرفت اما حالا صریحا به آن اشاره میکند.
به نظر میرسد که ترامپ پیش خود حساب میکند که مردم آمریکا، در پی اتفاقات اورلاندو، دیگر حاضر نخواهند بود از شرایط فعلی دفاع کنند ودر رقابت میان برنامههای بیسابقهاش برای نظارت بر مرزها و مهاجرت از یک طرف و خواست هیلاری کلینتون برای میانهروی، ادامه سیاست خارجی اوباما و افزایش نظارت بر اسلحه، برنده کسی جز خودش نخواهد بود. افزون بر این که فضای جامعه آمریکا همواره آماده پذیرش تبلیغات مربوط به خطر مسلمانان بر امنیت آمریکا است وقطعا دونالد ترامپ نیز از این حادثه برای حذف رقیب انتخاباتی خود استفاده خواهد کرد.
ترامپ و جامعه خسته از روزمرگی
جدای از این شرایط،ترامپ ، فارغ از توان مالی ، موفقیت های تجاری و سوابق رسانه ای ، در سپهر سیاست آمریکا ، فردی متفاوت است . نه یک سیاستمدار است ، نه یک واشنگتنی و نه حتی سخنران منطق گرا . او خودش است : جاه طلب ، حراف ، پرخاشگر ، آرمان گرا و فرصت طلب . ترامپ با شامه تیز اقتصادی اش پی برده است که در بازار سیاست آمریکا ، تقاضا برای "تغییر" افزایش یافته است . آمریکایی ها از روزمرگی و تن دادن به تصمیمات سیستم خسته شده اند ؛ دنبال راه فراری می گردند ؛ امیدشان به سیاستمداران حرفه ای موسوم به دارو دسته واشنگتنی ها از بین رفته است و رویای آمریکایی را بیش از هر زمان دیگری دور از دسترس می بینند . آنان همچنین نگرانند که اگر سیاستمداران سیستم گرا همچنان قدرت را در دست داشته باشند ، از آمریکای ثروتمند و قدرتمند چیزی باقی نماند . بنابر این در پی ناجی هستند که سوپرمن وار ، با مشکلات بجنگد و نابسامانی ها را برطرف کند .
این خواست عمومی در سال 2008 در دوقطبی هیلاری کلینتون - باراک اوباما بروز و ظهور یافت . اوباما با درک چنین خواسته ای ، شعار "تغییر" را مطرح کرد و بعد از شکست رقیب هم حزبی ، به مصاف غول جمهوریخواه ، جان مک کین رفت و در نهایت بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا تکیه زد .
اکنون هفت سال بعد از ظهور جنبش تغییرخواهی در آمریکا ، دو متقاضی این صندلی ، یکی از حزب دموکرات – برنی سندرز – و دیگری از حزب جمهوریخواه – دونالد ترامپ – بر موج ضدیت با سیستم سوار شده اند . در اردوگاه دموکرات ها ، سندرز کمتر شناخته شده با امکانات مالی بسیار اندک ، به جنگ هیلاری کلینتون رفت و توانست اعتماد بیش از 9 میلیون رای دهنده دموکرات را به سوی خود جلب کند هرچند که شانس زیادی برای انتخاب در کنوانسیون حزب دموکرات را نخواهد داشت. در اردوگاه جمهوریخواهان نیز ترامپ با شعارها و وعده های متفاوت ، از افرادی سبقت گرفت که فرمانداری و سناتوری را در کارنامه های خود داشتند .
ترامپ در حالی توانست بر این ابرسیاستمداران جمهوریخواه غلبه کند که مستقیما و بدون هیچ پروایی برای نابسامانی های لاینحل آمریکا ، راه حل های ساده ارائه کرده است . یکی از این نابسامانی ها ، حضور 11 میلیون مهاجر غیرقانونی در آمریکا است که از یکسو هویت آمریکایی را تهدید می کنند و از سوی دیگر ، بیکاری ، جرم و جنایت و ناامنی را برای طیف وسیعی از شهروندان آمریکایی به همراه آورده اند . راه حل ترامپ برای این مشکل ، بر خلاف مماشات سیاستمداران و زبان بازی وکلا ، اخراج تمامی مهاجران غیر قانونی و احداث دیوار مرزی با مکزیک با پول این کشور است . ترامپ برای مشکلات دیگر هم راه حل های آسان ارائه می کند ، مثلا برای ایجاد اشتغال در آمریکا ، مجازات شرکت هایی را در نظر دارد که در خارج از آمریکا سرمایه گذاری می کنند . وی همچنین در کمال خونسردی ، خواهان جنگ تجاری با چین ، دومین قدرت اقتصادی جهان است . یا در مورد موضوع حمایت های عربستان از گروه داعش گفته است اگر ریاض برای جنگ با این گروه نیرو به سوریه اعزام نکند ، آمریکا خرید انرژی از بزرگترین کشور صادرکننده نفت عضو اوپک را قطع می کند . ترامپ همچنین برای حل مشکل تامین پرهزینه امنیت ژاپن و کره جنوبی ، راه حل بسیار ساده ای ارائه کرده است ؛ مسلح شدن این دو کشور به تسلیحات اتمی . این چهره بی تجربه در عالم سیاست حتی تا مرحله خروج آمریکا از پیمان آتلانتیک شمالی – ناتو ، اصلی ترین بنای تضمین هژمونی ایالات متحده در جهان پیش رفته است .
این اظهارات و وعده ها ، تعارض آشکار با هرگونه سیاست ورزی خردمندانه – البته از منظر نخبگان – آمریکایی دارد . به همین دلیل ، سران حزب جمهوریخواه به هر تلاشی دست زدند تا مانع رسیدن ترامپ به نامزدی نهایی حزب شوند . با این حال ، اکثریت شهروندان محافظه کار آمریکا مانند نخبگان فکر نمی کنند و از صراحت لهجه ، استقلال عمل و ساده سازی های ترامپ لذت می برند .
اکنون حادثه اورلاندو دوباره توپ سیاست را بین دموکرات ها وجمهوری خواهان به حرکت در آورده است.ترامپ با زیر سوال بردن وبه چالش کشیدن مدیریت دموکرات ها وکاخ سفید در تامین امنیت، به آراء کلینتون حمله می کند وکلینتون هم با مطرح کردن بحث ضرورت کنترل سلاح توپ را در زمین جمهوری خواهان می اندازد.جامعه آمریکا نشان داده است که به شدت تحت تاثیر اتفاقات ناگهانی به ویژه اتفاقاتی است که نزدیک به انتخابات به وقوع می پیوندد.روزهای آینده برای اوباما هم مهم خواهد بود.آیا او برای فرار از انتقادهای منتقدانش مبنی بر مماشات در مبارزه با داعش به سمت تحرکاتی درسوریه وعراق خواهد رفت؟یا اینکه سعی خواهد کرد با رنگ داخلی دادن به حادثه اورلاندو وتاکید بر اینکه داعش نقشی در این حادثه نداشته است،طرح قبلی خود برای محدودکردن سلاح که در کنگره با استقبال مواجه شدرا به جریان بیندازد. موضوعی که به نظر می رسد از هم اکنون شروع شده است،چرا که اوباما به صراحت روزگذشته اعلام کرد:«طبق شواهد، داعش اورلاندو را هدایت نکرده است».اف بی آی هم که 3روز قبل اعلام کرده بود مهاجم اورلاندو با داعش بیعت کرده بود روز گذشته اعلام کرد :«عامل حمله اورلاندو ارتباطی به داعش ندارد».
ارجهای دیگری در راه است
رضا مشتاقی در وطن امروز نوشت:
«ارج» تعطیل شد. خبر ناراحتکننده است ولی تعجبآور نیست. ناراحتکننده است، چون روزگاری بخش عمده لوازم خانگیمان منقش به نام «ارج» بود. چون قدیمیترین نام صنعتی ایران است که به خاطر داشتیم. چون 80 سال برابر چشممان، به جای سامسونگ، سونی، الجی و پاناسونیک، ارج میدیدیم و بعدها هم صنام، شهاب، صاایران و پارسخزر و..... اما تعجبآور نیست. چون سالهاست نمیبینیمش. چون خیلیهایمان تا همین چند روز پیش فکر میکردیم «ارج» سالهاست تعطیل شده. چون مطمئنا هیچکداممان آخرینبار که تبلیغ یک کالای «ارج» را در صداوسیما یا دیگر رسانهها دیدیم به یاد نمیآوریم. «ارج» باید تعطیل میشد. چون نیازی نبود بفروشد و پولی برایمان درآورد تا به جایش گرانترین و به روزترین موبایلها، ماشینها، تلویزیونها و یخچالهای روز دنیا را وارد کنیم. پول نفت، «بچه پولدارهای ملی» را از ساختن و فروختن بینیاز میکند.
اشتباه نشود! من هم خانهام مملو از همین یخچالها، تلویزیونها و ماشین لباسشوییهای کرهای و ژاپنی است اما تعطیلی ارج تقصیر من نیست. تقصیر مدیری است که نیازی نمیدید بهبود کیفیت بدهد. تقصیر مدیران دولتی است که در هزاره سوم، هنوز هم ارزش تبلیغات را نفهمیدهاند. تقصیر نفت است که کارخانهها را هم بچهپولدار بار میآورد و به از جیب خوردن عادت میدهد.
تقصیر دولتی است که جیب واردکننده برایش ارجحیت دارد تا تولیدکننده! چرا باید رقابت کرد وقتی میتوان مثل خودروسازان داخلی از دولت کمک بلاعوض گرفت و چند ماه و چند سال دیگر هم پول کارمندان را داد و به اسم هم که شده سر پا و برقرار ماند؟ حتما خاطرتان هست، بعد از توافق لوزان در فروردینماه 94، رئیسجمهور فرمودند: «نکته آخرم خطاب به مردم عزیز این است؛ مردم خوب! ما برای برداشتن موانع کشور یک گام مهم برداشتیم.
باید در همه زمینهها موانع را از سر راه کشور برداریم. امروز روزی است که دولت دستش را به سوی فعالان اقتصادی و همه مردم دراز میکند. ما نیازمندیم به توسعه، اشتغال و ایجاد رونق اقتصادی برای اینکه مردم شاهد بهبود در زندگی مادی و معنویشان باشند». از آن روز، بیش از یک سال میگذرد. 100 سال هم که بر این منوال بگذرد، دعوت رئیسجمهور بیپاسخ خواهد ماند. چرا؟ چون اقتصاد در قبضه دولت است و رئیسجمهور خود این را بهتر از دیگران میدانند.
مردم چگونه در چیزی که دخالتی در آن ندارند کاری صورت دهند؟ سیاستگذاری خرد و کلان با دولت است، صنایع بزرگ و کوچک- از خودروسازی و هواپیمایی و صنایع فولاد بگیرید تا همین کارخانه ارج- در اختیار دولت است، قریب به 85 درصد اقتصاد ایران در قبضه دولت است، در چنین وضعی، از مردم چه انتظاری میتوان داشت جز اینکه باز هم صبوری کنند و به انتظار کلید مشکلگشا و دست با تدبیری بنشینند؟ دولت تا امروز چه میزان از اقتصاد را به مردم واگذارده است که منتظر ید موسوی و دم مسیحایی مردم در اقتصاد است؟ چه میزان از همین خصوصیسازی انجام شده هم «واقعا خصوصیسازی بوده است» و نه «اختصاصیسازی» و از این جیب به آن جیب کردن دولتیها؟ آن بخش اندک از اقتصاد هم که در دست مردم و بخش خصوصی است، یا مشتری عمدهاش دولت است یا آنکه با یک سیاستگذاری اشتباه و بالا و پایین شدن ناگهانی نرخ گمرکات و بسته شدن قراردادهای واردات کالای مشابه خارجی، مرگ را در برابر خود میبیند.
در این دوره و زمانه که همه تقصیرات بر دوش دولت قبل است و دامن دولت فعلی منزه از هر قصوری، آیا میتوان پرسید در این یک سال که از توافق لوزان و سخنرانی رئیسجمهور میگذرد، دولت چه میزان مردم و فعالان اقتصادی را دخیل در اقتصاد کرده است؟ چرا «ارج» دولتی، پیش از آنکه ورشکسته شود، خصوصی نشد؟ چند «ارج» دیگر پیشرو است؟ چه آنکه میدانیم ارج آخرین مورد نیست و دومینوی تعطیلی کلانشرکتهای تولیدی با این مسیر در راه است.
سوال اساسیتر میتواند این باشد: «چرا مهندس خلیل ارجمند، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، با 8 کارگر ساده توانست ارج را بنیان نهد و امروز دولت با خیل دانشآموختگان مهندسی و دکترای دانشگاههای درجه اول و دولتی که در اختیار خود دارد نمیتواند مانع تعطیلی و حذف شدنش از بازار رقابت شود؟» به خاطر ضعف ارتباط آموزش عالی- که دانشگاههای برتر آن دولتیاند- با صنعت- که عمده مصادیق آن در اختیار دولتند- انگشت اتهام را باید به سوی چهکسی نشانه گرفت؟ مقصر اصلی ناتوانی بعضی کالاهای ایرانی در رقابت با کالای خارجی کیست؟ آیا این رقم بالای دانشآموختگان دانشگاهها که هر ساله در دهه فجر به عنوان دستاورد عظیم انقلاب اسلامی عنوان میشود، نباید به یاری صنعت میآمدند؟ در روزگاری که سامسونگ هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته بود، خلیل ارجمند و میرمصطفی عالینسب و محمود خلیلی، غولهای صنعتی چون «ارج» و «علاءالدین» و «بوتان» را در ایران بنیان میگذاشتند و امروز امثال مهندس جلال آرین باید در برابر دوربینها اشک بریزند که نهتنها حمایت نمیشوند، بلکه جلوی توسعه اختراعاتشان نیز از سوی دولتیها گرفته میشود.
تا زمانی که دولت از یکسو مانند نظامهای اقتصادی مارکسیستی نزدیک به کل اقتصاد را در مشت گرفته باشد و از سوی دیگر وقتی به اشتغالآفرینی و ایجاد رونق اقتصادی و حمایت از حقوق مصرفکننده میرسد بناگاه لیبرال میشود و آن را جزئی از وظایف خود نمیداند، تا وقتی دولتها بزرگترین دستاورد خود را افزایش خامفروشی نفت بدانند و خود را ملزم به حمایت از تولید داخل نبینند، تا وقتی آموزش عالی و تحصیلات تکمیلی صرفا به چشم راهی برای سرگرم کردن جوانانی که شغلی برایشان نداریم دیده شود و راهبردی برای استفاده از دانش آکادمیها در صنعت اندیشیده نشود، همین آش است و همین کاسه. «ارج» نخستین بنگاه اقتصادی باسابقه تعطیل شده نبود، آخرینشان هم نخواهد بود.
برجام را چگونه آتش ميزنند؟!
در ستون یادداشت روزنامه جوان آمده است:
رهبر معظم انقلاب ديشب به تهديدات امريكاييها پاسخي قابل تأمل دادند. ايشان تأكيد كردند كه «ما برجام را نقض نميكنيم، اما اگر طرف مقابل نقض كند ـكه الان نامزدهاي رياست جمهوري امريكا دارند تهديد ميكنند كه برجام را پاره ميكنيم ـ اگر آنها برجام را پاره كردند، ما آن را آتش ميزنيم.»
آتش زدن برجام آنگونه كه بار معنايي واژهها حكم ميكند، موضعي كاملاً تهاجمي در مقابل پارهكردن برجام امريكاييهاست. «باز گرداندن چرخه هستهاي به قبل از برجام و افزون بر آن» و آتش زدن قراردادهاي صوري امريكاييها با همپيمانان خودشان در جنوب خليج فارس براي داشتن پايگاه و رفت و آمد آسان در اين منطقه و تسلط كامل ايران بر تنگه هرمز براي احقاق حقوق ملت كه با حضور و پيوند امريكا و اعراب به خطر و خسارت افتاده است، فقط ميتواند آغازي بر آتش زدن برجام باشد.
اينكه «ايران برجام را نقض نميكند» گواهي است بر اينكه ما پاي قراردادي كه بستهايم ـ هر چند مطلوب كاملمان نباشد ـ ميايستيم، اما اگر طرف مقابل نخواهد پاي عهد خود بايستد، چرا بايد فرصت يابد كه به تماشاي نتايج خوشايند عهدشكني خود در منطقه خليج فارس بنشيند؟!
اگر قرار است كه امريكا با پاره كردن برجام به همه تحريمها و تحديد و تهديدهاي خود ادامه دهد، چرا ايران بايد به تماشاي اين معركهگيري غرب كه چشم به هلاكت ايران دوخته است بنشيند و چرا اسرائيل پس از پاره كردن برجام بتواند روي خوش ببيند. قطعاً بخشي از غوغاي ما در آتش زدن برجام گريبان صهيونيستها را خواهد گرفت و معلوم نيست تا به كجا اين آتش ادامه خواهد يافت.
واضح است كه عمل ايران در مقابل امريكا، همانند آينه عين به عين نيست كه هر چه كردند، عين آن را ببيند بلكه جمهوري اسلامي ايران براي عمل و رفتار خود، هويت و شخصيتي مستقل قائل است كه برخاسته از تجليات آرمانخواهانه و ايدئولوژيك اوست و بنابراين چه بسا جمهوري اسلامي با تكيه بر پشتوانه افكار بيدار و روحيه مقاومتجويانه ملت خود كه آزمونهاي بزرگي در تاريخ پشت سر گذاشتهاند و با توكل به وعدههاي الهي براي نصرت مؤمنان، در برابر هر صداي مخالفي كه از غرب در قضيه برجام بشنود، مانند كوه عمل كند كه اگر چه ممكن است پاسخ با اندكي تأخير داده شود اما هيبت و شكوه پاسخ شباهتي با صداي اوليه نخواهد داشت.
تكيه بر توهم «امكان كنار آمدن با امريكا» خطاي بزرگ است و اين هوشياري اكنون در عموم مردم ايجاد شده است و دولتمردان نيز ـ بهجز اندكي ـ بر كاغذي بودن برجام و عهدشكني امريكا مقر شدهاند. اكنون بايد به امريكاييها فهماند كه پاره كردن برجام و عمل نكردن به آن، آنان را در وسط آتش مهيبي قرار ميدهد كه از شعله آتش قرارداد برجام شعلهور شده است.
انفجار تروريستي در كلوپ آمريكايي
فريدون مجلسي در آرمان نوشت:
انفجاري جاهلانه و جنايت آميز چند روز قبل در كلوپي در شهر اورلاندو درآمريكا واكنشهاي انزجارآميزي در جهان پديد آورد.متاسفانه در يكي از واكنشهاي داخلي، برخلاف آنچه از مقامي آكادميك و تحليلگر انتظار ميرود، ديدم كه تقصير را به گردن نظام سرمايه داري آمريكايي انداختهاند. در جايي كه جاني خودش به داعشي بودن عملش اقرار كرده و داعش نيز زودتر از ديگران آن اقدام را به نام خود به ثبت رساند و به آن افتخاركرده است، ديگر جای تفسیر دیگری باقينمي ماند.
ميليونها نفر در جهان مهاجرت كردهاند و ميكنند و با جماعات بومي در ميآميزند و بچههاي شان با آنها همبازي ميشوند و هيچ منع و سدي هم وجود ندارد. در آن ميان فقط جماعاتي كه مسموميتهاي هويتي خود را به همراه ميبرند خودشان را در پيلههاي «گتو» مانند محبوس و محدود ميكنند و نسبت به جماعت پيراموني كه پناه و حيات خود را مديون آن هستند، نفرت ميپرورانند و دست به اينگونه جنايتها ميزنند. آموزشهاي وهابي با هدف «قتل هر كس كه مانند تو نميانديشد» بيش از سي سال است كه در پاكستان طعمههاي بسيار يافته است.
جاي تعجب است خانوادهاي كه جرثومه اين تفكر پليد را پرورانده چرا آمريكا را براي پناه بردن و زندگي برگزيده بود؟ يا شايد بيماري از هموطن دوره ديده ديگري در آنجا به او سرايت كرده بود كه راه رستگاري را در نابودسازي قهرمانانه سُدوم و گموراي خودش جسته است. اينگونه اعمال دليل پديداري خود را در انحرافات ذهني و عقيدتي مرتكبين دارد، و ربطي به فرهنگ ميزبان و جنبههاي احتمالاً منفي آن ندارد و قابل دفاع و توجيه نيست! اما توسعه تروريسم بينالمللي معلول است، علت نيست.
در حالي كه جامعه جهاني تلاش ميكند معلول را از بين ببرد. معلولي مانند تروريسم كه به نوبه خود خطر آفرين و خطرناك است البته بايد زدوده شود، اما علت اصلي را بايد در منابع مالي و فكري خشونت پرور و خشونت آفرين يافت. وقتي داعش ناگهان از ميان تاريكي با گروهی از نيروهاي زرهي به موصل حمله و هزاران دانشجوي خلباني عراق را قتل عام كرد و سربازخانهها و تجهيزات و سپردههاي بانك مركزي عراق را مصادره كرد و رو به سوي بغداد نهاد، امري خود جوش نبود.
اتحاد نيروهاي بعثي و منابع عربستان و تركيه و برنامهريزي و هزينه هاي گزافي در پشت آن بود كه از مدتها پيش در خفا مشغول تدارك چنين حمله اي بودند. اينان قبلا به همين روش در شرق سوريه رقه را گرفته و پايتخت خود كرده بودند و سپس با حملهاي در غرب سوريه به سرعت رو به ارتفاعات جولان نهادندكه اينبار جلوي آنها گرفته شد. پيش از همه اينها به صورت لشكر آموزش ديده و مجهز طالبان كه با پول عربستان و امارات و قطر در پاكستان آموزش دیده بودند با حملهاي ناگهاني از پاكستان رو به كابل نهادند و آن شهر را ويران و سپس سراسر افغانستان را گرفتند. فقط احمد شاه مسعود يا دلاوري در برابر نيروهاي جاهلي آنان ايستاد و به وسيله عربهاي انتحاري وهابي هدف قرارگرفت.
مركز و محور تامين مالي و تداركاتي اينان منابع القاعده و منابع مالي و حمايتهاي دولتي عربستان، امارات، قطر و مباشرت پاكستان بود. اينها تنها كشورهايي بودند كه با طالبان روابط ديپلماتيك داشتند و هنوز هم دارند. آيا غرب و آمريكا و كشورهاي منطقه ميخواهند با تروريسم مقابله كنند با ماري كه در آستين اين كشور پرورانده شده و در تركيه دست خودشان را گزيده است، ماري كه زهر هولناكش را تاكنون به فرانسه، آمريكا، افغانستان، سوريه، تركيه، مصر، تونس، روسيه و حتي در مناطق شرقي ايران و جاهاي ديگر چشانده است. مبارزه با تروريست براي رفع خطر فوري لازم است، اما براي زدودن طاعون بايد كانونهاي مالي و تداركاتي و آموزشي توليد عفونت شناسايي و با آنها مبارزه شود!
اثبات وجود سیاسی با تخریب
صادق زیباکلام در روزنامه ایران نوشت:
اشاره روز گذشته سخنگوی دولت به اتاقهای فکر ضد دولت، آن هم یک روز پس از 24 خرداد- سالروز پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری- در حکم توضیح واضحات است. مروری بر آنچه در سه سال گذشته روی داد، نه تنها تأیید کننده این گزاره است، بلکه نشان میدهد مخالفان دولت، به سهولت حاضرند به بهای خدشه دار کردن کارنامه دولت، منافع و مصالح ملی را زیر پا بگذارند. شگفت انگیزتر اینکه این شیوههای خلاف اخلاق از سوی کسانی دنبال میشود که خود را مدعی ارزشمداری میخوانند. انتشار فهرست حقوق برخی از مدیران، گواه این ادعاست.
برجستهسازی فیش حقوقی برخی مدیران- که ریشه آن در دولت سابق بوده و در دولت یازدهم ادامه پیدا کرده است- به گونهای در رسانههای این جریان مطرح میشود که گویی این پرداختها، دقیقاً بعد از 24 خرداد 92 آغاز شده است.
ناگفته پیداست که پرداخت این مبالغ قابل دفاع نیست، اما سؤال اساسی که مخالفان دولت به آن پاسخ نمیدهند، این است که پرداختها از چه زمانی آغاز شده است؟ و آیا همه این شیوههای پرداختی، درست از 25 خردادماه 1392 آغاز شده است و پیش از آن، هیچ نمونه مشابهی وجود نداشته است؟ مهم تر اینکه نوع برخورد دولت فعلی با این مسأله بر خلاف موارد مشابه در دولت قبل منطقی مینماید که بدون پنهان کاری دستور بررسی و برخورد میدهد.
اتاق فکر تخریب دولت در مواجهه با دستاوردهای برجام نیز همین رویکرد را در پیش گرفته و ادعا میکند پس از برجام، بسیاری از تحریمها لغو نشده است. حال آنکه هر فرد مطلع و با انصافی میداند برخی از تحریمها از اساس ارتباطی با برجام و موضوع پرونده هستهای نداشته و هیچ مذاکرهای هم درباره رفع آنها انجام نشده چون قراری هم بر گفتوگو درباره موضوعات غیر هستهای نبوده است. اما مخالفان دولت، با بزرگنمایی این تحریم ها و البته بدون اشاره به ریشههای آن که ادعای غربیها در زمینه حقوق بشر و تروریسم است، میخواهند به مردم القا کنند با وجود برجام، تحریمها هنوز ادامه دارد. پیشبینی میشود این شیوههای تخریبی تا انتخابات ریاست جمهوری سال آینده هم تداوم داشته باشد.
به نظر میرسد طیف مورد اشاره از آنجا که نه کارنامه قابل دفاعی دارد و نه برنامه پیشنهادی که بخواهد در برابر سیاستهای دولت یازدهم به مردم معرفی کند، بنا را بر رفتارها و تاکتیکهای سلبی گذاشته تا نداشتههای ایجابی خود را پوشش دهد و از دید افکار عمومی پنهان کند.
بر همین اساس است که محور سیاستهای دنبال شده توسط این طیف بخصوص آنچه در رسانههای آنها به چشم میخورد، بسیار نزدیک به هم و سازماندهی شده به نظر میرسد. این جریان اگر چه در انتخابات مجلس دهم یکبار دیگر نتیجه چنین شیوههای سلبی و تخریبی را تجربه کرد، اما به نظر میرسد از فرط بیبرنامگی، تنها راه اثبات و ابراز وجود خود را در نفی و تخریب میداند و تصور میکند هر چه بلند تر فریاد بزند، خبرسازی کند، واقعیتها را قلب ماهیت سازد و دولت را ناکارآمد جلوه دهد، شاهین اقبال بر روی شانههای آنها خواهد نشست فارغ از آنکه مردم بسیار آگاه هستند و میدانند مسبب بسیاری از مشکلات فعلی، سیاستهای غیر کارشناسی و هیجانی همین جریان تخریبگر است.
خنثیسازی عملیات جریان تخریب
سیدمرتضی مبلغ در شرق نوشت:
در دو دهه گذشته، جریانی در کشور ایجاد شد و به منابع گسترده ثروت و منزلت دست یافت که تنها ملاک آنها برای برخورد با مسائل مختلف، منافع باندی بوده و اگرچه داعیه انقلابیگری دارند؛ اما عملکرد آنان نشان میدهد منافع مردم، مصالح ملی و منفعت نظام و انقلاب اهمیتی برای آنان ندارد. مردم ما ماجرای «هر ٩ روز یک بحران» در دولت اصلاحات را فراموش نمیکنند و به خاطر دارند عدهای با چه ابزارهایی تلاش کردند خدمتگزاران مردم در دولت را تخریب کرده و به منافع باندی دست یابند.
در هشت سال گذشته اینها عموما ساکت بودند؛ چون فکر میکردند همه چیز در اختیار آنان است و به این سادگی هم از دست نخواهد رفت. مردم ایران با آگاهی عمیقی که به دست آوردهاند، در انتخابات سال ٩٢ اینها را پس زدند و خواستار رویکارآمدن دولتی با رویکرد تازه و تغییر سازنده شدند. ازآنپس این جریان به جای شرمندگی از مردم و ناکارآمدی هشتساله، عملیات روانی و گاه اجرائی شدیدی علیه منتخب مردم به کار گرفت تا به نوعی رأیدهندگان به دکتر روحانی را تنبیه یا ناامید کند. آنان با ابزارهای گسترده رسانهای و مالی، با سیاهنمایی و فضاسازی کاذب، زمینگیرکردن دولت را دنبال میکنند تا هم مردم را از حضور بانشاط مأیوس کنند، هم فرصت خدمتگزاری و حل مشکلاتی را که خودشان مسبب ایجاد آن بودهاند، از تیم دولت بگیرند.
از سوی دیگر بارها اعلام کردهاند همه مساعی خود را به کار میگیرند تا دولت «یکدورهای» شود و بازتولید همان منافع گذشته را از سر بگیرند. متأسفانه این روزها این جریان از موضع دلسوزی مردم و سخنگویی جامعه به گونهای وانمود میکند که آنچه در دوران دولت و مجلس متعلق به آنها در فاصله سالهای ٨٤ تا ٩٢ به بار آمده، کار دولت روحانی است؛ درحالیکه اگر کمترین انصافی باشد، باید گفته شود دولت یازدهم میراثدار مشکلات عدیده ناشی از سوءمدیریتهاست و بايد کمک شود دولت مسائل متعدد پیشرو را حلوفصل کند؛ نه اینکه یک جریان بهراحتی دست به سیاهنمایی بزند و هر روز موضوعی جدید را بزرگنمایی کند. تأسف جدی و سؤال اصلی این است که چرا باید این جریانها در کشور اینطور با حاشیه امن، دست به تخریب اعتماد مردم بزنند و میدانداری و یکهتازی کنند؟ مگر کشور و مردم چقدر تحمل این حجم تشنجآفرینی را دارند؟ معلوم نیست چرا بسیاری از شخصیتها، احزاب، افراد و گروههای مرجع در قبال این حرکتهای مخرب سکوت کرده و گاهی برخی آگاهانه، همراهی هم میکنند؟ فراموش نکردهایم بر اثر رفتار برخی جریانها در هشت سالِ پیش از این دولت، کشور به چه ورطههایی افتاده بود؛ اما با همت و حضور مردم کشور به ریل اصلی بازگردانده شد. تخریبهای ناروا جز اینکه کشور را به سمت عقبماندگی ببرد، نتیجهای دربر ندارد و کشوری که با این عظمت، سرمایه و فرهیختگی مردم، میتواند در تراز بالاتر و عالیتر رشد پیدا کند، بهخاطر جریانات مخرب، در مواقع بسیاری درجا میزند، دستاوردها تخریب میشود و از ظرفیت رخدادهای ملی مانند «برجام» استفاده نمیشود. بااینحال جریانات تخریبگر بهخوبی میدانند مردم به سطحی از هوشمندی رسیدهاند که عملیات روانی تأثیر چندانی در جهتگیریهای آنان ندارد و کارنامه هشتساله جریان تخریب اتفاقا سبب شده تحرکات آنان اثر معکوس بگذارد. بهترین سند نگارنده برای اثبات این ادعا، همین انتخابات مجلس دهم است که در اوج عملیات روانی و سیاهنماییها علیه دولت و باوجود کنارماندن چهرههای شاخص اصلاحطلب، باز هم مردم به راه امید و توسعه و اصلاحات اعتماد کردند؛ اما در مقابل این تهدیدها، دولت دو وظیفه بسیار مهم و حیاتی دارد.
نخست آنکه ارتباط سیستماتیک و دوسویهای را با آحاد جامعه، احزاب، نهادهای مدنی و دانشگاهها برقرار کند. اطلاعرسانی بهموقع مانند فعالیتهایی که سخنگوی دولت در روزهای اخیر داشته است و بیان صریح و شفاف آنچه در لایههای زیرین در جریان است، سبب میشود دولت بدون آنکه وارد بازی جریان مقابل شود، به دور از هیجانزدگی حقایق را با صداقت برای مردم مطرح کند. نکته مهمتر شنیدن حرف مردم، کارمندان، کارگران و اقشار مختلف و ترتیباثردادن به آنهاست. متأسفانه برخی مدیران ارشد دولت دراینباره احساس نیاز نمیکنند و ارتباط آنها حتی با بدنه وزارتخانه خودشان هم قطع است که این مسئله نارضایتیهایی را در میان کارکنان دولت پدید آورده است. ارتباط دوسویه با مردم بسیار مشکلگشا است. اکسیر توسعه و پیشرفت در کشور و موفقیت دولتمردان، سرمایهای اجتماعی است که اساس آن اعتماد عمومی است. آقای رئیسجمهور به شکل قاطع وعدههایی به مردم داده و براساس آن، رأی آورده و دولت را برهمیناساس تشکیل داده است. زحمات زیادی کشیده شده؛ اما در بخشهای اقتصادی، سیاست داخلی و فرهنگ لازم است همه اعضای دولت وارد صحنه شده و با کنارگذاشتن مصلحتاندیشیها، به کمک رئیسجمهور و مردم بیایند.
شرایط به گونهای پیش رفته که مردم و گروههای اجتماعی احساس میکنند رئیسجمهوری در مواجهه با تخریبگران تنها بوده و فقط او حاضر به پرداخت هزینههاست. باید تمام مدیران اجرائی، بهویژه مدیران استانی و منطقهای که با مردم سراسر کشور ارتباط دارند، با تمام توان برای تحقق وعدههای دولت به صحنه آمده و تلاش گستردهتری را سامان دهند. شرایط به گونهای است که هیچ فرصتی برای غفلت و کمکاری وجود ندارد. دراینصورت است که توطئه جریان تخریبگر علیه مردم و منافع ملی، خنثی خواهد شد.
عمليات گروههاي تخريبي، چرا و چگونه؟
مرتضي مبلغ در اعتماد نوشت:
انتخابات رياستجمهوري يازدهم و پيروزي حسن روحاني، آغازگر عمليات جرياني بود كه بقاي خود را در تداوم وضعيت گذشته ميديدند. اين جريان كه با در دست داشتن منافع گستردهاي به دنبال تثبيت سياستهاي گذشته بودند، با شكست در انتخابات به جاي اينكه تجديدنظري در رفتار خود داشته باشند، همان روشها را ادامه دادند. ايجاد عمليات رواني گسترده در جامعه از مشخصترين اقدامات اين جريان بود كه با چند هدف خاص انجام شد. نخست آنكه، اين دسته از افراد تلاش كردند تا با ارسال اين پيام به مردم كه شما در انتخابتان اشتباه كرديد، به نحوي آنان را تنبيه كنند.
دوم اينكه اين دست از افراد تلاش داشتند تا به افكار عمومي ثابت كنند اين انتخاب كارآمدي لازم را ندارد و توانايي عمل به وعدههايي كه به مردم داده شده در قدرت اين دولت نميگنجد. در نتيجه سعي دارند با غوغاسالاري دولت را زمينگير كرده تا شانس تشكيل دولت در دور دوم را از حسن روحاني بگيرند و براي نخستين بار در تاريخ پس از پيروزي انقلاب، از دولت يازدهم به عنوان دولت يك دورهاي ياد شود. اين اقدامات تا هفتم اسفند ٩٤ به خوبي محسوس بود اما با وجود همه تلاشها و بهكارگيري همه ابزارها از سوي يك جريان خاص، يك «نه» بزرگ رقم خورد. مردم با آري گفتن به اعتدال، اصلاحات و از همه مهمتر عقلانيت، جواب خوبي را به مخالفاني كه مسبب بسياري از مشكلات كشور در گذشته بودند، دادند.
اما باز هم اين جريان به جاي درس گرفتن و اصلاح خود، بيشتر عصباني شده و سعي كردند همچنان به اقدامات خود ادامه دهند. اما نكته مهم در خصوص عملكرد مخالفان اين است كه امكان ندارد عملياتهاي رواني، به شكل تصادفي، پراكنده و بدون برنامه باشد. تا اين زمان از گذشت عمر دولت رفتارها به گونهاي بوده كه ميتوان به سازماندهي آن در اتاقهاي عملياتي فكر كرد. سخنان ديروز سخنگوي دولت در جمع اصحاب رسانه با عنوان شنبههاي اتاق فكر نشان ميدهد كه پيشبيني همه ما واقعيت داشته است. اين افراد با برخورداري از قدرت و ثروت آسيبهاي زيادي را به جامعه، كشور و نظام وارد كرده و خواهند كرد و اصلا هم معلوم نيست كه چگونه از حاشيه امني برخوردار هستند كه هيچگاه برخورد لازم با آنان صورت نميگيرد.
آنچه شايد نگرانيهايي را در بين حاميان دولت و اصلاحطلبان ايجاد كند، تاثيرگذاري آن در سطح جامعه است. اما جامعه و مردم به سطحي از بلوغ سياسي رسيدهاند كه نه تنها عمليات رواني تاثيري آن چناني بر آنها ندارد بلكه اثر معكوس هم دارد. دليل اصلي اين نظر هم همان انتخابات هفتم اسفند ماه است. جايي كه دو سال و نيم از تلاش گسترده گروههاي تخريبي گذشت اما هيچ نتيجهاي عايدشان نشد.
عليه اصلاحطلبان و حاميان دولت بدخلاقيها شد تا بتوانند نظر مردم را از دولت برگردانند اما شكست خوردند. اين اقدامات هرچند تاثيري بر آراي مردم نداشت اما آثار منفي آن براي جامعه باقي خواهد ماند و بيشترين ضربه را به انقلاب و نظام زده و فرصت دولتمردان در جهت خدمترساني را ميسوزاند. با ايجاد فضاي سياهنمايي اين جريانات نشان دادند كه تنها چيزي كه برايشان اهميت ندارد منافع ملي بوده و منافع جناحي اصل برگشت ناپذير اقدامات آنان است.
تجارب گذشته نشان ميدهد براي اينكه دولت بتواند با اين اقدامات مقابله كند، بايد با عقلانيت، اعتدال و آرامش مسير خود را ادامه دهد. دولتمردان در اين مسير دو كار جدي را بايد انجام دهند.
نخست اينكه ارتباط گسترده با اقشار مختلف جامعه، احزاب و نهادهاي مدني براي حفظ و تقويت سرمايه اجتماعي، برقرار شود. اكسير پيشرفت دولت، حفظ تقويت سرمايه اجتماعي است كه متاسفانه تيم رسانهاي كه مسوول اصلي آن است، نتوانسته به وظايف خود عمل كند. اين يكي از نقاط ضعف دولت است كه بايد به سرعت به آن توجه شود. هم اطلاعرساني به مردم بهتر صورت بگيرد و هم به صورت دو سويه نكته نظرات مردم، احزاب و نهادها به دولت منتقل شود تا از اين طريق بتواند ضعفها را جبران كند.
تلاش براي حل مشكلات مردم با كمترين غفلتي از هيچ مسوولي پذيرفته نيست. بسيج دولتمردان ميتواند در راستاي تحقق وعدههاي روحاني ايجاد شود تا با تلاشهاي چشمگير ضعف را به قوت تبديل كند. دولت بايد با تغيير سازنده مشكلات را حل كند تا آنچه به مردم هديه داده ميشود «اميدواري» باشد. اميدواريهايي كه در انتخابات سال آينده نشان خواهد داد، توطئه جريانات افراطي راه به جايي نخواهد برد.