به گزارش مشرق، امیر استکی در ستون "نگاه" روزنامه وطن امروز نوشت:
در میدان نبرد فرماندهای راستگوست که به هنگام صدور فرمان حمله در یک نزاع سخت، خود در محل امنی نباشد و پیشاپیش همه حرکت کند. آن وقت است که زیردستان و سربازان با انگیزه به پیش میروند چرا که هر خطری که تصور میکنند؛ بیشتر از آنها، متوجه فرمانده است. اصولا تحمل سختی و فشار وقتی برای همه باشد آسانتر خواهد بود. در روزگاری که مقاومت تنها راهحل برای برونرفت از وضعیت کنونی ماست دعوت به جهاد و تحمل مشقات اگر دربردارنده تصوری همگانی نباشد شعاری بیش نخواهد بود.
در زمینه اقتصاد هم که راهبرد اصلی کشور مقاومت است و اقتصاد مقاومتی مفهومی است که باید همگان در تحقق آن سهیم باشند. زندگانی و سیره رهبر انقلاب اینگونه مینماید که خود ایشان پیشقدمترین فرد در زمینه اقتصاد مقاومتی هستند و به عنوان یک پیشوای دینی و سیاسی، سادهزیستی یکی از بارزترین صفات رفتاری ایشان است که دوست و دشمن بدان معترفند.
اما در این میان آیا وضعیت مابقی تاثیرگذاران و مسؤولان نیز به همین شکل است؟ آیا همه به دنبال بهرهوری حداکثری از منابع کنونی کشورند؟ و آیا همه تمرکز خود را بر اداره کشور با آنچه اکنون میسر است، نهادهاند؟ یا اینکه در یک مسابقه در حال حداکثری کردن سهم خود از منابع کشورند؟ آیا هنگام دریافت مواجب هیچ به تفاوت آن با عواید اکثریت جامعه توجه میکنند؟ و آیا اصولا مسالهای به نام منافع ملی برای آنها اهمیت دارد؟
امروز برای توصیف «مدیریت جهادی» اول مثالها معطوف فرماندهان جنگ است که هیچ وقت نمیگفتند «برو»، بلکه پیشقدم دیگران بودند و به پشت خود میگفتند «بیا»! در احوال فرماندهان 8 سال دفاعمقدس خوانده بودم آنها همواره آخرین نفری بودند که حقوقشان را دریافت میکردند و اساسا آنچه در انتهای بودجه مانده بود برای آنها بود که همواره یا ناچیز بود یا چیزی نمانده بود که آنها بردارند!
بیشک امروز کشور در یک شرایط سخت مالی به سر میبرد که کسب درآمد در این شرایط برای بسیاری از مردم در سطح حداقلها میسر است و بسیاری نیز با بیکاری و فقدان درآمد پایدار مواجهند. در این وضعیت هنگامی که فرمان به قانع بودن و مجاهدت اقتصادی را برای مردم صادر میکنیم آیا نباید ملت این مشقت را در وضعیت زیست اقتصادی ما نیز ببینند؟
اگر مسلمانان در سالهای ابتدایی در سختی و تنگنا بودند و آن را به جان و دل میپذیرفتند ناشی از این بود که پیامبر را در میان خود و در حال تحمل سختترین فشارها مشاهده میکردند، پیامبر را و همه اصحاب نزدیک و مدیران و کارگزارانش را! اینکه انتظار داشته باشیم کارگر فلان کارخانه پرداخت نشدن حقوقش برای چند ماه را تحمل کند و در همان شرایط ما حقوق ماهانهای بیش از دستمزد 4سال وی را دریافت کنیم نهایت بیانصافی است. و در شرایطی که منابع محدودند بیعدالتی در توزیع منابع مانند سوهانی است که روح ملت را میفرساید.
ملتی که به پیروی از خمینی کبیر انقلاب کرد تا دستاندازی نامسؤولانه به اموالش و خاصه خرجیها و انحصارات را از میان بردارد. اینکه عدهای در موقعیتی قرار بگیرند که بدون زحمت و بدون لیاقت بهرههای وافر از جیب مردم ببرند به هیچ وجه توسط مردم تحمل نخواهد شد.
یکی از دلایل وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 نیز چنین مسالهای بود؛ مسالهای که سال 84 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری نیز خود را نشان داد و سال 88 نیز تکرار شد. آن زمان هم صحبت اصلی نقد به موقعیتهای ناعادلانه و درآمدها و ثروتهای هنگفتی بود که در سایه خاصه خرجیها بهدست بسیاری نخبگان رسیده بود و ملتی که برای خانهدار شدن و خرید یک آپارتمان کوچک باید سالها برنامهریزی کنند هیچ نمیپسندیدند آنهایی که زمام امور را برای زدودن نابرابریها بهدست گرفتهاند خود عاملی برای نابرابریها باشند.
بنده با توجه به مشاهدات و تجربیات خود از سال 88 تاکنون چنین معتقدم که وضعیت آرا در سالهای 84 و 88 شورشی بود علیه اشرافیت و علیه ویژهخواران و تلاشی بود برای بسامان شدن توزیع منابع در کشور. اما از سال 84 به بعد و بویژه در سالهای پس از انتخابات 88 تلاش بسیار زیادی از جانب کسانی که ساختار منافعشان آسیبدیده بود شکل گرفت تا آن روند متوقف شود و بارزترین این تلاشها ادعای تقلب در انتخابات سال 88 و اتفاقات بعد از آن بود. و مسیر حوادث به نقطهای رسید که منجر به بازگشت درصد بسیار بالایی از همان بافت نخبگانی به قدرت شد. مسالهای که با اصطلاح به کار برده شده توسط سخنگوی دولت پس از انتخابات سال 92 بهروشنی قابل فهم است.
وی چنین گفته است که اکنون زمان آن است که یک فرمان به جای خود بدهیم تا به زعم نگارنده دوباره ساختارهای آسیب دیده منافع آنان احیا شود و دوباره همان حس تبعیض کمکم سراغ مردم بیاید و صحبت از حقوقهای نجومی و پاداشهای مفت میلیاردی و وامهای سهل پرداخت کلان به میان آید. اینکه رئیسجمهور در برخورد با این مساله خواستار نپرداختن به آن است معلول این است که آتشی که در دل یک فرد کارگر یا کارمند با درآمدهای ناچیز پس از شنیدن چنین رسواییهایی میافتد براحتی فروکش نخواهد کرد.
اکنون پس از سالها از وقوع انقلاب، باید خطاب خمینی کبیر را به یاد دولتمردان و نخبگان سیاسی امروز کشور انداخت. آنجا که میفرمود: «مملکت به خاطر این ریخت و پاشها و اختلاسها محتاج شده است اگرنه نفت ما کم است؟ یا ذخایر و معادن نداریم؟ همه چیز داریم، لکن این مفتخوریها و اختلاسها و گشادهبازیهایی که به حساب مردم و از خزانه عمومی میشود مملکت را بیچاره کرده است. اگر اینها نبود، احتیاج پیدا نمیکرد که از اینجا راه بیفتد برود آمریکا در برابر میز آن مردک گردن کج کند که مثلا به ما کمک کنید!» (کتاب ولایت فقیه، امام خمینی، ص 47)
بیشک امروز کشور در یک شرایط سخت مالی به سر میبرد که کسب درآمد در این شرایط برای بسیاری از مردم در سطح حداقلها میسر است و بسیاری نیز با بیکاری و فقدان درآمد پایدار مواجهند. در این وضعیت هنگامی که فرمان به قانع بودن و مجاهدت اقتصادی را برای مردم صادر میکنیم آیا نباید ملت این مشقت را در وضعیت زیست اقتصادی ما نیز ببینند؟