متأسفانه در اتاق عمل نتوانسته بودند گلوله را از پایش بیرون بیاورند. حالش روز به روز بدتر می شد، هر چه می خورد بالا می آورد. به نظر می رسید شهادتی دیگر در راه است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: حاج محسن جام بزرگ از فرماندهان رشید واحدهای عملیاتی غواص همدان، کنار من بود. چند تیر به نقاط مختلف بدنش خورده بود. از جمله یک تیر به پایش اصابت کرده بود و پایش را آتل گرفته بودند.

یک روز او را برای عمل جراحی بردند و بعد از مدتی در حال بیهوشی او را برگرداندند. حالش خیلی بد بود و هذیان می گفت. صدایش کردم ولی جواب نداد. نگرانش بودم. با اینکه حالم بد بود، چند بار خودم را بالای سرش رساندم تا این که به هوش آمد.

متأسفانه در اتاق عمل نتوانسته بودند گلوله را از پایش بیرون بیاورند. حالش روز به روز بدتر می شد، هر چه می خورد بالا می آورد. به نظر می رسید شهادتی دیگر در راه است. هر چه اصرار می کردم که غذا بخورد نمی خورد. داشت دستی دستی خودش را به کشتن می داد. یک روز که دوباره غذایش را پس زد، بالای سرش رفتم و با عصبانیت فریاد زدم: «چرا ناز می کنی؟ بخور دیگه!» با لحن مظلومانه ای که دلم را آتش زد گفت: «به خدا ناز نمی کنم، هر چه سعی می کنم بخورم نمی تونم، بالا میارم.»

خیلی او را دوست داشتم و دیدن آب شدن لحظه به لحظه ی او برایم سخت بود. هر روز مقدار زیادی چرک از پایش بیرون می کشیدند، تا این که یک روز پرستاری آمد و شروع کرد به فشار دادن پایش تا چرک هایش را خارج کند. بعد از فشار دادن محل زخم، ناگهان تیری که با عمل جراحی هم نتوانسته بودند خارجش کنند، خود به خود از پای محسن بیرون آمد. پرستار با خوشحالی خبر را برای دکتر برد و ما هم خیلی خوشحال شدیم. این گونه بود که با اعجازی دیگر یکی از بندگان خوب خدا در دل خاک دشمن حفظ می شد.

راوی: آزاده احمد چلداوی /سایت جامع آزادگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس