همان طور که روی هاجسون از تیم ملی انگلیس کناره گیری کرد و بابت این موضوع که خود به دوران استیلای خویش خط پایان کشید، مورد ستایش قرار گرفت، اکنون باید یک نفر دیگر به نقش خود در آن بازی دوشنبه شب بیندیشد.
اگر به لارس لاگربک مربی سوئدی تیم ملی ایسلند گوش داده باشید، برای شما آشکار خواهد شد که او تا چه اندازه ای شاگرد هاجسون است یا حداقل، هاجسون همان کسی است که فوتبال عملگرایانه و فاقد شور، شعف و عشق را در اواسط دهه 1970 میلادی به اسکاندیناوی برده است.
ایسلند موفق به شکست دادن انگلیس شد آن هم با به کار گرفتن ایده های هاجسون. این است فوتبال زمین خورده و بازنده! هاجسون کاری کرد تا سوئدی ها متقاعد شوند که نباید از سبک فوتبال آلمان یا ایتالیا الگو برداری کنند زیرا آنها مقلدهای ضعیفی هستند. به جای این، وی تأکید داشت تا هنر خود را بر تبدیل «آب به شراب» در مالمو به همگان نشان داده و تیمی را بسازد که بزرگ تر از مجموع آن چیزهایی باشد که اکنون در اختیار دارد.
فلسفه ای که بازیکنان محدود شده را به حدی برساند که حتی از آن چیزی که واقعاً هستند، بازدهی بیشتری را بروز بدهند. آنها 2-4-4 بازی می کردند، مدافعانشان به جلوی زمین هم می رفتند، بازیکنان پاس های بلند و هوایی می دادند تا یاران حریف را به طرف دروازه خودشان عقب بکشانند. آنهایی که می گویند انگلیس می تواند کار بدتری انجام داده و لاگربک را برای تکرار موفقیت ایسلند، منصوب نمایند، از شدت عشق، کور شده اند. ما چنین مربی را به مدت 4 سال داشتیم.
لاگربک می گوید:من به تکرار خیلی اعتقاد دارم.
وی همچنین می افزاید: باب هافتون و روی هاجسون در دهه 1970 میلادی به سوئد آمدند و من واقعاً به آنها نزدیک شدم زیرا آنها چیزهای زیادی را با خود آوردند. هنگامی که در شروع کار مربیگری بودم، باب هافتون به من گفت که لازم است آن چیزهایی را مد نظر قرار داده و می خواهید به دست بیاورید، به طور مداوم با بازیکنانتان تکرار کنید.
برای بازیکنانی که انتظارات کمی از آنها می رود، یکی از سبک های مدیریت وی، به آعوش کشیدن است. لاگربک می گوید که روحیه بازیکنانی که تحت هدایت وی هستند، آنها را برای تحمل دستورات دشوارتر آماده می سازد. لاگربک ادامه می دهد که:
البته مشکلاتی نیز پدید می آیند وقتی که چنین ایده هایی در سطوح بالاتر بازیکنان فوتبال اعمال می شوند. در مورد هاجسون، این قضیه مصیبت بار بوده است. برای مثال طی دوره کوتاه حضور او در لیورپول، پافشاری اش روی تکرار ایده ها و تمرینات باعث پدید آمدن بهت و حیرت در همان چند جلسه تمرینی معدود گردید.
فرناندو تورس، پپه رینا و خاویر ماسکرانو به حدی شاکی شدند که حتی ادعا کردند با این نوع تمرینات، به دوره ما قبل تاریخ منتقل گردیده اند. دیگران کمی راضی تر به نظر می رسیدند اما بخ خوبی می دانستند که این شرایط، ناپایدار خواهد بود.
همین ترس و واهمه در تیم ملی انگلیس هم وجود داشت اما در سال 2012 و بدون شک با تأثیرگذاری گری نویل، به تدریج روی هاجسون نیز پذیرفت که باید کمی انعطاف پذیر تر بوده و رو به سبکی سیال تر و تهاجمی تر بیاورد. چنین سازشی دقیقاً بر خلاف ذات هاجسون بود. او هرگز تا این حد، یک انسان منعطف نبوده است. هاجسون در آن دوشنبه سیاه به غرایز تاکتیکی خود کاملاً خیانت کرد و سپس آن طعنه های ظالمانه به سویش روانه شدند. اکنون آن چه که از او در خاطره ها مانده، یک مربی است که از خودش دور شده و آن کاری را که باید، انجام نداده است!
همه آن روزهای جالب و عجیبی که او در مالمو، فولام و وست بروم داشت طی مدتی کوتاه به عنوان مربی انگلیس بر باد رفت. انگلیس طبق معمول و هر دو سال یک بار از یک تورنمنت حذف شد و لاگربک آمد تا کارنامه هاجسون در رده ملی را بر باد فنا بدهد.