گروه ورزش مشرق- رقابتهای یورو 96 به میزبانی انگلیس برگزار شد، برای اولین بار 16 تیم با هم رقابت میکردند و برای اولین بار بود که قانون گل طلایی سرنوشت یک بازی را مشخص میکرد.
آلن شیرر با 5 گل، آقای گل شد و ماتیاس سامر بهترین بازیکن لقب گرفت. آلمان با گل طلایی جمهوری چک را در فینال شکست داد و در خاک مهد فوتبال، جشن قهرمانی گرفت. هیچ انگلیسی باور نمیکرد تیمش را در فینال یورو 96 مشاهده نکند اما این اتفاق افتاده بود و انگلیس فقط منتظر تمام شدن این خواب بی برکت و بی سر و ته بود.
یک روز مانده به آغاز مرحله گروهی یورو 96 بود که انفجاری عظیم در منچستر 212 زخمی و 18 کشته روی دست پلیس گذاشت. ون منفجر شده توسط گروهکی تروریستی از شاخه مبارزان مسلح ایرلند مجهز به مواد منفجره شده و بیش از 700 میلیون پوند در آن زمان هزینه برای انگلیس میزبان تراشید. به هر حال، جدال دو تیم آلمان و روسیه با بیش از 50 هزار تماشاگر طبق برنامه برگزار شد اما پلیس انگلیس پس از پایان یورو 96 به مدت دو ماه به نیروهای خسته و بی رمق خود، مرخصی داد تا برای تجدید قوا، مدتی را استراحت کنند.
فوتبال انگلیس در آن سالها شرایط متوسطی داشت. تماشاگران زیادی از بازیها استقبال نکردند. مردم به فقر، مشکلات اجتماعی و بی نظمیهای سیاسی معترض بودند و حوصله پیگیری فوتبال را نداشتند.
میزبان هم که در نیمه نهایی شکست خورد و به فینال نرسید. یورو 96 فقط فوتبال نبود، اتفاقی در نیمه راه دهه 90 میلادی و اوج اوپتیمیسم بریتانیایی و در نهایت، مرگ امیدهای دوخته شد بر تار و پود حدس و گمان، تزریق ناامیدی بین مردم توسط تنها اتفاقی که می توانست آنها را به زندگی بازگرداند.
مایکل گیبونز، نویسنده بخش ویژه یورو 2016 روزنامه گاردین به بهانه افشای اطلاعات محرمانه درباره تونی بلر و رسوایی او برابر جامعه جهانی و مردم انگلیس، به موضوعی جالب توجه پرداخته که در نگاه اول کمی مبهم و بی ارتباط به نظر میرسد:
گاهی تاریخ در مرحله نیمه نهایی نوشته میشود و فینال تاثیر زیادی در آن ندارد. این بار اما کار به نیمه نهایی هم نکشید و انگلیس زودتر از موعد مقرر از جمع مدعیان بیرون افتاد. بیهوده نیست که وین رونی میگوید: در یورو 96 بیدار نشدیم و هنوز هم در خوابیم.
رزونانس فرهنگی یا آنچه نزد تیم پژوهشی دانشگاه آکسفورد به عنوان طنین فرهنگی یاد میشود، در یورو 96 شکل گرفت و به یورو 2016 برای همان نسل سرخورده انگلیسی سرایت کرد.
فرگوسن در کتاب خاطرات خود از یورو 96 اینگونه یاد می کند: فوتبال بدبو نبود و نشد اما بوی نامطلوبی فضای کشور میزبان را گرفته بود؛ بوی بی اعتمادی، سرخوردگی، خشم مردمی که دوباره بهانه مالیاتهای بیهوده و بی ثمر خود را روی پلاکاردهای اعتراضی نوشته بودند، بوی یک از دست رفتگی، گم شدن چیزی مثل هویت، مثل غرور ملی.
جوانانی که در آن سالها زیر 25 سال داشتند، هولیگان خشمگین انگلیس در یورو 2016 را تشکیل میدادند یا در نهایت پرورش دهنده نسل جوانی شدند که پیش از مسابقه راهی جز پناه بردن به مستی و بی خبری و خشونت به ذهنشان نمیرسید.
رزونانس فرهنگی در آن زمان همان پشت پرده ای بود که دیده نمیشد. انگلیس در هاله ای از بیتپاپ و کولبریتانیا فرو رفته بود. موسیقی اعتراضی و ضد جنگ گویی، پتویی گرم و نرم از فراموشی و آرامش بی دلیل را روی جسد سرمازده مردم بریتانیا کشیده بود. در همان زمان بود که حزب محافظه کار جای خود را به لیبرالها داد و 18 سال محافظه کاری تمام شد.
انگلیس هرگز تا آن حد در تاریخ بریتانیا به مرز خوش بینی برای آینده نرسیده بود، در واقع، دیگر هرگز انگلیس روی خوش بینی و امید را ندید، یورو 96 بهترین فرصت برای سیاسیون بریتانیا بود تا شوری تاریخی در دل جوانان ایجاد کنند و وحدت ملی بی نظیری را به رخ بکشند اما همه چیز ناگهان به هم ریخت. جامعه گویا با چسبهای نه چندان مطمئن اجتماعی، فوتبال و موسیقی تحت کنترل بود و هر سه با هم به بریتانیا پشت کردند.
گاردین در همان تاریخ در مقالهای فراموش نشدنی نوشت: "همه چیز که آمریکایی شده، موسیقی و مد و لباس و حتی لهجه، لااقل فوتبال انگلیس را نجات بدهید!"
تری ونبلز مامور تشکیل ارتش فوتبال انگلیس شده بود، ملکه شخصا با او صحبت کرد و نامه پادشاه بریتانیا به سرمربی تیم ملی بعدها افشا شد که در آن آمده بود: از لحاظ فرهنگی طنین قابل توجه و امیدوار کنندهای رویت نمیشود. امیدمان به این میزبانی و فوتبال است. شما محکوم به قهرمانی هستید و اگر این اتفاق رخ نداد، لطفا حتی برای عذرخواهی وقت مقامات را نگیرید.
می دانید رویای ملکه از میزبانی یورو 96 چه بود؟ این که در یورو 2016 دو تیم انگلیس و ولز برابر یکدیگر صف آرایی نکنند و یک تیم واحد به نام تیم ملی بریتانیا بیشتر نداشته باشیم اما نه تنها این اتفاق رخ نداد بلکه این بار این ابرستاره ولز، گرت بیل بود که با کنایه خود انگلیسیها را به خانه فرستاد و فوتبال انگلیس بود که در فضای مجازی نزد ولزیها و ایرلندیها سوژه خنده و طنز میشد.
دوران بدی بود. مرگ مشکوک پرنسس دایانا، دست داشتن مافیای پزشکی انگلیس در پروژه دالی (گوسفند متولد شده حاصل از فرایند مهندسی ژنتیک و کلونینگ)، پیروزی حزب کارگر و تقلب در انتخابات برای بقای لیبرالها، هیچ خبری برای ملکه، خبر خوب نبود و ناکامی در فوتبال هم به آنها اضافه شده بود.
حالا انگار باید همیشه بدبختیهای فوتبال با ناکامیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی گره بخورد. توده مهاجران تازه پاسپورت گرفته جمع شدهاند و رای به جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا دادهاند، 52 درصد!
و این روزها خیابانهای لندن و منچستر به صحنه تظاهرات یکی در میان موافقان و مخالفان جدایی از اتحادیه اروپا تبدیل شده است. دومین اخراج انگلیس از قاره سبز به یورو 2016 بر میگردد و حالا در همین روزهای پردردسر، ماجرای تصمیمهای شخصی تونی بلر در جنگ علیه عراق به بهانه سلاحهای کشتار جمعی هم رسانهای می شود.
انگلیس اوضاع خوبی ندارد، این افشاگری برای نسلی که تازه وارد جامعه شده اصلا خوب نیست، فوتبالش تحقیر شده، در برزخ عضویت در اتحادیه اروپا یا جدایی آن قدم میزند و نمیداند دموکراسی لیبرالها به سودش بوده یا نه، میلی به تبعیت از اهداف تعیین شده پادشاه و ملکه ندارد و اکنون با موضوعاتی مواجه میشود که نمیتواند بر اساس آنها کشورش را منادی صلح و آرامش جهانی توصیف کند و اتفاقا برعکس این موارد را مشاهده می کند.
در واقع انگلیس بدون آنکه از بى اثر بودن راه هاى مسالمت آمیز اطمینان یابد، در تجاوز به عراق مشارکت کرده و این برای مردم بریتانیا پذیرفتنی نیست. کشوری که تنها راه سرگرم کردن مردم خود را فوتبال میدانست، حالا نه موسیقی آمریکایی آرامش می کند، نه رفاه ظاهری و مقطعی و نه فوتبال تحقیر و تمام شدهاش.