به گزارش مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
مولوی در دفتر پنجم مثنوی معنوی حکایت لطیفی دارد. در محلهای مسیحینشین، موذنی سخت بدصدا اذان میگفت؛ «یک مؤذن داشت بس آواز بد/در میان کافرستان بانگ زد». صدایش چنان کریه بود که از او میخواستند خاموش باشد تا جنگی درنگیرد! اما او به کار خود ادامه میداد. تا آنکه مردی مسیحی با هدایای نفیس، پرس پرسان سراغ او را گرفته و پیدایش کرده و پس از تعریف و تمجید از آواز خوش و روحنواز او و دادن آن هدایای نفیس، درخواست میکند از این پس نزدیک خانه او اذان بگوید! موذن بدصدا نیز چنین میکند.
مرد مسیحی دختری دارد که مدتی است به اسلام گرایش پیدا کرده و پدرش هر حیله و ترفندی به کار بسته در او کارگر نیفتاده است؛ « هیچ این سودا نمیرفت از سرش/پندها میداد چندین کافرش». تا آن که موذن بدصدا نزدیک خانه آنها اذان میگوید و؛
گفت دختر چیست این مکروه بانگ
که بگوشم آمد این دو چار دانگ
من همه عمر این چنین آواز زشت
هیچ نشنیدم درین دیر و کنشت
خواهرش گفتا که این بانگ اذان
هست اعلام و شعار مؤمنان
باورش نامد بپرسید از دگر
آن دگر هم گفت آری ای پدر
چون یقین گشتش رخ او زرد شد
از مسلمانی دل او سرد شد...
حکایت جامعه و حقوقهای نجومی نیز حکایت دختر مسیحی و موذن کذایی است. فاصله زیاد میان برخی از مدیران ارشد و محرومان و مستضعفان جامعه اسلامی اگرچه ناپسند است اما وقتی مدیران و مسئولان نیز در طبقه بالانشینها باشند، این عیب و کژی صدچندان میشود و دردناکتر است.
از این بابت میتوان گفت دولتیها راست میگویند که این مسئله صرفاً از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم باب نشده و ریشه آن را باید در بروز و رشد مدیریت اشرافی جستجو کرد.
مرور بیانات 25 سال پیش رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان وقت کشور در این مورد تکان دهنده، عبرتآموز و قابل تامل است. ایشان 23 مرداد سال 1370 ضمن اشاره به این داستان مولوی، به نحوه سلوک و زندگی مسئولان پرداخته و درباره بایدها و نبایدها و آثار آن نکات مهمی را مطرح میکنند که اگر آن روز مورد دقت و توجه قرار میگرفت امروز شاهد حقوقهای نجومی نبودیم. ایشان در این دیدار، اعتماد مردم را سرمایه اصلی و پشتوانه نظام و خدمت به مردم را بالاترین ارزش و افتخار مسئولان کشور معرفی کرده و تاکید میکنند؛ « البته همه افراد ملت و جامعه را باید خدمت کرد؛ اما مراد عمدتاً طبقه محرومند که باید مورد توجه خاص برای خدمت قرار بگیرند؛ به دو دلیل: اولاً چون احتیاجشان بیشتر است و عدل این را اقتضا میکند؛ ثانیاً چون پشتیبانی آنها از نظام، جدیتر و همیشگیتر است و از اول اینطور بوده است.» نه آنهایی که هشت سال جنگ آمد و رفت و هیچ چیزی احساس نکردند!
ایشان سپس میفرمایند؛ «اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیتالمال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی میماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟
آن وقتی که جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چهقدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟ اصرار میکردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟...این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههای ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود.
نماینده مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دوره اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم!؟
برادران! من و شما داریم از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از مایحتاج اولیه زندگی محرومند. در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت.»
آری! عبارات تکاندهنده است. اگر حقوقهای چند ده و چند صد میلیونی مصداق چریدن و غلتیدن نیست، پس چیست؟! عدهای دوست و سعی دارند که ماجرای فیشهای حقوقی نجومی را یک برنامه از پیش طراحی شده برای مقابله با دولت یازدهم جلوه دهند و در این مسیر از بافتن هیچ آسمان و ریسمانی نیز کوتاهی نمیکنند. عبارتی که حدود دو هفته پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای هیئت دولت، درباره حقوقهای نجومی استفاده کردند، کوتاهترین و در عین حال دقیقترین توصیف از این زخم چرکین است؛ «هجوم به ارزشها».
تقلیل این موضوع مهم و حتی حیاتی به رقابت و جدال سیاسی چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا، جفا در حق انقلاب و مردم است. عدهای میگویند باید قضیه را خاتمه داد، چرا که به اصل نظام و انقلاب لطمه میزند. بله شاید گمان شود میتوان با چند استعفای اجباری، مسئله را در سطح رسانهای و سیاسی خاتمه داد اما با جامعه و مردمی که کور نیستند چه میتوان کرد؟ به آنها هم باید گفت چشمهای خود را ببندید و نبینید؟! عدهای نیر مدعی هستند فساد ساختاری و فراگیر شده و همه مدیران حقوقهای کلان میگیرند و بهتر است بگذریم! تاثیر منفی این سخن بر جامعه بیش و پیش از آلودگیهای اقتصادی است. این نگاه مدعی است فساد چنان گسترده و فراگیر است که نظام نیز تسلیم آن شده و ارادهای برای مقابله با آن ندارد که خود جفایی بزرگتر در حق نظام است. معدود مدیران اشرافی ترویجدهنده این نوع نگاه هستند تا راه مقابله با خود را دشوار و پرهزینه معرفی کنند.
به مردم میگویند همه مدیران مانند ما میچرند و به مدیران سالم میگویند اگر دست به ترکیب ما بزنید، مملکت کن فیکون خواهد شد! دشمنان این نظام برای ناامید کردن مردم و سلب اعتمادشان از نظام اسلامی، ابزاری بهتر از آواز خوش این چرندگان نخواهند یافت.
دولت اگر خود را از بند پدرخواندهها برهاند، میتواند با جمع کردن بساط ویژهخواریها، از این چالش فرصتی بزرگ برای خود بیافریند. خیرش نصیب مردم و نظام میشود و افتخارش هم نوش جان دولت یازدهم و البته روسیاهیاش هم میماند برای آنهایی که برای ماستمالی این رسوایی به هر تخته پارهای چنگ زدند و بیش از پیش خود را رسوا کردند. همانهایی که چند ماه پیش روزنامههایشان پر بود از تیترهای «پولهای کثیف در انتخابات» و امروز خفقان گرفتهاند که چه کسانی و با چه پولهایی لیست کذایی امید را بستند و فرزند آن کسی که پدرش پول اوقات فراغتش را در فیش حقوقی میگرفت، چگونه سر از این لیست درآورد!
شاید بتوان برای مدتی با بحثهای انحرافی و فرعی تندرو-معتدل، برجامیان-نابرجامیان و از این دست دوقطبیهای صد من یک غاز جامعه را سرگرم کرد و فریب داد اما بالاخره صدای مردم یک جایی درمیآید. حتی صدای خبرنگار اصلاحطلبی که نوشته است؛ «ماجرای فیش حقوقی را صبح جمعه میخوانم. افسردگی گرفتم. تو دم و دستگاه اصلاحطلبها دارم کار میکنم، لنگ حقوق یک و خردهایم هستم. عجب»!
شاید بتوان برای مدتی با بحثهای انحرافی و فرعی تندرو-معتدل، برجامیان-نابرجامیان و از این دست دوقطبیهای صد من یک غاز جامعه را سرگرم کرد و فریب داد اما بالاخره صدای مردم یک جایی درمیآید. حتی صدای خبرنگار اصلاحطلبی که نوشته است؛ «ماجرای فیش حقوقی را صبح جمعه میخوانم. افسردگی گرفتم. تو دم و دستگاه اصلاحطلبها دارم کار میکنم، لنگ حقوق یک و خردهایم هستم. عجب»!