به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
1- «جنگ اُحد نقطه مقابل جنگ احزاب است». این گزاره را رهبر معظم
انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان عنوان کردند. ایشان، هم وضعیت امروز را
مشابه جنگ سخت احزاب دانستند که سرانجام آن پیروزی است و هم تصریح کردند
نقطه مقابل آن ایمان و عزم پیروز در جنگ احزاب، وضعیت جنگ احد است. وقتی
تاریخ را مرور میکنیم، با وضعیت شگفتانگیزی مواجه میشویم. جنگ احد وقتی
به میانه میرسد، تصور بر پیروزی قطعی است اما ناگهان جنگ مغلوبه میشود و
دشمن منهزم و در حال فرار، خود را با شبیخون احیا میکند و ضربات کاری
میزند که شهادت امثال جناب حمزه سیدالشهدا از آن جمله است؛ حتی پیامبر و
امیرمومنان علیهماالسلام نیز تا مرز شهادت پیش میروند و جراحتهای شدید
میبینند. در نقطه مقابل، جنگ احزاب است که آغاز آن بسیار هولانگیز است؛
دشمن با چند برابر استعداد نیرو و جمعآوری همه احزاب کفر و نفاق منطقه
هجوم میآورد و محاصره را تنگ میکند و از خط دفاعی (خندق) عبور میکند...
اما سرانجام این جنگ، پیروزی بزرگ در ترازی است که مقدمه پیروزیهایی
بزرگتر (فتح قلعه خیبر و فتح مکه) میشود. چرا چنین میشود؟ راز تبدیل و
تبدّل پیروزی به ناکامی و «شرایط سخت محاصره و فشار» به «پیروزی» کدام است و
ما در این وضعیت دوگانه «احد - احزاب» در کدام موقعیت ایستادهایم؟ آیا جز
این است که در این 37 سال هر دو وضعیت را بارها تجربه کردهایم؟
2-
وقتی میگوییم شرایط امروز، شرایط جنگ احزاب است یعنی چه؟ نقشه و هندسه کلی
جنگ احزاب (خندق) کدام است؟ سوره احزاب با یک فرمان به پیامبر(ص) آغاز
میشود؛ «یا ایها النبی اتّق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین». اگر
میخواهی باتقوا باشی، شرط آن عدم تبعیت از دو گروه کفار و منافقین است.
معارضه و مبارزه از همین جا آغاز میشود. کفر، عین استکبار و استیلاطلبی و
تسلیمخواهی است. و نفاق، شعبه پنهان کفر است که گاه به اعتبار خزندگی و
پنهانکاری و دورویی، خطرناکتر از جبهه کفر عمل میکند اما در همان اردوگاه
است. موضوع بعدی، یکدلی یا دو دل و مردد و متزلزل بودن است. «ما جعل الله
لرجل من قلبین فی جوفه». منافقین که دو قلب برای دو محبت متضاد ندارند، پس
در حقیقت آنها با دشمنان هستند. ایمان، میثاق الهی با همه انبیا و اولیاء و
پیروان آنهاست که عیار و جوهر آن فقط با آزمونهای سخت معلوم میشود. صدق و
کذب ادعای ایمان باید در بوته آزمون سخت معلوم گردد؛ مدینه باید محاصره
شود و جانها از ترس بر لب برسد تا مومنان و منافقین و مرجفون و دنیاپرستان
از هم متمایز وگرنه، مدینه امن و پرنعمت و صلح که همه را مومن میکند.
مدینه که به محاصره درآمد، سوءظن و بدگمانی به خدا آغاز شد. پای تهدیدها به
میان آمد و با خود زلزله آورد؛ زلزله بالای 8 ریشتر در اعتقاد مدعیان
ایمان. «هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا». از تهدیدها، سست
عنصریها معلوم شد. آنها که سلامت شخصیت نداشتند و بنیان شخصیت را محکم
نکرده بودند با ادبیات مختلف جا زدند و زباندرازی کردند.
گروهی گفتند
«خدا و رسول او جز وعده دروغ و فریب به ما ندادند» و دیگران قیافه دلسوزها
را گرفتند که «ای مردم یثرب (مدینه) این جنگ، جای شما نیست، برگردید» و
شماری «گفتند خانههای ما بیسرپناه است، اجازه بده برگردیم به خانه
خویش... اگر کافران بر آنها داخل میشدند و پیشنهاد بازگشت به کفر را
میدادند میپذیرفتند حال آن که با خدا پیمان بسته بودند.» بدعهدها با
زلزله اعتقادی ناشی از محاصره و تهدیدها، باطن خویش را بیرون ریختند؛ چونان
ساختمان محکمکاری نشده و سرهمبندی شدهای که با اندک تکانی فرو ریزد.
3-
کاروان دشمن هنوز نیامده بود و در راه بود. اما خبر ابهت آن پیشاپیش رسیده
بود. مسلمانان در حال حفر خندق بودند که به سنگ بزرگی رسیدند و نتوانستند
آن را بشکنند. از پیامبر(ص) استمداد کردند. حضرت 3 بار ضربه زدند و هر 3
بار از سنگ جرقهای برخاست و سپس شکست و فرو ریخت. حضرت تکبیر گفتند و
جمعیت تاسی کردند. کار که به سرآمد، از راز تکبیرها سوال کردند. حضرت فرمود
در بارقه هر یک از ضربتها، فتح شام و روم، ایران، و یمن را دیدم. بشارت
باد بر شما پیروزی! منافقین که از صحنه دور شدند، همین ماجرا را به استهزا
گرفتند. «و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله
الا غرورا» گفتند دلشان خوش است! تا چند روز دیگر پدرشان را در همین مدینه
در میآورند اما وعده شکست دو ابرقدرت بزرگ دنیا را میدهند؛ چه دروغی!...
قرآن میگوید هم از ترس از مرگ چشمانشان مانند محتضر گرد شد و هم با
زبانهای تلخ و تند به ملامت و سرزنش برخاستند؛ آنها دو ویژگی داشتند
«اشحهًْ علیالخیر» (شدیدا مالپرست بودند) و «لم یومنوا فاحبط الله
اعمالهم. هرگز ایمان نیاوردند و خداوند هم اعمال آنها را نابود کرد.»...
تهدید و ترس آن هنگام به نهایت رسید که پهلوان حریف از کانال عبور کرد و
عربده کشید «کجاست قهرمان شما که یا او را بکشم و به ادعای شما به بهشت
برود، و یا او مرا بکشد و به زعم شما من به جهنم بروم؟!» میگفت «آنقدر
فریاد زدم که صدایم گرفت». مرد میخواست مرگ را به جان بخرد و با عمرو بن
عبد ود گلاویز شود؛ دیو تنومندی که با کسی نجنگیده بود مگر او را از پا
درآورده بود.
4- مسلمان باشی یا کافر، واقعیت تاریخ است؛ مردی جوان
برخاست و 3 بار به دعوت پیامبر(ص) لبیک گفت؛ گفت «من میتوانم» و نه
«نمیتوانم». ورق برگشت آنجا که علی بنابیطالب علیهالسلام بهنگام تشخیص
دارد و پای کار آمد. «و لمّا رای المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله
و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما». پیروزی از
چنین باوری جوشید تا یک ضربت آن روز، برتر از عبادت جن و انس تا پایان
تاریخ شود؛ پیامبر همان لحظه که علی(ع) به جنگ عمرو میرفت، فرمود «امروز
تمام ایمان در برابر تمام کفر به صحنه آمده است». آن یک ضربت کافی بود که
جنگ آغاز نشده، مغلوبه شود و امیرمومنان، جبهه اسلام را از جنگ بینیاز
سازد. «و ردالله الذین کفروا بغیظهم لم ینالو خیرا. و کفی الله المومنین
القتال... خداوند کافران را بیهیچ دستاوردی و با خشم تمام بازگرداند و
مومنان را از جنگ کفایت کرد.» در زیارت امیرمومنان میخوانیم «السلام علیک
یا من کفی الله المومنین القتال به یوم الاحزاب». ویژگی این کفایتکنندگان و
تهدیدزدایان چیست؟ «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه...»؛ صادق
الوعدهایی که دودل و مردد و متزلزل نبودند. پای عهد ماندند چون پایبند هیچ
تعلق دیگری در دنیا نبودند.
5- وقتی این عقبه سخت سپری شد و مومنان با
عزت و پیروزی از تنگنای جنگ احزاب گذشتند، پیامبر(ص) بشارتی داد که به
شهادت تاریخ اتفاق افتاد. فرمود «الان نغزوهم و لایغزوننا». از امروز ما به
آنها حمله میبریم و میجنگیم و آنها قدرت جنگ با ما را نخواهند داشت...
این روند، را مقایسه کنید با ماجرای پیروزی بزرگ روز احد که در سرانجام کار
از دست رفت؛ «نقطه مقابل[ایستادگی جنگ جنگ احزاب] آن مطلبی است که در جلسه
کارگزاران نظام گفتم... روز جنگ احد عدهای نتوانستند مقاومت کنند، میدان
را رها کردند، پیروزی را تبدیل به شکست کردند. غفلت یا دنیاطلبی و
کوتهبینی عدهای، همان پیروزی را تبدیل به شکست کرد... عدم رعایت تقوا این
جوری است.»
مشابه همین تعبیر را رهبر انقلاب 16 مرداد 90 در دیدار
مسئولان نظام (مقارن با دولت دهم) فرمودند: «در قضیه جنگ احد یک عده
مأموریتها را فراموش کردند، تنگه را رها کردند رفتند سراغ غنیمت جمع کردن؛
دشمن هم توانست نیروهای اسلام را دور بزند، بیفتد به جانشان، تعدادی از
آنها را بکشد، مفهوم کند... جان مبارک پیغمبر به خطر افتاد... ما یک جاهایی
طبق وظیفه عمل نکردیم؛ مراقبتهایی را که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم؛
یک جاهایی دلبستگیهای خودمان را زیر پا نگذاشتیم، به مشاجرات و
رفاهطلبی سرگرم شدیم، به منشهای اشرافی سرگرم شدیم؛ اینها ضعف است؟ وقتی
من و شما زندگیمان را زندگی رفاهطلبانه و اشرافی قرار بدهیم، مردم از ما
یاد میگیرند... این کارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابیون به تبع آموزش
اسلام، اعراض از زندگی رفاهطلبانه برای خود بود. برای مردم هرچه میتوانید
رفاه ایجاد کنید، هرچه میتوانید درآمد ملی و ثروت کشور را زیاد کنید اما
خودتان نه. مسئولین لااقل تا وقتی مسئولند به زندگی رفاهطلبی رو نکنند.
غفلت از روحیه جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین
بودن دشمن و نفوذ در فضای رسانههای کشور، بیمبالاتی نسبت به حفظ
بیتالمال، اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.» معظمله همچنین در
دیدار اخیر اساتید دانشگاهها نسبت به بازسازی الگوی ظالمانه سرمایهداری و
ایجاد والاستریت ایرانی با شکاف میان فقیر و غنی هشدار دادند.
6-
میگویند چیزی که تو را نکشد، قدرتمندت میکند. دشمنیهای 37 ساله استکبار
نهتنها ما را از پا در نیاورد بلکه وادار به تکاپو و تحرک و خلاقیت و
اراده و قدرتمند شدن و پیش رفتن کرد. برای پیشرفت توأم با عزت و استقلال،
لاجرم باید جور خباثت و ملامت دشمن را کشید. به قول سعدی «جور دشمن چه کند،
گر نکشد طالب دوست- گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند». خباثتهای
دشمن هرچند به قصد عقدهگشایی بود اما برای ملت ما به سان واکسن عمل کرد و
ما را به میزان بسیار بالایی آسیبناپذیر ساخت. از این حیث برآورد جمیع
شرایط، حکایت از پیروزی ملت ما در جنگ احزاب فعلی میکند. از دفاع مقدس 8
ساله تا دفاع استراتژیک و پیروز در عراق و سوریه (در مقابل جنگ نیابتی
دشمن)، شیردلانی در میانه میدان سینه سپر کردهاند و شعارشان شعار
امیرمؤمنان است؛ «فقمت بالامرحین فشلوا... هنگامی برای اقامه امر خدا قیام
کردم که دیگران فشل بودند؛ خود را آن هنگام که دیگران خویش را پنهان
میکردند، نمایاندم؛ سخن گفتم هنگام عجز دیگران از سخن گفتن؛ هنگامی که
دیگران زمینگیر بودند به نور الهی پیش رفتم و عبور کردم.» (خطبه 37
نهجالبلاغه)
اما در اینجا یک تنگه مهم و راهبردی وجود دارد که اگر غفلت
شود جنگ را مغلوبه میکند. آن تنگه، تنگه اشرافیگری و غنیمتطلبی و
امتیازخواهی برخی مدیران است که هرچند کمشمار و در اقلیتند اما خاصیت
«آلودهسازی»، «عفونیکردن» و «فاسدسازی موقعیت» و «ناامید کردن مردم در
عین ایجاد ترس و تزلزل در آنها نسبت به دشمن» را دارند؛ هم با نگاه طعمه
انگارانه به مدیریت، ویژهخواری میکنند و هم افکار عمومی را از آمریکا
میترسانند. نوک کوه یخ فساد و خیانت این جماعت در ماجرای حقوقهای نجومی
پدیدار شد اما ریلگذاری مفسدانه این جماعت اشراف مترف و مفسد، عمیقتر از
اینهاست. اکنون که مطالبه بیتالمال از مدیران اشرافی تبدیل به گفتمان
افکار عمومی شده، دستهایی در تلاشند بیآبرویی این جماعت فرومایه را به
آبروی نظام گره بزنند و مصلحت(!؟) را در مسکوت گذاشتن ماجرا و خراب نکردن
روحیه مردم القا کنند.
حقیقت اما این است که مبارزه با این ویژهخواران
مفتخور، عین آبرو و اعتبار نظام و نشانه سلامت جمهوری اسلامی است. البته
نبرد عدالت با تبعیضطلبان خودینما، سختترین جنگها و در عین حال
ناگزیرترین و اولویتدارترین آنهاست؛ که آنان معبرگشایان نفوذ و شبیخون
ویرانگر دشمنند.
حقیقت این است که مبارزه با این ویژهخواران مفتخور، عین آبرو و اعتبار نظام و نشانه سلامت جمهوری اسلامی است. البته نبرد عدالت با تبعیضطلبان خودینما، سختترین جنگها و در عین حال ناگزیرترین و اولویتدارترین آنهاست؛ که آنان معبرگشایان نفوذ و شبیخون ویرانگر دشمنند.