گروه فرهنگ و هنر مشرق- 1.سینمای کیارستمی در فاصله این دو جمله حرکت میکند. در اضطراب فلج کننده و ناگزیر زیستن که از همان نان و خود را به نمایش گذاشت تا روییدن تدریجی عشق به زندگی از خانه دوست کجاست تا زیر درختان زیتون و بعد مواجههای هراسناک با مفهوم مرگ.
2.در کشف جایگاه کیارستمی در تاریخ سینما منتقدان ایرانی نقش بسیار کمی دارند. برای آنها کیارستمی در قبل از انقلاب فیلمساز مدل کانون پرورش فکری کودکان بود که رئالیسم خاص مکتب کانون را به خوبی متصور میکرد. با گوشه کنایههای روشنفکر پسند به شرایط اجتماعی و مقولهای که نقطه ضعف روشنفکران چپ بود. یعنی عنصر طغیان همراه با طعم شکست. معادل سینمایی دو پهلو درباره مبارزات چریکی کم اثر و عموما شکست خورده گروههای چپ و رویاپردازی دوباره هم گیر شدن آن و ...
سازدهنی، تنگسیر، سفر سنگ، قیصر و گوزنها در این محدوده مورد توجه ویژه قرار میگرفتند. کیارستمی آن دوران برای دو فیلم نیمه بلندش از این توجه برخوردار شد. مسافر و لباسی برای عروسی، هر دور هم واقعگرا بودند هم میشد گوشه کنایههای طبقاتی درباره نابرابری اجتماعی را از آنها اخذ کرد.
3.بعد از انقلاب او هنوز به عنوان یک فیلمساز حوزه کودکان و نوجوانان از التفات ویژه و ملوکانه منتقدان برخوردار بود. حتی دست درازیاش به حیطههای دیگر سینما هم به شرط کوتاه بودن و نمادگرا بودن قابل پذیرش محسوب میشدند. (همسرایان)
در اولین فیلم بلندش یعنی خانه دوست کجاست او تواناییهای دیگر خود را به نمایش گذاشت. اینکه میتواند پرچم سینمای شاعرانه را در این کشور بلند کند. داستان پسر بچهای در روستای کوکر رودبار که میخواهد دفترچه مشق همکلاسیاش را هر طور که هست در آبادی مجاور به دست او برساند. فیلمی تعزلی و به غایت طبیعت گرایانه.
نمایش برخی از ظرفیت سینمای کیارستمی که بعدها شکوفا شد. فیلم با آنکه بلند بود اما در همان حوزه کودک و نوجوان قرار میگرفت. منتقدان شیفته بحث انساندوستانه فیلم شدند. آنها از پیام انسانی فیلم نوشتند و قطرات اشک بر چهرهشان و بغض در تاریکی و از این جور اراجیف! این واقعیتی بود که حس پسرک برای رساندن دفترچه مشق همکلاسیاش نه رفاقت و عشق که ترس بود. ترس از کتک خوردن همکلاسی از معلمشان. این حس ترس و اضطراب در جای جای فیلم حضور دارد و فیلم را به اثری دلهره آور هم بدل می کند. در ترس پسر از تنبیه توسط والدین خود، در عوعوی سگهای روستا در دل شب ...
به هر حال ناتورالیسم شاعرانه فیلم غیرقابل انکار است. اما نکته مغفول فیلم اینجاست که در این گیلان آرام و وهمانگیز هیچ کس از جنگی یاد نمیکند که هشتصد کیلومتر آن سوتر شعلهور است. داستان فیلم میتوانست در هر کشور دیگری با مناسبات اجتماعی مشابه رخ دهد. این انتزاع بیش از حد از واقعیات همان چیزی بود که انتقاد شدید چهرههای سینمای مذهبی ما را به دنبال داشت و صرف اکتفا به پیام انسانی فیلم را قانع کننده نمیدانستند. اکران «خانه دوست کجاست» در جشنواره فجر تقریباً همزمان بود با عملیات کربلای پنج و هزاران شهید این عملیات ناکام.
خانه دوست کجاست و کارگردانی استادانهاش جوایز جشنواره فجر و بعد جوایز مهم جشنواره لوکارنو را به ارمغان آورد. فیلم بعدیاش مشق شب همان کیارستمی همیشگی بود. در همان حوزه کودک و نوجوان و البته با کمی جاه طلبیهای فرمیک بیشتر که پا از حوزه سینمای کانون پرورشی آن سوتر میگذاشت.
4.اما فیلم بعدیاش شاید مشهورترین فیلم او در تاریخ سینمای جهان باشد و با بیشترین بیاعتنایی از سوی منقدان ایرانی روبهرو شد. بازسازی او از داستان حسین سبزیان. به گزارش «هفت صبح»، مرد سینمادوستی که با جازدن خود به جای محسن مخملباف وارد حریم خانوادهای ثروتمند و عشق سینما شد و مزه احترام و تحسین را برای مدت کوتاهی چشید و دست آخر لو رفت و به زندان افتاد.
کیارستمی داستان فیلم را با استفاده از خود حسین سبزیان بازسازی کرد. نوعی سینمای مستند نما که تماشاگر مرز میان واقعیت جاری و دخالت هنرمندانه فیلمساز را فراموش میکند. این سبک انقلابی کیارستمی مورد توجه منقتدان داخلی قرار نگرفت. او را به بلد نبودن سینما متهم کردند! کلوزاپ اما بازتابی بسیار گسترده در سینمای جهان داشت. شیوه کیارستمی همه چیز را بر هم ریخته بود. او پرچمدار اتفاقی بود که پنج سال بعد امثال وینتربرگ و لارس فون تریه به عنوان یک نهضت جهانیی با نام داگما 95 روانه محافل سینمایی ساختند. کلوزآپ در رای گیری بزرگ سالانه سایت اند ساند در سال 2012 به عنوان یکی از پنجاه فیلم بزرگ تاریخ سینما قرار گرفت.
دو فیلم بعدی کیارستمی ادامه همین شیوه است. زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون. هر دو روایتهایی درباره مردم رودبار بعد از زلزله سهمگین سال 1992. با این تفاوت که فضای اضطراب آور مرسوم فیلمهای کیارستمی همان فضایی که در مسافر، گزارش، خانه دوست کجاست، مشق شب و اولیها قابل مشاهده بود به تدریج جای خود را به نوعی احساس درک زیباییهای زندگی میدهد. شاید موفقیتهای بین المللی فیلمساز و دور شدنش از دوره ناکامیهایش در زندگی خصوصی به او آرامشی را بخشیده بود که میتوانست از زندگی از زیستن کمتر بهراسد. فصل نهایی زیر درختان زیتون نشانهای از نمایش واقعی امید در زندگی است. تلفیق رئالیسم و ناتورالیسم مشهور سینمای کیارستمی در فصل انتهایی فیلم به نتیجهای متفاوت از دیگر فیلمهایش میرسند. به ستایش زندگی، به ستایش زیستن. آن هم در دل ویرانههای زلزله و بوی تند کافور.
5.گویی مبارزه فیلمساز با اضطراب زیستن بعد از سه دهه فیلمسازی نتیجه داده بود. اما از آن پس سایه یک هیولای دیگر بر شاهکارهای کیارستمی پدیدار شد. هیولای گذر زمان، هیولای مرگ در طعم گیلاس کیارستمی مواجههای مستقیم با پدیده مرگ دارد. در مورد تلاش یک مرد مرفه برای یافتن کسی که او را در فرایند خودکشیاش کمک کند. فیلم در تهران غبارآلود ساخته میشود. بدون هیچ کدام از آن جلوههای بصری زیبای دیگر فیلمهایش. در انتها بعد از 80 دقیقه عبور تماشاگر از دالانی خاک گرفته و مرگبار فیلمساز در سکانس نهایی به یادمان میآورد که زندگی همچنان زیباست. از طعم گیلاس نشانههای ناگزیر پناه بردن فیلمساز هنرمند به اندیشههای خیام گونه را میبینیم. طعم گیلاس نخل طلای کن را میبرد.
فیلم بعدی او یعنی باد ما را خواهد برد باز هم با همان ناتوارلیسم خیره کننده کیارستمی روبهرو هستیم و البته سینماگری که با اعتماد به نفسی بیشتر از قبل سرود پیروزی شاد کامانه زندگی علیه مرگ را میُسراید. فیلمی که حال و هوایی کاملا خیام گونه دارد. گذشته از این فیلم غایت سبک سینمایی کیارستمی را نشان میدهد. ایجاز، نماد و روایت به شکلی بیسابقه در هم تنیده شدهاند. تا یکی از زیباترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران پدید بیاید. فیلم جایزه هیات داوران ونیز را کسب کرد.
6.در هزاره سوم کیارستمی فیلمهای بلند کمتری ساخت. ده را در ایران ساخت که نشانهای از استادی کیارستمی در سینمای خودرویی است. به قول منتقد نیویورک تایمز: «او میداند خودرو مکانیست برای تفکر، مشاهده و بالاتر از همه، صحبت کردن»
کپی برابر اصل و مثل یک عاشق را در ایتالیا و ژاپن ساخت. کپی برابر اصل نشان میدهد که کیارستمی به عنوان یک «استاد تمام» سینما چگونه به راحتی در فرهنگی دیگر دیدگاههای جهانشمول خود را به نمایش میگذارد و در آستانه هفتاد سالگی به همان پیام وارستگان بزرگ سینما میرسد. زندگی را سزاوار نیست که ارزان بفروشیم. فیلم آکنده است از همان دلهره کیارستمی برای یافتن معنای زندگی در گذر زمان و چگونگی رویارو شدن با مرگ. کپی برابر اصل یک جایزه بزرگ بازیگری برای ژولیت بینوش در کن به ارمغان آورد. در همین سالهاست که گاردین کیارستمی را یکی از شش کارگردان بزرگ زنده معاصر جهان مینامد؛ بالاتر از ترنس مالیک و آلمودووار و وودی آلن. در جشنواره سینما پاسفیک در رای گیری منتقدین به عنوان سومین فیلمساز بزرگ آسیا بالاتر از کوروساوا و ساتیا جیت رای و وونگ کاروای و میزو گوشی قرار میگیرد و در فهرست بهترین هزار فیلم تاریخ سینما هفت فیلم از او حضور پیدا میکنند.
7.اما در تهران جراح سرشناس و پسر سراسیمهاش او را نمیشناسند تا برای این سینماگر بزرگ و بیهمتا که عاشق زندگی بود و در هراس همیشگی از چگونگی رویارو شدنش با عدم، مرگ این گونه تراژیک و بیرحمانه خود را بنمایاند. در رشتهای از عمل جراحیهای ناکارآمد و مرگبار.
2.در کشف جایگاه کیارستمی در تاریخ سینما منتقدان ایرانی نقش بسیار کمی دارند. برای آنها کیارستمی در قبل از انقلاب فیلمساز مدل کانون پرورش فکری کودکان بود که رئالیسم خاص مکتب کانون را به خوبی متصور میکرد. با گوشه کنایههای روشنفکر پسند به شرایط اجتماعی و مقولهای که نقطه ضعف روشنفکران چپ بود. یعنی عنصر طغیان همراه با طعم شکست. معادل سینمایی دو پهلو درباره مبارزات چریکی کم اثر و عموما شکست خورده گروههای چپ و رویاپردازی دوباره هم گیر شدن آن و ...
3.بعد از انقلاب او هنوز به عنوان یک فیلمساز حوزه کودکان و نوجوانان از التفات ویژه و ملوکانه منتقدان برخوردار بود. حتی دست درازیاش به حیطههای دیگر سینما هم به شرط کوتاه بودن و نمادگرا بودن قابل پذیرش محسوب میشدند. (همسرایان)
در اولین فیلم بلندش یعنی خانه دوست کجاست او تواناییهای دیگر خود را به نمایش گذاشت. اینکه میتواند پرچم سینمای شاعرانه را در این کشور بلند کند. داستان پسر بچهای در روستای کوکر رودبار که میخواهد دفترچه مشق همکلاسیاش را هر طور که هست در آبادی مجاور به دست او برساند. فیلمی تعزلی و به غایت طبیعت گرایانه.
نمایش برخی از ظرفیت سینمای کیارستمی که بعدها شکوفا شد. فیلم با آنکه بلند بود اما در همان حوزه کودک و نوجوان قرار میگرفت. منتقدان شیفته بحث انساندوستانه فیلم شدند. آنها از پیام انسانی فیلم نوشتند و قطرات اشک بر چهرهشان و بغض در تاریکی و از این جور اراجیف! این واقعیتی بود که حس پسرک برای رساندن دفترچه مشق همکلاسیاش نه رفاقت و عشق که ترس بود. ترس از کتک خوردن همکلاسی از معلمشان. این حس ترس و اضطراب در جای جای فیلم حضور دارد و فیلم را به اثری دلهره آور هم بدل می کند. در ترس پسر از تنبیه توسط والدین خود، در عوعوی سگهای روستا در دل شب ...
خانه دوست کجاست و کارگردانی استادانهاش جوایز جشنواره فجر و بعد جوایز مهم جشنواره لوکارنو را به ارمغان آورد. فیلم بعدیاش مشق شب همان کیارستمی همیشگی بود. در همان حوزه کودک و نوجوان و البته با کمی جاه طلبیهای فرمیک بیشتر که پا از حوزه سینمای کانون پرورشی آن سوتر میگذاشت.
4.اما فیلم بعدیاش شاید مشهورترین فیلم او در تاریخ سینمای جهان باشد و با بیشترین بیاعتنایی از سوی منقدان ایرانی روبهرو شد. بازسازی او از داستان حسین سبزیان. به گزارش «هفت صبح»، مرد سینمادوستی که با جازدن خود به جای محسن مخملباف وارد حریم خانوادهای ثروتمند و عشق سینما شد و مزه احترام و تحسین را برای مدت کوتاهی چشید و دست آخر لو رفت و به زندان افتاد.
کیارستمی داستان فیلم را با استفاده از خود حسین سبزیان بازسازی کرد. نوعی سینمای مستند نما که تماشاگر مرز میان واقعیت جاری و دخالت هنرمندانه فیلمساز را فراموش میکند. این سبک انقلابی کیارستمی مورد توجه منقتدان داخلی قرار نگرفت. او را به بلد نبودن سینما متهم کردند! کلوزاپ اما بازتابی بسیار گسترده در سینمای جهان داشت. شیوه کیارستمی همه چیز را بر هم ریخته بود. او پرچمدار اتفاقی بود که پنج سال بعد امثال وینتربرگ و لارس فون تریه به عنوان یک نهضت جهانیی با نام داگما 95 روانه محافل سینمایی ساختند. کلوزآپ در رای گیری بزرگ سالانه سایت اند ساند در سال 2012 به عنوان یکی از پنجاه فیلم بزرگ تاریخ سینما قرار گرفت.
فیلم بعدی او یعنی باد ما را خواهد برد باز هم با همان ناتوارلیسم خیره کننده کیارستمی روبهرو هستیم و البته سینماگری که با اعتماد به نفسی بیشتر از قبل سرود پیروزی شاد کامانه زندگی علیه مرگ را میُسراید. فیلمی که حال و هوایی کاملا خیام گونه دارد. گذشته از این فیلم غایت سبک سینمایی کیارستمی را نشان میدهد. ایجاز، نماد و روایت به شکلی بیسابقه در هم تنیده شدهاند. تا یکی از زیباترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران پدید بیاید. فیلم جایزه هیات داوران ونیز را کسب کرد.
6.در هزاره سوم کیارستمی فیلمهای بلند کمتری ساخت. ده را در ایران ساخت که نشانهای از استادی کیارستمی در سینمای خودرویی است. به قول منتقد نیویورک تایمز: «او میداند خودرو مکانیست برای تفکر، مشاهده و بالاتر از همه، صحبت کردن»
کپی برابر اصل و مثل یک عاشق را در ایتالیا و ژاپن ساخت. کپی برابر اصل نشان میدهد که کیارستمی به عنوان یک «استاد تمام» سینما چگونه به راحتی در فرهنگی دیگر دیدگاههای جهانشمول خود را به نمایش میگذارد و در آستانه هفتاد سالگی به همان پیام وارستگان بزرگ سینما میرسد. زندگی را سزاوار نیست که ارزان بفروشیم. فیلم آکنده است از همان دلهره کیارستمی برای یافتن معنای زندگی در گذر زمان و چگونگی رویارو شدن با مرگ. کپی برابر اصل یک جایزه بزرگ بازیگری برای ژولیت بینوش در کن به ارمغان آورد. در همین سالهاست که گاردین کیارستمی را یکی از شش کارگردان بزرگ زنده معاصر جهان مینامد؛ بالاتر از ترنس مالیک و آلمودووار و وودی آلن. در جشنواره سینما پاسفیک در رای گیری منتقدین به عنوان سومین فیلمساز بزرگ آسیا بالاتر از کوروساوا و ساتیا جیت رای و وونگ کاروای و میزو گوشی قرار میگیرد و در فهرست بهترین هزار فیلم تاریخ سینما هفت فیلم از او حضور پیدا میکنند.
7.اما در تهران جراح سرشناس و پسر سراسیمهاش او را نمیشناسند تا برای این سینماگر بزرگ و بیهمتا که عاشق زندگی بود و در هراس همیشگی از چگونگی رویارو شدنش با عدم، مرگ این گونه تراژیک و بیرحمانه خود را بنمایاند. در رشتهای از عمل جراحیهای ناکارآمد و مرگبار.