زنگ خطر، این است که وقتی نمایندۀ مجلسی پشت تریبون رسمی قرار می‌گیرد و می‌گوید ما سهممان را از انقلاب گرفته‌ایم، صدای کسی درنمی‌آید و کسی ابراز پشیمانی نمی‌کند و کسی نمی‌گوید رأی ما را پس بده.

گروه فرهنگ و هنر مشرق- مسعود ده نمکی شنبه گذشته به بهانه اکران «رسوایی ۲»، در همایش سالانه دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه شهید بهشتی به ایراد سخنرانی پرداخت که متن آن در ادامه می آید:

شاید با زبان تصویر و مفاهیم و نشانه‌هایی که در فیلم وجود دارد، کمتر نیاز به صحبت باشد. بنابراین ترجیح می‌دهم فیلم حرف خودش را بزند. با توجه به اینکه شما قشر خاصی از جامعه و افرادی فرهیخته هستید، باید که با نگاهی تخصصی و به نوعی موشکافانه‌تر به فیلم نگاه می‌کردید چون فیلم هم برای مخاطب عام و هم مخاطب خاص ساخته می‌شد، ما سعی می‌کردیم از زبان بصری برای تفهیم و القای آن موارد مدّنظر استفاده کنیم تا دیگر نیازی به توضیح واضحات نباشد.

ولی بستر زمانی ساخت فیلم، شاید برای شما جالب باشد. قبل از سال ۸۴ و قبل از انتخابات، بین سال‌های ۸۲ تا ۸۴ این فیلم دو بار تدوین و ساخته شد که در فیلم، با زبان بی‌زبانی، دعوای چپ و راست و گمشدۀ جامعه که مفهوم عدالت در آن هست را سعی کردیم به تصویر بکشیم. آن چیزی که جناح‌های کشور ما سر آن دعوا دارند و آن خاستگاه قدرت سیاسی با شعارهایی که می‌دهند، ولی در عمل نشان داده شده که عدالت، ارزش‌های اسلامی و ارزش‌های معنوی ذیل این دعوا قرار دارد.

ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

گاهی این دعوا، خودساخته است مثل دعواهای حیدری نعمتی که در دنیا ساخته می‌شود و از قدیم بوده، پایین ده و بالا ده تا مدیریت افکار عمومی که صورت می‌پذیرد که تعمیم آن به فوتبال هم همین بحث را دارد و حتی جامعه‌شناسان غربی درخصوص پدیدۀ فوتبال همین جمله را می‌گویند: «افیون توده‌ها» و اگر زمانی می‌گفتند، دین افیون توده‌هاست، اکنون می‌گویند وقتی یک بازی جام جهانی را جمعیتی بیش از سه میلیارد نفر ببینند و آن مقدار نقدینگی و پولی که در کنار این بازی‌ها جابه‌جا می‌شود و اتفاقاتی که با این فوتبال می‌افتد، دیپلماسی فوتبال و غیره و غیره نشان می‌دهد که بیشتر از بازی و ورزش باید به این مقوله نگاه کرد.

خود جامعه‌شناسان غربی هم تا آنجایی که فوتبال، خاستگاه تمدنی‌اش است، اینها را می‌گویند که در اینجا سریع تعمیم به ضد فوتبال و اینگونه حرف‌ها می‌دهند که افکار عوام‌مآبانه و پوپولیستی است که سریع پشت اینها پنهان می‌شوند. وگرنه نگاه کارشناسانه و جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه‌ای که آن طرف مطالعات عمیقی روی این قصه دارند، نشان می‌دهد این‌طور سرکار گذاشتن‌ها چه در حوزۀ ورزش و چه در حوزۀ مناسبات اجتماعی- و اصلاً در جاهایی آماده کردن میدان‌ها و خاستگاه‌هایی است که جوان‌ها به آنجا بیایند و انرژی خود را تخلیه کنند، به جای طرح مطالبات مهم‌تر که این در جای جای فیلم، نشانه‌شناسی و مطرح شده.

بعد از «فقر و فحشا» که من این مستند را در سال ۸۰ ساختم و آن اتفاقاتی که برای آن افتاد، در آنجا هم بحث «آسیب‌‌شناسی اجتماعی» نبود؛ بلکه بحث، مقولۀ «عدالت» و «فاصلۀ طبقاتی» و «اشرافی‌گری» بود.

جامعه‌ای که ارزش‌های مصرفی آن تغییر کرده بود. جامعه‌ای که تا دیروز، دعوت به مصرف کمتر و قناعت می‌کرد، امروز دعوت به مصرف بیشتر و رقابت می‌کند. جامعه‌ای که حالا دیگر خط فقرش به اصطلاح نان شب نیست؛ بلکه شهریۀ دانشگاه و دانشگاه آزاد و پول موبایل و قسط ماشین و… است که در این جامعه، شما می‌بینید آستانۀ آسیب‌های اجتماعی تغییر می‌کند؛‌یعنی از تهیه نان شب تغییر می‌کند و به آن سمت می‌رود که آن موقع با تکذیب و تهدید و دادگاه و… می‌خواستند بگویند که چنین چیزی وجود ندارد و خیلی‌ها هم دوست داشتند قصه را جناحی کنند و بگویند چون این زمان، دولت اصلاح‌طلبان است و این فیلم در این دوره ساخته شده، چون می‌خواهد یک جناح را بکوبد، در حالی‌که رئیس دولت آن زمان، نامه‌ای به وزیر ارشاد آن زمان داده بود مبنی براینکه «این فیلم، نگرش جناحی ندارد و بیشتر به طرح مقولۀ عدالت پرداخته».

ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

البته آن زمان، قضیه چماق و هویج بود؛ یعنی یک نهاد برخورد می‌کرد و نهادی دیگر می‌خواست بگوید که با اینها تعامل کنید. به هرحال آن زمان که این فیلم ساخته شد؛ یعنی در دهۀ ۸۰ و آن آژیر خطری که در اول فیلم، به صدا درآمد -که البته در بسیاری از دانشگاه‌ها این فیلم به صورت خودجوش نمایش داده شد- همان موقع، این مستند خاستگاه مخاطب خاص خودش را داشت و همان زمان طبق آماری که نهادهای خاص می‌دادند، ۱۰ نسخه از این فیلم تکثیر قاچاق و در کشور پخش شد و دست به دست می‌چرخید.

در حالی‌که درخصوص فحشا و آسیب‌های اجتماعی، قبل از فقر و فحشا، فیلم‌های زیادی ساخته شده بود که حتی به طور واضح و بدون شطرنجی بودن پخش شد که حتی به آنها در جشنواره‌های مختلف، جایزه هم داده بودند. حتی بعضی‌ها هم فیلمشان را در جشنواره‌های خارجی برده و جایزه هم گرفته بودند. ولی چه شد که برای فقر و فحشا آن اتفاق افتاد و این فیلم آن بحث و جنجال عظیم جامعه را بین جناح‌ها و مطبوعات راه انداخت و یک مستند توانست چنین کاری بکند و آن انگشت یا دست گذاشتن روی نقطه حساس جامعه و حتی ملتهب جامعه؛ یعنی عدالت بود.

من یادم می‌آید همان زمان، یکی از کاندیداهای انتخاباتی (در سال ۸۴)، واسطه‌ای فرستاد و به من گفت فیلم انتخاباتی مرا شما بساز، با تم فقر و فحشا که من آن زمان در جواب ایشان گفتم: کسی می‌تواند عَلَم عدالت را برای شما بردارد (نه اینکه برقرار کند، چون بین این دو کلمه، تفاوت وجود دارد) که جدا از دو سیاست مرسوم جامعه و خارج از این دو جریان باشد، چون مردم اعتماد خودشان را به این دو جریان، از دست داده‌اند؛ یعنی حداقل این فکر را نمی‌کنند که اینها می‌توانند مقولۀ عدالت را پیاده کنند و با توجه به زندگی‌هایی که بعضی از این آقایان دارند و با توجه به رفتار و سلوکشان و زندگیشان که تغییر کرده و بچه‌هایشان آقازاده شده‌اند.

ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

و این حرف‌هایی بود که وقتی درد هه ۷۰ زده می‌شد، می‌گفتند که اینها تندرو و افراطی‌گری است. ولی بعدها و چند سال بعد این حرف‌ها شد؛ گفتمان غالب جامعه و در تریبون‌های رسمی زده شد و امروز، همین قصۀ فیش‌ها و اشرافی‌گری و…، زمانی تیتر «شلمچه» و «جبهه» بود، ولی آن روز اسمش افراطی‌گری بود که هنوز هم اینها دارند اتهامات آن زمان را به دوش می‌کشند. در حالی‌که امروز، در رسانه‌های رسمی ما و در صدا و سیما، دو جناح از همدیگر آتو می‌گیرند؛ این طرف دکل می‌گیرد، آن طرف فیش می‌گیرد و… و باز با عدالت دارند به عنوان یک مقولۀ سیاسی برخورد می‌کنند. ولی مسئله این است که ما آن زمان آژیر فقر و فحشا را از طریق اکران‌هایی که در دانشگاه‌ها برگزار می شد، به صدا درآوردیم تا بگوییم که آقا، حملۀ هوایی انجام خواهد شد، محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید.

امروز که من در خدمت شما هستم، در فیلم رسوایی۲، می‌گویم که آقا، این حمله انجام شده؛ یعنی هواپیما بالای سر شما آمده، گسل ایجاد شده و زلزله دارد می‌آید.این خاصیت هنر است؛ یعنی شما پازل‌هایی را که در زمان‌های مختلف می‌توانی بچینی و بعدها در آینده بگویند که این حرف ها را چند سال پیش هم گفتند، ولی کسی گوش نکرد که امروز هم حتی گفته می‌شود.

امروز هم اگر من در خدمت شما در اینجا هستم، ‌به واسطۀ اسم تشکل است و به خاطر فیلم نیست، چون همان‌طور که گفتم، فیلم خودش حرف خودش را می‌زند، دیگر برای چه من بیایم اینجا و حرف بزنم، آن هم برای قشر دانشجو که توقع از آن این است که همۀ فیلم را بفهمد؛ برای مثال می‌گویم از تکۀ آخر فیلم که طرف می‌گفت جامعه‌ای که می‌خواهد به دموکراسی برسد،‌ باید تودۀ آگاه مردم آگاه سبیل‌های چپی به اصطلاح لمینیستی و… آن زمان باشد. مثل اول انقلاب که مد بود.

ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

این آدم گرایش مطالعه هم داشت، عینک مطالعه از آن قدیمی‌ها داشت ولی خودش هم گرفتار این روزمرگی است و می‌گوید جامعه‌ای که می‌خواهد به دموکراسی برسد، باید کاری کند که تودۀ آگاه مردم هم آگاه شوند و بعد می‌بینیم که خودش هم دستفروش این قصه است و می‌گوید که شما دارید در مورد چه موضوعی فیلم می‌گیرید؟!

و آن دارد فحش می‌دهد، لُنگ نشان می‌دهد که فردا رئیس‌جمهور چه کسی می‌خواهد بشود. حرف مهمی دارد می‌زند. درست است که همه آن لحظه به کار این آدم خندیدیم، ولی حقیقت این است که همه، از زنده و مرده، درگیر این قرمز و آبی هستیم.

همه جای این فیلم مستند است؛ یعنی دو سال، حدود ۱۶ دوربین تمام بازی‌های این دو فیلم را رصد می‌کردند و از واکنش‌های اجتماعی فیلم می‌گرفتند. وقتی از حمام تا دلاک غسال‌خانه را نشان می‌دهد؛ یعنی از زنده شور و مرده‌شور درگیر قرمز و آبی هستند. حالا یک روایت خطی دیگر را می‌گویم. جامعه‌ای که یک دشمن مشترک یا یک رقیب مشترک دارد؛ مثل زمانی که جنگ عراق و ایران بود و عراق در مقابل ما بود، قرمزها و آبی‌ها با هم متحد شدیم و در آن بازی پیروز شدیم، منتهی عده‌ای در این میان کشته شدند.

ولی عده‌ای با وجود کشته شدن این افراد، در خیابان‌ها می‌رقصیدند و قرمز و آبی هم یادشان رفت که عده‌ای حتی به خانه‌هایشان هم نرفتند و کشته شدند. در بازی ایران و ژاپن هم همین اتفاق افتاد و دوباره که جامعه به ثبات رسید، دوباره چپ و راست و دوباره قرمز و آبی شد و دوباره هر دو طیف مقابل همدیگر قرار گرفتند با شعارها و حرارت و… و دوباره به یک بازی افتادند. که بعضی وقت‌ها آدم وقتی آن را در مناسبات این دهه تطبیق می‌دهد، دوباره شما می‌بینید که این قرمز و آبی با هم بازی کردند و یکی بُرد و یکی هم باخت و دوباره در بیرون دیدیم که چطور به جان هم افتادند و دوباره چیزی که در این میان گم شد، همان دست‌فروش و عدالت و… بود و همان رفت و آمد چپ و راست بود و لیگ همان دورۀ انتخاباتی است.

ولی امروز که من در خدمت شما هستم و عرض کردم، برای این بود که بگویم شما به عنوان تشکلی که خاستگاهتان به‌خصوص در اوایل دوران بعد از جنگ، مبارزه با سرمایه‌داری و اشرافی‌گری بود و شعارهایی که می‌دادید، نباید فراموش شود. حالا نسل شما نبود و نسل دیگری بود.


ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

ولی اگر بر روند این جریان مطالعه‌ای انجام دهید، متوجه می شوید شعارهای تشکل و دفتر تحکیم و تظاهرات‌هایی که در برابر سیاست‌های دولت سازندگی انجام می‌دادند، یکی از همان مهم‌ترین شعارهایی که آنها در تظاهرات‌ها و در همین دانشگاه تهران می‌دادند، این بود که می‌گفتند: «آنان که در خانۀ شاهانه‌اند / از درد ملت، همه بیگانه‌اند» و دور همین دانشگاه می‌چرخیدند و این شعار را می‌دادند. یا وقتی می‌خواستند در روز دانش‌آموز به سمت لانۀ جاسوسی بروند، همین شعار را از پشت تریبون می‌دادند.

آن موقعی‌که هنوز خیلی‌ها درگیر مبارزه با بدحجابی بودند و منکر بزرگ را بدحجابی می‌دانستند. و وقتی به آنها می‌گفتیم بیایید به طرف مجلس و دولت برویم، می‌گفتند که آقا، خطی شدی، سیاسی شدی. همین بچه مسلمان‌ها اینها را می‌گفتند و تا حرف می‌زدی، متهم به سیاسی‌گری می‌شدی.

مداح ما، آخوند ما و خیلی کسان درگیر مطالبات روبنایی‌تری بودند، ولی تشکل شما آن زمان با بصیرت فهمیده بود که دارد زاویه‌ای ایجاد می‌شود و زاویه‌ای دارد از جنگ و فقر و غنی و آن شعارهای حضرت امام‌(ره) درخصوص بحث و مفاهیمی که درخصوص عدالت‌طلبی داشت، با این الگوی سیاسی، با این الگوی اقتصادی، با این الگوی توسعه، داریم فاصله می‌گیریم.

متأسفانه خود این جریان در دعوای قرمز و آبی افتاد، تا جایی که برعکس شد. روزی که یکی از سرکردگان همین جریان توسعۀ لیبرالیستی که محصول آن، همین فاصلۀ طبقاتی و اشرافی‌گری و مصرف‌گرایی در جامعه بود، که می‌گفت برای رسیدن به توسعه، باید عده‌ای قربانی شوند؛ مثل جنگ. و بالاخره نسلی باید گرسنه بمانند.

 بالاخره برای این نسل هم باید باتوم وارد کرد و با شورش‌های اجتماعی محصول این فاصلۀ طبقاتی برخورد کرد و این هزینه‌ای است که باید داد و در این میان نسلی باید له شوند. بعد شما می‌بینید که مصداق؛ یعنی همان آدمی که آمد از خیابان‌ها؛ عکس شهدا و یادمان شهدا را پاک کرد و گفت: مردم سردرگم می‌شوند فقط به خاطر اینکه آدرس غلط بدهند که شما یادتان نماند که همت یا باکری چه کسانی بودند و گفتند که آنها مربوط به آن زمان بودند و آنها برای روی مین رفتن بودند و اکنون برای این جامعه، به نسل جدیدی نیاز است؛ یقه سفیدها.

 شما به درد این کار نمی‌خورید، شما جُلُنبرید، شما به درد روی مین رفتن می‌خورید. این آدم‌ها وقتی اشرافی‌گری را در جامعه ترویج دهند، وقتی الگوی مصرف را در جامعه تغییر می‌دهند، وقتی مدل سیاسی ما را هم تغییر می‌دهند، وقتی پول تعیین می‌کنند که وضعیت رسانه‌ها در جامعه آن می‌شود و وقتی نتیجۀ انتخابات آن می‌شود، وقتی آقازاده‌ها راهشان از کنار پدرانشان جدا می‌شود و از صفوف اول نمازجمعه بلند می‌شوند و می‌روند جت اسکی و فلان و فلان و کانادا می‌روند و مشغول انباشتن سرمایه و درس خواندن و غیره و غیره می‌شوند. روزی‌که این آقازاده‌ها در دهۀ بعد بزرگ شوند و برگردند، همین‌ها لیدر حرکت‌های سیاسی شما می‌شوند، اینها روزنامه‌ها را اداره می‌کنند،‌ اینها شبکه‌سازی و برنامه‌های تلویزیونی و نمایش سریال‌های خانگی و سینما و غیره را مدیریت خواهند کرد.

 اینها اصلاً جنبش‌های اجتماعی شما را مدیریت خواهند کرد. اینها هزینۀ رفتارهای سیاسی دانشجویی را خواهند داد. اصلاً کاری خواهند کرد که شما هم در کنارشان قرار بگیرید و کسانی‌که تا دیروز می‌گفتند: «آنان که در خانۀ شاهانه‌اند/ از درد ملت همه بیگانه‌اند» امروز باید بیایند میتینگ حمایت از کرباسچی را برقرار کنند. به کجا رسیدیم؟! این تشکل به کجا رفت؟! جنبش دانشجویی ما به کجا رفت؟! این بحث دفاع از یک جریان سیاسی نیست. کدام استقلال، کدام پیروزی، کدام چپ، کدام راست؟! این دو با هم یک مسیر غلط و اشتباه را رفتند. بحث مصداق نبود. سال ۸۴، معلول گفتمان عدالتخواهی بود؛ یعنی یک دهه مبارزه با عدالتخواهی. احمدی‌نژاد، مولد گفتمان عدالتخواهی نبود؛ معلول گفتمان عدالتخواهی بود.

ده نمکی: عدالت در جامعه‌ای که اختلاس در آن اپیدمی شد،‌ نمی‌ماند!

یعنی جریان عدالتخواهی که نشریه «صبح» و «شلمچه» و «جبهه» و امثال ازغدی و نصیری و خیلی افراد دیگر و دفتر تحکیم و جنبش‌های دانشجویی آن زمان و حتی جریان حزب‌الله که آن زمان راه می‌انداختند که بتوانند این گفتمان را در جامعه همه‌گیر کنند. در همان سال ۸۴ کسی آمد و خارج از چپ و راستی، با زرنگی و با تیزهوشی و با شناخت آمد و عَلَم ساده‌زیستی و عدالتخواهی را بلند کرد و این را اقبال به او نشان داد.

مسئله این است که حتی اگر امروز هم کسی بیاید و فارغ از جریان چپ و راست و قرمز و آبی این عَلَم را بلند کند، باز مردم دنبال آن عَلَم خواهند رفت. چون مردم تشنۀ عدالت هستند و عدالت، یک خواست فطری است، نه یک خواست سیاسی. هنر این است که شما امروز بتوانید دوباره علم عدالتخواهی را بلند کنید. امروز شما باید پرچمدار عدالتخواهی در تشکل‌های دانشجویی در سراسر کشور باشید. امروز شما باید بتوانید از طیف‌های مختلف دانشجویی را زیر عَلَم عدالت جمع کنید. عدالت چیزی نیست که بتوان با آن برخورد جناحی کرد، پَر آن دامن همه را می‌گیرد، همه هم از آن بدشان می‌آید؛ یعنی عدالت وقتی می‌خواهد اجرا بشود و به خاطر همین است که می‌گوید برنمی‌تابم. آن چیزی که در تاریخ ۵۰ سالۀ صدر اسلام، جوابگوی امروز خواهد بود، این است که با رحلت پیامبر اکرم(ص)، با زاویه گرفتن هر دو جریان؛ یعنی اگر شما دو ضلع جامعه را دو جناح سیاسی فرض بگیرید، یا زاویه گرفتن از عدالت و ارزش‌های اولیۀ اسلام فرض کنید که هرچه این زاویه بیشتر شد، دیگر رساندن و خم کردن این چوب خشک باعث شکنندگی آن می‌شود. دست عدالت و شمشیر عدالت را به طرف هر جناحی ببرید، صدای دادش درخواهد آمد. دیگر جامعه تحمل عدالتخواهی را ندارد. بدتر از آن، جامعه‌ای است که غیر از خواص آن، عوامش هم گرفتار بی‌عدالتی و اشرافی‌گری و فساد و فاصلۀ طبقاتی شوند.


یعنی اینکه اقلیت، امروز، تبدیل به یک طبقۀ اجتماعی شود؛ یعنی اگر زمان طاغوت؛ مثلاً یک خانوادۀ، صد خانوادگی یا می‌گفتند هزار فامیل همۀ مناصب اقتصادی را برای خودشان تصاحب کنند، در جایی که بخور بخور، اشرافی‌گری، غارت بیت‌المال و اختلاس یک پدیدۀ اپیدمی شود؛ این جامعه‌ای است که آن غدۀ سرطانی به صورت یک غدۀ بدخیم درآمده و در همۀ سطوح این جامعه ریشه دوانده که در این جامعه، حتی با قطع یک عضو هم عدالت برقرار نخواهد شد. جامعه‌ای که دیگر همه رشوه را بپذیرند و در هر اداره‌ای که بروی؛ رشوه، پارتی‌بازی و غیره را جزو مراحل اداری فرض کنند؛ یعنی طرف قبل از تشکیل پرونده، اقدام به آشنایابی می‌کند. ما به اینجا رسیدیم یا نرسیدیم، من فعلاً نمی‌گویم که رسیدیم و قضاوت نمی‌کنم، هرچند که قبلاً قضاوتم را در فیلم‌هایم کرده‌ام، ولی رسیده‌ایم یا نرسیده‌ایم؟! زنگ خطر این است که این فساد به صورت اپیدمی در جامعه دربیاید.

 زنگ خطر، این است که وقتی نمایندۀ مجلسی پشت تریبون رسمی قرار می‌گیرد و می‌گوید ما سهممان را از انقلاب گرفته‌ایم، صدای کسی درنمی‌آید و کسی ابراز پشیمانی نمی‌کند و کسی نمی‌گوید رأی ما را پس بده. و این یعنی اینکه ما دزدی را پذیرفته‌ایم و دیگر برای ما فرقی نمی‌کند که غارتگر بیت‌المال از چپ باشد یا از راست و بر این تریبون حاکم باشد و این یعنی فاتحۀ عدالتخواهی و این یعنی حتی علی مرتضی هم وقتی بخواهد علمش را بلند کند، جنگ جمل راه بیفتد، به تعبیر شریعتی، علی کشتۀ عدالتش شد. جامعه ای که دیگر عوام و خواصش عدالت را برنخواهد تابید. اگر تا دو دهۀ پیش، عوام برنمی‌تابیدند چپ و راست بر کسانی‌که علم عدالت را بلند می‌کردند، حمله می‌کردند؛ امروز، شما یک نوع همذات‌پنداری بین عوام و خواص می‌بینید که تبدیل به یک طبقۀ اجتماعی شدند و از یک آب شور تغذیه می‌کنند؛ حالا یکی با ۳۰۰۰ میلیارد و یکی که دستش نمی‌رسد، با یک رشوۀ جزئی در ادارات و پرداخت و دریافتش حرام‌خواری وقتی در جامعه تبدیل به یک نُرم می‌شود،محصول حرام‌خواری، دل‌های سنگی است.

من به شما عرض می‌کنم، چه می‌شود که روز عاشورا وقتی نوۀ پیامبر اکرم(ص) در همان کوفه‌ای که علی(ع) در آن عَلَم عدالتخواهی را بلند کرده بود، وقتی برای مبارزه صف‌بندی شد، وقتی می‌خواست برای مردم نصیحت کند، مردم به اشارۀ عمر سعد و به اشارۀ شمر هلهله می‌کردند که نشنوند امام چه می‌گوید،‌ نشنوند پیام عوام و خواص چیه؟ عدالتخواهی چیه؟ من فرزند علی هستم، چیه؟ من فرزند علی مرتضی هستم، چیه؟ من فرزند حیدر کرار هستم چیه؟
حضرت زینب(س) پرسید، داداش، اینها چرا این‌طوری می‌کنند؟! اینها چرا نمی‌خواهند بشنوند تو چه می‌گویی؟
امام حسین(ع) فرمود: لقمه‌های حرام، دل‌های اینها را سنگ کرده؛ لقمه‌های حرام، لقمه‌های حرام،‌ لقمه‌های حرام.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 8
  • محسن ۱۸:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
    0 0
    سلام ودرود بر برادر عزیزمان.حقیقت همین است که بیان نمودید.امروز مانند روز جمل است که بادها تخم های فتنه را بر شکوفه ها می پاشند وهمه را به نوعی بارور کرده اند و خیلی ها متوجه بارور شدنشان نیستند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس