تاریخ دقیق انجام سخنرانی معلوم نیست اما بین سالهای 45 تا 50 شمسی بوده است. کتاب «پیشوای صادق(ع)» در بین سالهای 58 تا 60 از سوی نشر فرهنگ اسلامی شمسی منتشر شده است. در هر حال، محتوای کتاب هر چند مختصر است اما یکی از بهترین تحلیلهای سیاسی درباره عملکرد امام صادق (ع) شمرده میشود.
مقام معظم رهبری درباره امام صادق (ع) میفرماید: «تبلیغ و تبیین مسئله امامت شیعی، بیان و تبلیغ احکام دین و تفسیر قرآن به روش اهلبیت (ع)، ایجاد تشکیلات سیاسی ایدئولوژیک به صورت مخفی، هدایت پنهانی جنبشهای نظامی علویان و فعالیت سیاسی خطوط اصلی زندگی امام صادق(ع) را تشکیل میدهد.»
در بخشی از این کتاب با عنوان «برنامههای کلی امامت» آمده است: «به سهولت میتوان برنامه عمومی امامان شیعه و جانشینان بالاستحقاق پیامبر اکرم را دانست. این برنامه در دو بخش انفکاک ناپذیر انجام میگیرد: بخش اول مربوط به ایدئولوژی است و بخش دوم مربوط به قدرت اجتماعی...
در زمینه اول تلاش و همت آنان صرف میشده است که ایدئولوژی اسلام را تبیین و تحکیم و تطبیق کنند؛ تحریفها و بدعتهایی که به وسیله دستههای مغرض و مغزهای جاهل در آن پدید میآمده، بنمایانند؛ آن را با حوادث روز به روز و نو به نوی زندگی متحوّل اجتماعی تطبیق کنند و شیوه استفاده حکم حوادث واقعه را به آیندگان بیاموزند.
قسمتهایی از آن را که به خاطر منافع قدرتمندان در بوته اجمال مانده یا به دست فراموشی سپرده شده، در خاطره و خاطرهها زنده سازند و گوشههایی از آن را که ذهن معمولی نمیتواند از متن دست اول اسلام - یعنی قرآن - استنباط کند، با تسلط و معرفت کامل خود، استنباط کنند. خلاصه اسلام را هم چون ایدئولوژی زنده و زندگی بخش در طول قرون حفظ کنند و راه حفظ آن را تا ابد به شاگردان و آیندگان تعلیم دهند.
در زمینه دوم هم چنین میکوشیدهاند در هر زمان و به تناسب وضع سیاسی و اجتماعی و جهانی جامعه اسلامی، وسایل و مقدماتی را فراهم آورند تا بتوانند به شکلی سریع، زمام قدرت و حکومت را به دست آنان دهد یا در آیندهای دراز مدت، خود یا هم فکران و یاران و جانشینانشان را به قدرت و حکومت برسانند...»
مقام معظم رهبری در بخشی از این کتاب به این نکته اشاره دارند که: «تجدید یک انقلاب، گاه از ایجاد آن بسی مهمتر و دشوارتر است. روحیههایی استوار، ایمانهایی راسخ، مغزهایی نیرومند و فکرهایی بیدار و آگاه و فعال لازم است تا بتواند این بار فرساینده را برای مدتی دراز روی دوش نگه دارند.
اکنون چه کسی برای اینکار آماده است؟ آن شیعهای که قیام حسین بن علی را تحمل نمیکند؟ آن شیعهای که با امام حسن راه نمیافتد؟ بیگمان هر قیام و اقدامی که به اتکاء عناصر ناپخته و تربیت نشدهای از آن قبیل واقع شود فرجامی ندامتانگیز و خسارتبارتر خواهد داشت. تجربه توابین(!) و سپس قیام مختار و ابراهیم بن مالک گواه صادق این ادعاست...»
در بخش دیگری از این کتاب با عنوان «مشکل امام باقر (ع) با مردم» میخوانیم: «آنان در برابر خود، مردمی را مشاهده میکنند که از سویی بر اثر تربیتی تبهساز و ویرانگر روز به روز در جریان فساد عمومی جامعه مستغرقتر و ساقطتر میشوند و کمکم کار به جایی رسیده است که عامّه مردم نیز مانند سردمدراران و مسئولان، حتی گوش به دعوت نجات بخش امامت نمیدهند...
و اگر تشیّع نیز کمر به دعوت و هدایت آنان نبندد، راه یکسره بر آنان بسته شده است؛ امام در هر فرصت مناسبی با نشان دادن گوشهای از واقعیت تلخ و مرارت بار زندگی شیعی و تشریح فشارها و شدت عملهایی که از سوی قدرتهای مسلط بر امام و یارانش میرود، احساسات و عواطف مردم غافل را تحریک میکند و خون مرده و راکد آنان را به جوش میآورد و دلهای کرخ شده آنان را هیجانی میبخشد... یعنی آنان را آماده گرایشهای تند و جهتگیریهای انقلابی میسازد...»
در بخش دیگری از این کتاب مقام معظم رهبری به تشریح مفهوم ولایت پرداخته است و در این بخش تحت عنوان «ولایت، حزب شیعی» آمده است: «در عبارتی کوتاه، نام شیعه و فرهنگ تشیّع و نیز در تفاهم و درک غیر شیعیان در قرن های نخستین اسلام و در زمان ائمّه (ع) بر کسی اطلاق نمیشد که فقط محبّت خاندان پیامبر (ص) را در دل داشته باشد یا صرفا به حقّانیت آنان و صدق دعوتشان معتقد باشد - هر چند در حوزه فعّالیت و حرکتی که مرکز و محور آن، امام بود، شرکت نداشته باشد - بلکه به جز اینها، شیعه بودن یک شرط اساسی و حتمی داشت و آن عبارت بود از پیوستگی فکری و عملی با امام و شرکت در فعّالیّتی که به ابتکار و رهبری امام در جهت بازیافتن حقّ غصب شده و تشکیل نظام علوی و اسلامی در سطوح مختلف فکری، سیاسی و احیانا نظامی انجام میگرفت.
این پیوستگی، همان است که در فرهنگ شیعه و «ولایت» نامیده میشود در واقع، شیعه نامی بود برای حزب امامت؛ حزبی که به رهبری امام به فعّالیّتهای معیّنی سرگرم بود و هم چون همه حزبها و سازمانهای معترض در دوران خاتناق، با استتار و تقیّه میزیست. این، چکیده و عصاره نگاهی دقیق به زندگی ائمّه (ع) و به ویژه امام صادق (ع) است...»
یکی از نکاتی که در این کتاب به آن اشاره شده است «تبیین و تبلیغ مسئله امامت» است؛ این موضوع را باید بارزترین خصیصه دعوت امامان شیعه دانست. از نخستین سالهای پس از رحلت پیامبر اکرم در همه دورههای امامت، مطلع دعوت شیعی را اثبات امامت اهل بیت پیامبر تشکیل میداده است. این موضوع در قیام خونین حسین بن علی و پس از آن حتی در جنبش امامزادگانی مانند زیدبنعلی نیز مشاهده میشود. دعوت امام صادق (علیهالسلام) نیز از این کلیت بیرون نبوده است.
نویسنده کتاب «پیشوای صادق» به طور خاص درباره دعوت این امام بزرگوار به مسئله امامت که به اقتضای زمان، شرایط ویژهای را میطلبیده، اشاره کرده و میافزاید: «امام هنگام اشاعه و تبلیغ این مطلب، خود را در مرحلهای از مبارزه میدیده است که میبایست به طور مستقیم و صریح، حکام زمان را نفی کند و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی نماید و قاعدتا این عمل فقط هنگامی صورت میگیرد که همه مراحل قبلی مبارزه با موفقیت انجام گرفته است.
آگاهیهای سیاسی و اجتماعی در قشر وسیعی پدید آمده؛ آمادگیهای بالقوه در همه جا احساس شده، زمینههای ایدئولوژیک در جمع قابل توجهی ایجاد شده، لزوم حکومت حق و عدل برای جمعی کثیر به ثبوت رسیده و بالاخره رهبر تصمیم راسخ خود را برای مبارزه نهایی گرفته است. بدون این همه، مطرح کردن نام یک شخص معین به عنوان امام و زمامدار محق جامعه، کاری عجولانه و بیفایده خواهد بود.»
بحث دیگری که در حکم مقدمه مبحث اصلی یعنی تشکیلات پنهانی سیاسی در کتاب «پیشوای صادق» آمده در بخشی با عنوان «استراتژی امام حسن برای پذیرش صلح» ذکر شده که چکیده آن توجه به مهمترین اهدافی است که صلح امام حسن (ع) را اجتنابناپذیر میکرد.
جمعآوری نیروهای اصیل و مطمئن شیعی، حراست آنان از گزند توطئههای بیامان ضد شیعی دستگاه اموی، گستردن تفکر اصیل اسلامی در دایرهای محدود ولی پرعمق، جذب نیروهای بالقوه و افزودن آنان به جمع شیعیان، انتظار فرصتی مناسب و سرانجام، قیام و اقدامی بجا و بموقع که نظام جاهلی بنیامیه را منفجر کرده، دوباره نظام اسلامی و علوی را جایگزین آن کند.
بدین ترتیب میتوان گفت شاید تشکیلات پنهان سیاسی که نمودی بارز در دوران زندگی امام صادق (ع) دارد نوعی مبارزه نرم و غیرمسلحانه علیه دستگاه حکومت جور است به قصد بازگرداندن تدریجی، آرام و هوشمندانه حاکمیت به جانشینان واقعی پیامبر و آمادهسازی زمینه لازم برای رشد نامحسوس شیعیان و جلوگیری از بهانه دادن به دست دشمن برای کشتار شیعیان وفادار به امامت و جانشینی بر حق فرزندان پیامبر.
یکی دیگر از مباحث مطرح در این کتاب موضوع واسطه میان امام و شیعیان است که نویسنده در بخشی با عنوان «باب واسطه میان امام و شیعیان» به آن اشاره کرده و آن عبارت است از راندن دوست برای حفاظت او از دشمن؛ دوستی که از زبدهترین و نزدیکترین یاران است و همچون زنبور عسلی که اگر حشرات موذی بدانند در اندرون او چیست، قطعه قطعهاش میکنند و شهدش را میربایند.
نویسنده تاکید دارد: «هنگامی که چشمها و گوشهای بیگانه با ولعی هرچه بیشتر در انتظار کشف ارتباطات شیعیان با اماماند... در این مواقع امام، خود نیز افراد را به ملایمت و گاه به عتاب، از خود دور میساخته است. تبری جستن و اظهار بیزاری امام از یک راوی معروف و شناخته شده که بارها رضایتمندی امام از وی به گوش نزدیکان و خواص رسیده، به گمان قوی هیچ موجبی جز یک تاکتیک تشکیلاتی نخواهد داشت.»