شاید کمتر کسی را بتوان پیدا کرد که بگوید، نماهنگ ایستادهایم یک که توسط چند جوان در سال 92 ساخته شد را ندیده باشد، نماهنگی که مورد تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفت و به سازندگان این نماهنگ فرمودند ساخت چنین کارهایی نباید متوقف شود و باید ادامه داشتهباشد. قسمت دوم این نماهنگ با نام «ایستادهایم، تا آخرین قطره خون» چند روزی است که رونمایی و با تشویقها و انتقاداتی روبهرو شدهاست. این نماهنگ موضوعی را انتخاب کرده که علیرغم برگزاری یادوارههای مختلف مورد غفلت و فراموشی قرار گرفتهاست. داستان شلیک موشک توسط ناوگان آمریکا در خلیج فارس به هواپیمای 655 ایران موضوعی بود که میتوانست سالها و از دریچههای مختلف عرضه شود تا گوشه از جنایات امریکا به ملت ایران را به نمایش بگذارد.
ما برای بررسی این نماهنگ و نحوه ساخت و پرداخت آن، از محمدباقر مفیدی کیا، کارگردان و نویسنده، محمدرضا شفاه تهیهکننده، حسین حقیقی خواننده و جواد مطوری مدیر جلویهای ویژه این نماهنگ دعوت به عمل آورده است که این گفتگو را میتوانید در ادامه مشاهده میکنید:
آقای حسین حقیقی در مورد بستر ترانه اثر توضیح بدهید؟
حسین حقیقی: محسن رضوانی شاعر اثر نیز با نظر کارگردان کار انتخاب شد. اتود اولیه که برای وزن شعری زدیم روی یکی دیگر از کارهای رضوانی به نام «شبیه مرغک زاری» بود و از شاعر خواستیم این شعر را یک بار دیگر با مضمونی جدید بگوید .
محسن رضوانی پس از دیدن کار به من گفت:«این ترکیب مرثیه و حماسه خیلی
قدرتمند است و دلها را میلرزاند». نکته ویژه این اثر شاید این باشد که،
ما در شعر کمی شاخوشانه کشیدن داریم اما اتفاقی که در تصویر مشاهده
میشود سوزناک است. برای مثال در مراسم رونمایی دیدیم که به محض این که
سکانس بیرون کشیدن کودک از آب به نمایش درآمد؛ تمامی خانمهای حاضر در سالن
اشک از چشمانشان جاری شد و بیننده به شکل عجیبی تحت تاثیر قرار گرفت. من
در خیال خودم مشابهت این اتفاق را با اتفاقی که اخیرا برای ورزشکار محبوب
کشورمان «بهداد سلیمی» افتاد سنجیدم. شما دیدید که وقتی گزارشگر از او
پرسید که چه شد، گفت:«حق من را خوردند، کسی نیست که حق من را بگیرد.» و من
آن لحظه همانقدر احساسی شدم که سکانس بیرون کشیدن دختر در نماهنگ به نمایش
درآمد.
دقیقا آن سکناس نقطهای است که بیننده میگوید:«بسیار خب، زدند؟ حالا میخواهید چه کار کنید؟ یکی بیاد حق مارو بگیرد» و دقیقا شعر اینجا به درستی با بیت «اگر صبور و شکیبا؛ نه اینکه ساکت و سردم» و ادامه میدهد به شاخ و شانه کشیدنی که از جنس همان عاطفه است. کلیپ ما یک فرق بزرگ با سایر کارهای حماسی دارد. شاید بقیه کارها حماسی شوری از سر شادمانی داشته باشد اما در نماهنگ «ایستادهایم، تا آخرین قطره خون» اینگونه نیست و فردی را مشاهده میکنیم که با وجود اینکه زخم خورده است میگوید این زخم باعث نمیشود که من سکوت کنم؛ من برمیخیزم و اگر لازم باشد با دست خالی تو را شکست میدهم. به نظر بنده شعر این حس را کاملا القا میکند و باز هم تاکید میکنم، با توجه به فیلمنامهای که محمد باقر مفیدیکیا نوشت و وزنی که برای ملودی کار انتخاب کردیم، این بهترین ترانهای بود که روی اثر قرار میگرفت.
شما از سال 89 وارد کار حرفهای شدید؛ کمی از آثار کارهایی که تا کنون تولید کردید، صحبت کنید.
حسین حقیقی: سال 89 من کارم را با تیتراژ تئاتر شروع کردم و چند اثر دیگر نیز در آن حوزه داشتم اما هرچه جلوتر رفتم بیشتر آثار آئینی کار کردم پس از آشنایی با محمدرضا شفاه آثارم شکل حماسی پیدا کرد و به سمت انقلابی شدن پیش رفت. کارکردن با محمدرضا شفاه یک بهشت اجباری بود.(میخندد.)در واقع من کاری حماسی را برای بسیج به نام «امیر ما» که برای حضرت آقا بود داشتم که هنوز منتشر نشده بود. من ماکت اثر را به محمدرضا شفاه نشان دادم و او متوجه علاقه من به این سبک شد. این شروع همکاری ما بود.
مفیدیکیا: برتری حسین حقیقی از دیگر خوانندهها القای حس واقعی به مخاطب نماهنگ بود
نکته اول این که ایستادهایم 1، صدای روی برج صدای «حسین حقیقی» است! بازیگر جای او لب زده است. بعضی دوستان این چند روز به من گفتند که برای این کار باید از «علیرضا عصار» استفاده میشد که صدای حماسیتری دارد و... احساس من به عنوان کارگردانی که از موسیقی فیلمنامه را گرفتم این بود.یعنی واقعا کار امید روشن بین و حسین حقیقی این حس را به من داد و اگر این موسیقی نبود، فیلمنامهاس شکل نمیگرفت. بدواً فیلمنامهای وجود نداشته است و این موسیقی برای این کار بهترین ترکیب ممکن است. همین که ترکیبی از حماسه و مرثیه است واقعا زیبایی کار «حسین حقیقی» است و نکته بعدی که من به عنوان کارگردان نیاز دارم، بازی و چهره است. مطمعن هستم هرکدام از خوانندههای دیگری که وجه خوانندگی حماسی دارند و همه میشناسند را استفاده میکردیم، بازی این نمیشد. دلیل فنی وجود دارد و آن این است که خوانندگانی که شما میشناسید زمان خواندن دستشان به شدت بازی میکند و حرکات اضافی دارند حتی گاهی چشمهایشان را میبندند.
اینها تریپ خوانندگی است و شاید اصلا امری اردای نباشد. اتفاقی که حسین حقیقی را ویژه میکرد این است که تمام حرکات دست و بندش جلوی دوربین هماهنگ شدهاست. یعنی در کلیپ حسین حرکت اضافی ندارد. در صورتی نباید به چشم میامد که حرکاتش بلاک شده و من دست و پایش را بستهام. باید احساس بشود خواننده میخواند در حالی که در واقعیت نمیخواند و درحال بازی در یک فیلم واقعی است. حسین حقیق هم بازیگر بوده است و هم خواننده. حرکات دست، میمیک صورت، حرکت بدن و ... همه بازی شده و تمرین شده و براساس میزان سن و استوریبورد بوده است. هنر حسین حقیقی این است که این بازی را به اصطلاح مال خود کرد و بر خلاف خیلی از خوانندگان، موقع بازی خواندن فراموشش نشد. در نتیجه چیزی که در نماهنگ دیده میشود. طبیعی به نظر میرسد و این هنر حسین حقیق است.
برای
مثال وقتی خواننده از مسجد بیرون میآید را تصور کنید. یک خواننده چگونه آن
را اجرا میکند! اساساً اگر دستهایش کارنکند نمیتواند به خوبی فریاد بزند
اما ما میخواستیم همزمان که فریاد سنگین خواننده در تصویر دیده میشود
میمیک صورت به حالت احساسی درنیاید و یا دستها جلوی صورت قرار نگیرد.
علاوه بر این نکات باید همه این کارها واقعی به نظر میرسید و محدودیت
خواننده دیده نمیشد.این کار به شدت سخت بود و حسین حقیقی به دلیل
دورههای بازیگری که دیدهاست و استعدادش در این زمینه، جدا از صدای زیباش
که به نظر من آواهایی را میتواند تولید کند که کار هرکسی نیست و حزنی که
در صدایش است، بازی او را در این نماهنگ خاص کرده و من مطمعن هستم هر
خواننده دیگری میآمد نمیتوانست این نقش را به این خوبی بازی کند.
راجع
به سمند، سایت هستهای، دوربین پیشرفته نسل جدید و.. اینها در نماهنگ به
چشم میخورند درحالی که زمان سقوط هواپیمای 655 هیچ یک از اینها وجود
نداشته است. علت این زمان پریشی و مخلوط کردن زمانها در چیست؟ حتی گاهی
مخاطب به این فکر میافتد که نکند اینها سوتی باشد؟
مفیدیکیا:
نه قطعا سمند به آن بزرگی نمیتواند سوتی باشد. ما سر رنگ حتی بحث کردیم.
رنگ سمند مشکی بوده است و به خاطر بحثهای گرافیکی جواد مطوری آن را
سورمهای کرده است. (به شوخی: ماشینهایتان را بدهید رنگ کند.)
در این
نماهنگ نمادگرایی بسیار دیده میشود. از گنبدی که یاآور انفجار مسجد
خرمشهر است ویا جوانهایی که موج میشوند جلوی دشمن تا پرچمی که زمین
نمیافتد و ... . مسئله دیگر شباهتهایی است که در دو کلیپ وجود دارد از
قبیل ساندیس خوردن ، یا موتور CJ 125 که به امضای اثر تبدیل شدهاست. در
مورد این نمادگراییها کمی برای ما توضیح دهید.
نکتهای که وجود دارد
این است که این کلیپ قرار بود نسخه دوم ایستادهایم یک باشد. در حقیقت
دستاندرکاران و هنروان همان افراد سابق هستند و المانهایی از آن کلیپ
منتقل شده است برای بهتر شدن کار. ممکن است ما اصطلاحات فنی زیادی بکار
ببریم اما یک اصطلاحی است که «اثر باید باحال در بیاد» و اثر بامزه و دوست
داشتنی باشد و مهم تر از همه کار باید به درد بخور باشد. حتی یکی از
ناراحتیهای من، این بود که چرا «مرتضی عباس میرزایی» که در ایستادهایم 1
پای دستگاه صوتی بود نتوانستیم در ایستادهایم 2 استفاده کنیم. البته دلیل
حضور نداشتن او، راه نداشتن فیلمنامهای به دلیل حس مرثیهای آن بود وگرنه
من به میخواستم از این کاراکتر استفاده کنم که نمک کار بیشتر بشود. درکل
بله المانهایی از ایستادهایم یک حفظ شده است و حتی علی قادری که در
ایستادهایم یک جلوی همه میخواند در ایستادهایم دو ازدواج کرده است و با
زن و بچه دارد.
در مورد بحثهای نمادپردازی هم به نظرم نیاز به توضیح
ندارد و اینکه من بخوام در مورد نمادپردازیهای کار توضیح دهم از جذابیت
کار کم میکند. این کشف و شهودی است که باید مخاطب انجام دهد. از طرفی هم
انتقادی بوده که چرا مثلا در این کار پرچم «یا زهرا» نبوده است.این برای من
دلیل فرمی داشته است. یک پلان زیبایی داریم ما از پرچمهای ایران. هر پرچم
دیگری در این بین بود این زیبایی را بر هم میزد. اگر میخواهیم بگوییم
جنگ ما «یا حسین» هم داشته است باید زیبا بگوییم وگرنه اگر نگوییم بهتر
است. در واقع اگر از پرچم «یا زهرا»،«یا حسین» و ... استفاده میکردیم در
حق این پرچمها ظلم میشد و نه پرچم ایران به خوبی دیده میشد نه پرچمهای
دیگر.
شفاه:پرچم ایران، پرچم جمهوری، اسلامی و ایرانی است
یک نکتهای را من اضافه کنم و آن این که برای ما به عنوان تیم سازنده این
اثر پرچم ایران، پرچم جمهوری، اسلامی و ایرانی است و همه مفاهیم را در بر
دارد. بنابراین دلیلی ندارد برای مفهوم اسلامی یک چیز بیاوریم بعد برای
اینکه بگوییم مردمیهم هست یک چیز دیگر بیاوریم و ... حقیقتاً به نظر ما
این پرچم جامع همه این مفاهیم است. اینکه موارد دیگری اضافه شوند غلط نیست
اما اضافه نشدن موارد دیگر نیز اشکالی ندارد. روی پرچم مقدس جمهوری اسلامی
ایران نقش «الله» و «الله اکبر» هست و کامله. یادم هست در دهه شصت اگر کسی
میخواست روی پرچم ایران کار کند با خود میگفت که من را متهم به ملی گرا
بودن میکنند و درصد اسلامیت و اعتقادات ایدولوژیک در من کم است. امروز کار
به جایی رسیده است که بخاطر تثبیت مفاهیم این پرچم، در سطح کلان شهر
تهران، پرچم ایران در بزرگترین ابعاد در اهتزاز است. این پرچم به اعتقاد ما
پرچم بدون مرزی هم میتواند باشد. امروز اطلاق جمهوری اسلامی ایران به ان
میشود و چه بسا زمانی این پزچم پرچم برون مرزی بشود.
تیم تهیه این کار ابعاد این پروژه را چگونه پیش بینی کرد و پیش بینی ها شما تا چه حد موثر بود؟آیا با مشکلات و معضلات پیشبینی نشدهای هم مواجه شدید؟
شفاه: خب بلاخره وقتی میخواهیم یک پروژه را شروع کنیم، ابعاد پروژه تا حد زیادی برایمان واضح است. حتی در مورد چنین کاری که بسیاری از قسمتهای آن حرکت جدیدی بود و برای ما هم ابعاد مبهم بود.یعنی وقتی میمیخواستیم وارد اینکار بشویم؛اجمالاً در مورد کار میدانستیم که وارد یک پروسهای میشویم که قطعاً حواشی زیادی خواهد داشت . پیچیدگی اجرایی آن بسیار بالاست و تمام تلاشمان را باید میکردیم که با وجود مشکلاتی که وجود دارد کار را به نحوی به سرانجام برساند که در نهایت اول از همه قضاوت خودمان اینگونه باشد که این پروژه بخوبی انجام شد.
برای مثال ما در ابتدای پروژه تصور داشتیم
که مشکلات تولید حل خواهد شد و برای پس تولید و جلوههای ویژه پیش بینی
نداشتیم. بنابراین فکر میکردیم اول باید جلوههای ویژه این پروژه را
برآورد کنیم و با گروهی به توافق برسیم که توانایی انجام آن را داشته باشد.
البته بعداً در اجرا دیدیم که تولید نیز دچار مشکلات پیچیدهای شد. به هر
حال ما تصمیم به کار با «جواد مطوری» گرفتیم چون سلیقهاش را میدانستیم،
زیرکی او را در نحوه اجرا دیده بودیم و یا حساسیت جواد مطوری روی تمیز بودن
کار ها و میدانستیم بهترین کسی که در زمینه جلوههای ویژه از پس مشکلات و
پیچیدگیهای این اثر بر میاید جواد مطوری و گروهش است. اولین جلسههایی
که با جواد مطوری داشتیم پیچیدگی جلوههای ویژه این کار را برای ما مشخص
کرد. و برای ما مسجل شد این کار تا امروز تجربه نشده است. جواد مطوری نیز
در این تجربه همراه گروه شد.
انجام چنین پروژهای اول از همه همت تیم
اولیه یعنی کارگردان و تهیه کننده و... و در این پروژه خاص، پای کار بودن
تیمهای مثل تیم جلوههای ویژه که از ابتدا تا آخرین مرحله تولید اثر کار
دارند را میطلبد.
بنابراین ما درابتدای قضیه متوجه شدیم داریم وارد
پروسهای میشویم که پروسه سختی است. اما راستش را بخواهید شخص بنده در
ابتدا چنینی پیش بینی در مورد ابعاد این پروژه نداشتم. حتی خاطرم هست که در
زمان پیش تولید چندین بار با افراد متخصص این حوزه صحبت کردم که آیا ما با
وجود چنین پیچیدگیهایی پروگه را آغاز کنیم یا خیر! آن زمان میتوانستیم
پروژه را انجام ندهیم و اتفاقی نمیافتاد اما هر بار به این نتیجه رسیدم که
این پروژه باید انجام شود.
بگذارید به چند مشکل پیش روی ما در پیش
تولید اشاره کنم. برای مثال ما این کار را نمیتوانستیم در استدیو بسازیم و
خاطرم هست یک جلسه را بصورت کامل با کارگردان کار به صحبت نشستیم که آیا
میتوان این کار را در استدیو انجام داد یا خیر! نتیجهای که گرفتیم این
بود که اول این که چه تظمینی وجود دارد که در کشور ما استدیویی باشد که این
حجم پروداکشن بتواند در آن اتفاق بیفتاد! بضعی دوستان میگویند به گونهای
حرف از استدیو میزنند که انگار هالیوود سر کوچه است. اساساً استدیوی
بزرگی در ایران نداریم که بشود این کار را در آن انجام داد و استدیوها
نهایتا به چن گرین باکس ختم میشود. از طرفی ما نمیخواستیم ریسک استدیو را
بپدیریم زیرا که فیلمبرداری محل تضمین تصویری به ما میداد و ما
نمیخواستیم تمام سختی کار را برگردن تیم جلوههای ویژه بگذاریم. این را هم
اضافه کنم که برای ما ساحل شمال و یا جنوب فرقی نداشت و ما به دلیل پایین
آوردن هزینهها جنوب را انتخاب کردیم. وقتی تصمیم گرفتیم به جنوب برویم و
لوکیشن ما روستای مسن در جزیره قشم شد که از قضا روستای نزدیک به حادثه
پرواز 655 است، باید معظلات کار را نیز میپذیرفتیم.
اساساً شرایط جدیدی بر ما حاکم میشود برای مثال در آنجا حدود 10 ماه از سال به دلیل گرمای شدید، بیرون نمیشود کار کرد. تنها ماهی که میشد پروژه را فیلم برداری کرد بهمن بود و ما باید پروژه را تویق میانداختیم تا اواخر دی. به خوبی می دانیم که دی و بهمن از لحاظ نور خورشید کوتاهترین زمان نور دهی را دارند. یعنی ما از 7 و 8 شروع به کار میکردیم و باید تا سه و نیم کار را جمع میکردیم، چرا که نور از دست میرفتو فیلم نامه ما کاملا در روز اتفاق میافتاد. از طرفی دریا نیز جز و مد میشد و از دکور دور میشد و زمان دقیقی نیز برای بازگشت سطح آب مشخص نبود.
مسئله بعدی ما این بود که در فیلمنامه از
میانه نماهنگ ابر داریم. همه میدانند که ابری شدن هوای آن منطقه، آن هم به
میزانی که قابل فیلمبرداری باشد، اتفاق غیر ممکنی بود. بنابراین این سؤال
پیش میآمد که چگونه سایه ایجاد کنیم آنهم برای دکوری به وسعت دو هزار 500
متر مربع. حتی ما با جواد مطوری صحبت کردیم که با جلوههای ویژه این سایه
را ایجاد کنیم اما به لحاظ فنی امکان پذیر نبود.
حتی از بهترین افرادی
که در این بخش فعالیت داشتن کمک گرفتیم و نظر آنها این بود که باید
سازهای با هزینه چند صد میلیونی ساخته شود، البته ما نپذیرفتیم و از یک
سایبان ساده تر با هزینه کمتر استفاده کردیم.
و در نهایت تهیه کننده
در دوراهی انجام دادن و انجام ندادن قرار میگیرد.اینگونه نیست که بگوید
انجام میدهم ولی با هزینههای کمتر.چگونه میخواهی با هزینههای کم انجام
دهی؟ نتایجهمه بررسیهای کارشناسان میگوید نمیشود این پروژه را کم
هزینهانجام داد. یا باید پروژه را لغو کرد و یا باید تمام سختیها و
هزینههای آن را بپذیریم.
من بارها در جواب دوستانی که میگویند چه
نیازی به این هزینهها است گفته ام و باز تکرار میکنم که اینگونه نبوده که
این پروژه قرار بوده انجام بشود و ما آن را به نحوی به انجام رساندیم که
هزینهها زیاد شود. این پروژه یا بود یا نبود و به نظر من به عنوان تهیه
کننده، وجودش بهتر از عدم وجودش بود. در این 35 سال تمام افرادی که اینگونه
پروژهها را انجام ندادند به همین دلایل انجام ندادهاند و جالبتر آن این
که همیشه هم ناراحت هستیم که چرا این سوژهها روی زمین مانده و کسی آنها
را تصویر نمیکند. این هزینه به هیچ وجه هزینه اضافی نبوده و هزینه عرف
این کار است.
شفاه: عدد و رقم اعلام نمیکنیم
با توجه به اتفاقاتی که رخ داده است و پیش بینیهای غلط میلیاردی که که
از هزینههای پروژه شده است تصمیم گرفتهایم فعلا هزینههای پروژه را اعلام
نکنیم. کسی منکر این موضوع نیست که این پروژه هزینههای میلیونی داشته اما
صحبتهای اخیر ما که بعضا از سر دلسوزی و دغدغههای عدالتخانه هم هست مورد
سو استفاده، سودجویان قرار گرفته است و باعث شده دستآویزی برای تخریب
چنین پروژهای ارزشی میشود. کوچکترین هزینه این پروژه پولش بود، این پروژه
هزینههای سنگینتری مانند عمر 2 ساله این گروه را داشته است. انرژی که از
این افراد گرفتهشده و اعصابی که برای به ثمر نشستن پروژه بر سر راه گذاشته
شده است.
کوچکترین بخش این نماهنگ بخش هزینههای مادی آن است. قرار ما
با منتقدان این نماهنگ باشد برای چند ماه دیگر. آن زمان به خوبی ابعاد
تاثیر گذاری این اثر در داخل، خارج و به ویژه رزمندگانی که خارج از ایران
چشم امیدی به ما دارند مشخص خواهد شد.
ارزش این پروژه از تمام
هزینههایی که در این پروژه انجام شده از کوچکترین آنها که پول است تا
بزرگترین آن که عمر دوساله این گروه است بیشتر است. یک سال از عمر باشگاه
فیلم سوره حوزه هنری متوقف شد برای اینکه این پروژه به سرانجام برسد و ما
تمام انرژی را باید صرف این پروژه می کردیم. نه فقط به لحاظ مالی بلکه به
لحاظ حمایتی که باید میشد یا جلساتی که باید میگذاشتیم.
چرا عدد واقعی را اعلام نمیکنید که این قائله ختم به خیر بشود و همه بدانند اعداد و رقمهای منتشر شده کذب است؟
شفاه: به نظر من الان وقت اعلام هزینههای این پروژه نیست. این عدد را من قطعاً اعلام میکنم اما صبر میکنم تا آنچه ما روی آن سرمایهگذاری کردیم مشخص بشود چه ابعادی داردبعد اعداد واقعی را اعلام میکنم. با شرایط به وجود آمده اصرار ما برای اعلام دیرهنگام هزینههای پروژه بیشتر شده؛ چرا که افرادی حدود یک ماه پیش از رونمایی برای صحبت کردن در مورد نماهنگ آمده بودند و بعضاً به شوخی یا جدی به من میگفتند:«دیگه کار ما شروع شد؛ رونمایی کنید تا در موردش نظر بدهیم». وقتی نماهنگ را کسی ندیده چگونه میتواند منتظر باشد برای نظر دادن! مگر کسی میتواند بدون دیدن اثر بگوید این پروژه اشتباه بوده است!
اگر پولهای کلان صرف ساخت پاساژهای تجاری
میشود که از قضا فضاهای آلوهای هم دارند، هیکچس اعتراض نمیکند؛ چرا که
همه میگیند باید برای تیرو تخته باید پول بیشتری خرج کرد.
چرا فکر
میکنیم نباید برای یک اثر فرهنگی هزینه کرد. اگر این پول به جیبهای شخصی
نرود و هزینه ساخت پروژه شود، حتماً کار صحیحی است.