به گزارش مشرق، فریب خوردیم، با جملات
زر و برق داری همچون سونامی، ویرانگر و نابودگر چشم مان را به روی
واقعیتها بستیم. چشم بادامیهای حیلهگر را میگوییم که مسیر طلایی المپیک
را نشانمان دادند، اما زهی خیال باطل، برنزش را هم به ما ندادند، طلایش که
پیش کش! حالا تکواندوی تیم مردان مانده و کارنامه سرزنش بار، تکواندوی ما
مانده و حسرتی به طول چهار سال؛ تا المپیک 2020 توکیو!
طوری باد به غبغب مان انداختند که واقعا باورمان شد که ویرانگر و سونامی
هستیم، اما دریغ از اینکه ملی پوشان ما در برزیل حتی در حد نسیم بهاری هم
نبودند، چه برسد به سونامی؛ غرورشان به قدری زیاد شده بود که سرانجام از
بلندای قلههای برزیل وسط دریاچههای ریو سقوط کردند و در توهم سونامی و
ترمیناتور بودن غرق شدند.
به همین راحتی مدالهای ناب؛ آن هم از جنس طلای 24 عیار را بر باد دادند. پای غرور که در میان باشد، پولاد هم خم میشود، چه برسد به غرور کاذب آقای رئیس و اعوان و انصارش!
المپیک سی و یکم با تمام پستی و بلندیهایش به پایان رسید، اما بلندیهایش برای تکواندوی ایران به قدری بلند بود که دستان ملی پوشانمان به مدال برنز هم نرسید. ریو به پایان رسید هر چند که دستان ملی پوشان ما به مدال نرسید، اما پاهای حریفان همچون میلاد بیگی به راحتی به سر و صورت نابودگر بلند قد تیم ملی ما رسید و او را پیش از اتمام وقت قانونی زمین گیر کرد، به قدری پای میلاد سابق تکواندوی مان به گردن و سر و صورت نابودگر کشورمان اصابت کرد که صدای تماشاچیان هم در سالن "مارکا" در آمد.
ریو هم به تاریخ ورزش دنیا پیوست، اما درس عبرت بزرگی به ملی پوشی همچون سونامی داد تا هیچ وقت در میدانی به بزرگی المپیک حریفان کوچک را هم دست کم نگیرد. باید جوان پرغرور ملی پوش ما بداند که بی تفاوتیهایی از نوع سونامی کار دستمان داد و مدال طلای ناب را از دست دادیم.
المپیک 2016 به پایان رسید، اما کاش آنهایی که نامشان مربی بود، در غرور کسب عناوین بهترینهای دنیا خوابشان نمیبرد، کاش یاد می گرفتند که به شاگردانشان بیاموزند که برای مبارزه کردن در ریو باید از هر دو پا بهره گرفت. کاش مرغ سرمربی تیم ملی یک پا نداشت و انتقادهای اصحاب رسانه را به جان و دل میخرید. قهر کردن با قلم بدستان و کارشناسان رسانه ای راه رسیدن به نشان زرین طلا نبود.
المپیک ریو هم همچون ادوار گذشته به خاطرهها تبدیل شد، اما ای کاش، مارکوپولوی تکواندوی ایران پشههای برزیلی از نوع "زیکا" را بهانه میکرد و برای یک بارهم که شده قید سفر را میزد تا جای او یک روانشناس کنار ملی پوشان اعزام میشد تا قبل از شب مسابقات اتفاقات تلخ یوسف کرمی در المپیک لندن برای هوگوپوشان ایرانی تکرار نمیشد.
کاش، کاش و ای کاش، مارکوپولوی تکواندو فقط برای یک بار هم که شده، چمدانهای خود را زمین میگذاشت و قید سفر توریستی خود را میزد تا در بزرگترین آوردگاه ورزشی دنیا، استرس بر ملی پوشان ما غلبه نمیکرد و سونامیها و نابودگر تکواندوی کشورمان مقابل وایلد کارتی ها و نفر بیستام رنکینگ دنیا شکست نمیخورند.
ای کاش، رئیس پولادی تکواندوی ایران به جای روحیه دادن به مردان پولادین شب قبل از مسابقات به فکر هوگوپوشان پراسترس خودش بود و آنها را دلداری میداد! کاش رییس پرادعا تکواندو بجای مزدور خواندن مهماندوست و شاگردش، روحیه درهم کوبیده شده سجاد مردانی را ترمیم می کرد!
حکایت عجیبی است، آنهایی که مدعی بیل زدن باغچه همسایه هستند؛ چرا باغ خود را بیل نزدند؟! چرا مربیان تیم ملی به جای اینکه شبها در کنار سونامی جوان، پراسترس و کم تجربه باشند، سراغ تماشای رکوردشکنی مردان پولادین شدند؟!
المپیک 2016 دهان همه ما را گس کرد، این بار با قهوههای تلخ ریو و ناکامی های مسلسل وار و زهرماری اش. اما حق به حقدار رسید.
رضا مهماندوست را بیرون کردیم و مدال المپیک لندن و ریو را از دست دادیم، این رضای تکواندوی ایران بود که او را را ندیدیم و فراریشدادیم تا در المپیک ریو افتخار آفرینی کند برای کشوری که از روی ناچاری برایشان مدال آوری کرد.
چه بخواهید و چه نخواهید رضا مهماندوست بی تردید شاهکار بزرگ مربیگری تکواندوی جهان است، همان مربی ای که به بهانه های واهی با قطع همکاری کردید و او به ناچار سر از چین تایپه در آورد و سپس آذربایجان!
حالا المپیک به پایان رسیده، با تلخی بی نهایتی که کام همه را زهر کرده اما شما آسوده باشید و از زندگی لذت ببرید. تلخی ها و ناراحتی برای ما و آرامش و آسودگی برای شما. بروید و آبو هوای باغهای لواسان و کردان و شمال گوارای وجودتان، بروید و زیر درختهای پرتقال در آغاز روزهای پاییز جعبههای پرتقالتان را خروار خروار پر کنید.