به گزارش مشرق، «ابراهیم رزاقی» طی یادداشتی در روزنامه «حمایت» نوشت:
گستردگی، فراوانی و زیادهخواهی غرب و نظامسرمایهداری طی چهار دهه اخیر باعث شده است که سیاستهای استعماری گذشته آنان، در قالبی جدید با عنوان به اصطلاح «صنعتی کردن کشورهای در حال توسعه» و تحت شعارهای فریبندهای همچون «پیوستن به جامعه جهانی» پیگیری شود.
این اقدام، که عموماً با نام جعلی «سرمایهگذاری» از سوی غرب صورت میگیرد و به اسم «فراهم کردن سرمایهگذاری خارجی» از سوی کشورهای هدف توجیه میشود، دو منفعت بزرگ به همراه دارد: اول، کاهش بیکاری و تورم در کشورهای سرمایهداری صنعتی و دوم، افزایش وابستگی کشور مورد نظر که این عوامل، بستر لازم برای اعمال سیاست «نفوذ اقتصادی» و انتقال ثروت به کشورهای صنعتی را فراهم میآورد.
بنابراین، اهداف عمده آمریکا و سرمایهداری لیبرال از نشان دادن در باغ سبز به کشورهای در حال توسعه – به ویژه کشورهایی که از نظر آنان تهدید محسوب میشوند – برای فتح باب روابط اقتصادی، شامل موارد زیر است:
1. ایجاد وابستگی اقتصاد این کشورها به کالاهای اساسی، مصرفی و فناوری: کشورهای صنعتی همواره میکوشند، با اعطای برخی امتیازات که دستهای از آنها، حق مسلم کشورهای موردنظر است، این کشورها را در حوزههای صنعتی، کشاورزی و صنعتی به خود وابسته کنند تا هیچگاه به خودکفایی و استقلال اقتصادی نرسند. کشورهایی نظیر شیلی، الجزایر و ایران پیش از انقلاب، نمونههایی بارز از این منظر هستند.
2. جهتدهی کشورهای در حال توسعه به عدم برنامهریزی منسجم و منظم به منظور عقبنگه داشتن اقتصاد کشورها: تجربه کشورهای در حال توسعه نشان داده است که آمریکا و متحدانش، ساز و کار مراوده تجاری با کشورهای مدنظرشان را به گونهای هدایت میکنند که زیرمجموعه نظام سرمایهداری باشند و نتوانند از مدار تعریف شده آنان خارج شوند. تشویق به سرمایهگذاری در صنایع مونتاژ و فناوری وارداتی از جمله این کوششهاست.
3. اجرای سیاست «نفوذ اقتصادی»: لیبرالیسم سرمایهداری از طریق روشهای گوناگون در تلاش بوده و هست که منابع زیر زمینی از جمله نفت، گاز و معادن را به انحاء گوناگون و در پوشش قراردادهای فریبنده غارت کرده و وانمود کند نیروهای انسانی متخصص بومی را برای اشتغال در بخشهای نفتی، گازی و معدنی به کار خواهد گرفت، در حالی که این دام، برای شکار متخصصین و نیروهای توانمند و تشویق به مهاجرت آنان گسترده شده است. نفوذ اقتصادی علاوه بر این، عموما زمینهساز نفوذ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بوده و برای مهار قدرت کشورها بکار گرفته میشود.
سیاست اعلامی غرب به خصوص آمریکا درباره اختصاص کمکهای خارجی به سایر کشورها، به منظور تاثیر بر ساختار تولید و احیای موسسات اقتصادی در کشورهای دریافتکننده این کمکهاست، در حالی که این سیاستها در عمل، حفظ پایگاهها و موقعیتهای راهبردی به ویژه در غرب آسیا به عنوان قلب انرژی جهان و تحقق اهداف سیاست خارجی را دنبال میکنند و نهایتاً فقر بیشتر را برای مردم میزبان کمکها به همراه میآورند.
به عنوان مثال، کشورهایی نظیر پاکستان و مصر در طول چند دهه گذشته مشمول کمکهای مالی اروپا و آمریکا شدهاند. با این حال کارشناسان متفق القول معتقدند که کمکهای خارجی نه تنها به اقتصاد این کشورها کمکی نکرده بلکه بیثباتی سیاسی و جنگهای قومی – مذهبی را برای آنها به ارمغان آورده است.
بنابراین، مجموع این سه هدف ذکر شده – ایجاد وابستگی اقتصادی، تلاش برای عقب نگه داشتن اقتصاد و نفوذ – را به خوبی میتوان در سیاستهای پسابرجامی آمریکا و متحدینش درباره کشورمان مشاهده کرد، به خصوص اینکه تلاش میکنند حقوق مسلم ما را به عنوان امتیازی تقدیمی و با منت وانمود کنند.
تحریمها که با وجود حسن نیت ایران، هنوز بخش عمدهای از آنها در حوزههای بانکی و اقتصادی با کارشکنی آمریکا پابرجاست، این فرصت را برای ایران اسلامی به وجود آورده که مسیر خود را از اقتصاد لیبرالیسم جدا کرده و با اتکاء به توانمندیهای داخلی، اقتصاد کشور را از تکانههای جهانی محفوظ نگه دارد.
به عبارت دیگر، تنها راه خروج از دایره ظالمانه اقتصاد جهانی و گذار از آسیبهای سهگانه ذکر شده در سایه رابطه با استعمار نوین جهانی، اجرای سیاستهای مترقی «اقتصاد مقاومتی» است. ذکر این نکته ضروری است که اقتصاد مقاومتی به معنای قطع رابطه با جهان نیست بلکه «بروننگری»، یکی از ابعاد آن است که ارتباط با کشورهای پیشرفته شرق آسیا، از جمله آنهاست.
این نگاه، درست در مقابل نگاه برخی قرار دارد که گمان میکنند رابطه با نظام سلطه به رهبری آمریکا و کنار گذاشتن تفکر انقلابی به نفع کشور و انقلاب است و مانع کارشکنیهای اقتصادی غرب میگردد اما بررسی موشکافانه نتیجه رابطه کشورهای جهان با آمریکا نشان میدهد که ثمرهای جز عدم برنامهریزی منظم و وابستگی شدید به نظام مالی و پولی غرب، عاید آنها نشده است.
تقلا و تلاش آمریکا برای برقراری رابطه با ایران در حالی است که «نیاز شدید» آنها به جمهوری اسلامی به عنوان کشوری قدرتمند در غرب آسیا برای تامین منافع اقتصادی، متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت و برخی مواضع نابجا باعث شد جای دو طرف معادله عوض شود؛ به این صورت که به جای استفاده از نیاز آمریکا به ایران، اوضاع اقتصادی کشور به گونهای جلوه داده شد که گویی ما برای ادامه حیات به آمریکا محتاجیم و این یک خطای راهبردی بود.
حتی اگر سادهلوحانه به این امید باشیم که دولت دموکرات آمریکا مانع تحریمهای کنگره میشود و به این بهانه از تقویت پایههای درونی اقتصاد دست بکشیم، باز هم راه صحیح را در پیش نگرفتهایم چرا که کاخ سفید در تعاملات خود با ایران قدرت مانور زیادی ندارد و با توجه به رجزخوانی نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری آتی برای پاره کردن برجام، معلوم نیست که دولت بعدی چه روشی را در پیش بگیرد.
اگرچه کشورمان از ناحیه اقتصاد تکمحصولی و وابسته به نفت از یک سو و تحریمها از سوی دیگر، لطمه خورده است اما نباید فراموش کنیم که ریشه بسیاری از این مشکلات، داخلی و ناشی از چشمدوختن به آنسوی مرزهاست. با وجود عهدشکنی مکرر آمریکا در قبال نظام اسلامی و استثمار اقتصادی از کشورهایی که با آمریکا رابطه دارند، هنوز معلوم نیست که چرا چشم برخیها به روی واقعیتهای جهان باز نشده و آنها را به این نتیجه نرسانده که باید روی پای خودمان بایستیم.
نظام سلطه، هدفی جز تامین منافع خود به قیمت شکستن کمر اقتصاد کشورمان ندارد و از این رو راهی جز تدوین یک نقشه راه منسجم برای استفاده از تمام ظرفیتهای درونی کشور به منظور تحقق سیاستهای اقتصاد مقاومتی و قطع امید از برقراری رابطه با آمریکا وجود ندارد چرا که رابطه با آمریکا، حلال مشکلات اقتصادی نیست.