به گزارش مشرق، کودکان کشور را برای تماشای نمایشی آشکار از پلیسی که در ردیف جلو نشانده اند آورده اند؛ نمایشی با محتوای مخصوص بزرگسالان و حاوی فحاشی و خشونت.
در آریزونا در راهبندانی سنگین، یک مأمور پلیس در برابر چشمان وحشتزده یک دختر 7 ساله اسلحه اش را به سمت او و پدرش نشانه رفت. گفته می شود که این مأمور بر اساس این باور نادرست که آنها سوار بر یک اتومبیل کرایه ای سرقتی هستند، پدر دختر را دو بار تهدید کرده که از پشت به او شلیک می کند.
در اوکلاهما طی صحنه ای که یک پسربچه ای 5 ساله شاهد آن بوده و در حالی که کودکان دیگری نیز در محل حضور داشته اند، یک مأمور پلیس در حیاط خانه این کودک با تفنگ پرقدرتش سه بار به سگ آنها شلیک می کند. این مأمور پلیس به اشتباه سعی داشته احضاریه مربوط به پرونده ای 10 ساله را تحویل کسی دهد که از یک دهه پیش در آن نشانی سکونت نداشته است.
در مریلند در جریان تبادل آتش پلیس با مادر پسربچه ای 5 ساله- که در نهایت به قتل مادر منجر گردید- این کودک مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. ماجرا وقتی آغاز شد که کورین گینز از پذیرش برگه جریمه به جرم رانندگی بدون مجوزهای لازم برای اتومبیلش سرباز زد.
بزرگ کردن یک کودک در جهانی سرشار از جنگ، بیماری، فقر و نفرت به اندازه کافی دشوار هست، ولی وقتی دولت پلیسی را به این معجون اضافه می کنید، حفاظت در برابر حس ناخوشایند فزاینده ای که برخی از هیولاهای عصر ما که کسوت دولتمردان را بر تن کرده اند به انسان انتقال می دهند، تقریبا غیرممکن می شود.
درسی که به کوچک ترین- و تاثیرپذیرترین- شهروندانمان آموخته می شود این است: در دولت پلیسی آمریکا، شما یا یک زندانی هستید (دستبند بر دست، کنترل شده، تحت نظارت، مجبور به اجرای اوامر دیکته شده، محدودیت در کارهایی که می توانید انجام دهید و چیزهایی که می توانید بگویید، بی آنکه اختیار زندگی تان دست خودتان باشد) یا یکی از کارکنان زندان (سیاستمدار، مأمور پلیس، قاضی، زندانبان، جاسوس، سودجو و غیره) باشید.
متاسفانه اکنون که به زمان بازگشایی مدارس نزدیک می شویم، شاهد هستیم که زندگی برای کودکان در دولت پلیسی آمریکا بسیار بدتر می شود.
مدارس دولتی کشور به نمونه های کوچکی از دولت پلیسی آمریکایی تبدیل شده اند که تقریبا تمام جنبه های نظامی شدن، نابردباری، بی احساسی، مجرم سازی افراطی، متکی بودن بر نظارت های تمامیت گرانه ای که ما در «بیرون» به آفت آن گرفتاریم در آنها مشاهده می شود.
اگر کودکتان بخت این را داشته باشد که از رویارویی اش با مدارس دولتی ضمن سلامت شخصیت و آزادی هایش جان سالم به در ببرد، باید روی شانس و اقبالتان حساب کنید. بیشتر دانش آموزان به این خوش شانسی نیستند.
از لحظه ای ورود یک کودک به یکی از 98 هزار مدرسه دولتی تا لحظه ای که فارغ التحصیل می شود، در معرض رژیم شدیدی از این موارد قرار خواهد داشت: سیاست های مبتنی بر نابردباری محض که رفتارهای کودکان را جرم تلقی می کند؛ دستور العمل های گسترده ای که موجب جرم شمردن جنبه هایی از آزادی بیان می شود؛ مأموران مختص مدرسه (پلیس) که وظیفه اعمال انضباط و یا دستگیر کردن به اصطلاح دانش آموزان «مخل نظم» را بر عهده دارند؛ امتحانات استاندارد شده ای که بر پاسخ های طوطی وار حفظ شده تمرکز دارند تا تفکر انتقادی؛ طرزفکرهای مبتنی بر اعمال محدودیت های سیاسی که به کودکان می آموزد خود و اطرافیانشان را سانسور کنند؛ و سیستم های نظارتی بیومتریک افراطی به همراه سایر عوامل که کودکان را با جهانی مانوس می کنند که در آن از هیچ آزادی تفکر، بیان یا تحرک برخوردار نیستند.
روشن است که به جای ایمن تر کردن مدارس، ما کاری کرده ایم که آنها تمامیت گراتر شوند. هم اکنون کودکان آمریکایی در صف مقدم افرادی قرار دارند که مورد تفتیش، نظارت، جاسوسی، تهدید، محدودیت و حبس قرار دارند و اگرچه مرتکب رفتاری غیرمجرمانه می شوند ولی همچون مجرمان با آنها رفتار می شود و مورد اصابت شوک دهنده ها و در مواردی گلوله قرار می گیرند.
مدارس که در صدر کارزار سودمحور دولت برای «ایمن» نگه داشتن کشور از مواد مخدر، اسلحه و تروریسم قرار دارند، به شبه زندان هایی تبدیل شده اند که با دوربین های نظارتی، فلزیاب ها، گشت های پلیس، سیاست های عدم تحمل و مدارای محض، حبس کردن ها، سگ های یابنده مواد مخدر، تفتیش های دوره ای و مانورهای تیراندازی تکمیل می شوند.
همیشه چنین بوده که اگر کسی با معلمی یکی به دو یا در کلاس شیطنت می کرد یا صرفا در انجام تکالیف خود قصور می ورزید، بعد از تعطیلی مدرسه مجبور می شد مدتی را در مدرسه بماند یا تکالیف اضافه ای را انجام دهد.
امروزه دانش آموزان نه تنها به اتهام ارتکاب خطاهای کوچکی چون دزد و پلیس بازی کردن در محیط مدرسه، آوردن اسباب بازی به مدرسه یا دعوا بر سر غذا مجازات می شوند، بلکه مجازات ها بسیار شدیدتر شده اند و به بازداشت و فرستاده شدن به دفتر رئیس مدرسه برای دریافت کارت های اخطار، ارجاع به دادگاه کودکان، دستبند زده شدن، هدف شوک دهنده واقع شدن و حتی گذراندن دوره های زندان تغییر شکل داده اند.
در چهارچوب سیاست های عدم تحمل محض مدارس، دانش آموزان به جرم آوردن چیزهایی مثل بعضی اسباب بازی ها، افشانه نعنایی و پودر شکر مورد تعلیق قرار گرفته اند.
مثلا یک دانش آموز کلاس ششمی در ویرجینیا که پسر یکی از معلمان مدرسه و عضو برنامه استعدادهای درخشان مدرسه بوده، بعد از آنکه مقامات مدرسه برگی شبیه برگ شاهدانه را در وسایل او یافته اند و فکر کرده اند ماریجوآناست، به مدت یک سال از تحصیل تعلیق شده است. با وجود این واقعیت که برگ مورد نظر ماریجوانا نبوده (مسئله ای که مقامات مدرسه بی درنگ متوجه آن شده اند) این کودک 11 ساله را از مدرسه بیرون انداختند، به جرم داشتن ماریجوآنا به دادگاه نوجوانان فرستادند و مجبور به ثبت نام در مدرسه ای دیگر کردند.
در دست گرفتن اسلحه های اسباب بازی، در دست گرفتن مداد به به شیوه ای «تهدید کننده»، تیر و کمان بازی خیالی، حتی درآوردن انگشتان دست به شکل اسلحه می تواند برای دانش آموز گران تمام شود.
اعمالی که از روی مهربانی، نگرانی یا ادب از افراد سر می زند نیز می توانند محل سوءظن باشند. یک دانش آموز 13 ساله به این دلیل بازداشت شد که با تقسیم کردن ناهارش با یکی از دوستان گرسنه اش در محیط مدرسه از خود «معرفت» نشان داده بود. یک دانش آموز کلاس سومی به این دلیل که از روی همدردی با دوستش- که به خاطر شیمی درمانی موهایش را از دست داده بود- موهایش را تیغ زده بود از تحصیل تعلیق شد. همچنین یک دانش آموز دبیرستانی به خاطر آنکه پس از عطسه یکی از همکلاسی هایش به او گفته «عافیت باشی» از تحصیل تعلیق شده است.
در نظر بگیرید وقتی که یک جوان معمولی در آمریکا دوران تحصیل عمومی اش را به اتمام می رساند، تقریبا از هر سه نفر، یکی از آنها سابقه دستگیری خواهد داشت.
هر ساله بیشتر از سه میلیون دانش آموز از تحصیل تعلیق یا از مدارس اخراج می شوند. دانش آموزان سیاهپوست به نسبت سفید پوستان سه برابر بیشتر محتمل است که با تعلیق یا اخراج از مدرسه مواجه شوند.
در کارولینای جنوبی که اخلال در مدرسه خلاف قانون است، بیش از هزار دانش آموز طی یک سال- که برخی از آنها در سنینی مثل 7 سالگی قرار داشته اند- با اتهامات جنایی نظیر عدم اجرای دستورها، ول گشتن در مدرسه، فحش دادن یا اتهامات مبهمی چون مبادرت کردن به اعمال «نفرت انگیز» مواجه شده اند. اگر آنها در بزرگسالی مرتکب این جرایم می شدند، امکان داشت تا 90 روز زندان برایشان درنظر گرفته شود.
بعلاوه همانطور که در سایه پلیس نظامی شده ای که نگاه و رفتارش همچون سربازان در یک میدان جنگ است، ایمنی اجتماعات ما کمتر از پیش شده، حضور فزاینده پلیس در مدارس کشور به ایجاد جوی انجامیده است که در آن دیگر کودکان از امنیت لازم برخوردار نیستند تا کودکانه رفتار کنند.
به لطف آمیزه ای از هیاهوهای رسانه ای، ارضای تمایلات سیاسی و انگیزه های مالی، استفاده از مأموران پلیس مسلح برای گشت زنی در راهروهای مدارس در سال های اخیر رشد بسیار شدیدی داشته است. این مأموران خاص مدرسه که بودجه آنها را وزارت دادگستری آمریکا تامین می کند، عملا به روسای زندان در مدارس ابتدایی، متوسطه و دبیرستان تبدیل شده اند که عدالت مخصوص به خودشان را با کمک شوک دهنده، اسپری فلفل، باتون و قوه قهریه بر این به اصطلاح «مجرمان» اعمال می کنند.
یک مأمور پلیس مدرسه متهم به مشت زدن به صورت یک دانش آموز 13 ساله به خاطر بر هم زدن صف رستوران مدرسه شد. همین پلیس هفته بعد به دانش آموز دیگری دستبند زد، و گفته می شود جوری به او مشت زده که این دانش آموز بی هوش شده و آسیب مغزی دیده است. در پنسیلوانیا با یک دانش آموز بعد از آنکه دستور پلیس مدرسه را در تحویل دادن تلفن همراهش نادیده گرفت، با شوک دهنده برخورد شد.
یکی از ادارات پلیس آلاباما در دفاع از استفاده از دستبند و اسپری فلفل برای رام کردن دانش آموزان، چنین استدلال کرده که اگر آنها می توانند چنین تاکتیک هایی را در مدارس و در مورد کودکان به کار بگیرند، پس باید اجازه داشته باشند در فضاهای دانشگاهی نیز همین کار را انجام دهند.
اکنون مدافعان این تاکتیک ها و تسلیحات خشن پلیس به شما خواهند گفت که ایمنی مدارس اولویت درجه اول ماست. آنچه آنها با اشتیاق شدیدشان برای تبدیل کردن مدارس به زندان از اشاره به آن قصور می کنند، معاملات چند میلیون دلاری اغوا کننده با سازندگان تسلیحات برای تجهیز پلیس های مدارس به شوک دهنده ها، تفنگ ها و سیستم های ردگیری تیراندازی 100 هزار دلاری است.
در واقع کودکان و نوجوانان به اهداف آسانی برای صنعت زندان داری خصوصی تبدیل شده اند که از جرم تلقی کردن رفتارها کودکانه و زندانی کردن نوجوانان سود می برند. نزدیک به 49 درصد از جوانانی که دستگیر می شوند ایام حبس خود را در یک زندان خصوصی می گذرانند که بیش از هر چیز بر سودآوری برای ابرشرکت ها تاکید دارند.
گفته می شود که مدارس آمریکا بستر آموزش نسل های آینده است. اما به نظر می رسد که ما به جای پرورش دادن نسلی از رزمندگان آزادی، سرگرم بیرون دادن شهروندان تازه از خط تولید بیرون آمده ای برای دولت پلیسی آمریکا هستیم که راه دشوار شیوه های انطباق با این دولت، ترس و عمل کردن بر اساس دیکته های دولت به آنها آموزش داده می شود.
من در کتابم «میدان جنگ آمریکا: جنگ با مردم آمریکا» اشاره کرده ام که هر روز متقاعد کردن جوانان دشوارتر می شود که ما در کشوری زندگی می کنیم که به آزادی ارزش می دهد و حاکمیت قانون بر آن حکمفرماست. در حالی که با هر حمله پلیس مدارس و مجازات های افراطی که به اسم امنیت مدرسه به اجرا درمی آید، درسی که القا می شود این است که آمریکاییان به خصوص جوانان هیچ حقی در برابر دولت و پلیس ندارند.
واقعیت این است که اگر می خواهید ملتی مرکب از مجرمان داشته باشید، با شهروندان همچون مجرمان برخورد کنید. اگر می خواهید جوانانی که در حال بزرگ شدن هستند را به چشم زندانی ببینند، مدارس را چون زندان ها اداره کنید. ولی اگر می خواهید نسلی از رزمندگان آزادی را پرورش دهید که عملا برای عدالت، انصاف، پاسخگویی و برابری نسبت به یکدیگر و دولتشان عمل کنند، مدارس را همچون میادین تبادل نظری برای آزادی اداره کنید. فلزیاب ها و دوربین های نظارتی را از مدارس جمع آوری کنید، پلیس ها را در جای دیگری به کار بگمارید و با کودکان و نوجوانان همچون شهروندان یک جمهوری رفتار کنید نه زندانیان یک دولت پلیسی.
نویسنده: جان دبلیو.وایتهد[1]
ترجمه: محمود سبزواری
منبع:
http://www.opednews.com/articles/Children-of-the-American-P-by-John-Whitehead-Children_Citizens_Detention_Freedom-160822-131.html
[1] . John W. Whiteheadموسس و رئیس مؤسسه راترفورد. تازه ترین کتاب او «میدان جنگ آمریکا: جنگ با مردم آمریکا» نام دارد.