سرویس فرهنگ و هنر مشرق- شبنم مقدمی از جمله بازیگران رکورددار نقش مکمل است او در این گفت و گو از فیلم تازهاش گفته و توضیح داده که چرا برخی بازیگران فقط نقش دو بازی میکنند. با طمأنینه گام برمیدارد و همین باعث شده و زن کارنامهاش روز به روز سنگینتر شود. اصلا گلچین 10 نقش خوب سینمایی و تلویزیونی از کارنامهی پانزده سالهاش کار سختی نیست که خود نشان از وسواس شبنم مقدمی در انتخاب نقشها دارد. مقدمی مثل خیلی از تئاتریها «آداب انتخاب» را رعایت کرده و بیهوده تن به هر نقش و فیلمی نداده. نخستین مواجههی جدی پیگیران سینما با این بازیگر به «فرزند خاک» باز میگردد. مقدمی در فیلم تحسین شدهی محمدعلی باشه آهنگر نقش یک بازی کرد اما دیری نگذشت که نقشهای مکمل او بیشتر و بیشتر شد. دو سیمرغ برای بازی در نقش دو گرفته که بیش از همه تأییدی است بر سختگیری او در انتخاب نقشهای مکمل. این گفت و گو به مناسبت اکران زاپاس انجام شده اما محور اصلی آن واکاوی نوع نگرش شبنم مقدمی است در انتخاب نقشهای مکمل.
*نکتهی جالبی در کارنامهتان دارید: در جشنوارهی سی دوم برای «امروز» سیمرغ گرفتید، سال بعد غایب بودید و در جشنوارهی سی و چهارم با سه فیلم برگشتید و باز هم سیمرغ گرفتید. هر دو سیمرغ هم مکمل است؛ انگار جایزهی این بخش به اسم شما سند زده شده! ماجرا چیست؟
*نکتهی جالبی در کارنامهتان دارید: در جشنوارهی سی دوم برای «امروز» سیمرغ گرفتید، سال بعد غایب بودید و در جشنوارهی سی و چهارم با سه فیلم برگشتید و باز هم سیمرغ گرفتید. هر دو سیمرغ هم مکمل است؛ انگار جایزهی این بخش به اسم شما سند زده شده! ماجرا چیست؟
ماجرای آن را که نمی دانم ولی سال گذشته که فیلم نداشتم به این دلیل بود که فیلمنامههایی را که پیشنهاد شد، دوست نداشتم. چندان در قید و بند این نیستم که حتما کار کنم، بلکه در قید این هستم که حتما نقش خوب، فیلم خوب و یا کارگردان خود کار کنم. برای همین زیاد عجله نکردم و صبر کردم. زمانی که از تئاتر به سینما رسیدم، 20 سال بود که داشتم در این حوزه کار میکردم. این صبوری در من نهادینه شده بود که صبر کنم تا اتفاق خوب و نقش خوب برایم پیش بیاید. سال پیش فیلمهایی در ژانرهای مختلف با ویژگیهای متفاوت به من پیشنهاد شد که در کدام به نحوی دیده شدند.
*وقتی با نقش روبهرو میشوید، چطور آن را آنالیز میکنید؟ چه چیزی در نقش میبینید که تصمیم میگیرید، آن را بازی کنید و پررنگش کنید؟
او کل فیلمنامه را میخوانم تا ببینم آیا فیلمنامه موقعیت رو آمدن هنگام تولید را دارد یا نه، شما نمیتوانید تصور کنید وقتی قرار است فیلمی متوسط باشد، با یک کارگردان متوسط، در آن بدرخشید. برای من اصل اول این است که کل فیلمنامه چه حرفی با تو میزند آن وقت نقش خودم را میسنجم و میبینم که آیا این نقش در این میان میتواند رشد کند و ببالد؟ من جاه طلبی را برای خودم این گونه ترجمه میکنم که خیلی زیاد دیده شدن جاه طلبی نیست، خوب دیده شدن و به چشم تماشاگر آمدن برای من جاه طلبی است.
*اگر جاه طلبی در ظرف نقش نگنجد، تأثیری منفی روی نقش میگذارد. این ظرف را چگونه تشخیص میدهید تا خوب دیده شدن به بیراهه نرود؟
من فرمول خاصی برای این کار ندارم و شاید هر بار در مواجهه با هر فیلمنامهای یک جور خاص پیداش میکنم اما به تعامل کارگردان هم بستگی دارد. هر چیزی در هر جایی به اندازهاش صحیح است. حتی به نظرم وقتی نقش یک بازی میکنی که ظرف، ظرف بزرگتری است، باز هم باید میزانی برای خودت در نظر بگیری که آن را کارگردان تعیین میکند.
*در «فرزند خاک» شما با اینکه نقش اول داشتید اما میدانستید که ظرف حرکتتان چطور است و حتی نقش مکملی که در کنار شما بود (مهتاب نصیرپور) غالب میشود.
به نظر من،گاهی دست و پا زدن زیادی باعث میشود غرق شوی، تا اندازهای باید تفکر کرد اما برای من فرمول ندارد. در فرزند خاک به دلیل نوع نقش و هیاهویی که دارد به آن شکل میشود. من هیچ وقت نمیگویم پس من چی؟ یا سهم من باید بیشتر باشد. من همیشه حد و اندازهی خودم، ظرفم و جایگاهم را تشخیص میدهم و اصلا نمیفهمم چرا بعضیها این کار را میکنند.
*در تشخیص همین حد و اندازهای که میگویید، چقدر خواست و شناخت خودتان دخیل است و چقدر نظر کارگردان؟
بستر اصلی من فیلمنامه است؛ باید ببینم که نقش چقدر توان و جای بروز دارد و بعد از آن نقش کارگردانی که اهل تعامل است، مهم میشود؛ مثلاً نرگس آبیار در نفس، برزو نیکنژاد در زاپاس و ... به تو اجازه میدهد که برای نقشت طرح بزنی و طرح تو را چک میکند. به هر حال کارگردان و مخصوصا آنهایی که خودشان نویسنده هستند، طرحی در ذهنشان دارند، منتها بازیگری که بتواند چیزی به نقش روی کاغذ اضافه کند، با کارگردان به تعامل میرسند که به نفع هر دو طرف است. پس بخشی از آن به کارگردان مربوط است و بخشی مربوط به خودم است که بدون هیچ فرمولی تشخیص میدهم اندازهی نقش چقدر است؟ میخواهم در آن باشم یا نه؟ بابت آن هم دست و پای عجیبی نمیزنم.
*بیش از این که به سمت زاپاس بروید، یک سال و نیم بود که فیلمی بازی نکرده بودید، چه شد که شما، امیر جعفری، ریما رامینفر و ... کسانی که با وسواس فیلمهایشان را انتخاب میکنند، میآیند و در زاپاس بازی میکنند. اندازهی فیلمنامه چقدر بود برای این که شما را جذب کند؟ چون به نظر فیلمنامهی چندان قویای ندارد.
به نظر من فیلمنامهی خوبی داشت، اما با یک فیلم کمدی خانوادگی طرف هستیم که قرار است وقتی تماشاگر از سالن سینما بیرون میآید، لبخند روی لب داشته باشد ما باید بدانیم در چه اندازه و چه ژانری جلو میرویم، یک وقت ابد و یک روز را بازی میکنم و یک وقت زاپاس را. برای کار کردن در هر دو فیلم من جان و توانش را دارم، این دیگر انتخاب من است که میخواهم کدام را کار کنم. برزو نیکنژاد کارگردان بسیار خوبی است و از طرفی انسان بسیار خوبی هم است و راستش را بخواهید، یکی از بهترین آدمهایی است که من در عمرم دیدهام. آن همه لطافت و شیرینی و طبیعت زیبا که در فیلم میبینیم، همه در روح خود این آدم است و آنچه را که از دلش بر آمده روی پرده ریخته است.
*مواجههی شما با نقش خورشید چطور بود؟ آن هم در سالی که در کنار آن، نفشهای متفاوت ابد و یک روز و نفس را داشتید.
واقعاً میخواستم یک کمدی خانوادگی کار کنم. چون بعد از سریال مدینه هر پیشنهادی میشد، یک زن تلخ و سنگ بود. نه گفتم چون یک بار بازی کرده بودم. البته از تنبلی فیلمسازهای ما هم میآید، چون میگویند این بازیگر در این نقش جواب داده، پس همین را انتخاب کنیم. بعضی از بازیگرها به همین دلیل در مسیر تکرار میافتند من دلم میخواهد نقشهای متفاوت بازی کنم؛ پس صبر میکنم تا یک پیشنهاد متفاوت داشته باشم. الان مثلا دارم در یک فیلم فانتزی کودک شروع به کار میکنم، چون میخواهم یک وجه فانتزی دیگر از خودم را به چالش بکشم. برای من زاپاس هم همین بود؛ زنی شهرستانی که بیشتر شبیه زن روستایی است، کار و زندگی خودش را دارد و جواد عزتی که چهار یا پنج سال از من کوچکتر است در نقش پسرم بازی میکند. برای من این یک خط صاف و پر از چالش بازیگری بود.
*داشتن پسر بزرگ و زندگی سادهی روستایی چالش فیلمنامهی زاپاس بود؟ شما که شبیه به این نقش را در تئاتر زیاد داشتهاید!
بله، شاید تمام نقشهایی که الان دارم بازی میکنم، تجربیاتی است که از زمان تئاتر با من همراه است. من در مورد خورشید در اینستاگرامم نوشتم که خورشید در رامیان متولد شد و آن جا زندگی کرد، بالید و من در آخر همان جا سپردمش به چشمهی گل که در آن جا یک چشمه معروف است و خداحافظی کردم با او. برای من نقشها همین شکلی هستند یا میآیند و در من زندگی میکنند یا اینکه من با آنها زندگی میکنم. خورشید از آن زنهایی بود که با آنها زندگی کردم.
*این که با نقش درگیر شوید، اتفاق خوبی است؟ اگر میخواستید با نقشتان در ابد و یک روز خیلی درگیر شوید، عواقب بدی داشت!
بله، ابد و یک روز برای همهی ما این عواقب را داشت؛ مثلاً صحنهای که نوید محمدزاده یا همان محسن را میبرند، برای همهی ما سخت بود و همهی ما تا یک هفته کابوس میدیدیم. این ناگزیر است و بخشی از آدم درگیر میشود. ما واقعاً در ابد و یک روز یک خانواده شدیم و هنوز هم به هم خواهر و برادر میگوییم.
*در ابد و یک روز تمرین داشتید؟
بله، ما دورخوانی زیادی داشتیم و از همه مهمتر گره خوردن آدمها از قلب به یکدیگر بود، چون هیچ تکنیکی بین بازیگرها وجود نداشت و همهی آن حس بود. این است که شما روی پرده خانوادهای را میبینید که باورش میکنید.
به نظر من فیلمنامهی خوبی داشت، اما با یک فیلم کمدی خانوادگی طرف هستیم که قرار است وقتی تماشاگر از سالن سینما بیرون میآید، لبخند روی لب داشته باشد ما باید بدانیم در چه اندازه و چه ژانری جلو میرویم، یک وقت ابد و یک روز را بازی میکنم و یک وقت زاپاس را. برای کار کردن در هر دو فیلم من جان و توانش را دارم، این دیگر انتخاب من است که میخواهم کدام را کار کنم. برزو نیکنژاد کارگردان بسیار خوبی است و از طرفی انسان بسیار خوبی هم است و راستش را بخواهید، یکی از بهترین آدمهایی است که من در عمرم دیدهام. آن همه لطافت و شیرینی و طبیعت زیبا که در فیلم میبینیم، همه در روح خود این آدم است و آنچه را که از دلش بر آمده روی پرده ریخته است.
*مواجههی شما با نقش خورشید چطور بود؟ آن هم در سالی که در کنار آن، نفشهای متفاوت ابد و یک روز و نفس را داشتید.
واقعاً میخواستم یک کمدی خانوادگی کار کنم. چون بعد از سریال مدینه هر پیشنهادی میشد، یک زن تلخ و سنگ بود. نه گفتم چون یک بار بازی کرده بودم. البته از تنبلی فیلمسازهای ما هم میآید، چون میگویند این بازیگر در این نقش جواب داده، پس همین را انتخاب کنیم. بعضی از بازیگرها به همین دلیل در مسیر تکرار میافتند من دلم میخواهد نقشهای متفاوت بازی کنم؛ پس صبر میکنم تا یک پیشنهاد متفاوت داشته باشم. الان مثلا دارم در یک فیلم فانتزی کودک شروع به کار میکنم، چون میخواهم یک وجه فانتزی دیگر از خودم را به چالش بکشم. برای من زاپاس هم همین بود؛ زنی شهرستانی که بیشتر شبیه زن روستایی است، کار و زندگی خودش را دارد و جواد عزتی که چهار یا پنج سال از من کوچکتر است در نقش پسرم بازی میکند. برای من این یک خط صاف و پر از چالش بازیگری بود.
*داشتن پسر بزرگ و زندگی سادهی روستایی چالش فیلمنامهی زاپاس بود؟ شما که شبیه به این نقش را در تئاتر زیاد داشتهاید!
بله، شاید تمام نقشهایی که الان دارم بازی میکنم، تجربیاتی است که از زمان تئاتر با من همراه است. من در مورد خورشید در اینستاگرامم نوشتم که خورشید در رامیان متولد شد و آن جا زندگی کرد، بالید و من در آخر همان جا سپردمش به چشمهی گل که در آن جا یک چشمه معروف است و خداحافظی کردم با او. برای من نقشها همین شکلی هستند یا میآیند و در من زندگی میکنند یا اینکه من با آنها زندگی میکنم. خورشید از آن زنهایی بود که با آنها زندگی کردم.
*این که با نقش درگیر شوید، اتفاق خوبی است؟ اگر میخواستید با نقشتان در ابد و یک روز خیلی درگیر شوید، عواقب بدی داشت!
بله، ابد و یک روز برای همهی ما این عواقب را داشت؛ مثلاً صحنهای که نوید محمدزاده یا همان محسن را میبرند، برای همهی ما سخت بود و همهی ما تا یک هفته کابوس میدیدیم. این ناگزیر است و بخشی از آدم درگیر میشود. ما واقعاً در ابد و یک روز یک خانواده شدیم و هنوز هم به هم خواهر و برادر میگوییم.
*در ابد و یک روز تمرین داشتید؟
بله، ما دورخوانی زیادی داشتیم و از همه مهمتر گره خوردن آدمها از قلب به یکدیگر بود، چون هیچ تکنیکی بین بازیگرها وجود نداشت و همهی آن حس بود. این است که شما روی پرده خانوادهای را میبینید که باورش میکنید.
*به خورشید برگردیم. غیر از داشتن پسر بزرگ و روستایی بودن چه جذابیتی برای انتخاب داشت؟
این که هر بار نقش زنی متفاوت را بازی میکنم، یکی از جذابیتهای بازیگری برای من است. این که میروم تا یک زندگی دیگر را تجربه کنم، باعث میشود فکر نکنم که نقش کوتاه است یا بلند. اصلی است یا فرعی. وقتی درست است من را به چالش وامیدارد تا بروم و آن نقش را زندگی کنم، حالا اسمش نقش مکمل است، باشد. نمیترسم از این که بگویند چرا فقط نقش مکمل بازی میکنی. نمیترسم برای اینکه بلدم با مکمل کاری بکنم که دیده شود.
*در فیلمهای نفس و ابد و یک روز، اندازهی نقش مشخص است اما کارهایی مثل زیر تیغ یا مدینه نه؛ یعنی مشخص نیست که بازیگر نقش یک یا دو یا موازی بازی میکند. در فیلمی مثل زاپاس معلوم نیست که شما اول هستید یا جواد عزتی. برای این نقشها چه کار میکنید و اندازه را چطور در میآورید؟
واقعاً در مورد این مسئله توضیحی ندارم. همهی اینها شهودی است؛ یعنی در لحظه با آن متر و معیار تشخیص میدهم که هر کس چقدر اندازه دارد. از طرفی هیچ وقت هم کاری ندارم که چه کسی چه کاری انجام دهد. همیشه همان میزان را انجام دادهام و خوب هم دیده شده است.
*استفادهی درست از موقعیت، کار شما را سختتر میکند یا تکلیفتان مشخص است؟
تکلیف من با خودم مشخص است. وقتی نقشی را چه کوتاه، چه بلند، چه کم، چه زیاد انتخاب میکنم، حالا دیگر من هستم و توانمندی خودم، فیلمنامه، تعامل با کارگردان و پارتنرها و هیچ چیز دیگری نیست. همین را بلدم و قرار هم نیست هیچ چیز دیگری یاد بگیرم و خب همین خوب است.
*یکی از ویژگیهای کارنامهی شما این است که نشان میدهد از فرصتها نهایت استفاده را میکنید و قدر موقعیت را میدانید.
می دانید دلیل این چیست این است که جایی را که الان ایستادهام را سخت به دست آوردم، راه پر فراز و نشیبی را طی کردهام. یک شبه به این جا نرسیدهام، پلهپله و به سختی بالا آمدهام برای همین قدر موقعیتهایی را که برایم پیش میآید، خوب میدانم. با هیچ پیشنهادی سخیف برخورد نمیکنم، همهی فیلمنامههایی را که به دستم میرسد، میخوانم، حتی آنهایی را هم که مطمئنم کار نمیکنم، میخوانم.
این که هر بار نقش زنی متفاوت را بازی میکنم، یکی از جذابیتهای بازیگری برای من است. این که میروم تا یک زندگی دیگر را تجربه کنم، باعث میشود فکر نکنم که نقش کوتاه است یا بلند. اصلی است یا فرعی. وقتی درست است من را به چالش وامیدارد تا بروم و آن نقش را زندگی کنم، حالا اسمش نقش مکمل است، باشد. نمیترسم از این که بگویند چرا فقط نقش مکمل بازی میکنی. نمیترسم برای اینکه بلدم با مکمل کاری بکنم که دیده شود.
*در فیلمهای نفس و ابد و یک روز، اندازهی نقش مشخص است اما کارهایی مثل زیر تیغ یا مدینه نه؛ یعنی مشخص نیست که بازیگر نقش یک یا دو یا موازی بازی میکند. در فیلمی مثل زاپاس معلوم نیست که شما اول هستید یا جواد عزتی. برای این نقشها چه کار میکنید و اندازه را چطور در میآورید؟
واقعاً در مورد این مسئله توضیحی ندارم. همهی اینها شهودی است؛ یعنی در لحظه با آن متر و معیار تشخیص میدهم که هر کس چقدر اندازه دارد. از طرفی هیچ وقت هم کاری ندارم که چه کسی چه کاری انجام دهد. همیشه همان میزان را انجام دادهام و خوب هم دیده شده است.
*استفادهی درست از موقعیت، کار شما را سختتر میکند یا تکلیفتان مشخص است؟
تکلیف من با خودم مشخص است. وقتی نقشی را چه کوتاه، چه بلند، چه کم، چه زیاد انتخاب میکنم، حالا دیگر من هستم و توانمندی خودم، فیلمنامه، تعامل با کارگردان و پارتنرها و هیچ چیز دیگری نیست. همین را بلدم و قرار هم نیست هیچ چیز دیگری یاد بگیرم و خب همین خوب است.
*یکی از ویژگیهای کارنامهی شما این است که نشان میدهد از فرصتها نهایت استفاده را میکنید و قدر موقعیت را میدانید.
می دانید دلیل این چیست این است که جایی را که الان ایستادهام را سخت به دست آوردم، راه پر فراز و نشیبی را طی کردهام. یک شبه به این جا نرسیدهام، پلهپله و به سختی بالا آمدهام برای همین قدر موقعیتهایی را که برایم پیش میآید، خوب میدانم. با هیچ پیشنهادی سخیف برخورد نمیکنم، همهی فیلمنامههایی را که به دستم میرسد، میخوانم، حتی آنهایی را هم که مطمئنم کار نمیکنم، میخوانم.
*در انتخابهایتان از کسی مشاوره هم میگیرید؟
علیرضا محمدی(آرا) همسرم، بهترین مشاوری است که میتوانم، روی او حساب کنم. خواهش میکنم فیلمنامههای پیشنهادیام را بخواند. برای من مهم است زحمتی که کشیدهام الان به ثمر نشسته است. برای من خیلی مهم و جذاب است که حالا میتوانم از بین 10 فیلمنامه انتخاب کنم، کدام را کار کنم یا نکنم.
*بازیگرانی که از تئاتر به سینما آمدهاند، یک نوع جاه طلبی برای دیده شدن دارند. این مسئله در رابطه با شما که خاستگاه اصلیتان تئاتر است، وجود ندارد، چرا؟
چون اصلا در شخصیتم نیست.
*چیزی که باعث شده مخاطب با کاراکتر شما در هر فیلمی ارتباط برقرار کند این است که حضورتان در آن سکانس آزار دهنده نیست. این مشخصه از کجا میآید؟
این درشخصیت من نیست که بخواهم حق کس دیگری را ضایع کنم. اگر سکانس مربوط به دیگر باشد، مربوط به اوست ولی سکانس من مربوط به خودم است و اندازهی خودم را رعایت میکنم؛ یعنی شاید دست و پا زدن الکی بدتر انسان را زیر آب ببرد ولی واقعاً در شخصیتم نیست که به شکل آزار دهندهای بخواهم دیده شدن کس دیگری را بپوشانم تا خودم دیده شوم، همیشه سعی میکنم حق و حقوق دیگران سر جای خودش محفوظ باشد و من هم جای خودم باشم؛ یعنی من هم نباید بگذارم حقم ضایع شود که نمیگذارم، برای این که یک دوره این کار را کردم و گفتم تلاش نمیکنم حقم را احیا کنم و خودش احیا خواهد شد اما دیدم که من هم باید تلاش کنم، چون همان قدر که حق دیگران را رعایت میکنم دیگران را هم موظف میکنم که حق من را رعایت کنند.
علیرضا محمدی(آرا) همسرم، بهترین مشاوری است که میتوانم، روی او حساب کنم. خواهش میکنم فیلمنامههای پیشنهادیام را بخواند. برای من مهم است زحمتی که کشیدهام الان به ثمر نشسته است. برای من خیلی مهم و جذاب است که حالا میتوانم از بین 10 فیلمنامه انتخاب کنم، کدام را کار کنم یا نکنم.
*بازیگرانی که از تئاتر به سینما آمدهاند، یک نوع جاه طلبی برای دیده شدن دارند. این مسئله در رابطه با شما که خاستگاه اصلیتان تئاتر است، وجود ندارد، چرا؟
چون اصلا در شخصیتم نیست.
*چیزی که باعث شده مخاطب با کاراکتر شما در هر فیلمی ارتباط برقرار کند این است که حضورتان در آن سکانس آزار دهنده نیست. این مشخصه از کجا میآید؟
این درشخصیت من نیست که بخواهم حق کس دیگری را ضایع کنم. اگر سکانس مربوط به دیگر باشد، مربوط به اوست ولی سکانس من مربوط به خودم است و اندازهی خودم را رعایت میکنم؛ یعنی شاید دست و پا زدن الکی بدتر انسان را زیر آب ببرد ولی واقعاً در شخصیتم نیست که به شکل آزار دهندهای بخواهم دیده شدن کس دیگری را بپوشانم تا خودم دیده شوم، همیشه سعی میکنم حق و حقوق دیگران سر جای خودش محفوظ باشد و من هم جای خودم باشم؛ یعنی من هم نباید بگذارم حقم ضایع شود که نمیگذارم، برای این که یک دوره این کار را کردم و گفتم تلاش نمیکنم حقم را احیا کنم و خودش احیا خواهد شد اما دیدم که من هم باید تلاش کنم، چون همان قدر که حق دیگران را رعایت میکنم دیگران را هم موظف میکنم که حق من را رعایت کنند.
*چرا بعضیها در نقش مکمل میمانند؟
اولین فیلمی که باعث شد شبنم مقدمی به صورت جدی در سینما دیده شود، در نقش اصلی «فرزند خاک» بود. بعد از آن موفقیت، این طور پیش بینی میشد که این بازیگر به سمت انتخاب نقش اول برود ولی این اتفاق رخ نداد. همین موضوع، محور سوال و جواب ما با خانم مقدمی است.
*چرا غالباً نقش مکمل بازی میکنید؟ این اتفاقی بوده یا نقش دوم برایتان جذابتر است؟
من با فیلم اولم ثابت کردم که کارگردان میتواند به من اعتماد کند تا نقش اول بازی کنم اما این را که چرا بعد از آن پیشنهاد نقش یک خوب ندارم و پیشنهاد نقش مکمل خوب دارم، من تعیین نمیکنم. بازیگر در هر جایگاهی باشد به هر حال انتخاب شونده است. من نه سرمایهگذار و تهیهکنندهی فیلم میتوانم باشم(با توجه به وضعیت اقتصادیای که دارم) و نه فیلمنامههایی را که مینویسم، میتوانم با بودجهی خودم بسازم که نقش اول آنها را ایفا کنم. از طرفی ارتباطاتی هم ندارم که بدانم چرا برای نقش یک انتخاب نمیشوم.
*در این میان، احتمالا پیشنهادهایی هم هست که شما نمیپذیرید؛ یعنی میتوانید نقش یک باشید، ولی در فیلمهای سطح جیم، درست است؟
بله، برای من مهم است نقشی بازی کنم که عمق داشته باشد. همین الان میتوانیم کلی فیلم نام ببریم که نمیدانیم بازیگر نقش او آنها که کجاست یا همان یک فیلم بوده و تمام شده یا به سمت بازی در نقش یک فیلمهای جیم کشیده شده. اشاره کردم که ما از تئاتر آمدهایم و در سینما آشنا و رابطهای نداشتهایم. آقای آهنگر من را از روی صحنهی تئاتر انتخاب کردند. جریان سینما شاید بعد از آن به سمتی نرفت که به ما اجازه بدهد نقش یک بازی کنیم. این جریانی است که من در آن دخیل نیستم، فقط میتوانم تصمیم بگیرم که نقش یک بد بازی نکنم و نقش خوب و عمیقی بازی کنم که اگر مکمل هم هست برای آن از جانم مایه گذاشته باشم.
*مؤلفهای تماشاگر داشتن دلیل پیشنهاد نشدن نقش یک به شما نیست؟
نه، به نظر من ربطی به اینها ندارد، چون من 12 سال پیش نقش یک بازی کردم. من هیچ وقت نقش یک فیلم تجاری بازی نمیکنم و البته ویژگیهای آن را هم ندارم. یک هنری هم باید برای من نوشته شود؛ یعنی کارگردان یا نویسندهای باید تصمیم بگیرد که نقش یک را برای من طراحی کند؛ مثل فیلم امروز آقای میرکریمی که آن نقش را برای من نوشته بود.
*روایت شبنم مقدمی از تجربهی بازی در یک فیلم و یک سریال تلخ