اما روی دیگر این داستان، حکایت متفاوتی در جریان است و برخی از مربیان کشتی فرنگی خود را مهیای جانشینی می کنند. با اعلام خداحافظی رسمی محمد بنا، نام برخی از مربیان به عنوان گزینههای اصلی سرمربیگری تیم ملی کشتی فرنگی مطرح شد که انصافا هیچکدام از این گزینهها به تنهایی، توان برابری با توان فنی و افتخارات بنا را ندارند. در این بین از جمشید خیرآبادی، حسن رنگرز، حسن یوسفی افشار و حتی احد پازاج و ناصر نوربخش یاد شده، اما هیچیک از این افراد همچون محمد بنا تاب و تحمل همکاری در کنار یکدیگر را ندارند و هیچ بعید نیست انتخاب هر کدام از این گزینهها به سرانجامی نظیر المپیک ریو بیانجامد.
فدراسیون کشتی اما علاوه بر چالش انتخاب جانشین محمد بنا باید به این نکته توچه خاصی داشته باشد که تنها عامل خروج کشتی فرنگی از بحران و سقوط، ایجاد اتحاد و همدلی بین مربیان و سکانداران مدیریتی این رشته است. مطمئنا اگر قرار باشد یکی از این چند گزینه مطرح شده به عنوان سرمربی انتخاب شده و دوباره با تکروی از همکاری با دیگر همتایان خود امتناع کند، همان نتیجهای حاصل می شود که در المپیک ریو و مسابقات جهانی جوانان در فرانسه شاهد آن بودیم.
مقصر اصلی مشاوران و اطرافیان بنا بودند
یکی از عواملی که باید در انتخاب و شرح وظایف گزینه جدید سرمربیگری کشتی
فرنگی مد نظر قرار گیرد، مرزبندی و تعریف حد و حدود مشاوران و اطرافیان
اوست. محمد بنا را نمی توان مقصر اصلی ناکامی رد المپیک دانست بلکه مشاوران
و اطرافیان او که حتی در مباحث رسانه ای هم به او آدرس غلط دادند، مقصر
اصلی این ناکامی بودند. چطور میشود محمد بنا با آن روابط عمومی قوی و
چهرهای خندان و رفتاری مردم پسند به شخصیتی تبدیل شد که حتی برخی از
دوستان و نزدیکان او نیز از راهنمایی و گوشزد کردن برخی اشتباهاتش هراس
داشتند و به خود جرات نمی دادند او را از تصمیمات غلط و اشتباه آگاه کنند.
مطمئنا سرمربی بعدی تیم ملی باید از این روند مخرب دوری کند و بر خلاف
محمدبنا از مشاوران و همکاران مجرب و کار دانی بهره ببرد.
مربیانی که مثل آب و روغن هستند!
گزینههای مطرح شده جانشینی محمد بنا از تعداد انگشتان یک دست تجاوز
نمیکنند که همین موضوع برای رشته افتخارآفرینی همچون کشتی فرنگی یک فاجعه
است، اما عجیبتر اینکه همین مربیان محدود و انگشت شمار هم روحیه و تاب
همکاری با یکدیگر را ندارند! این معضل حتی گریبان محمد بنا را هم گرفت و
باعث شد ناصرنوربخش یکی از مربیان کاردان تیم ملی از بدنه کادر فنی جدا و
خانهنشین شود. البته بنا هم در ادامه با رفتن نوربخش و کوچ جمشید خیرآبادی
به آذربایجان، نه تنها نتوانست جای خالی آنها را پر کند، بلکه دست به سوی
همکاری با مربیانی دراز کرد که برخی از آنها بزرگترین ضربه را به آقای خاص و
آرزوهایش وارد آوردند.
در اینکه کشتیفرنگی مدتهاست از همدلی و هماهنگی فاصله گرفته هیچ شکی نیست، اما آیا نوبت آن نشده که به این روند مخرب و تفرقهانگیز پایان داد؟ مربیان کشتی فرنگی سالهاست که همچون حکایت آب و روغن، امکان تلفیق و حل شدن برای دستیابی به محصولی بهتر و قویتر را ندارند و همین مساله باعث شده دیگر شاهد تشکیل مجموعهای یکدست و متحد در این رشته نباشیم.
متولیان کشتی اگر آرزوی بازگشت کشتی فرنگی به روزهای روشن و طلایی را دارند باید در وهله اول گزینهای را به جای محمد بنا در راس امور تیم ملی قرار دهند که توان همکاری با دیگر همتایان خود را داشته باشد و بر خلاف روزهای انزوای قبل از المپیک، بتواند با همفکری و اتحاد به اهداف خود دست یابد.