بهگزارش مشرق، راز سرقتهای
خشونتبار مردان موتورسوار چند روز قبل از زمانی آشکار شد که جوانی بهنام
سهراب همراه برادرش به یک آموزشگاه زبانانگلیسی در شمال پایتخت رفته بود.
سهراب در کنار خودروی پژواش ایستاده بود که دو جوان از ترک دو موتور سیکلت به پایین پریدند تا گردنبندش را بقاپند، اما مقاومت سهراب باعث شد تا مردان جوان با چاقو و پنجهبوکس به جانش بیفتند و در این بین سر و صدای او، توجه سرنشینان خودروی گشت پلیس را که در آن اطراف مشغول گشتزنی بودند جلب کرد.
سهراب با آنکه بشدت مجروح شده بود موفق شد یکی از قمهبهدستان را
گیر بیندازد تا اینکه با حضور بموقع مأموران متهم جوان دستگیر شد و صبح
دیروز در دادسرای تهران به زورگیری با همدستی 3 دزد سابقه دار اعتراف کرد.
این متهم 30 ساله بهخبرنگار ما درباره آشناییاش با اعضای گروه گفت:
- درست به سبک فیلمهای خارجی با همدستانم آشنا شدم و با همان شیوه فیلمهای هالیوودی کار را شروع کردم.
- درست به سبک فیلمهای خارجی با همدستانم آشنا شدم و با همان شیوه فیلمهای هالیوودی کار را شروع کردم.
بهسبک فیلمهای خارجی؟ میشود توضیح دهی؟
من دنبال کار بودم و قبل از اینکه وارد باند شوم هم هیچ سابقه درگیری، شرارت یا سرقتی نداشتم، دنبال یک کار بودم که مدام دستم را جلوی خانوادهام دراز نکنم. در همین روزها بود که تلفن همراهم به صدا درآمد. مرد ناشناسی پشت خط تلفن بود. او مرا بخوبی میشناخت و میدانست که بیکار هستم و چند ماهیاست که دنبال کار میگردم. مرد ناشناس که بعدها متوجه شدم نامش سیروس است بهمن پیشنهاد کار داد. گفت برای این کار نه نیاز به سرمایه هست و نه پارتی میخواهد، کافی است که کمی جرأت داشته باشی.
حرفهای او برای من که
مدتها در جستوجوی کار بودم امیدوارکننده بود. مرد ناشناس از من خواست تا
عضو گروه آنها برای سرقت شوم و تنها شرط شروع این کار و عضویت در گروه،
بهدست گرفتن چاقو و تهدید افراد بیگناه بود. با آنکه ته دلم از این کار
راضی نبودم، اما وعدههای سیروس و وسوسههای او برای پولدار شدن مرا مجاب
کرد تا با آنها همراه شوم. حتی سیروس گفت هرچه سرقت کنیم بهجای تقسیم بر
4، تقسیم بر 2 میکنیم.
شیوه سرقتهایتان چطور بود؟
شبیه فیلم لانتوری و خیلی از فیلمهای هالیوودی، باتهدید چاقو، قمه و پنجهبوکس مردم را وادار میکردیم که هرچه به همراه دارند در اختیارمان قرار دهند.
در تمامی سرقتهایتان، مثل سرقت از سهراب، مالباختگان را مجروح میکردید؟
نه، خیلی کم و بهندرت این اتفاق میافتاد. سهراب خیلی مقاومت کرد و ما چارهای جز آسیبرساندن به او نداشتیم.
از اعضای گروهت خبر داری؟
نه، حتی اسم و فامیل دقیق آنها را نمیدانم. گفتم همه چیز با یک تماس برقرار میشد. هر وقت میخواستیم سرقت کنیم سیروس تماس میگرفت و قرار میگذاشت. من هیچ آدرس و نشانی از آنها ندارم.
روزی چند زورگیری انجام میدادید؟
بستگی داشت. یک روز یک زورگیری و روز دیگر 5 زورگیری. ما در خیابانها پرسه میزدیم و با دیدن سوژه مناسب نقشهمان را اجرا میکردیم برای همین تعداد زورگیریها مشخص نبود.
چه ساعتی این کار را انجام میدادید؟
معمولاً ظهرها، خیابان خلوت است، هم راحتتر میشود سرقت کرد و هم راحتتر میتوان فرار کرد.
زورگیریها را چند نفره انجام میدادید؟
افراد باند ما 4 نفر بودند، 2 نفر راکب و دو نفر ترک نشین. ترک نشینها گوشی و گردنبند میقاپیدند، دو موتوره میرفتیم که یک موتور، موتور دیگر را پوشش دهد.