به گزارش مشرق، علیرضا کریمی: پانزدهم شهریور ماه سال جاری، رهبر معظم انقلاب اسلامی پیامی را بهمناسبت فرارسیدن موسم حج خطاب به مسلمین صادر کردند که بازتابهای گستردهای داشت. معظمله در این پیام، حکام رژیم سعودی را «گمراهانی روسیاه» خواندند «که بقای خود بر اریکه قدرت ظالمانه را در دفاع از مستکبران جهانی و همپیمانی با صهیونیسم و آمریکا و تلاش برای برآوردن خواسته آنان میدانند و در این راه از هیچ خیانتی رویگردان نیستند.»
حضرت آیتالله خامنهای در این پیام تصریح کردند: «برادران و خواهران مسلمان! امسال جای حجّاج مشتاق و بااخلاص ایرانی در مراسم حج خالی است، ولی آنان با قلبهای خود حاضر و در کنار حاجیان از سراسر جهان و نگران حال آنان هستند و دعا میکنند که شجره ملعونه طواغیت نتوانند گزندی به آنان برسانند.» (اینجا)
پایگاه اطلاعرسانی مقام معظم رهبری در یادداشتی که به چرایی استفاده ایشان از تعبیر «شجره ملعونه» اختصاص داشت، چنین نوشت: «به کار بردن عبارت شجره ملعونه برای آلسعود در پیام حج رهبر انقلاب، بیانگر همان خط منحرفی است که در جهان اسلام به وجود آمده که با رفتار و گفتار خود، موجبات فتنه در بین مسلمین را ایجاد کردهاند. همکاری و هماهنگی با شرورترین دشمنان مسلمانان یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی، پشتیبانی مالی و لجستیکی از گروهکهای تروریستی چون داعش و القاعده، کشتار مردم بیگناه یمن، و بیکفایتی در ماجرای منای حج گذشته که موجب شهادت 6000 هزار حاجی از سراسر جهان اسلام شد، از نمونههای ملعونه بودن این خاندان است.» (اینجا)
استفاده رهبر انقلاب از عبارت «شجره ملعونه» بازتاب گستردهای در جهان داشت تا آنجا که در شبکههای اجتماعی بهشکل گستردهای مورد اشاره واقع شد. اما یکی از واکنشهای به پیام مقام معظم رهبری نیز بازتاب گستردهای هم در جهان و هم در بین ایرانیان داشت.
«عبدالعزیز آل شیخ»، از نسل «محمد بن عبدالوهاب نجدی»، بنیانگذار مکتب وهابیت است که امروزه با سلفیگری تقریبا یکسان انگاشته میشود. وی در گفتوگوی تلفنی با روزنامه مکه عربستان، اظهار داشت: «یجب أن نفهم أن هؤلاء لیسوا مسلمین، فهم أبناء المجوس، وعداؤهم مع المسلمین أمر قدیم وتحدیدا مع أهل السنة والجماعة.» (اینجا)
مفتی ارشد سعودی گفته است: «باید بدانیم که اینها مسلمان نیستند؛ اینها فرزندان مجوس هستند و دشمنی آنها با مسلمانان به ویژه اهل سنت دیرینه است.» اکثر رسانهها منظور آل شیخ از عبارت «اینها» را «ایرانیان» دانستند که البته با مراجعه به پیشزمینههای فکری وهابیت سلفی، این برداشت صحیح بهنظر میرسد. در واقع این واکنشی به یک پیام نبود، بلکه عقدهگشایی مفتی سعودی علیه ملتی بود که تفکرات او و امثال او را نمیپذیرد.
جملات آل شیخ در بین ایرانیها واکنشهای تندی دربرداشت. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران که عموما از لحن دیپلماتیک و نرمی بهره میبرد – دستکم در مواجهه با خارجیها – در یک پیام توئیتری، سخنان مفتی وهابی را چنین مورد تعریض قرار داد: «در واقع؛ هیچ تشابهی بین اسلام ایرانیان و بیشتر مسلمانان با افراط گرایی متعصبانهای که آن روحانی وهابی و اربابان سعودی ترور تبلیغ میکنند، نیست.» آن روحانی وهابی در توئیت آقای ظریف، همان عبدالعزیز آل شیخ است. این ادبیات نسبت به سایر توئیتهای وزیر خارجه در گذشته، تندتر بهنظر میرسد. اینکه ظریف از عبارت «اسلام ایرانیان» در پیام خود استفاده کرده نشان میدهد که برداشت او نیز از گفتههای آل شیخ و کلمه «اینها»، اهانت به ایرانیان بوده است.
به هر روی، استفاده مفتی ارشد آلسعود از این تعبیر که ایرانیها مسلمان نیستند بلکه فرزندان مجوساند، امری بدیع است و دستکم در گذشته نزدیک در خاطرها نیست. خاص بودن این مطلب از آن روست که یک روحانی عالیرتبه سعودی آن را چنین صریح به زبان میآورد. در گذشته روحانیان سلفی – تکفیری در سطوح پایینتر از این دست سخنان بر زبان جاری کرده بودند اما سطح عبدالعزیز آل شیخ با سطح آنان تفاوت چشمگیری دارد.
* آل شیخ
آل شیخ در ساختار حاکمیتی رژیم سعودی، جایگاه «مشروعیتبخشی» دارد. این خاندان، از نسل «محمد بن عبدالوهاب»، پایه گذار فرقه وهابیت و از خاندانهای بزرگ و بانفوذ عربستان سعودی به شمار میروند که امور مذهبی این کشور را بر عهده دارند. پیروان محمد بن عبدالوهاب از نام «وهابی» پرهیز دارند و مذهبشان را «محمدیه» مینامند. تعالیم این مذهب بر گفتههای ابن تیمیه، از فقیهان حنبلی سده ششم قمری با گرایش سلفی، استوار است که با نگاه سختگیرانه به توحید، بسیاری از اعمال دیگر مسلمانان همچون توسل، شفاعت طلبی، زیارت قبور و ندا کردن پیامبر (صلی الله علیه و اله) و اولیا را باطل و نشانه شرک میشمرد. (اینجا)
در برخی گرایشهای مسیحی، باوری هست که میگوید «کار خدا را به خدا و کار قیصر را به قیصر بسپار». این به نوعی یعنی تفکیک حکومت از دیانت. ساختار حاکمیتی آلسعود از بدو تاسیس، بیشباهت به این انگاره مسیحی نیست. محمد بن عبدالوهاب، پس از آنکه بهخاطر گرایش به تعلیمات «ابن تیمیه»، کسی که از او بهعنوان پدر سلفیگری یاد میشود مجبور به خروج از بصره شد، به حریمله رفت و سپس رهسپار درعیه از شهرهای نجد شد. حاکم آن دیار، محمد بن سعود، جد بزرگ آلسعود با آگاهی از دعوتش به وی گروید. آن دو طی گفتوگوهایی در سال 1158 قمری، درباره جنگ با مخالفان نگرش سلفی و غلبه بر دیگر قبایل نجد، به توافق رسیدند. بر اساس این توافق، حکومت سیاسی و رهبری دینی در دو خاندان «آل سعود» و«آل شیخ» موروثی شد. بدین ترتیب، جد بزرگ آل شیخ در سایه قدرت سیاسی آل سعود روز به روز بر قدرت و نفوذ خود افزود و در حکومت آل سعود، نه تنها مرجعی دینی بلکه مشاوری بلند پایه در کارهای سیاسی شد.
محمد ابن عبدالوهاب در سال 1206 قمری مرد و عبارت آلشیخ بر خاندان او اطلاق گردید. اتحاد فوقالذکر بین آلسعود و آلشیخ ادامه یافت و پس از تاسیس عربستان سعودی امروزین، کاملا قوام یافت. در ساختار عربستان سعودی، آلسعود دنیای آلشیخ را تامین میکند و آلشیخ آخرت آلسعود را. آلسعود برای مشروعیتش متکی به مفتیان آلشیخ است و آلشیخ برای سیادت، نیازمند قدرت سیاسی آلسعود.
در حال حاضر، دستگاه قضائی رژیم سعودی تقریبا زیر نظر کامل آلشیخ است، علاوه بر آن دستگاههای فرهنگی عربستان نیز عموما به این خاندان میرسد.
اکنون تفاوت سخنان اینبار با سخنان دیگر شیوخ سلفی روشن میشود. «نهاد مشروعیتبخش رژیم سعودی در عالیترین سطح خود، میگوید ایرانیان مسلمان نیستند بلکه از نسل مجوساند.» این نکتهای است که باید به تحلیل آن پرداخت.
* ساختار فکری وهابیت علیه ایرانیان
نگاه عربستان سعودی به ایران دو بخش دارد. شاید عربستان سعودی تنها کشوری در جهان باشد که هم با ایرانی بودن ایرانیها مشکل دارد و هم با مذهب ایرانیان. از این منظر، خصومت سعودیها با ایران حتی از خصومت اسرائیل نیز فراتر میرود. شاید از همین رو باشد که تقریبا همه ایرانیها از عربستان سعودی نفرت دارند و این موضوع هم در قبل از انقلاب اسلامی و هم بعد از آن مشهود بوده است. نظرسنجی اخیر موسسه ایرانپل نشان داد که 90 درصد ایرانیها نسبت به عربستان سعودی دیدگاهی منفی دارند (اینجا) و شاید از همین رو باشد که پس از کشتار حجاج ایرانی در دهه 60 شمسی، امام راحل فرمودند: «اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایتهای آمریکا بگذریم از آلسعود نخواهیم گذشت.»
دکتر محمدسعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن میگوید: «سلفیه پدیدهای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر میشمرد؛ فرقهای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقهها بوده و اندوختهای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و اسلام بلامذهب را اختیار کرد.» (اینجا)
سلفیها ریشه اعتقادات خود را در نظرات احمد ابن
حنبل میدانند اما از تمام اعتقادات او پیروی نمیکنند. در زمان پیدایش و
سالهای نخستین این نحله، سلفیها با اشاعره و معتزلیان بحثها و چالشهای
زیادی داشتند. البته اختلافات آنها با معتزلیان بیشتر بود چرا که آنها بر
خلاف اشاعره و سلفیها از نظرات فیلسوفانی بهره میبردند که به نوعی تحت
تأثیر فلسفه یونان بودند. سلفی ها از آنجا که علم و منطق را در بحث مذهب به
هیچ عنوان جایز نمیدانند، بالطبع دشمنی دیرینهای با شیعه و شیعیان دارند
و در طول تاریخ نیز از هیچ کوششی برای آزار و اذیت شیعیان فروگذار
نکردهاند. یکی از مهمترین دلایل دشمنی سلفیها با شیعیان، اعتقاد شیعیان
به امامت و همچنین وجود اصل اجتهاد در شیعه است. سلفیها در عقاید خود تا
بدانجا افراط گرایی میکنند که حتی اهل تسنن نیز آنها را از خود نمیدانند.
دشمنی سلفیها با شیعه تا آنجاست که همواره سعی کردهاند چهره ای تحریف شده
از شیعه به پیروان خود عرضه کنند. به عنوان مثال «أحمد فرید علی» عضو
شورای امنای دعوت سلفی و مسئول «کمیته مقابله با شیعیان در مصر» گفته است:
«مذهب تشیع، یک مذهبی اسلامی نیست بلکه مخلوطی از یهود، مسیحیت و زرتشتی
است.»
سلفیها خود را عموما حنبلیمذهب میدانند، اما در بسیاری از مسائل دیدگاههایشان با «احمد بن حنبل» یکسان نیست. احمد بن حنبل به لحاظ شخصیّتی و تفکّر، نزدیک ترین تفکّر را به شیعه دارد؛ امّا به لحاظ عملکرد حدیثی و فقهی نه. اگر تشیّع یعنی کسی که سینهچاک اهل بیت(ع) است، میتوان گفت که احمد بن حنبل از همه سینهچاکتر است. احمد بن حنبل در زمانی زندگی میکرد که اعتقاد داشتند خلفای پیامبر سه نفرند، نه چهار نفر. او به شدّت با این تفکّر مبارزه میکند و در پی اثبات آن است که بگوید خلفای پیامبر(ص) چهار نفر بودند و الآن که همة اهل سنّت خلفای پیامبر(ص) را چهار نفر میدانند، نتیجه زحمتها و مبارزههای احمد بن حنبل است. ابن حنبل معتقد بود کسی که امیرالمومنین علی (علیه السلام) را خلیفه رسول خدا (ص) نداند، از «الاغ» هم گمراهتر است! وی در جای دیگر ازدواج با کسی را که علی (ع) را خلیفه رسول الله (ص) نداند، منع میکند. (اینجا)
از سوی دیگر، سعودیها در یک جمله خود را وارث آن اعرابی میدانند که ایران را فتح کردند و همواره با نگاه تحقیرآمیز به ایرانیان نگریسه، آنان را «موالی» میخواندند. اینکه عبدالعزیز بن شیخ ایرانیان را فرزند مجوس خوانده، دقیقا به دین ایرانیان پیش از اسلام اشاره دارد و مشخص است که ذهن او همچنان با این جاهلیت گره خورده است.
در یک کلام، هویت وهابی – سلفی – تکفیری، از هر لحاظ در تعارض با هویت ایرانی – شیعی است، سعودی ها نه فقط می خواهند که تشیع نباشد، بلکه به دنبال تجزیه ایران هم هستند. نشنال اینترست، چند روز قبل در گزارشی تصریح کرده بود که عربستان سعودی در حال حمایت از برخی گروههای تجزیهطلب در داخل ایران است. (اینجا) این را باید در کنار حمایت همهجانبه اخیر سعودیها از گروهک نفاق قرار داد تا سطح دشمنیها با ایران روشن شود. باز هم در کنار آن، باید اختلافات جدی ایران و عربستان را در منطقه دید، سوریه، عراق و یمن.
* پیامهای خفی در گفتار آلشیخ
در پس آن جمله عبدالعزیز آلشیخ، باید نکاتی را در ذهن گذراند:
الف – موضعگیریهای صریح علیه ایران از سطح مقامات سیاسی به سطح مقامات مذهبی رژیم سعودی نیز تسری یافته است، اکنون این فقط قیصر نیست که بهجنگ ایران آمده است بلکه خودخداپنداران سلفی نیز بهجنگ با ایران پای نهادهاند؛
ب – مسلمان ندانستن ایرانیان یعنی کافر خواندن آنها و کافر خواندن یعنی صادر کردن مجوز جهاد علیه ایرانیان. بر این اساس، تروریستهای تکفیری اکنون مشروعیت بیشتری برای ایرانیکشی احساس میکنند؛
ج – از آنجا که نهاد سیاسی عربستان سعودی مشروعیت خود را از نهاد تحت سیطره آل شیخ مییابد، یقینا نمیتواند در تنشزدایی با کشوری که «مسلمان نیست» و «دشمنی دیرینه با اهل سنت دارد» جدی عمل کند که اگر چنین کند، مشروعیتش را در افکار عمومی داخلی از دست خواهد داد؛
د – از آنجا که ایرانیان از منظر دستگاه مذهبی سعودی دیگر رسما مسلمان نیستند، جنگ با آنها که از نظر دستگاه سیاسی آلسعود نماینده ایران در منطقه شناخته میشوند مشروعیت بیشتری یافته و اختصاص منابع بیشتر به این نبردها و کمکهای بیشتر به گروههای شبهنظامی برای نبرد با آنها وجه بیشتری مییابد.
ه – آن جریانی که در ایران معتقد است ایران میتواند «دست اول» را برای بهبود روابط با سعودیها به سوی آنان دراز کند، شاید بهتر باشد که در رویکرد خود تجدید نظر نماید. آنان که چنین میگویند نباید از خاطر ببرند که از نگاه سعودیها – دستکم اکنون – دستشان نجس است و حتی اگر برخی مقامات سعودی آن را بفشارند، لاجرم دست خود را آب خواهند کشید. حتی اگر نیت این جریان برای بهبود روابط با عربستان سعودی خیر باشد – که از نظر نگارنده چنین است – در عمل افتادن این اتفاق یا ممکن نخواهد بود یا دیرپایی نخواهد داشت چون ریشه در واقعیت ندارد. همین جریان قبلا هم با سعودیها تنشزدایی کرده است اما نتیجه آن دوامی نداشته است.
و – ظاهرا مفتی آل شیخی در سالهای اخیر شاهد تحقیرهای جدی از سوی ایرانیان در منطقه بوده است که چنین به ادبیات تحقیرآمیز و زشت روی آورده است.
در عمل البته همواره تعارض هویتی سعودی – ایرانی ادامه داشته و خواهد داشت اما آنچه عبدالعزیز آل شیخ بر زبان آورد، میتواند همهچیز را تشدید کند. تحلیلهای رئالیستی در خصوص روابط ایران و عربستان که مبتنی بر منافع مادی است اگرچه همواره لازم است اما هرگز تمام آنچه را که باید نشان دهد، نشان نخواهد داد. مشکل اصلی ایران و تفکر وهابی مشکلی هویتی است که حل آن تنها با تغییر ماهیت یکی از هویتها میسر خواهد شد، از این رو تحلیل وقایع در این میدان باید تحلیل هویتمحور باشد.