شهادت پس از 38 سال مجاهدت
حاجحسين همداني
حاجحسين همداني متولد همدان بود كه قبل و بعد از پيروزي انقلاب فعاليتهاي مستمر و شبانهروزي داشت. وقتي كه سپاه تأسيس شد، او از اولين نفراتي بود كه به عضويت اين نهاد انقلابي درآمد و به عنوان يكي از اركان اصلي شوراي عالي فرماندهي سپاه استان همدان، فعاليتش را آغاز كرد. او چون بارها در زمان طاغوت توسط ساواك دستگير شده بود، عوامل مزدور رژيم سابق را به خوبي ميشناخت و به همين دليل با كمك همرزمان و پاسداران همداني، به پاكسازي عوامل و عناصر طاغوت پرداخت. مدتي بعد يعني با آغاز حضور ضد انقلاب در غرب راهي سرزمين مجاهدتهاي خاموش شد. با شروع جنگ او در جبهه غرب حضور داشت و با تأسيس لشكر27 او نيز از اركان اصلي اين لشكر شد. از جمله مسئوليتهاي سردار همداني در هشت سال دفاع مقدس ميتوان به فرمانده لشكر 32 انصارالحسين استان همدان، فرمانده لشكر 16 قدس استان گيلان و معاونت عمليات قرارگاه قدس اشاره كرد. سردار حاجحسين همداني پس از دفاع مقدس مسئوليتهايي همچون فرمانده قرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشكر 4 بعثت، رئيس ستاد نيروي زميني سپاه پاسداران، جانشيني فرمانده نيروي مقاومت بسيج سپاه (دو دوره)، مشاور عالي فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جانشين سازمان بسيج مستضعفان را برعهده داشته است. سردار همداني تجربه فرماندهي جنگهاي ناهمتراز اوايل جنگ تحميلي در مبارزه با ضدانقلاب در كردستان و تجربه جنگ تحميلي در استانهاي غربي (كردستان، همدان و كرمانشاه) را در كارنامه خود داشت و براي بهرهبرداري از اين تجربيات ارزشمند، راهي سوريه شد تا در كنار ديگر مستشاران نظامي مجاهدت كرده و از اسلام در ان سوي مرزها دفاع كند. شهيد همداني مدت نسبتاً زيادي در جبهه سوريه حضور داشت و عاقبت پس از 38سال مجاهدت در 16مهرماه سال 1394 در حومه حلب به شهادت رسيد.
ابومریم مجاهدین عراقی
سردار شهيد حميد تقويفر
رزمندگان مدافع حرم به مرد خونگرم، خندهرو و مهرباني كه جلوتر از بقيه بدون هيچ ترس و واهمهاي تنها با يك پرچم در كوچه پس كوچههاي سامرا حركت ميكرد، «ابومريم» ميگفتند. به دليل همين روحيه و شجاعت مثالزدني به سردار سامرا معروف شد. در فيلمهاي گرفته شده از شهيد حميد تقويفر او اسلحه به دست ندارد. با همان آرامش خاص هميشگياش، با پرچم سبزرنگش جوانترها را فرماندهي و رهبري ميكند. بنا به تجربهاي كه از سالها جنگ در دفاع مقدس كسب كرده، ميداند هدايت و راهنمايي نيروها بهترين كاري است كه بايد انجام دهد... شهيد حاجحميد تقويفر از همان اولين روزهاي شروع جنگ در جبههها حضور پيدا ميكند. گامهاي استوارش او را از اهواز به دشت آزادگان، شادگان، سوسنگرد، حميديه و صدها نقطه ديگر ميكشاند و براي دفاع از دين و وطن خستگي نميشناسد. او آن قدر در جبههها ميماند تا به سازماندهي نيروهاي عراقي در لشكر بدر ميرسد. از آنجا كه به زبان عربي تسلط داشت، ارتباط خوب و دوستانهاي با مجاهدين عراقي برقرار ميكند. پس از پايان جنگ هم فعاليتهاي حاجحميد قطع نميشود و در رابطه با مسائل عراق كار ميكند. در كارهاي برونمرزي، سازماندهي، اعزام و آموزش نيروهاي مجاهدين فعاليت ميكند. پس از ورود نيروهاي داعش به عراق، شهيد تقوي يكي از نيروهاي مؤثر و تشكيلدهنده گردان الخراساني و نيروهاي مجاهدين و حزبالله ميشود. سردار قاسم سليماني وقتي ميشنود شهيد تقوي به عراق رفته از او دعوت به همكاري ميكند و او را فرمانده يكي از محورهاي شمال سامرا ميكند.
رزمنده خستگيناپذير آن روزها خاطرات زيادي از بودن در كنار شهيد چمران، دقايقي، زينالدين و انسانهاي بزرگ جهاد و مقاومت داشت. قرار بود كتاب خاطراتش را پس از شكست داعشيها به رشته تحرير درآورد كه قسمت بر اين شد نامش با شهادت براي هميشه جاودانه شود.
سيدجاسم نوري
سيدجاسم متولد خوزستان، مرد مبارزه و جهاد بود. چه زمان انقلاب و چه زماني كه دشمن به قصد تجاوز و تصرف وارد خاك كشورمان شده بود . 15 سال بيشتر نداشت كه وارد جبهههاي دفاع مقدس شد. بسيار باهوش و زيرك بود و به همين خاطر در طول جنگ فرماندهي گردان اطلاعات نيروهاي رزمي را برعهده گرفت. او در سالهاي 1361 و 1362 مجروح شد، با اين وجود همچنان در جبههها ماند و در تيپ ۸۵ موسي بن جعفر، تيپ ۵۱ حجت، تيپ امام صادق(ع) و مدتي نيز در تيپ ۳۷ نور نقش مؤثري ايفا كرد. سيدجاسم مرد جنگ بود و همواره حالت رزمندگي را در خودش حفظ كرد. چنانچه با حمله گروههاي تروريستي به حرم اهل بيت، داوطلبانه راهي سوريه شد. اما بعد از مدتي كه اوضاع سوريه آرامتر شد بر حسب نياز به عراق رفت. در ابتداي حضورش در عراق به عنوان نيروي داوطلب عادي حضور پيدا كرد و در مرتبه ديگر بنا به توانمندياش به كارهاي شناسايي ميپرداخت. او به مناطق تحت نفوذ تروريستهاي داعشي وارد ميشد. يعني جايي كه هيچ نيرويي جرئت حضور در آنجا را نداشت. ميرفت و اطلاعات لازم را كسب ميكرد. تجربههايي كه سيدجاسم نوري در جنگ تحميلي كسب كرده بود، در جبهه مقاومت اسلامي اجرايي ميكرد و مشاورههايش براي نيروهاي عراقي حائز اهميت فراواني بود. سيد فعاليت اطلاعات- شناسايي خوبي در عراق انجام داد و به كار شناسايي نظم خاصي بخشيد. در اواخر عمر شريفش حتي ميخواست يك لشكر مستقل به نام «سادات نور» از سادات داوطلب خوزستاني راهاندازي كند كه به شهادت رسيد. از بارزترين كارهاي شهيد نوري در بحث سوريه اين بود كه بخشي از نيروهاي دو گروه داعش و النصره را با هم به اختلاف انداخت. با اولين درگيريها بين سران داعش و النصره، تلفات خوبي از آنها گرفته شد. شهيد نوري باهوش، زيرك و بانفوذ بود. تدابير مثالزدنياش در عراق و سوريه همچنان هم اجرايي ميشود. سيدجاسم در عراق شروع به ساماندهي نيروهاي شعبي يعني همان نيروهاي مردمي كمك كرد. سيد به دليل شجاعت و بيباكياش به ضد گلوله معروف بود. در يك مورد وقتي يك نفر از شهر دجيل عراق به دست تروريستهاي داعش اشغال شده بود با هدايت و مشاوره سيدجاسم آزاد شد. براي همين مردم دجيل به پاس حماسهسرايي سيدجاسم به او لقب سبع الدجيل، يا همان شيرمرد دجيل دادند. سيدجاسم پسر عموي شهيدان سيدناصر و سيدفرج نيز بود كه هر سه با هم در قرارگاه سري نصرت سمت اطلاعاتي و عملياتي بالايي داشتند. قرارگاهي كه در عمليات خيبر نقشي بيبديل داشت. در نهايت سيدجاسم نوري در تاريخ 7 خرداد ماه 1394 در جاده سيدغريب محور الرمادي سامرا در درگيري با نيروهاي تكفيري بر اثر تركشي كه به شاهرگ گردنش اصابت كرد، به شهادت رسيد.
مرد خاص جبهه فرهنگی انقلاب
شهيد حاجسعيد سياحطاهري
پس از شهادت حاجسعيد سياحطاهري در سوريه موجي از پيامهاي تسليت از سوي هنرمندان و چهرههاي مختلف جناحهاي سياسي فضاي خبري رسانهها را پر كرد. مرد خاص جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي از همان اولين روزهاي سال 1359 راهي جنگ شد و در طول هشت سال دفاع مقدس، همواره در جبهههاي مختلف حضور داشت، بارها در عمليات مختلف مجروح شد و با از دست دادن قسمت زيادي از سلامتي و اهداي يك چشم خود به افتخار جانبازي 70 درصد نائل آمد.
همسر شهيد هر لحظه احتمال شهادت حاجسعيد را ميداد. همسر شهيد درباره آن روزها ميگويد: «هنوز يك هفته از ازدواجمان نگذشته بود كه گفت من ميخواهم به دورههاي سپاه بروم و رفت و 25 روز بعد برگشت. نه تلفن، نه نامه و هيچ ارتباطي نبود. حاجسعيد اغلب روزها منزل نبود و بعضي شبها به منزل ميآمد. من هميشه ليوان و سيني و تلويزيون را كنار گذاشته بودم تا ببينم زندگي ادامه دارد يا خير. آيا حاجسعيد شهيد ميشود يا خير؟ حتي كارتن اجناس را هم باز نكرده بودم. هر روز نگاه ميكردم تا ببينم وضع زندگيام چگونه ميشود.» آنچه از حاجسعيد يك چهره خاص و دوستداشتني ساخته بود فعاليتهاي فرهنگياش بود. يكي از اموري كه خيلي پيگيري ميكرد مسائل مربوط به امور شهدا بود. جزو اولين كساني بود كه كنگرههاي بزرگداشت شهدا را برگزار ميكرد. حاجسياح در مناطق محروم مسابقات كتابخواني راه ميانداخت. كتابهاي مشهور دفاع مقدس مثل «دا»، «پايي كه جا ماند»، «كوچه نقاشها» و «نورالدين پسر ايران» را براي مخاطبان خاصي در نظر ميگرفت. مثلاً كتاب «دا» را براي معلمان زن و كتاب «پايي كه جا ماند» را براي معلمان مرد انتخاب ميكرد. براي قشر نوجوان جشنواره فيلمهاي دانشآموزي دفاع مقدس را در اولويت قرار ميداد و به محرومترين مناطق استانهاي خوزستان، ايلام، آذربايجانشرقي و غربي ميرفت و جشنواره فيلم دانشآموزي را با حضور سرشناسترين چهرههاي هنري برگزار ميكرد. دانشآموزاني كه تا به حال سينما نديده بودند و هيچ تصوري از سينما نداشتند را به سينما ميبرد. براي جشنواره فضاي شادي در نظر ميگرفت و هدفگذارياش را هم مناطق مرزي ايران ميگذاشت تا در دل جوانترها علاقه ايجاد شود و خاطره خوبي در ذهنشان از فضاي جبهه و جنگ شكل بگيرد. حاجسعيد از سال 92 با توسل به حضرت زينب(س) راهي سوريه شد و چون به زبان عربي مسلط بود به نيرويي مهم و كارساز تبديل شد. حاجسعيد قبل از سفر آخر به همراه آقاي احمدزاده به ديدار حضرت آقا ميرود و در گوش آقا ميگويد دعا كنيد كه من شهيد شوم. روز چهارشنبه 23 دي ماه پس از سالها صبر و بيتابي در پيوستن به همرزمان شهيدش، به آرزوي هميشگياش رسيد.
از كردستان تا سوريه
شهيد حاجحميد مختاربند
حاجحميد يكي از قديميهاي جبهه و جنگ است. او جهاد در میادین سخت را از كردستان شروع كرد و در سوريه به اتمام رساند. حاجي متولد سال 1335 در روستاي عنبر از توابع مسجدسليمان بود. از خانوادههاي متدين و معتمد اين شهر. اولين فرزند از يك خانواده پرجمعيت بود كه از همان سنين كودكي كار كرد تا كمك خرج خانواده باشد. حميد مختاربند در دوران انقلاب در شوشتر با دوستان خود گروهي انقلابي تشكيل داد و به فعاليت ميپرداختند. بعد از پيروزي انقلاب، از اولين كساني بود كه لباس سپاه را برتن كرد و به فاصله كوتاهي براي مقابله با ضد انقلاب راهي كردستان شد. پس از بازگشت بسيج شوشتر را تشكيل داد و نيروهاي بسياري را جذب كرد. هر پنج فرزند پسر خانواده مختاربند از رزمندگان دوران دفاع مقدس بودند كه در نهايت محمود مختاربند برادر حاجحميد در سال 1362به درجه رفيع شهادت نائل گشت و محمدعلي مختاربند ديگر برادرش هم به اسارت دشمن درآمد. اما خود حاجحميد بعد از تشكيل بسيج شوشتر به تيپ امام حسن(ع) رفت و فرمانده عمليات و سپس فرمانده محور شد و بعد از آن هم به عنوان فرمانده سپاه شوش به خدمتش ادامه داد. حاجي بعد از اقدامات ارزندهاي كه در سپاه شوش داشت به عنوان جانشين فرمانده سپاه شوشتر معرفي شد، بعد از آن به قرارگاه كربلا رفت. مديريت ستاد تيپ 51 حضرت حجت، مسئوليت بعدي ايشان بود و پس از آن به بازرسي لشكر 7 ولي عصر(عج) منتقل و سپس مسئول آماد لشكر 7 ولي عصر(عج) شد. در سال 82 به خاطر مسئوليت جديدي كه شهيد مختاربند محول شد، به قم نقل مكان كرد و از همجواري با حضرت معصومه(س) بسيار خرسند بود. مرداد سال93 برگي ديگر در زندگي حاجحميد ورق خورد و او به همراهي يكي ديگر از فرماندهان دفاع مقدس عازم سوريه شدند. اين بار حاجي كولهبارش را براي شهادت بست بود. حاجحميد در جبهه مقاومت اسلامي به «ابو زهرا» معروف بود و در پاسخ به اصرار خواهرهايش براي نرفتن به جبهه سوريه ميگويد: يعني حرم حضرت زينب(س) را بگذارم به دست نااهلان بيفتد؟ اگر من بخواهم با وجود وضعيت آنجا در شهر خودم راحت زندگي كنم، پس مرگ بر اين زندگي.» به گفته همرزمانش حاجحميد در جبهه دفاع از حرم نيز بسيار متواضع و در عين حال كمنظير بود. او طبق قولي كه به خانوادهاش داده بود ميبايست در محرم سال 94 به ايران بر ميگشت، اما 20 مهرماه همين سال در سوريه به شهادت رسيد و بر بال ملائك به خانه بازگشت.
همرزم احمد متوسليان
حاج عبدالله اسكندري
عبدالله اسكندري متولد استان فارس بود و از اولين اعضای سپاه اين استان. او اولين گامهاي جهادش در دفاع مقدس را در جبهه سوسنگرد برداشت. هرچند كه پيشتر در غائله كردستان و مريوان حضور داشت. همرزم سردار جاويدالاثر حاجاحمد متوسليان در مدت حضورشان در جبههها تكتيرانداز، تيربارچي، نيروي اطلاعات شناسايي و... بود. او در عمليات خيبر فرمانده سپاه لار بود. در عمليات بدر جانشين فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشين رئيس ستاد تيپ الهادي و در عملياتهاي كربلاي 1، 3، 4، 5 و 8 رئيس ستاد تيپ الهادي بود. شهيد اسكندري در عمليات والفجر 10 جانشين تيپ مهندسي و در عمليات بيتالمقدس4 فرماندهي تيپ مهندسي را بر عهده داشت. از ديگر مسئوليتهايش فرماندهي مهندسي رزمي 46 امام هادي (ع)، فرماندهي تيپ 46 امام هادي(ع)، فرماندهي مهندسي رزمي قرارگاه مدينه منوره، فرماندهي مهندسي تيپ 42 قدر و فرماندهي مهندسي رزمي جبهه مقاومت بود. حاجعبدالله در عرصههاي سازندگي هم فعاليت داشت كه در احداث سد كرخه، احداث جاده نيريز در استان فارس، طرح توسعه نيشكر، اجراي طرحهاي سد و بسياري ديگر از فعاليتهاي جهادي سهيم بود.
شهيد اسكندري دل دريايي، روح آسماني و صفاي باطن داشت؛ گاه رئيس ستاد تيپ بود و گاهي راننده تيپ! ايشان دوبار از مسئوليت عالي در تيپ 46 كناره گرفت و در خط مقدم راننده لودر و بولدوزر شد. حاجعبدالله اسكندري هرچند رزمندهاي نامآور در جنگ تحميلي بود، اما نام او وقتي سرزبانها افتاد كه پيكر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروريستي «اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامي كه از فرماندهان اين گروه تروريستي بود سر از تن بيجانش جدا كرد و تصاوير آن را در فضاي مجازي منتشر ساخت. همان صحنهاي كه احساسات اعظم سالاري همسرش را با ديدن اين تصاوير برانگيخت و عنوان كرد: ما رايت الا جميلا.
البته طولي نكشيد كه وعده خدا محقق شد و با كشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوريه، اين بار تصوير لاشه او بود كه در معرض ديد جهانيان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهيد را شاد كرد. سردار اسكندري از رزمنده دفاع مقدس و رئيس سابق بنياد شهيد استان فارس بود كه در نهايت پس از سالها مبارزه و مجاهدت در اولين روزهاي خرداد سال 93 در دفاع از حرم حضرت زينب كبري(س) به شهادت رسيد. / روزنامه جوان