به گزارش مشرق، روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم حسین شمسیان نوشت:
رئیس جمهور محترم در سفر به استان قزوین، ضمن گلایه از صدا و سیما و روزنامهها گفته بود: «چرا بزرگان کشور، نویسندگان، روزنامهها، صدا و سیما واقعیت را به مردم نمیگویید!؟ مردم بدانید در یک سالی که گذشت با افت قیمت نفت نه تنها ما از ذخیره برداشت نکردیم بلکه 20 درصد از درآمدمان را نیز به ذخیره ریختیم»
اینکه مردم باید از اقدامات مثبت دولت مطلع باشند، انتظار به حقی است که مطالبه آن از سوی رئیس جمهور محترم هم، منطقی و منصفانه است. بخصوص اگر دولتی به دلیل فقدان رسانههای همسو، از سوی انبوه رسانههای مخالف و منتقد، نتواند حقیقت اقداماتش را به مردم اطلاع بدهد این توقع، منطقیتر هم میشود.
اینکه شرایط کنونی، همان شرایط است یا نه،اینکه دولت رسانه همسویی دارد یا ندارد، اینکه اقدامات دولت برای مردم ملموس است یا نه، اینکه کدام واقعیتها را باید به مردم گفت و کدام را نباید گفت، اینکه کدام را باید به مسئولان گفت و اینکه چرا و چه مقدار باید به رسانهها و نویسندگان فشار آورد که واقعیتها را برای مردم بگویند و... همه و همه چیزهایی است که با شنیدن سخنان رئیس جمهور به ذهن متبادر میشود و این نوشتار به برخی از آنها میپردازد.
1- واقعیتهای جامعه، دقیقا همان چیزهایی است که مردم با آن زندگی میکنند نه آن چیزهایی که گفته و نوشته میشود. شاید به خاطر همین است که گفتهاند: «مُشک آن است که ببوید...» بیش از سی و پنج سال قبل که دولت مکتبی و خدمتگزار شهید رجایی، زمام امور اجرایی کشور را برعهده داشت، جریانی هوشمند و هدفمند، کمر به تخریب آن بسته بود و همه توان خود را برای تضعیف و نابودی آن بکار میبست تا جاییکه شخص رئیس جمهور نیز، رئیس آن دولت مکتبی و انقلابی یعنی شهید رجایی را بیسواد میخواند! اما آن همه تبلیغ اثری نکرد و چه آن روز چه امروز، نام نورانی رجایی و باهنر بر قله افتخارات ایران و انقلاب اسلامی میدرخشد. بنابراین، اگر همه دنیا علیه خدمات دولت یازدهم بنویسند، مردمی که آن خدمت را دریافت کردهاند، قدرشناسند و اگر همه دنیا در توصیف آن خدمات بنویسند، مردمی که خدمتی دریافت نکرده باشند، آن همه توصیف را شعار و سفارشینویسی میدانند.
2- پیش از این رئیس جمهور محترم از اساتید دانشگاه خواسته بود درباره برجام و خدمات دولت و ... به میدان بیایند. این دعوت و موارد مشابه آن خوب است و مغتنم ، چرا که نوید همراهی با دولت را میدهد. اما چرا آن دعوت تاکنون اجابت نشده است!؟ صرفنظر از دلایل متعدد،شاید یک دلیل آن این است که هرکه واقعیتی را گفت، به جمله یا و کلامی نواخته شد.بیسواد، کاسب تحریم، بزدل، حواله داده شده به جهنم و ...!طبیعتا این رفتار - که هیچ نسبتی با آداب کشورداری اسلامی ندارد- بخش عظیمی از جریان فرهیخته کشور را از دولت دور کرد و حالا نمیتوان با بخشنامه و دستور و سخنرانی، از نخبگان جامعه خواست که واقعیتها را به مردم بگویند.
3- اما فرض کنیم نه قرار است مشک،خود ببوید و نه قرار است فرهیختگان جامعه، آن نیش و کنایهها را به یاد بیاورند! بلکه قرار است فقط و فقط از واقعیات با مردم سخن بگویند. آیا دولتمردان آمادگی و تحمل آن را دارند!؟ یا بعد از آن، بازهم لبه تیز حملات نثار کسانی میشود که مخلصانه برخی واقعیات را برای مردم بازگو کردهاند و بازهم این بیان کنندگان واقعیات هستند که به سیاهنمایی و به تخریب دولت متهم میشوند!؟
4- اگر منظور از واقعیات، مدح و منقبت برای کارهای کرده و نکرده دولت است، اسم این کار قطعا بیان واقعیات نیست و باید به دنبال نامی دیگر برای آن بود. چرا که انتظار از فرهیختگان جامعه برای تبدیل شدن به ثناگویان و یک بخش یا ایفای نقش روابط عمومی،نه منطقی است و نه شدنی. نیم نگاهی به کارنامه ارائه شده در سه هفته دولتی که بر دولت یازدهم گذشته،گویای این حقیقت است که خود دستگاهها نیز به سختی اقدامی برای جای دادن در کارنامه عملکردشان پیدا میکنند و این را مردم، بهتر از هر کس دیگری درک و لمس میکنند.
5- اما اگر بنا بر بیان واقعیات باشد، واقعیات بسیاری برای گفتن وجود دارد و برخی از آنها هم بیان شده است. منتها کمتر گوش شنوایی برای رسیدگی به آن وجود داشته است. با اینحال و با حسن اعتماد بیش از پیش به رئیس جمهور محترم، چند نمونه از واقعیات جاری که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند بیان میشود تا آنان که باید،پند گیرند.
الف: یکی از واقعیتهای تلخ موجود، حضور مدیران اشرافی با حقوقهای نجومی در دولت بود. اینکه بالاخره چند مدیر نجومی بودند و با آنها چه رفتاری شد و الان چه وضعی دارند، واقعیاتی بود که بر مردم پوشیده ماند! حتی حالا که تنها چند ماه به پایان دولت یازدهم باقی مانده، هنوز برخی وزرا برخلاف قانون اساسی ثروت خود را اعلام نکردهاند این واقعیتها هم باید بیان شود!؟
ب: یک واقعیت دیگر، اوضاع بد صنعت کشور است که قریب هشتاد درصد آن تعطیل و راکد است! آن هم با وجود اینهمه متخصص در کشور و با وجود نیاز دائمی جامعه. رهبر عزیز انقلاب، امسال به مناسبت روز کارگر فرمودند: «آیا ذهن ایرانی که میتواند موشک را پس از مسافتی 2 هزار کیلومتری با خطایی کمتر از 10 متر به هدف بزند، نمیتواند مشکل فناوری داخلی برخی عرصهها از جمله صنعت خودرو را حل کند؟ پس چرا برای حل مشکلات به این گونه جوانان مراجعه نمیکنید؟» اما در عرصه عمل و آنچه به صورت واقعی تحقق یافت، عقد قرارداد با پژو فرانسه بود! واقعیت دیگر در این عرصه،آرزوی وارد کردن مدیر از خارج بود که توسط نفر اول صنعتی دولت بیان شد! این واقعیت را میتوان بیان کرد یا نه!؟
ج: یک واقعیت دیگر، آماری است که اخیرا بانک مرکزی ارائه کرده است. بر اساس این آمار،در پایان سال نود وچهار 26/4 درصد خانوارهای ایرانی، فاقد حتی یک فرد شاغل هستند! این یعنی بیش از یک چهارم خانوادههای کشورمان، در بیکاری مطلق فرورفتهاند و اگر این عدد را در کنار اظهارات مقام ارشد وزارت کار مبنی براینکه «در هر پنج دقیقه یک ایرانی بیکار میشود» قرار دهیم، وضع اسفبارتر میشود آیا این واقعیت را هم میتوان گفت؟!
د: پس از کارشکنیها و بدعهدیهای متعدد آمریکا در روند اجرای برجام- آن هم درست هنگامی که ما همه تعهداتمان را سخاوتمندانه و غیرهوشیارانه اجرا کرده بودیم- رئیس جمهور کشورمان در آخرین سفر به سازمان ملل و در سخنرانی رسمی،از جانب آمریکاییها اعلام کرد:«آمریکاییها قول دادند به تعهداتشان عمل کنند». حالا جان کری رسما اعلام کرده ما به همه تعهداتمان عمل کردهایم و کاری باقی نمانده است! ارنست مونیز هم چندروز قبل گفته بود: «ایران دیگر حق ندارد درباره مسئله لغو تحریمها اعتراض کند» این یعنی غروب آفتاب برجام به وقت واشنگتن! یعنی پایان زودهنگام ظرفیت برجام و فروکش کردن تب تند و هیاهو بر سر هیچ. آیا اگر کسی درباره این واقعیت به مردم سخن بگوید،مورد حمله قرار نمیگیرد و به او کاسب تحریم گفته نمیشود!؟
هـ : و بالاخره یک واقعیت مغفول، ایده مترقی و طرح نجات بخش «اقتصاد مقاومتی»بود که خوب است با واقعیت عینی اجرای آن مقایسه شود تا معلوم شود کجای کار هستیم! سیاستهای اقتصاد مقاومتی در تاریخ 30 بهمن ماه سال 92، از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد و باید تا کنون آثار و نتایج اولیه آن آشکار میشد. اما برای اینکه این واقعیت را هم بهتر بدانیم،خوب است به یکی دو عدد رسمی توجه کنیم؛ سیاستهای اقتصاد مقاومتی در مردادماه سال 93 (شش ماه پس از ابلاغ)در قالب 19 مصوبه، 181 سیاست اجرایی و 687 برنامه عملیاتی در شورای اقتصاد تصویب شد.اما کسی اطلاعی از سرانجام 687 برنامه عملیاتی ندارد! مدتی بعد 687 برنامه عملیاتی به 70 طرح و 233 برنامه اجرایی تبدیل میشود . سال 94 بدون کمترین تحرکی سپری میشود. در ابتدای سال نود و پنج 121 پروژه به عنوان پروژههای ملی اقتصاد مقاومتی برای اجراء تعیین شد. حالا و با گذشت شش ماه از سال و در حالی که قبلا 121 پروژه اولویتدار تعیین شده بود، دولت از کارشناسان خواسته نسبت به اولویتبندی 200 پروژه مربوط به اقتصاد مقاومتی اقدام کنند!
این چند واقعیت - که تماما مبتنی بر آمار رسمی دولتی بود- نشان میدهد اگر قرار باشد به درخواست رئیس جمهور محترم درباره بیان واقعیات عمل شود،ممکن است چندان خوشایند دولت نباشد. ای کاش دولتمردان، با اذعان به مشکلات مردم و ناتوانی هایشان در عمل به وعدههای متعدد و فراموش نشدنی به مردم، باب سخنرانی و امر و نهی فرهیختگان و دانایان جامعه را میبستند و در عوض ، کمر به کار و تلاش میبستند تا کارنامه درخشانشان، بدون مروج و مبلّغ،پیش چشم مردم جلوه کند و اسباب سربلندی و روسفیدی آنها گردد.