به گزارش مشرق، مــــرداد 94 دختر 23 سالهای به نام «سوسن» به دادسرای کرج رفت و در حالی که از فاش شدن ماجرای شکایتش بشدت ابراز نگرانی میکرد به بازپرس پرونده گفت: از مدتی قبل در یکی از شعبههای یک مجموعه رستوران در کرج مشغول به کار شدم تا بتوانم برای خرید جهیزیهام، پولی پسانداز کنم و باری از دوش پدر پیرم بردارم. اما افسوس که صاحب رستوران فریبم داد و پس از خوراندن آبمیوه مسموم مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. حالا هم از ترس آبرویم، به خانوادهام حرفی نزدم اما به قانون پناه آوردهام تا مرد شیطانصفت مجازات شود.
بازپرس پس از شنیدن اظهارات دختر جوان پرونده را به شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز فرستاد. قاضی هدایت رنجبر نیز پس از بررسیهای مقدماتی از شاکی خواست دلایل و مدارک اثبات ادعایش را به دادگاه ارائه دهد. وی در عین حال دستور بازداشت متهم را صادر کرد.
اما درحالی که تحقیقات نامحسوس پلیسی درخصوص نحوه آشنایی و ارتباط مدیر رستوران و کارمند جوانش آغاز شده بود، شاکی پرونده باعجله به دادگاه رفت و رضایت بیقید و شرط خود نسبت به متهم را اعلام و از شکایتش صرفنظر کرد.
«سوسن» که حاضر نبود حرفی بزند و سکوت مرموزی کرده بود وقتی با اصرار و تعجب هیأت قضایی روبهرو شد گفت: ادامه شکایتم باعث افشای این راز در میان خانواده و همکارانم میشود و میدانم پدر پیرم با اطلاع از این موضوع جان سالم به در نخواهد برد.
بنابراین تصمیم گرفتهام این لکه سیاه را تا آخر عمر در دلم پنهان نگه دارم و مانع آبروریزی شوم.از سوی دیگر با اعلام گذشت دختر جوان، صاحب رستوران با ادعای بیگناهی گفت: «کارمندم با اطلاع از وضعیت مالیام، قصد اخاذی داشت و می دانستم بزودی بیگناهیام ثابت میشود!»
با گذشت 5 ماه از این ماجرا و درحالی که 5 قاضی دادگاه هنوز تصمیمی درخصوص این پرونده مرموز نگرفته بودند، شکایت دیگری علیه صاحب رستوران و این بار از سوی دختر 20 سالهای مطرح شد که مدعی بود بشدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفته است.
خانواده «نسترن» پس از شکایت در پلیس امنیت اخلاقی البرز، خواستار بازداشت و مجازات صاحب رستوران شدند. با گزارش موضوع به رئیس شعبه اول دادگاه کیفری البرز، قاضی «رنجبر» دستور معرفی شاکی به پزشکی قانونی، کنترل تلفنهای همراه متهم و جمعآوری دلایل و شهود را صادر کرد.
درحالی که پزشکی قانونی ادعای شاکی را تأیید کرده بود وی در شکایتش گفت: «از اینکه رستوران معروف در کرج نیز شعبهای راه انداخته و من استخدام شده بودم، خوشحالی میکردم. با خودم میگفتم در محلی معتبر و بدون دردسر مشغول به کار هستم.
اما خیلی زود متوجه رفتارهای عجیب و محبتهای صاحب رستوران شدم و پس از یک ماه و در جریان تماسهای تلفنی و پیامکی به هم علاقهمند شدیم.
این نخستین بار بود که مهر کسی به دلم مینشست و چون صاحب رستوران مرد جاافتادهای بود، فکر کردم قابل اعتماد است و به من آسیب نمیزند. 52 روز از شروع کارم در آنجا گذشته که یک روز عصر مقابل رستوران منتظر تاکسی بودم که صاحبکارم جلوی پایم توقف کرد و به خاطر اینکه قصد خرید داشتم او پیشنهاد کرد از تهران خرید کنم.
بنابراین به خانوادهام اطلاع دادم که نگران نشوند. اما در بین راه او به من آبمیوه خارجی تعارف کرد و من ناخواسته در دام شیطانیاش گرفتار شدم.
متهم پرونده که بار دیگر با اتهامی مشابه شکایت قبلی در برابر قضات دادگاه قرار گرفته بود، بلافاصله وکلای مدافع خود را به دادگاه معرفی کرد و گفت: من با هدف کارآفرینی، این شعبه از مجموعه رستورانهایم را در کرج راهاندازی کردم و بیش از 40 کارمند و کارگر دارم.
ضمن اینکه دختر جوان همانند کارمند قبلیام، به شیوههای مختلف قصد دوستی با مرا داشت و بارها نیز به من ابراز علاقه کرده بود اما چون توجهی به خواستههایش نکردم، قصد اخاذی و بدنام کردن مرا دارد.
پس از این شکایت قاضی «رنجبر» دستور تحقیقات تخصصی در اینباره را صادر کرد تا اینکه مأموران دریافتند متهم عصر روز حادثه ابتدا در کرج و سپس در خیابان آفریقا - جردن - در تهران تردد داشته است.
از آنجا که دختر جوان شب حادثه با خودروی آژانس به خانهاش منتقل شده بود، مأموران به تحقیق از آژانسهای کرایه خودرو پرداختند. تا اینکه یکی از رانندههای آژانس با یادآوری آن شب به کارآگاهان گفت: «حدود ساعت 12 شب مرد جوانی دختر جوانی را به داخل خودروام منتقل کرد و از من خواست به هیچکس نگویم این دختر را کجا سوار کردهام.
در بین راه مدام تلفن همراه مسافرم زنگ میخورد و من به ناچار پاسخ میدادم. خانوادهاش به شدت نگران بودند. ضمن اینکه از آنها نشانی مقصد را پرسیدم. اما همینکه مقابل خانه مورد نظر توقف کردم، پدرش مرا به باد کتک گرفت که برگه آژانس را نشان دادم و چون کرایهام را در تهران گرفته بودم، به سرعت برگشتم اما متوجه شدم اتفاق تلخی برای این دختر افتاده است!
سپس پلیس برای اطمینان از درستی اظهارات راننده آژانس، ترفندی اجرا کرد. مأموران با تغییر شکل موهای سر و صورت متهم و نوع لباسهایش، او را در میان 6 مرد دیگر قرار دادند، اما راننده آژانس خیلی سریع وی را شناسایی کرد و گفت: این همان مردی است که پیکر نیمهجان دختر جوان را از خانهاش در خیابان جردن به ماشینم منتقل کرده بود.
متهم که حالا در برابر دلایل انکارناپذیر پلیس قرار گرفته بود، ضمن انکار ماجرا گفت: من آن روز در محل کارم نبودم و همه کارمندانم شاهدند و آنها را به دادگاه خواهم آورد تا شهادت بدهند، ضمن اینکه شاکی همیشه در محل کار و خیابان، پوشش نامناسبی داشت، حالا هم فقط قصد اخاذی از مرا دارد.
با این وجود قاضی «رنجبر» دستور انتقال متهم به زندان را صادر کرد و با هماهنگی دفتر شعبه، سوسن - نخستین شاکی - نیز در جریان شکایت همکارش قرار گرفت و برای پیگیری پرونده به دادگاه مراجعه کرد.
وی در حالی که بشدت اشک میریخت، گفت: از ترس آبرویم از ادامه شکایتم منصرف شدم، اما نمیدانستم این بخشش، باعث گستاختر شدن مرد شیطانصفت و بر باد رفتن زندگی یکی دیگر از همکارانم میشود.
به خاطر مشکلی که برایم پیش آمد، بلافاصله تصمیم به ازدواج گرفتم اما متأسفانه همسرم متوجه ماجرا شد و زندگیام در آستانه نابودی قرار گرفته است. بنابراین خواستار پیگیری شکایتم هستم.
از سوی دیگر متهم برای آزادی موقت سند یک ملک 10 میلیارد تومانی را به عنوان وثیقه به دادگاه سپرد و با توقیف این سند تا زمان دادرسی و تصمیمگیری قضایی، آزاد شد.