حسینیه مشرق- اتفاقات روزهای منتهی به شهادت حضرت سیدالشهدا هر چند بارها مورد بررسی و توجه قرار گرفته است اما هر بار نگاهی دوباره به آن ابعاد جدیدی از این واقعه را برای ما آشکار می سازد. در روزهای محرم هر روز نگاهی به اتفاقات و تحولات تاریخی واقعه عاشورا خواهیم داشت.
[کاروان حسینی] دو منزل به کوفه مانده بود که ناگاه حر بن یزید با هزار سوار بر حسین (ع) آشکار شد. حضرت پرسید: آیا برای یاری ما آمده ای، یا برای جنگ با ما؟
حر گفت: یا ابا عبد الله! به جنگ شما آمده ام.
حسین (ع) فرمود: لا حول ولاقوة الا بالله العلی العظیم وسپس سخنانی به یکدیگر گفتند. تا آن که ابا عبد الله (ع) گفت: اگر رأی شما با نامه ای که فرستادید و با آنچه فرستادگان شما گفتند مخالف است، به همان جایی که آمده ام باز می گردم.
حر ویارانش از مراجعت او جلوگیری کردند.
حر گفت: یا بن رسول الله!
راهی را انتخاب کن وبرو که نه به کوفه روی ونه به مدینه، تا من نزد ابن زیاد عذری داشته باشم وبگویم حسین (ع) از راهی رفته بود که من او را ندیدم.
ابا عبد الله راه دست چپ را انتخاب فرمود وبه « عذیب هجانات» رسید. در این موقع نامه ابن زیاد را به حر دادند. در آن نامه او را در امر حسین سرزنش نموده ودستور داده بود کار را بر او سخت بگیرد.
حر ویارانش سر راه حسین (ع) را گرفتند واو را از رفتن منع کردند.
[امام (ع) با یارانشان درمورد ناپایداری دنیا ، کمی دینداران و شهادت در راه حق گفتگو می کنند و ] راوی می گوید: سپس حسین (ع) از جا برخاست وسوار شد، ولی لشکر حر گاهی از رفتن ممانعت می کردند وگاهی از عقب او می آمدند.» (۱)
چون آخر شب شد، امام (ع) به یاران خود دستور داد با خود آب حمل کنند، سپس فرمان حرکت داد. پس از قصر بنی مقاتل کوچ کرد.
استرجاع امام (ع)
عقبة بن سمعان گفت: ساعتی با او حرکت کردیم، حضرت در همان حالی که سوار بر پشت اسب خود بود کمی خوابش گرفت سپس بیدار شد در حالی که این عبارت را زمزمه میکرد: «انّا للّه و انّا الیه راجعون و الحمد للّه رب العالمین» پس دو یا سه بار این را تکرار کرد.
علی بن الحسین (ع) سوار بر اسب نزد او آمد و گفت: برای چه حمد و سپاس خدا را کردی و استرجاع گفتی؟
حضرت فرمود: فرزندم! اندکی خوابم گرفت پس در خواب سواری پیش رویم ظاهر شد که میگفت: این جماعت در حرکت هستند و اجلهای ایشان به سویشان حرکت میکند، پس دانستم که این خبر مرگ ما است که به ما داده میشود.
علی بن الحسین (ع) گفت: ای پدر! خداوند تو را از هر بدی مصون بدارد، مگر نه این است که ما برحقّیم؟
حضرت فرمود: آری به آن خدایی که بازگشت همۀ بندگان به سوی او است.
علی اکبر (ع) گفت: پس باکی نداریم اگر که بر حق بمیریم.
حسین (ع) به او فرمود: خداوند بهترین پاداشی را که به فرزندی از طرف پدرش عطا مینماید، به تو عنایت فرماید.» (۲)
پاورقی:
۱- ترجمه اللهوف فی قتل الطفوف، سیدبن طاووس
۲- الارشاد شیخ مفید
[کاروان حسینی] دو منزل به کوفه مانده بود که ناگاه حر بن یزید با هزار سوار بر حسین (ع) آشکار شد. حضرت پرسید: آیا برای یاری ما آمده ای، یا برای جنگ با ما؟
حر گفت: یا ابا عبد الله! به جنگ شما آمده ام.
حسین (ع) فرمود: لا حول ولاقوة الا بالله العلی العظیم وسپس سخنانی به یکدیگر گفتند. تا آن که ابا عبد الله (ع) گفت: اگر رأی شما با نامه ای که فرستادید و با آنچه فرستادگان شما گفتند مخالف است، به همان جایی که آمده ام باز می گردم.
حر ویارانش از مراجعت او جلوگیری کردند.
حر گفت: یا بن رسول الله!
راهی را انتخاب کن وبرو که نه به کوفه روی ونه به مدینه، تا من نزد ابن زیاد عذری داشته باشم وبگویم حسین (ع) از راهی رفته بود که من او را ندیدم.
ابا عبد الله راه دست چپ را انتخاب فرمود وبه « عذیب هجانات» رسید. در این موقع نامه ابن زیاد را به حر دادند. در آن نامه او را در امر حسین سرزنش نموده ودستور داده بود کار را بر او سخت بگیرد.
حر ویارانش سر راه حسین (ع) را گرفتند واو را از رفتن منع کردند.
[امام (ع) با یارانشان درمورد ناپایداری دنیا ، کمی دینداران و شهادت در راه حق گفتگو می کنند و ] راوی می گوید: سپس حسین (ع) از جا برخاست وسوار شد، ولی لشکر حر گاهی از رفتن ممانعت می کردند وگاهی از عقب او می آمدند.» (۱)
چون آخر شب شد، امام (ع) به یاران خود دستور داد با خود آب حمل کنند، سپس فرمان حرکت داد. پس از قصر بنی مقاتل کوچ کرد.
استرجاع امام (ع)
عقبة بن سمعان گفت: ساعتی با او حرکت کردیم، حضرت در همان حالی که سوار بر پشت اسب خود بود کمی خوابش گرفت سپس بیدار شد در حالی که این عبارت را زمزمه میکرد: «انّا للّه و انّا الیه راجعون و الحمد للّه رب العالمین» پس دو یا سه بار این را تکرار کرد.
علی بن الحسین (ع) سوار بر اسب نزد او آمد و گفت: برای چه حمد و سپاس خدا را کردی و استرجاع گفتی؟
حضرت فرمود: فرزندم! اندکی خوابم گرفت پس در خواب سواری پیش رویم ظاهر شد که میگفت: این جماعت در حرکت هستند و اجلهای ایشان به سویشان حرکت میکند، پس دانستم که این خبر مرگ ما است که به ما داده میشود.
علی بن الحسین (ع) گفت: ای پدر! خداوند تو را از هر بدی مصون بدارد، مگر نه این است که ما برحقّیم؟
حضرت فرمود: آری به آن خدایی که بازگشت همۀ بندگان به سوی او است.
علی اکبر (ع) گفت: پس باکی نداریم اگر که بر حق بمیریم.
حسین (ع) به او فرمود: خداوند بهترین پاداشی را که به فرزندی از طرف پدرش عطا مینماید، به تو عنایت فرماید.» (۲)
پاورقی:
۱- ترجمه اللهوف فی قتل الطفوف، سیدبن طاووس
۲- الارشاد شیخ مفید