به گزارش مشرق، علنی شدن عادی سازی روابط بین عربستان و رژیم صهیونیستی یکی از مهمترین تحولات منطقهای در ماههای اخیر شمرده میشود که «علی حیدر»، نویسنده و تحلیلگر مسائل منطقه با اشاره به آن طی یادداشتی که روزنامه لبنانی «الاخبار» آن را منتشر کرد به آن پرداخته و تاکید میکند، روند سریع تحولات منطقهای سعودیها را وادار میکند، پلههای رسیدن به تلآویو را نه تنها علنی بلکه یک شبه بالا بروند.
حیدر مینویسد: با نگاهی گذرا به چالشهایی که رژیم صهیونیستی از زمان تاسیس تاکنون با آن مواجه بوده، میتوان گفت، این رژیم در اغلب مراحل تکوین و تاسیس از نقش منطقهای عربستان که دارای شرایط سیاسی مشابه «اسرائیل» بوده، بهره برده است.
همچنین رژیم صهیونیستی همواره دشمن سرسخت کشورهایی در جهان عرب بوده که به دشمنی با سعودیها برخاسته بودند و علی رغم اینکه مواضع و گفتمان رسمی جهان عرب و شرایط سیاسی خاص حاکم بر این جهان مانع نزدیکی ریاض – تلآویو به یکدیگر شد، اما در قبال قرار گرفتن دو رژیم در بلوکی واحد در دو صحنه بین المللی و منطقهای بیاثر نشان داد.
در تبیین دلیل این همگرایی کافی است، یادآور شد که هر دو رژیم در یک منطقه جغرافیایی و در یک برهه تاریخی و به دست یک کشور استعمارگر – انگلیس – تاسیس شدند و هم اکنون تحت لوای یک کشور – آمریکا – هستند.
اما اکنون مشاهده میشود، همگرایی سعودی - صهیونیستی گفتمان سیاسی و اولویتهای منطقهای در مشخص کردن دشمنان و نحوه رویارویی با آنها را هم پشت سر گذاشته، پای به مرحلهای گذاشته که هر دو رژیم از «واژههای» دینی و ایدئولوژیک مشترکی در گفتمان رسانهای تبلیغاتی خود هنگام طبقه قدرتهای منطقهای براساس دیدگاه دینی و نگرش مذهبی آنها و موضعگیری در قبال حزب الله و نظام سوریه و جمهوری اسلامی ایران استفاده میکنند.
در کنار همگراییهای رسمی و غیر رسمی در مواضع و منافع و گامهایی که برای نزدیکی از سوی دو طرف برداشته شده، دیدارهای علنی هم بین طرفین صورت گرفته که آخرین آن سفر هیئت سعودی به سرزمینهای اشغالی بود که در مقایسه با آنچه در مرحله آتی شاهد آن خواهیم بود، بسیار ناچیز است.
اگرچه عواملی متعددی بر روند روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی تاثیر گذاشته و آن را متحول نمودند، اما چارچوبهای منطقهای را باید مهمترین عامل در گرایش تلآویو و ریاض به یکدیگر و آشکار کردن این رابطه به شمار آورد.
شکست عربستان سعودی در مقابله با محور مقاومت، مهمترین عاملی است که سعودیها را به گسترش رابطه با تلآویو سوق داد. این روند از دهه هشتاد آغاز شد، وقتی عربستان از رژیم صدام در جنگ تحمیلیاش علیه جمهوری اسلامی ایران حمایت نامحدود به عمل آورد.
در مرحله بعد با توجه به تحولات منطقهای و بین المللی نگاهها به روند سازشی دوخته شد که رهاورد آن نظام منطقهای جدیدی باشد، نظامی که با در درهم پیچیدن مقاومت، مانع رشد و مطرح شدن آن به عنوان گزینه راهبردی و جایگرین در روند مبارزه با اسرائیل شود.
اما ایستادگی و مقاومت سوریه و پیروزی مقاومت در لبنان و آغاز انتفاضه الاقصی اجازه نداد، این مرحله با موفقیت همراه باشد.
پس از آن سعودیها بر طرح اشغال عراق توسط آمریکا و روی کار آوردن نظامی سیاسی حساب باز کردند که با ایفای نقش ژاندارم منطقه ضمن قبضه ایران و سوریه، با اعمال فشار بر آنها با بهره مندی از دهها هزار نظامی آمریکایی آنها را سرنگون کند که در این میدان و در این مرحله نیز تنها ناکامی و شکست نصیب سعودیها بود.
عدم تحقق اهداف مورد نظر از تصویب قطعنامه 1559 شورای امنیت و پیامدهای آن و در ادامه تحولاتی که منطقه شاهد آن بود و به تجاوز رژیم صهیونیستی در سال 2006 علیه جنوب لبنان منتهی شد و آن نیز در جای خود نتوانست اهداف مشخص شده در سرنگونی مقاومت و نظام سوریه به شکست منتهی شد، ادامه تلاشهای ناکام عربستان سعودی و آمریکا در منطقه محسوب میشد.
به این ترتیب، هیچ یک از ترفندها برای جذب دمشق و رویگرانی آن از مقاومت تا حال حاضر که در قالب بحران سوریه شاهد آن هستیم، برای تغییر نظام در سوریه یا سرنگونی آن راه به جایی نبرد.
به همین ترتیب، توافق هستهای و باخت تمام شرط بندیهای عربستان در این پرونده، مبنی بر تشدید تحریمها و فلج شدن نظام ایران در اثر آن و سوق یافتن تهران به مرز سقوط یا اقدام نظامی آمریکا و اسرائیل علیه تهران و سرانجام شکل گیری نظامی نوین در منطقه که ایران و مقاومت را تا سرحد امکان تضعیف میکند، ناکامی دیگری برای سعودیها رقم زد، ناکامی که باید آن را سرآمد شکستهای ریاض شمرد.
شرط های بسته شده درباره اقدام نظامی علیه ایران پس گرفته شدند و تحریمهای تهران برداشته شدند. سیطره بر عراق و سرنگونی نظام سوریه و بشار اسد هم ناکام ماند تا در مقابل مقاومت معادلات خود را حاکم گرداند و دامنه نفوذ و قدرت خود را گسترش دهد.
تمام این رخدادها عاملی بودند تا این احساس در عربستان تقویت شود که نیازمند متحدی منطقهای است که به قدرت و توانایی ریاض ایمان داشته باشد و همسویی در سیاستها و اولویتهای منطقهای بین آنها، عربستان را در تحمیل معادلات و موازنههای جدیدی منطقهای یاری کرده، به روند این ناکامیها به ویژه در یمن که موقعیت منطقهای سعودیها را به خطر انداخته، پایان دهد.
اهدافی که در قالب روابط محرمانه نمیگنجند
روندی که در تبیین ناکامیهای عربستان به آن اشاره شد، بر وضعیت و شرایط حاکم بر رژیم صهیونیستی و اهداف و چشم داشتهای تلآویو و بازتابهای منفی و خطرناک عدم تحقق این اهداف به ویژه بر امنیت قومی این رژیم منطبق بود.
این انطباق در درجه اول پیش زمینه و بستر نزدیکی سعودیها و صهیونیستها و در مراحل بعد گسترش روابط تا سطح هماهنگی و اتحاد راهبردی علنی فراهم ساخت و به دو طرف یادآور شد، سطح و حجم این رابطه و تحولاتی که در آینده شاهد آن خواهند بود و نقشی که به موازات آن ایفا خواهند کرد، در چارچوب روابط محرمانه نمیگنجد.
اما لازمه علنی کردن این رابطه پذیرش افکار عمومی است که درحال حاضر عملا درحال اجراست. به اعتقاد کارشناسان صرف نظر از آمادگی افکار عمومی پیش شرط های دیگری نیز برای علنی کردن این رابطه مطرح هستند که فراهم شدن آنها نیازمند دادن امتیازهای بزرگ به تلآویو است و عربستان در مرحله بعد این امتیازات را به اسرائیل خواهد داد.
اولین پیش شرط که در قالب امتیاز از سوی عربستان به اسرائیل داده خواهد شد، تسویه مسأله فلسطین و سازش در این قضیه و دومین آن جایگزین کردن ایران به اسرائیل به عنوان بزرگترین دشمن اعراب در منطقه است.
برای این منظور برنامه ریزیهای دقیقی صورت گرفته که یکی از آنها فتنه انگیزیهای طایفهای و مذهبی در قالب رویارویی سنی – شیعی است. بنابراین تشابه و تطابق گفتمان رسمی و غیر رسمی صهیونیستی با گفتمان رسمی و غیر رسمی سعودی را نباید به حساب تصادف و اتفاق گذاشت است، به ویژه آنکه هدف این دو گفتمان مستقیما اهل سنت است، چون هم ریاض و هم تلآویو میدانند، شرط اول دستیابی به هر موفقیت و تحقق هر پیروزی رسمیت یافتن موجودیت اسرائیل در منطقه است و این تنها از دروازه اهل سنت که اکثریت را در منطقه تشکیل میدهند، محقق خواهد شد.
براین اساس، هر عملیات شهادت طلبانهای که فلسطینیها علیه نظامیان صهیونیست انجام میدهند، خنجری در پهلوی طرح منطقهای عربستان و زنده کننده جنایات صهیونیستها در فلسطین و تاکیدی است بر اینکه مبارزه با اسرائیل در راس اولویتهاست.
در این بین سیاستهای آمریکا که در این اواخر ریاض آنها را همسو با خود نمیبیند، به عامل دیگری تبدیل شده تا سعودیها را به تکاپوی بیشتر برای یافتن متحدی که جایگاه ریاض را تقویت و معادلات منطقهای را جهت تشدید مقابله با محور مقاومت تعدیل کند، وادار سازد و در میان بازیگران منطقهای این تنها «اسرائیل» است که میتواند، به عربستان در تحقق خواستههایش کمک کند.
این واقعیتها، هیچگاه از نگاه تلآویو دور نماندند، به همین دلیل سرتیپ «یعقوب آمیدور»، رئیس اسبق شورای امنیت قومی اسرائیل تحت عنوان آنچه آن را تحقق خواستههای سعودی – اسرائیلی عنوان کرده، خواستار پایهریزی مجموعه روابطی میشود که کشورهای سنی عربی و اسرائیل بر مبنای آن عمل کرده و به واسطه آن زمینه پیوستن فلسطینیها به روند سازش و آغاز چنین مذاکراتی را هموار کنند.
با توجه به آنچه گذشت و واقعیت تحولات جاری در منطقه و شکستها و ناکامیهای عربستان در کنار چشم داشتها و اهداف این رژیم و براساس اصل منافع و دشمن مشترک باید در مرحله آینده شاهد گامهای بزرگ و دقیق عربستان در روند علنی کردن رابطه با اسرائیل و ایجاد تحول در هم پیمانی سعودیها با صهیونیستها باشیم.
حیدر مینویسد: با نگاهی گذرا به چالشهایی که رژیم صهیونیستی از زمان تاسیس تاکنون با آن مواجه بوده، میتوان گفت، این رژیم در اغلب مراحل تکوین و تاسیس از نقش منطقهای عربستان که دارای شرایط سیاسی مشابه «اسرائیل» بوده، بهره برده است.
همچنین رژیم صهیونیستی همواره دشمن سرسخت کشورهایی در جهان عرب بوده که به دشمنی با سعودیها برخاسته بودند و علی رغم اینکه مواضع و گفتمان رسمی جهان عرب و شرایط سیاسی خاص حاکم بر این جهان مانع نزدیکی ریاض – تلآویو به یکدیگر شد، اما در قبال قرار گرفتن دو رژیم در بلوکی واحد در دو صحنه بین المللی و منطقهای بیاثر نشان داد.
در تبیین دلیل این همگرایی کافی است، یادآور شد که هر دو رژیم در یک منطقه جغرافیایی و در یک برهه تاریخی و به دست یک کشور استعمارگر – انگلیس – تاسیس شدند و هم اکنون تحت لوای یک کشور – آمریکا – هستند.
اما اکنون مشاهده میشود، همگرایی سعودی - صهیونیستی گفتمان سیاسی و اولویتهای منطقهای در مشخص کردن دشمنان و نحوه رویارویی با آنها را هم پشت سر گذاشته، پای به مرحلهای گذاشته که هر دو رژیم از «واژههای» دینی و ایدئولوژیک مشترکی در گفتمان رسانهای تبلیغاتی خود هنگام طبقه قدرتهای منطقهای براساس دیدگاه دینی و نگرش مذهبی آنها و موضعگیری در قبال حزب الله و نظام سوریه و جمهوری اسلامی ایران استفاده میکنند.
در کنار همگراییهای رسمی و غیر رسمی در مواضع و منافع و گامهایی که برای نزدیکی از سوی دو طرف برداشته شده، دیدارهای علنی هم بین طرفین صورت گرفته که آخرین آن سفر هیئت سعودی به سرزمینهای اشغالی بود که در مقایسه با آنچه در مرحله آتی شاهد آن خواهیم بود، بسیار ناچیز است.
اگرچه عواملی متعددی بر روند روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی تاثیر گذاشته و آن را متحول نمودند، اما چارچوبهای منطقهای را باید مهمترین عامل در گرایش تلآویو و ریاض به یکدیگر و آشکار کردن این رابطه به شمار آورد.
شکست عربستان سعودی در مقابله با محور مقاومت، مهمترین عاملی است که سعودیها را به گسترش رابطه با تلآویو سوق داد. این روند از دهه هشتاد آغاز شد، وقتی عربستان از رژیم صدام در جنگ تحمیلیاش علیه جمهوری اسلامی ایران حمایت نامحدود به عمل آورد.
در مرحله بعد با توجه به تحولات منطقهای و بین المللی نگاهها به روند سازشی دوخته شد که رهاورد آن نظام منطقهای جدیدی باشد، نظامی که با در درهم پیچیدن مقاومت، مانع رشد و مطرح شدن آن به عنوان گزینه راهبردی و جایگرین در روند مبارزه با اسرائیل شود.
اما ایستادگی و مقاومت سوریه و پیروزی مقاومت در لبنان و آغاز انتفاضه الاقصی اجازه نداد، این مرحله با موفقیت همراه باشد.
پس از آن سعودیها بر طرح اشغال عراق توسط آمریکا و روی کار آوردن نظامی سیاسی حساب باز کردند که با ایفای نقش ژاندارم منطقه ضمن قبضه ایران و سوریه، با اعمال فشار بر آنها با بهره مندی از دهها هزار نظامی آمریکایی آنها را سرنگون کند که در این میدان و در این مرحله نیز تنها ناکامی و شکست نصیب سعودیها بود.
عدم تحقق اهداف مورد نظر از تصویب قطعنامه 1559 شورای امنیت و پیامدهای آن و در ادامه تحولاتی که منطقه شاهد آن بود و به تجاوز رژیم صهیونیستی در سال 2006 علیه جنوب لبنان منتهی شد و آن نیز در جای خود نتوانست اهداف مشخص شده در سرنگونی مقاومت و نظام سوریه به شکست منتهی شد، ادامه تلاشهای ناکام عربستان سعودی و آمریکا در منطقه محسوب میشد.
به این ترتیب، هیچ یک از ترفندها برای جذب دمشق و رویگرانی آن از مقاومت تا حال حاضر که در قالب بحران سوریه شاهد آن هستیم، برای تغییر نظام در سوریه یا سرنگونی آن راه به جایی نبرد.
به همین ترتیب، توافق هستهای و باخت تمام شرط بندیهای عربستان در این پرونده، مبنی بر تشدید تحریمها و فلج شدن نظام ایران در اثر آن و سوق یافتن تهران به مرز سقوط یا اقدام نظامی آمریکا و اسرائیل علیه تهران و سرانجام شکل گیری نظامی نوین در منطقه که ایران و مقاومت را تا سرحد امکان تضعیف میکند، ناکامی دیگری برای سعودیها رقم زد، ناکامی که باید آن را سرآمد شکستهای ریاض شمرد.
شرط های بسته شده درباره اقدام نظامی علیه ایران پس گرفته شدند و تحریمهای تهران برداشته شدند. سیطره بر عراق و سرنگونی نظام سوریه و بشار اسد هم ناکام ماند تا در مقابل مقاومت معادلات خود را حاکم گرداند و دامنه نفوذ و قدرت خود را گسترش دهد.
تمام این رخدادها عاملی بودند تا این احساس در عربستان تقویت شود که نیازمند متحدی منطقهای است که به قدرت و توانایی ریاض ایمان داشته باشد و همسویی در سیاستها و اولویتهای منطقهای بین آنها، عربستان را در تحمیل معادلات و موازنههای جدیدی منطقهای یاری کرده، به روند این ناکامیها به ویژه در یمن که موقعیت منطقهای سعودیها را به خطر انداخته، پایان دهد.
اهدافی که در قالب روابط محرمانه نمیگنجند
روندی که در تبیین ناکامیهای عربستان به آن اشاره شد، بر وضعیت و شرایط حاکم بر رژیم صهیونیستی و اهداف و چشم داشتهای تلآویو و بازتابهای منفی و خطرناک عدم تحقق این اهداف به ویژه بر امنیت قومی این رژیم منطبق بود.
این انطباق در درجه اول پیش زمینه و بستر نزدیکی سعودیها و صهیونیستها و در مراحل بعد گسترش روابط تا سطح هماهنگی و اتحاد راهبردی علنی فراهم ساخت و به دو طرف یادآور شد، سطح و حجم این رابطه و تحولاتی که در آینده شاهد آن خواهند بود و نقشی که به موازات آن ایفا خواهند کرد، در چارچوب روابط محرمانه نمیگنجد.
اما لازمه علنی کردن این رابطه پذیرش افکار عمومی است که درحال حاضر عملا درحال اجراست. به اعتقاد کارشناسان صرف نظر از آمادگی افکار عمومی پیش شرط های دیگری نیز برای علنی کردن این رابطه مطرح هستند که فراهم شدن آنها نیازمند دادن امتیازهای بزرگ به تلآویو است و عربستان در مرحله بعد این امتیازات را به اسرائیل خواهد داد.
اولین پیش شرط که در قالب امتیاز از سوی عربستان به اسرائیل داده خواهد شد، تسویه مسأله فلسطین و سازش در این قضیه و دومین آن جایگزین کردن ایران به اسرائیل به عنوان بزرگترین دشمن اعراب در منطقه است.
برای این منظور برنامه ریزیهای دقیقی صورت گرفته که یکی از آنها فتنه انگیزیهای طایفهای و مذهبی در قالب رویارویی سنی – شیعی است. بنابراین تشابه و تطابق گفتمان رسمی و غیر رسمی صهیونیستی با گفتمان رسمی و غیر رسمی سعودی را نباید به حساب تصادف و اتفاق گذاشت است، به ویژه آنکه هدف این دو گفتمان مستقیما اهل سنت است، چون هم ریاض و هم تلآویو میدانند، شرط اول دستیابی به هر موفقیت و تحقق هر پیروزی رسمیت یافتن موجودیت اسرائیل در منطقه است و این تنها از دروازه اهل سنت که اکثریت را در منطقه تشکیل میدهند، محقق خواهد شد.
براین اساس، هر عملیات شهادت طلبانهای که فلسطینیها علیه نظامیان صهیونیست انجام میدهند، خنجری در پهلوی طرح منطقهای عربستان و زنده کننده جنایات صهیونیستها در فلسطین و تاکیدی است بر اینکه مبارزه با اسرائیل در راس اولویتهاست.
در این بین سیاستهای آمریکا که در این اواخر ریاض آنها را همسو با خود نمیبیند، به عامل دیگری تبدیل شده تا سعودیها را به تکاپوی بیشتر برای یافتن متحدی که جایگاه ریاض را تقویت و معادلات منطقهای را جهت تشدید مقابله با محور مقاومت تعدیل کند، وادار سازد و در میان بازیگران منطقهای این تنها «اسرائیل» است که میتواند، به عربستان در تحقق خواستههایش کمک کند.
این واقعیتها، هیچگاه از نگاه تلآویو دور نماندند، به همین دلیل سرتیپ «یعقوب آمیدور»، رئیس اسبق شورای امنیت قومی اسرائیل تحت عنوان آنچه آن را تحقق خواستههای سعودی – اسرائیلی عنوان کرده، خواستار پایهریزی مجموعه روابطی میشود که کشورهای سنی عربی و اسرائیل بر مبنای آن عمل کرده و به واسطه آن زمینه پیوستن فلسطینیها به روند سازش و آغاز چنین مذاکراتی را هموار کنند.
با توجه به آنچه گذشت و واقعیت تحولات جاری در منطقه و شکستها و ناکامیهای عربستان در کنار چشم داشتها و اهداف این رژیم و براساس اصل منافع و دشمن مشترک باید در مرحله آینده شاهد گامهای بزرگ و دقیق عربستان در روند علنی کردن رابطه با اسرائیل و ایجاد تحول در هم پیمانی سعودیها با صهیونیستها باشیم.