به گزارش مشرق، روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم محمد ایمانی نوشت:
1- نسبت ما با «غیر» در موقعیت اختلاف و شیوه فائق آمدن بر مسئله اختلافی را میتوان از دو منظر برون دینی و درون دینی بررسی کرد. اگر این «غیر» (دیگری) فقط تفاوت فکری با ما داشت، حل مسئله اختلافی یک اقتضا دارد و اگر فراتر از تفاوت و اختلاف، آرایش تخاصم و تعدی به خود گرفته بود، واجد اقتضائات دیگری میشود.
همزیستی با دیگری- ولو مسیحی و یهودی و حتی کافر- و معاهده و توافق با او برای رفع اختلاف، یک ساحت است و مواجهه با آن که تعدی و تجاوز و تخاصم میکند، موضوعی جداگانه است. این ساحتها را نباید با هم خلط کرد؛ همچنان که عقل و انصاف نمیپسندد کسی تابلوی دین بلند کند اما پاسخهای غیر دینی یا ضد دینی و التقاطی به مسئله«چگونگی مواجهه با غیر در موضوعات اختلافی» بدهد.
یا دستورالعمل نوع تعامل با «غیرِ مسالمتجو» را جای پاسخ دین به نحوه مواجهه با «غیر مهاجم و متعدی» یا غیر «بیعتطلب» و «تسلیم طلب» و «عهدناپذیر» جا بزند. به تعبیر استاد مطهری(ره) در آن بیان معروف، مارکسیستها میتوانند حتی کرسی دانشگاه داشته باشند یا راهپیمایی ترتیب بدهند اما به شرط آن که همان مارکسیسم را تدریس کنند نه اینکه مارکسیسم را جای اسلام جا بزنند؛ و به شرط آن که عکس لنین و استالین را سر دست بگیرند، چرا عکس آیتالله خمینی را بلند میکنند حال آن که دین را افیون تودهها و ارتجاعی میخوانند؟!
2- نسبت ما با غرب و آمریکا و موضوعاتی نظیر جنگ و صلح و مذاکره، سالهاست به یک موضوع بحث سیاسی و رسانهای تبدیل شده است. در این سالها غوغایی شبیه هیاهوی بازار آهنگران، هرکس نظریهای آورد و آدرسی را نشان داد.
یکی گفت موقعیت امروز ما با آمریکا موقعیت صلح حدیبیه است. دیگری گفت امام حسن(ع) هم با معاویه مذاکره و صلح کرد. سومی مدعی شد اصلاً روزگار، روزگار مذاکره و گفتمان است نه دوره موشک و جنگ؛ و «گفتم نمیخواهم قهرمان جنگ باشم،میخواهم قهرمان صلح باشم». حتی گفتند «درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره است». و گفتند آمریکا گاوی است که میتوان با شاخهای او درگیر بود و یا با مذاکره، او را دوشید. همین جا چند سؤال مهم پیش میآید.
اولاً چه کسی مجاز است که بگوید وضعیت امروز ما وضعیت شعب ابیطالب، صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع)، بدر و خیبر و احزاب یا احُد است؟ و کدام جایگاه صلاحیت دارد این تشخیص را بدهد؟ ثانیاً آیا امکانپذیر است که بخشی از این «ارزیابی و برآورد و تطبیق» را - مثلاً در باره مشابه شعب ابیطالب توصیف کردن وضعیت امروز- از سیره اولیای دین بگیریم اما پاسخ اولیای الهی به آن وضعیت را دور بزنیم و خلاف سیره آنها عمل کنیم؟! این تشخیص منحصراً در صلاحیت امام معصوم و در غیبت او برعهده ولی فقیه است؛ هر تشخیصی غیر از این مجرا، تشخیص ناحق و طاغوتی است.
حضرت امام خمینی(ره) در اهمیت موضوع میفرمودند «اگرچنانچه فقیه در کار نباشد طاغوت است. یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او، اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او، وارد شدن در حوزه طاغوت است.» (صحیفه امام، جلد 10، ص 221).
3- صلح حدیبیه، حکمیت و صلح صفین و صلح امام حسن(ع) هر 3 مذاکره و صلح هستند و هر 3 نیز به امضای ولی معصوم رسیدهاند اما اولی برآمده از بیعت رضوان مسلمین با پیامبر اعظم(ص) در شرایطی است که فاقد سلاح بودند و در محاصره مشرکین افتادند؛ و 2 صلح دیگر برآمده ازتحمیل همراهانی با رویکرد نافرمانی و خودرأیی که عصاره گفتمان آنها آمیزهای از بلاهت و لجاجت و سادهلوحی در بدنه، و آلودگی و زد و بند و قرار و مدار با جبهه مقابل در رأس فرماندهی خوارج بود.
اگر همراهان پیامبر در ماجرای حدیبیه، با او پیمان بستند که تا پای جان بمانند و آیه «لقد رضی الله عنالمؤمنین اذیبایعونک تحت الشجره...» نازل شد، ماجرای تحمیلی صلح امام علی و امام حسن علیهماالسلام، از قهقرا و پسرفت برخی یاران و سپاهیان حکایت میکرد. در حالی که امیر مؤمنان(ع) تشخیص میداد جنگ صفین پایان کار معاویه است، کسانی مانند اشعث بنقیس خواستند «قهرمان صلح» باشند و به قرآنهای سرنیزه عمرو عاص و معاویه لبیک گفتند... مدتی بعد نیز همان تحمیلکنندگان متارکه جنگ و مذاکره و صلح، طلبکار شدند که «یا علی! در پذیرش حکمیت مرتکب خطا شدهای و باید توبه کنی!»... همانها یک روز پشت امام حسن(ع) را خالی میکردند یا به خیمه فرماندهیاش شبیخون میزدند و سجاده زیرپایش را میربودند و روز دیگر،حضرت رابه خاطر صلح اجباری با معاویه «یا مذلّالمؤمنین»! میخواندند... این چنین، کار به داستان غمبار کربلا کشید؛ آنجا که دشمن قدم به قدم در جنگ نرم و سخت پیش آمده بود و حالا به جای دعوت به جنگ و مذاکره و صلح، تسلیم مطلق و گردن نهادن به بیعت طاغوت زمانه (یزید) را طلب میکرد. دشمن گستاخ، دیگر نیازی به مذاکره و صلح نداشت، گفتوگو و مبادله پیغامی هم اگر بود، فقط مطالبه تسلیم و بیعت بود.
4- دو سال پس از آن که دولتمردی گفت درس کربلا درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب موازین و منطق است، یکی از بازیچههای جریان فتنه به بهانه ایام محرم در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه [...] سخنرانی کرده و با اشاره به سخنان همان دولتمرد گفته است «اخیرا برخی خجالت میکشند بگویند امام حسین(ع) قصد مذاکره داشت.» ابتدا باید پرسید امثال این جناب اگر به بهانه محرم امام حسین(ع) سخن میگویند، در حرمتشکنی و هتاکی عاشورای سال 1388 فتنهگران کجا بودند که نه تنها هیچ اعتراضی نکردند- و مصداق «لعنالله امهًْ سمعت بذلک فرضیت به» شدند- بلکه بعدها به توجیه آن خیانت بزرگ پرداختند؟ ثانیا این خطابه و نظایر آن برای روشنگری درباره مکتب امام حسین(ع) است یا تحریف و نابودی آن؟! این که گفته شود «گویا علمای ما خجالت میکشند بگویند امام(ع) قصد مذاکره داشت... حضرت با عمر سعد مذاکره کرد... امام به عمر گفته بود با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم(!؟)»، چه نسبتی به ماجرای کربلا و سیره حضرت دارد؟ آیا ادبیاتی که میان امام حسین(ع) و عمر سعد مبادله شده و شیخ مفید در «ارشاد» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» نقل میکنند، همان مذاکره و تعاملی است که برخی حضرات در نسبت با آمریکا انجام دادند، اوباما را «بسیار مودب» یافتند، مذاکره با آمریکا را -با ذوقزدگی تمام- تابوشکنی خواندند، برای یک معامله نابرابر خیز برداشتند و سودای توسعه این «خسارت محض» به حوزههای دیگر را در سر پروراندند؟
5- امام حسین علیهالسلام، عمر سعد را فرا خواند تا اتمام حجت و نصیحت کند و راه عذر را بر او ببندد؛ و «عمر» هر بار عذری درباره نگرانی نسبت به از دست دادن خانه و مال و خانواده آورد تا آنجا که حضرت، او را لعنت کرد و فرمود «خداوند کسی را برانگیزد که جانت را در بسترت بگیرد و روز رستاخیز، تو را نیامرزد. امیدوارم جز اندکی، از گندم عراق نخوری». همان جا نیز ابن سعد در پاسخ به استهزا گفت «اگر از گندمش نخورم، از جو آن خواهم خورد». امام در همان شدت محاصره و تحریم و تنهایی، کجا - ولو کلمهای - به عجز و ضعف یا همدلی با اردوگاه یزید سخن گفت؟ کجای ادبیاتی نظیر «خزانه خالی است»، «آمریکا کدخداست»، «به امام نوشتم که آمریکا ابرقدرت است و بدون مذاکره و رابطه نمیتوان ادامه داد»، «آمریکا میتواند تمام توان نظامی ما را ظرف 5 دقیقه نابود کند»، «رفع تحریمها و حل مشکل اشتغال و تولید و آب خوردن و آلودگی هوا، متوقف به توافق است»، «من اوباما را بسیار مؤدب یافتم»، «دولت آمریکا معتدل است و میتوان با او توافق کرد»، «ما نمیتوانیم با قهر و انزوا در دنیا زندگی کنیم»، «نباید مقابل قدرتهای بزرگ ایستاد، آن هم با شعارهایی که بعضاً توخالی است»، «سایه و شبح جنگ را با توافق از سر کشور برداشتیم» و...، منطبق با داستان کربلا و درس امام حسین(ع) است؟! چرا منطق «تسلیمطلبانه» اصحاب دونمایه و خائن امام حسن علیهالسلام- همانها که شعار «البقیه» میدادند و ماندن تسلیمطلبانه را بر مقاومت و عدم تبعیت از دشمن ترجیح میدادند- را به روحیه شجاعت و صلابت و عزتمندی و نفوذناپذیری امام حسین علیهالسلام نسبت میدهند؟!
6- آیا این عبارات مالامال از شرافت و عزت، جز از زبان امام حسین(ع) صادر شده است؟ «انی لا اریالموت الاسعادهًْ و الحیاهًْ معالظالمین الا برما»، «موتٌ فی عزّ خیرٌ من حیاهًٍْ فی ذُلّ»، «الموت اولی من رکوب العار...» و «زنازاده پسر زنا زاده مرا بین دو چیز قرار داده؛ میان شمشیر (مرگ) و ذلت. و هیهات مناالذّله و ما آخذ الدّنیّهًْ. خداوند پذیرش ذلت را برما و بر پیامبر و مؤمنین روا نداشته است». مگر امام حسین بلد نبود سازش کند و «قهرمان صلح» شود و مدال و تشویق از اردوگاه یزید بگیرد؟ چرا شب عاشورا فرمود «فاعلموا ان الله انّما یهب المنازل الشّریفهًْ لعباده باحتمال المکاره... بدانید همانا خداوند جایگاههای بلند و با شرافت را منحصراً به بندگانی میدهد که ناگواریها و ناملایمات را تحمل کنند»؟ تحمل ناگواری و زیر بار تحمیل دشمن نرفتن حتی زیر سم اسبها.
تبادل پالس همدلی با دشمن در پوشش مذاکره و توافق- با این مضمون که اگر برای حصول توافق همراهی نکنید، انتخابات را از دست میدهیم- کجا رنگ و بوی کربلایی دارد؟! امام حسین(ع) سالها پیش از ماجرای کربلا آن هنگام که امیر مؤمنان(ع) او را مأمور کرد در بحبوحه جنگ صفین با لشکریان سخن بگوید و روحیه جهاد را در آنها را تقویت نماید، این عبارت را بیان فرمود «بدانید که گزند جنگ و جهاد گذراست و طعمی تلخ و ناگوار دارد که باید آن را جرعه جرعه نوشید. پس هر کس برای آن مهیا شود و از زخمهای آن نهراسد، پیروز است».
7- این که یک رجل سیاسی بگوید «جاهایی در زندگی من پیش آمد که گفتم از جنگ بیزارم؛ یک بار آیتالله خامنهای به من گفتند شما از جنگ،قهرمان بیرون میآیید؛ من گفتم نمیخواهم قهرمان جنگ باشم، میخواهم قهرمان صلح باشم»، چه نسبتی با سیره اولیای دین و امام حسین(ع) دارد؛ به ویژه آنجا که دشمن خباثت را به اوج میرساند و «هویت» شما را به عنوان موضوع معامله، مطالبه میکند؟! اکنون «اجرای احکام اسلامی براساس میراث انقلاب و قانون اساسی جمهوری اسلامی، با حقوق بشر نمیخواند و باید تعطیل شود»، تازهترین مطالبه سند راهبردی اتحادیه اروپا تحت عنوان «نقشه راه عادیسازی روابط با ایران پس از برجام» است؛ همچنان که مطالبه خلع قدرت نظامی موشکی از خود و واگذاری نفوذ راهبردی منطقهای به آمریکا و پذیرفتن رسمیت رژیم اشغالگر قدس. پس از آن که جان ساورز رئیس سابق MI6 گفت «دوره 15 ساله برجام، فرصت تغییر در ماهیت انقلابی ایران است»، حالا لوران فابیوس (وزیر خارجه دوره مذاکرات فرانسه) در فصلنامه واشنگتن تصریح میکند «سومین دستاورد برجام این است که به بروز تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شود. نتایج انتخابات اخیر امیدوارکننده است، هر چند عدم قطعیت و تردید بسیاری وجود دارد.
باید پس از این با قاطعیت و سختگیری عمل کنیم» و آیا چنین عباراتی جز به معنای این است که دشمن نه به مذاکره و معامله و مصالحه و مسالمت، بلکه به معارضه و ستیزهجویی و زدن ریشههای بقا و عزت ملت ایران میاندیشد؟ آنها جز به تسلیم و بیعت ما راضی نمیشوند و سرور آزادگان جهان با فدیههای بزرگی که در روز عاشورا داد به ما آموخت «فمثلی لایبایع مثله. آنها که در عزت و آزادگی به من اقتدا کردهاند، با امثال یزید بیعت نمیکنند».